آن شخص نظامى که جلوى شما مىآید، چنانچه دیدید یقهاش باز است، یا دکمهاش افتاده، بدانید که قطعاً در میدان جنگ کم خواهد آورد! نه اینکه اگر یقهاش بسته بود و دکمهاش نیفتاده بود، کار را... ادامه مطلب
من در سالهاى ۵۱ و ۵۲ و ۵۳ در مشهد سخنرانى مىکردم؛ مىایستادم سخنرانى مىکردم. بعد هم که حرف من تمام مىشد، روى زمین مىنشستم. سپس صندلى مىگذاشتیم، تا قارى قرآن تلاوت کند. همین آقاى فاطمى و... ادامه مطلب
من یک وقت به برادران گفتم، اینکه شما مىبینید در ارتش، اگر دگمهى پیراهن کسى باز باشد، چهلوهشت ساعت به او بازداشت مىدهند، این اصلاً هنر امراى ارتش طاغوتى نیست – آنها کمتر از این بود... ادامه مطلب
ما نامههایى از بعضى از آزادگان در طول این دو سالِ بعد از آتشبس تا امروز داشتهایم که به خانوادههایشان مىنوشتند. وقتى خانوادهها مىفهمیدند که ما مخاطب هستیم، نامهها را مىآوردند و به ما... ادامه مطلب
چند سال قبل از این، من یک برنامهى مذهبى را از رادیو گوش مىکردم. الفاظ علىالظاهر مذهبى و باطناً پوک، سجعها بىخودى، و عبارتها قدیمى بودند. یک نثر زیباى قدیمى نبود؛ بلکه عبارت مندرآوردىِ س... ادامه مطلب
آن روزى که استکبار، ماجراى سلمان رشدى را علم کرد، براى همین بود که شاید بتواند از راه آن موجود حقیر سیهروز و سیهرو و کتاب شیطانى او، به روحیهى مسلمانان – لااقل در بخشى از دنیا... ادامه مطلب
به کشورى رفته بودم که رئیس جمهور آن تشریفاتى و نخستوزیرش همهکاره – یعنى رئیس دولت و کشور – بود. از لحاظ تشریفاتى، رئیس جمهور در مراسم استقبال ما شرکت کرده بود، بعد هم چند دقیقه... ادامه مطلب
مادر اسیرى – نمىدانم در تبریز بود، یا در جاى دیگر – به من گفت که بچهام اسیر بود، امروز خبر آمد که شهید شده است. شما برو به امام بگو که فداى سرتان، من ناراحت نیستم. این زن، وضع... ادامه مطلب
یک وقت شاید به بعضى از آقایان این قضیه را دوستانه گفته باشم که در سالهاى اول انقلاب که شور و هیجان و جوشش عجیبى وجود داشت، با یکى از این شعراى سابق صحبت مىکردم. او حقاً آدم بىارزشى بود و ث... ادامه مطلب
یک بار از ایشان (امام خمینی) سؤال کردم که در میان دعاهاى معروف، به کدامیک از آنها بیشتر اُنس یا اعتقاد دارید؟ ایشان بعد از تأملى فرمودند: «دعاى کمیل و مناجات شعبانیه». وقتى که شما به این دو... ادامه مطلب
من از این شیخ راغب مصطفى خاطرهیى دارم که بد نیست آن را براى شما بگویم. ما حدود سالهاى ۴۶ یا ۴۷ – یعنى تقریباً بیست و یکى دو سال قبل از این – در مشهد دنبال خواندن شیخ مصطفى اسماع... ادامه مطلب
در یکى از سفرهایى که یکى دو سال قبل به یکى از همین کشورهاى سوسیالیستى رفته بودیم، یکى از همراهان ما که از نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى بود، با مقامات مجلس ملى آن کشور راجع به مجلس صحبته... ادامه مطلب
این خاطره را بارها نقل کردهام که در یکى از مجامع بینالمللى که نطق خیلى پُرشورى در آنجا علیه تسلط قدرتها و نظام سلطه در دنیا ایراد کردم و امریکا و شوروى را در حضور بیش از صد هیأت نمایندگى... ادامه مطلب
همان ماههاى اول پیروزى انقلاب، یکى از عناصر سطح بالاى نیروى هوایى، در وزارت دفاع پیش من آمد و گفت: این ارتش و صندوق عمومى مردم، یک میلیارد تومان خرج من کرده است. من این دورهها را دیدهام و... ادامه مطلب
یکى از رهبران مسلمانِ پختهى واردى که من در طول مدت کارهاى سیاسى دیدم، «سکوتره» بود. او آدم بسیار وارد و پخته و مطلعى بود. در چند سفرى که به تهران آمده بود و ملاقاتهاى متعددى که با او داشتم،... ادامه مطلب