سخنرانی در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاههاى استان کرمان ۱۹/۰۲/۱۳۸۴ ادامه مطلب
بیانات در دیدار شرکت کنندگان در هفدهمین اجلاس سراسرى نماز ۲۹/۸/۱۳۸۷ ادامه مطلب
باید ببینید در هر زمان چه چیز مناسب است و آن را تهیه کنید. اگر بتوانید مستندسازى را ادامه دهید، به نظر من کار مهم و خوبى است. البته در مستندسازى، نقش کلام همان کارى که خود مرحوم شهید آوینى... ادامه مطلب
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تشییع پیکرهاى فرماندهان سپاه ۲۱/۱۰/۱۳۸۴ ادامه مطلب
اول از شهید باهنر شروع کنم که خاطرات من با او دیرینتر و بیشتر است. همانطور که گفتم من در سال ۱۳۳۶ با مرحوم باهنر آشنا شدم و این آشنایى بعد از گذشت مدتى در سال ۳۸ ظاهراً یا ۳۹ به یک ر... ادامه مطلب
من از مرحوم آیتالله صدوقى خاطرات زیادى دارم. با ایشان دوستى ما سابقه دارد. البته دوستى بیست ساله، سى ساله نیست اما چند سال بود که با ایشان آشنا بودم بیشترین آشنایى و صمیمیت و دوستى نزدیک ما... ادامه مطلب
متدیّنترین آدم زمان ما یعنى امام بزرگوار، ورزشکار بودند و تا آخر عمرشان – در سن نزدیک نود سالگى – هر روز ورزش مىکردند. ورزش مخصوص ایشان، راهپیمایى بود – من یک وقت با آقاى... ادامه مطلب
من یادم مىآید که یک وقت در مشهد منزل مرحوم فرخ جلسهیى در روزهاى جمعه تشکیل مىشد و ما هم گاهى در آن شرکت مىکردیم. در یکى از آن جلسات، یک نفر هندى – که از اساتید زبان فارسى بود... ادامه مطلب
خداى متعال، ملت ما را که یک حرکت و یک مجاهدت کردند، هزاران پاداش داد. یکى از نعم همین است که الحمدلله جو، جو قرآنى است. من یادم مىآید که در سابق، بعضى از این موجهاى رادیویى را با زحمت پیدا... ادامه مطلب
من خبر را که شنیدم، لذت بردم؛ وقتى هم که عکسهاى صعود خانمها را دیدم که در ارتفاع ظاهراً هشت هزار و هشتصد و خردهیى ایستاده بودند و پرچم «یا فاطمهالزهراء» را دستشان گرفته بودند، واقعاً بیش... ادامه مطلب
بنده گاهى اوقات که بر همان تنبلىِ مورد بحث و بر ضعفهاى مربوط به سن و پیرى فایق مىآیم، چند قدمى از کوهستانهاى اطراف تهران مىروم بالا و مىبینم هیچکس نیست! غصه مىخورم! در کوهستان، جاها... ادامه مطلب
شما وقتى بعد از پیروزى روى تشک کشتى یا محل وزنهبردارى یا در هر نقطه دیگرى، دستتان را بلند مىکنید، خدا را شکر مىکنید، به سجده مىافتید یا نام بزرگان دین را بر زبان مىآورید، در واقع داری... ادامه مطلب
ما متٱسفانه سرگرمیهای خیلی کمی داشتیم؛ این طور سرگرمیها آن وقت نبود، البته پارک بود، ولی کم و خیلی محدود، مثلاً در مشهد فقط یک پارک در داخل شهر بود و محیطهایش، محیطهای خیلی بدی بود. ما... ادامه مطلب
من بیمار بودم، تازه از بیمارستان خارج شده بودم، در منزلى… استراحت مىکردم و در جریان اوضاع و احوال هم قرار مىگرفتم؛ مرحوم شهید رجایى و شهید باهنر و برادران دیگر (میآمدند و) مسائل را... ادامه مطلب
روز اولی که مارا به مدرسه بردند، یادم است که از نظر من روزی بسیار تیره، تاریک، بد و ناخوشایند بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاق بزرگی کرد که به نظر من – آن وقت – خیلی بزرگ بود.... ادامه مطلب