چهارم تیرماه ۱۳۶۷ / هوای جزیره گرم و شرجی بود. عرق از سر و رویم می ریخت . آرام از پله های قرارگاه پایین رفتم. پس از سلام و احوالپرسی با بچه ها، وارد سنگر علی هاشمی شدم . دیدم عده ای از بچه... ادامه مطلب
تاریکی کمکم با دلهره عقب نشینی می کند و روز بیست و سوم اسفند بر پیکره زمان نقش می بندد. خورشید خود را زودتر از همیشه به معرکه می رساند و آفتاب بر سینهی آسمان تکیه می زند. ساعت هفت صبح، دوب... ادامه مطلب