یاد داشت های شهید چند ماه بعد از شروع جنگ تحمیلی با همسر و فرزندانم عازم کردستان شدم و تا خرداد سال 62 در کردستان بودم و اکنون نیز عازم جبهه هستم تا مگر خداوند پیروزی را نصیبمان و زیارت کربل... ادامه مطلب
همه مات و مبهوت به ماشین نگاه می کنیم ، جسد راننده و کمک راننده بدون سر جلوی ماشین قرار دارد و جای خمپاره که مستقیما به کاپوت ماشین اصابت کرده بود نمایان است . آمبولانس به راه می افتد و بچه... ادامه مطلب
احساس مسئولیت آقای مدرسی در برابر جنگ تا آنجا بود که در بسیاری از اوقا، نماز جماعت خود را ترک می کردند و در نماز جماعت های دیگر حضور می یافتند و مردم را به دفاع از میهن اسلامی و پشتیبانی از... ادامه مطلب
دشمن وحشت زده و دستپاچه متوسل بهسلاح ممنوعهي شيميايي ميشود تا بلكه بتواند براي مدتي كوتاه ازحملات كوبندهي رزمندگان در امان باشد؛ اما مقاومت باور نكردنيرزمندگان، اين س... ادامه مطلب
فكر كردم شايد خواب ميبينم، اما نه، خواب نبود، يك امتحان بود. انگار كه آدم را سر دوراهي گذاشته باشند؛ يك راه، راه دنيا و يك راه هم راه بهشت. اگر آدمي يك لحظه و فقط يك لحظه شك ميكرد مثل من ب... ادامه مطلب
اين عمليات دومين عمليات لشكر 10 (بعد از عمليات والفجر 4) در طول هشت سال دفاع مقدس در منطقه غرب كشور در فصل زمستان بود كه بعضي روزهاي آن دما به 20 درجه زير صفر هم مي رسيد. عقبه لشكر در اين عم... ادامه مطلب
دنيا جلوي چشمم تيره و تار شد. پشتم خالي شد. بعض، گلويم را گرفت. حسين، ستون گردان بود. قرار بود حسين بچهها را ببرد پاي كار و من و اصغر فقط بنشينيم پشت بيسيم و پز بدهيم! مصيبت از اين بالاتر ن... ادامه مطلب
حالت حاج یدالله دگرگون شد، او كه پس از حاج حسین لبخندی به لب نیاورده بود خنده ای شیرین بر لبانش نشست و دست چپش را كه سالم بود دور گردن بسیجی حلقه نموده و از پیشانی او بوسه ای گرفت. تمامی ر... ادامه مطلب
همه نیروهای ما در آماده باش کامل به سر می بردند. راههایی از میان میادین مین برای عبور نیروهای خودی باز شد و در شب ۱۹/۳/۱۹۸۲ یا ۲۰/۳/۱۹۸۲-درست خاطرم نیست- یگانهای ارتش ما حمله وسیع و سنگین خو... ادامه مطلب
گوشه هایی از دفتر خاطرات وقتی د ر جبهه حاج آقای نوروزی، از براد ران هم محله مان را د یدم، سراغ دوستم براد ر حسن مجیدی را گرفتنم. او گفت: حسن مجیدی هفته ای یک بار از تیپ به این جا می آید و... ادامه مطلب
خوشتر آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث شاهدان عمليات كربلاي 10 كه انجام شد برادر محتاج فرماندهي قرارگاه را برعهده داشت، من هم جانشين او بودم. چون پيشروی هايي در منطقه حاصل شده بود، قرار... ادامه مطلب
….می توان در حالیکه دشمن خاک میهن اسلامیان را متجاوزانه مورد هجوم قرار داده و جولانگاه تانکها و نفرهای خود قرار داده و سربازهای بعثی کافر، خواهرانمان را مورد تجاوز قرار داده و به پیر و... ادامه مطلب
سید خودش را تا انتهای کانال برد. آقای چمران از دیدن کانال به قدری تعجب کرده بود که باور نمی کرد کار از ما و طرح از سید باشد. چندین بار گفت که این کانال دقیقاً از روی مشخصات فنی و با دید نظ... ادامه مطلب
حرف حساب به گوشش نمی رفت. حتی رحیم کلی برایش حدیث و روایت آورد که ضرر رساندن به بدن مؤمن معصیت دارد، چه رسد به بدن خود آدم. اما به خرجش نمی رفت. اینقدر با او صحبت کردیم تا بالاخره سرمان داد... ادامه مطلب
از آخرین پیچ پنهان کوهستان که گذشتیم ، غرش تیربار عراقی شروع شد. تا یک منور پرتاب کنیم و گرای تیربار به دست آرپی جی زن بیاید و شلیک کند سه چهار دقیقه طول کشید. با اولین شلیک آرپی جی، تیربار... ادامه مطلب