بايد اعتراف كنيم كه محاصره آبادان از نظر نظامي يك اشتباه استراتژيك بود كه صدام حسين به عنوان آخرين راه حل و براي رهايي از بحران به آن متوسل شد. پس از عمليات عبور نيروهاي ما از رود كارون و مش... ادامه مطلب
بوی باروت همه جا پیچده بود. همه چیز حکایت از درگیری سخت شب گذشته داشت. روی زمین تکه های خمپاره ، کلاه آهنی ، ماسک ، پوکه و خون همه در همسايگی هم با آهنگی متوازن پخش شده بودند . گویی صدای تکب... ادامه مطلب
خاطرات تلخ و شیرین زیادی با دوستان داشتم که شدیدا فقدان آنها مرا متحول کرد . برایم خیلی سخت بود . زندگی و زنده بودن تا آن روز هیچوقت برایم اینقدر بی ارزش ننموده بود . خلوص و پاکی این دوستان... ادامه مطلب
صبح پس از نماز و استراحت و شوخی وصحبت با دوستان حدود ساعت ده بود رفتم کنار چشمه آب نزدیک چادرمان . نمی دانم چرا احساس راحتی می کردم و روحیه ام کمی باز شده بود . یکی از همسنگران مرا صدا کرد... ادامه مطلب
روز بعد پس از نماز و صبحانه و کمی دید زدن اطراف همراه برادر صباغ به محلی در همان حوالی رفتیم و پس از هماهنگی ، برادر خانی و یکی دیگر از برادران تیپ 15 خرداد سوار یک وانت تویوتا به ما ملحق شد... ادامه مطلب
داشتم به عمق عملیات فکر می کردم هنوز کاملا متوجه ابعاد و عمق قضیه نبودم توجهم را افراد نظامی قرار گاه رمضان و راهنمایان کرد آنها جلب کرد که با تجهیزات و قاطر و لباس کردی داشتند آماده اعزام ب... ادامه مطلب
باید برای شب اول حداکثر فاصله را از خط خودی می گرفتیم و تا می توانستیم به عمق می رفتیم . اقدامات تامینی و موانع دشمن هر چه به طرف پشت خط برویم کمتر می شود چون احتمال حضور ما در آنجا بسیار ک... ادامه مطلب
نزدیک صبح به یک پایگاه در کوه های قره داغ رسیدیم تعدادی از نیروهایمان از قبل در آنجا مستقر بودند با رسیدن ما چند ساعت بعد نیز مسئول منطقه برادر رجائی از مقر فرماندهی مالبند آمده بودند. گوئی... ادامه مطلب
چند روز بعد بالاخره مسئول اطلاعات آمد نامش برادر حمزه بود و از اهالی شمال بود. شخصی حدودا 30 الی 35 ساله با قدی بلند و چهارشانه، آدم محتاط و با تجربه ای بود. بعدها فهمیدم که قبلا مسئول اطلاع... ادامه مطلب
«جيرجيرك پنج تا بزن … جيرجيرك بلبلي بزن … جيرجيرك چهار تا بزن…» من هم به حرفش گوش مي كردم و هي صدا در مي آوردم. يه 15 دقيقه اي بساط همين بود. ديگه خسته شدم و از تو گودي بير... ادامه مطلب
در زیر پا خط الرس کوه را می دیدم نهایت تلاشم را می کردم تا از آن عبور نمایم فاصله ام با زمین خیلی کم شده بود و باید خودم را برای فرود صحیح آماده می کردم در یک لحظه در حالی که منتظر آن نبودم... ادامه مطلب
هنگامی که سراپا خیس از کابین خارج شدم ، بیش از پیش به عظمت و قدرت ارادۀ خداوند و مشیّت او در استعانت و نجات بندگانش پی بردم و فهمیدم همۀ آنچه که جهت مراجعت و فرود سالم این هواپیما انجام گرفت... ادامه مطلب
هر دو گروه با سرعت از سمت جنوب و شمال شرق به سمت بغداد پیش می روند. در همین لحظات ورود هواپیماهای ایرانی به پدافند بغداد اطلاع داده می شود و به یک بار سدی از آتش آسمان را فرا می گیرد و آسمان... ادامه مطلب