سال 1365 در عملیات کربلای 5 شرکت داشتم .زمستان بود و هوا سرد .باران و گل و شل هم مزید بر علت بود . خطر انفجار خمپاره و توپ هم جدی بود .فرمانده دستور داده بود همه در سنگر ها نماز بخوانند .سنگ... ادامه مطلب
سال 1361 به جبهه های نبرد حق علیه اطل اعزام و از تهران به اسلام غرب ، به پادگان الله اکبر رفتیم و مدت 15 روز در آنجا به آمادگی بدنی و دفاعی پرداختیم. روزهای خوبی را سپری کردیم ؛ به دلیل کم ب... ادامه مطلب
قرار بود برای عملیات طریق القدس خاکریزی به طول 18 کیلو متر احداث شود .دو شب مانده به عملیات ، فقط یک کیلو متر خاکریز طی یک شب ساخته شد و تا شروع عملیات فقط یک شب مانده بود و این فرصت کم باعث... ادامه مطلب
یکی می گوید : این بوی مرداب است . دیگری می گوید بوی سیر است . سومی می گوید : بوی فاضلاب و … تا بالاخره سر و کله بچه های پدافند شیمیایی برای بررسی منطقه پیدا می شود و از آن لحظه به بعد... ادامه مطلب
ارتفاعات حاج عمران مورد حمله شیمیایی عراق قرار گرفت. نیروهای از همه جا بی خبر تا شنیدند عراق شیمیایی زده است به جای فرار از سنگر به داخل سنگر پناه می بردند و به جای رفتن روی ارتفاعات، از روی... ادامه مطلب
استادیوم آزادی تهران ، با ظرفیت دوازده هزار نفر از مجروحان شیمیایی منطقه عملیات کربلای 5 پر شده بود . من، مسئول بهداری، امداد گر ها، راننده های آمبولانس و .. جز آنان هستیم . در بین مجروحان ،... ادامه مطلب
روز دوم بمباران شیمیایی شهر حلبچه ، امداد گران برای کمک به مجروحان بومی به تک تک خانه ها سر می زدند و مجروحان شیمیایی را اعم از پیر و جوان و زن و مرد و .. به اورژانس می آوردند و پس از مداوا... ادامه مطلب
در عملیات والفجر 10 که هواپیماهای عراقی شهر حلبچه را بمباران شیمیایی کردند ، مردم شهر در کوه و دشت آواره شده بودند و پناه و پناهگاهی می جستند .نیروهای امداد سخت مشغول انتقال مجروحین شیمیایی... ادامه مطلب
نفر اول که شروع به استفراغ کرد ، پانزده نفر دیگر گفتند : تو شیمیایی شده ای نمی توانی در عملیات شرکت کنی ! بیچاره نفر اول از غصه در حال دق کردن بود ، چند ماه آموزش و انتظار برای امشب که عملیا... ادامه مطلب
در مرحله اول عملیات کربلای 5 ، پس از چند روز تلاش پیگیر و طاقت فرسا در زیر آتش شدید دشمن بعثی ، تصمیم گرفتم به اورژانس بر گردم و در بین راه صدای خفیف و گذرایی را از فاصله بسیار نزدیک شنیدم و... ادامه مطلب
وقتی به هوش آمد ، همه جراحان بیمارستان صحرایی عملیات بدر ، بالای سرش ایستاده و خیره خیره نگاهش می کردند . سوال کرد : چه اتفاقی افتاده ” گفتند : دیگر می خواستی چه بشود ! گفت مگر چی شده... ادامه مطلب
پیش از عملیات والفجر مقدماتی ، طی ابلاغی از طرف مسئول بهداری قرار شد که از امداد گر ها ، دو دسته ویژه عملیاتی انتخاب گردد . این انتخاب کار بسیار مشکل و پر درد سری است .همه امداد گرها آماده ع... ادامه مطلب
برای بررسی نهایی علائم حیاتی ، اجساد شهدا را به اورژانس می آورند . ناگاه چشمم به جسدی می افتد که دو پایش از بالای ران قطع شده و به نظر مشکوک می آید . سریع او را به اورژانس منتقل می کنیم ، س... ادامه مطلب
اکثر مجروحهایی که به اورژانس می رسیدند ، از ناحیه سر زخمی شده بودند . از صبح تا شب و از شب تا صبح ، هر چه مجروح بود ؛ از ناحیه سر نیاز به پانسمان داشت ! بیشتر شهدا نیز با اصابت یا ترکش به سر... ادامه مطلب
در عملیات فتح المبین مرتب مسیر خط مقدم تا خط عقبه را طی می کردم و هر بار که به خط مقدم می رفتم و غذا و دیگر ملزومات رزمندگان را می بردم و در بازگشت ؛ مجروح و شهید به عقب گردان می آوردم . از... ادامه مطلب