دشمن اطراف پست امداد را به شدت زیر آتش گرفته و دیگر قسمتهای منطقه هم چیزی کمتر از وضع پست امداد ندارد . آمبولانس به زحمت مجروح می آورد و تخلیه می کرد . يكي از مجروحانی که به اورژانس می آوردن... ادامه مطلب
بعد از اینکه فرمانده لشکر امام حسین (ع) یک دست خود را در عملیات خیبر از دست داد و در بیمارستان شهید صدوقی اصفهان بستری شد ، روزی برای عیادت او به بیمارستان رفتم . قبل از اینکه سلام و احوالپر... ادامه مطلب
هر چه به حاج آقا موحدی می گویم: سر شکسته را نمی شود پانسمان کرد و به امان خدا رهلایش کنید ، باید این شکستگی بخیه شود ، می گوید : من باید برای سرکشی محورها سریع به خط بروم ! می گویم : حاج علی... ادامه مطلب
گرمای منطقه ، طاقت همه بچه ها را گرفته بود ، از سر و صورت و دست و پای همه عرق می ریخت . در این هوای تنوری ، امدادگرها مشغول بازرسی نهایی کوله های خود ، برای ادامه عملیات بودند . کلمن آب هر چ... ادامه مطلب
لشکر امام حسین به فرماندهی حاج علی زاهدی ، در منطقه عملیاتی رمضان ، به خوبی عمل می کرد و حاج حسین خرازی لحظه به لحظه از قرار گاه فتح که فرماندهی آن را به عهده داشت، نحوه پیشرفت و عملکرد لشکر... ادامه مطلب
نماز ظهر در تابستان گرم اردوگاه شهید عرب را حاج آقا سلام داد . تعقیبات شروع شد . پنج، شش صدای خفیف اما سنگین اصابت گلوله بلند شد، همه در صف نماز به یکدیگر نگاه می کردند . فاصله که تا خز خیلی... ادامه مطلب
بعد از چهار روز شرکت در عملیات طاقت فرسای کربلای 5 سوار بر قایق، به قصد استراحت به عقب بر گشتیم . در راه بوی بسیار بدی آزارمان می داد به ساحل که رسیدیم، نیروهای ماسک زده فریاد بر آوردند، ماس... ادامه مطلب
یکی می گوید : این بوی مرداب است . دیگری می گوید بوی سیر است . سومی می گوید : بوی فاضلاب و … تا بالاخره سر و کله بچه های پدافند شیمیایی برای بررسی منطقه پیدا می شود و از آن لحظه به بعد... ادامه مطلب
ارتفاعات حاج عمران مورد حمله شیمیایی عراق قرار گرفت. نیروهای از همه جا بی خبر تا شنیدند عراق شیمیایی زده است به جای فرار از سنگر به داخل سنگر پناه می بردند و به جای رفتن روی ارتفاعات، از روی... ادامه مطلب
استادیوم آزادی تهران ، با ظرفیت دوازده هزار نفر از مجروحان شیمیایی منطقه عملیات کربلای 5 پر شده بود . من، مسئول بهداری، امداد گر ها، راننده های آمبولانس و .. جز آنان هستیم . در بین مجروحان ،... ادامه مطلب
روز دوم بمباران شیمیایی شهر حلبچه ، امداد گران برای کمک به مجروحان بومی به تک تک خانه ها سر می زدند و مجروحان شیمیایی را اعم از پیر و جوان و زن و مرد و .. به اورژانس می آوردند و پس از مداوا... ادامه مطلب
در عملیات والفجر 10 که هواپیماهای عراقی شهر حلبچه را بمباران شیمیایی کردند ، مردم شهر در کوه و دشت آواره شده بودند و پناه و پناهگاهی می جستند .نیروهای امداد سخت مشغول انتقال مجروحین شیمیایی... ادامه مطلب
نفر اول که شروع به استفراغ کرد ، پانزده نفر دیگر گفتند : تو شیمیایی شده ای نمی توانی در عملیات شرکت کنی ! بیچاره نفر اول از غصه در حال دق کردن بود ، چند ماه آموزش و انتظار برای امشب که عملیا... ادامه مطلب
در مرحله اول عملیات کربلای 5 ، پس از چند روز تلاش پیگیر و طاقت فرسا در زیر آتش شدید دشمن بعثی ، تصمیم گرفتم به اورژانس بر گردم و در بین راه صدای خفیف و گذرایی را از فاصله بسیار نزدیک شنیدم و... ادامه مطلب
وقتی به هوش آمد ، همه جراحان بیمارستان صحرایی عملیات بدر ، بالای سرش ایستاده و خیره خیره نگاهش می کردند . سوال کرد : چه اتفاقی افتاده ” گفتند : دیگر می خواستی چه بشود ! گفت مگر چی شده... ادامه مطلب