حجت الاسلام ابوترابی را هرکسی به عنوان یک عنصر تأثیرگذار در زمان اسارت رزمندگان ایرانی میشناسد. کسی که حضورش باعث افزایش روحیه مقاومت میان رزمندگان در بند عراق میشد. حضور او در میان اسرا ت... ادامه مطلب
شایع شد عراقی ها نیروهای ضد شورش خودشان را آورده اند. همین طور هم بود. وقتی درها را باز کردند، ماشین ضد شورش آمد تو اردوگاه. آب صابون و آبجوش پخش می کردند تو سر و صورت مان. حدس زده بودیم عرا... ادامه مطلب
به خاطر رحلت امام و مراسم سوگواری که در اسارت قصد برگزار کردن آن را داشتیم، تصمیم گرفتیم لباس یکرنگ بپوشیم. اما پوشیدن لباس یک رنگ با نگرش به کمبود لباس و یا لباس های پاره که بعضاً اتفاق می... ادامه مطلب
می خواستیم از ماشین پیاده شویم. به تونلی برخوردیم. دو ردیف سرباز بعثی مثل اراذل اوباشی که لباس نظامی به تن شان باشد به صف ایستاده بودند تا با گذراندن ما از تونل مرگ؛ مقدم مان را گرامی بدارند... ادامه مطلب
یکی دیگر از خاطرات خوش این بود، خانواده هایی که مفقود داشتند، وقتی که فهرست اسامی اسرا می آمد و اسم بچه های آن جزو اسرا بود و به آنها خبر می دادیم، خیلی خوشحال می شدند چون اکثرشان انتظار ندا... ادامه مطلب
روزها از پی هم می گذشت و ما کم کم به این فکر افتادیم که انسجامی در بین خود به وجود بیاوریم. روی همین حساب شروع کردیم به سازماندهی بچه ها. در این سازماندهی، گردان و گروهان و دسته تشکیل دادیم... ادامه مطلب
حکومت بعث، ماهیانه یک و نیم دینار که به پول رایج ایران بیست و هفت تومان در آن زمان بود، به ما پرداخت می کرد.آن هم توسط کاغذی که مبلغ را روی آن چاپ می کردند. که این کاغذ فقط در حانوت (فروشگاه... ادامه مطلب
از همان لحظه اول ورود، یکی از اسرا دستش روی دندانش بود و می نالید. آن قدر آه و ناله کرد تا امدادگرمان با کوله باری از تجربه، مقابلش نشست. ابتدا به قصد کشیدن دندان، او را زیر باریکه نوری که ا... ادامه مطلب
تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزمهای دفاعی اسلام برای تسلیح جامعه در برابر هجوم فرهنگهای غیرخودی است، ایثارگری و شهادتطلبی نقش بهسزایی در حفظ دین و ارزشهای آن و استقلال کش... ادامه مطلب
یکی از رفقا را که دچار بیماری روانی شده بود، به بغداد بردند و دو ماه بعد آوردند. پیش از این با هیچ کس هم کلام نمی شد. چند بار هم خود را با تیغ زده بود. روزی نزد من آمد و پرسید: «چند تا پسر د... ادامه مطلب
«علیرضا رحیمی» یکی از آزادگان هشت سال جنگ تحمیلی است که در روایتی که در دفتر اول مجموعه خاطرات شبهای خاطره بهکوشش مجتبی عابدینی آمده است به روایت خیانت یک خبرنگار در دوران اسارت میپردازد.... ادامه مطلب
یکی از اسرای اردوگاه تکریت، از ناحیهی دو پا فلج شده بود و به هیچ وجه قدرت حرکت نداشت. بنابراین دوستان برای بردنش به بهداری، دستشویی و دیگر کارها کمکش میکردند. او در آسایشگاه 16 زندگی میک... ادامه مطلب
استوار عراقی بود بنام حمزه با قد بلند و لاغر که به جای اینکه یک تختهاش کم باشد چند تختهاش کم بود. سربازان عراقی او را تحویل نمیگرفتند؛ او سعی میکرد تلافی را سر بچهها در بیاورد که معمولا... ادامه مطلب
ابوترابی به بغداد منتقل شد و فرماندهی اردوگاه را از دست داد. او۲۰ روز در بغداد بود و۱۹ خرداد ۱۳۶۴ به جمع دوستانش در اردوگاه موصل یک قدیم پیوست.اما بیش از ۲ روز نگذشته بود که او را دوباره به... ادامه مطلب
خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید ب... ادامه مطلب