ماه رمضان بود، فکر کردم براى اینها چه مطلبى را مطرح کنم که خوب باشد. به مناسبت حال خودم گفتم که سورۀ کهف را برایشان تفسیر میکنم. براى این کار، من به تفاسیر مختلف و به تاریخ مراجعه میکردم و... ادامه مطلب
در مسجدى که بنده نماز مىخواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند؛ براى خاطر اینکه با جوان تماس می گ... ادامه مطلب
کسى که با مسائل کشور شوروى سابق و این بخشى که شیعهنشین است -جمهورى آذربایجان- آشنا بود، مىگفت: آن وقتى که کمونیستها بر منطقهی آذربایجان شوروى سابق مسلط شدند، همهی آثار اسلامى را از آنجا... ادامه مطلب
در دوران پیش از پیروزى انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکى از شهرهاى همجوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکى از آنها راننده بود، یکى شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت، به معنا... ادامه مطلب
در دوران ریاست جمهورى که مرحوم پدر و مادرم در منزل خودشان زندگى میکردند، هیچ وقت به ذهن هیچ کس -نه به ذهن آنها، و نه به ذهن ما- خطور نمیکرد که حالا مثلاً چون ما رئیس جمهور هستیم، دستى بر ا... ادامه مطلب
آنچه در پی میآید یکی از خاطرات آیتالله خامنهای با شهیددکتر مصطفی چمران است که پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، آن را در سالروز شهادت این شهید بزرگوار منتشر میکند: ادامه مطلب
نان و کشمش پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر… زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى ک... ادامه مطلب
الان شما در ایران سوار هواپیما مىشوید و مىبینید کسى که در برج مراقبت هست و یک ایرانى است، با این خلبان که او نیز یک ایرانى است، حتماً انگلیسى حرف مىزند! بنده گفتم در آن هواپیمایى که من سو... ادامه مطلب
آن شخص نظامى که جلوى شما مىآید، چنانچه دیدید یقهاش باز است، یا دکمهاش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقهاش بسته بود و دکمهاش نیفتاده بود، کار را... ادامه مطلب
من در سالهاى ۵۱ و ۵۲ و ۵۳ در مشهد سخنرانى مىکردم؛ مىایستادم سخنرانى مىکردم. بعد هم که حرف من تمام مىشد، روى زمین مىنشستم. سپس صندلى مىگذاشتیم، تا قارى قرآن تلاوت کند. همین آقاى فاطمى و... ادامه مطلب
من یک وقت به برادران گفتم، اینکه شما مىبینید در ارتش، اگر دگمهى پیراهن کسى باز باشد، چهلوهشت ساعت به او بازداشت مىدهند، این اصلاً هنر امراى ارتش طاغوتى نیست – آنها کمتر از این بود... ادامه مطلب
ما نامههایى از بعضى از آزادگان در طول این دو سالِ بعد از آتشبس تا امروز داشتهایم که به خانوادههایشان مىنوشتند. وقتى خانوادهها مىفهمیدند که ما مخاطب هستیم، نامهها را مىآوردند و به ما... ادامه مطلب
چند سال قبل از این، من یک برنامهى مذهبى را از رادیو گوش مىکردم. الفاظ علىالظاهر مذهبى و باطناً پوک، سجعها بىخودى، و عبارتها قدیمى بودند. یک نثر زیباى قدیمى نبود؛ بلکه عبارت مندرآوردىِ س... ادامه مطلب
آن روزى که استکبار، ماجراى سلمان رشدى را علم کرد، براى همین بود که شاید بتواند از راه آن موجود حقیر سیهروز و سیهرو و کتاب شیطانى او، به روحیهى مسلمانان – لااقل در بخشى از دنیا... ادامه مطلب
به کشورى رفته بودم که رئیس جمهور آن تشریفاتى و نخستوزیرش همهکاره – یعنى رئیس دولت و کشور – بود. از لحاظ تشریفاتى، رئیس جمهور در مراسم استقبال ما شرکت کرده بود، بعد هم چند دقیقه... ادامه مطلب