متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛تاريخ پخش :: 1376/2/4
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندگان عزيز بحث را در آستانه عيد غدير خم گوش ميدهند. گر چه عيد غدير را ميشناسيم، اما شناخت مراحل و درجاتي دارد. شناخت ساده و سطحي، شناخت نيمه عميق و شناخت عميق. ما بايد شناختمان را بيشتر کنيم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ»(صحيفه سجاديه، دعاى 20)، «زِدْني عِلْماً» طه/114، «زادَهُمْ هُدىً» محمد/17. دو روزمان نبايد مثل هم باشد. اين بحثها تکرار نيست، عميق کردن است. يک کسي از من پرسيد: چرا نماز تکراري است؟ ! گفتم: تکرار نيست؛ کسي که کلنگ ميزند و چاه ميکند، هر کلنگي عمق چاه را بيشتر ميکند. اما يک بچه شايد فکر کند اين کار تکراري است. کسي که از نردبان بالا ميرود و پايش را روي پلهها ميگذارد، کار تکراري انجام نميدهد. بلکه هر پايي که بالا ميبرد يک پله بالاتر ميرود و به مقصدش نزديکتر ميشود. بنابراين اين بحثها تکرار نيست، تعميق است. يعني بر عمقش افزوده ميشود. بينندگان عزيز به خصوص قشر تحصيلکرده طوري اين بحث را گوش بدهند که بتوانند يک مقاله بنويسند. بتوانند در موردش صحبت کنند.
موضوع بحث: در جستجوي روز مخصوص؛ در سوره مائده آيهاي است که امروز به آن ميپردازيم. يک روزي است در قرآن، که در قرآن اسمش را نبرده و فقط خصوصياتش را نام برده است(روز عيد غدير خم). يک وقت ميگويند: « محسن قرائتي». يک وقت اسم مرا نميگويند: يک شيخي است قد بلند، کاشاني، عمامه سفيد دارد، روي تخته سياه مينويسد، شبهاي جمعه به تلويزيون ميآيد. اسمم را نميگويد ولي خصوصياتم را طوري ميگويد که جز با من سازگار نيست. خدا هم عيد غدير نگفته، يک روزي را گفته که هرچه ميگردي جز عيد غدير امکان ندارد. اصل آيه اين است: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ» مائده/3، بعد يک پرانتز باز ميکند و ميفرمايد: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً» بعد جمله قبل را ادامه ميدهد: «فَمَنِ اضْطُرَّ في مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ» ترجمه: حرام است بر شما(خوردن): گوشت مرده، خون، گوشت خوک، حيواني که با شلاق زدن بميرد، حيواني که با پرت شدن بميرد، حيواني که با شاخ خوردن بميرد، گرگ او را بدرد(مگر آنکه جان داشته باشد) حيواني که رو به بت کشته شود. يا با قمار گوشتش تقسيم شود. اين آيه ميفرمايد: اين گوشتها حرام است. بين اين جمله پرانتزي باز ميکند و ميفرمايد: « امروز کفار مأيوس شدند. امروز دين شما کامل شد. امروز نعمتم را بر شما تمام کردم. امروز خدا از شما راضي است. امروز دينم را براي شما پسنديدم. بعد پرانتز را ميبندد و ميفرمايد: من به تو گفتم: گوشت خوک. . . نخور، اما: اگر مضطر شدي و ترسيدي از گرسنگي بميري، اشکال ندارد. پس: گوشت خوک و. . . نخوريد، در وقت اضطرار بخوريد. بين نخوريد و بخوريد خداوند يک چيزي قرار داده است. زنها که ميخواهند ميهماني بروند طلاهايشان را در متکا ميگذارند! بين طلا و متکا هيچ ارتباطي وجود ندارد. آدم ميفهمد که جايش در آنجا نيست. قديمها سکه هايشان را در کوزه، زير خاک پنهان ميکردند(گنج). در اين آيه گنجي نهفته است. اين آيه به گوشت خوک و. . . ارتباطي نـدارد. (امروز ديـن شما کامل شد. امروز خدا راضي، امروز نعمـت تمام، امروز کفـار مأيوس. . .) چيه؟ ! اگـر يک حيواني شاخ خورده، آنرا نخوريد! اين هم شد کار! ؟ اين کلاه قد اين سر نيست. حالا چرا اينجا قرار دارد، عرض کردم که: خداوند سبحان برخي آيات را که حساسيت برمي انگيزند، جابه جا نموده است. اين فرم حفظ خداوند است. مغازههاي کفش فروشي که گاهي شلوغ هستند، صاحب مغازه يک جفت از هر کفش را داخل ويترين ميگذارد و صد جفت ديگر را در جاي ديگري ميگذارد. اگر دزدي به فروشگاه بيايد يک جفت کفش را نميدزدد. اگر هم مشتري باشد با همان يک جفت کفش راضي ميشود(انتخاب کرده و عين همان را ميخرد) خداوند هم برخي آيات را مخفي ميکند(يا جابه جا ميکند.) افرادي که مسئوليتهاي حساس دارند، نوشته هايشان طبيعي نيست. مثلا وقتي ميخواهد بنويسد: « فلان شخصيت مهم موقع ظهر به خانه من ميآيد. » طوري مينويسد که فقط خودش بفهمد. مثلا يک کلمه را در اين صفحه و کلمه بعدي را صد صفحه ديگر مينويسد. مثلا صندوقهاي رمز دار. تا کسي سوء استفاده نکند(از اسناد). يکي از انواع حفظ خداوند اين است که: يا با قدرت غيبي آن چيز را محفوظ ميدارد و يا با واسطه قرار دادن چيزي.
يک وقت يک تار عنکبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را حفظ ميکند. حفظ خدا لازم نيست هميشه غيبي باشد، گاهي با وسيله است. در اين باره بحث ميکنيم به طوري که همه کساني که پاي تلويزيون هستند(ان شاء الله) بفهمند.
اول اينکه: گوشتهاي حرام سه بار ديگر هم در قرآن کريم آمده است. در سورههاي انعام، بقره و نحل. اين آيه دو ماه قبل از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد. پس حرف تازهاي نيست. علت اينکه برخي آيات تکرار شده است، اين است که: برخي چيزها بايد تکرار شوند تا بالاخره مؤثر واقع شوند. مثل: گفتن: « مرگ بر شاه» اين جمله با يکبار و دوبار گفتن محقق نميشود. دوم اينکه: ما روزهاي عمر شريف پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و سلم را بررسي ميکنيم. ايشان در سن 40 سالگي به پيغمبري مبعوث شدند. در سن 63 سالگي هم رحلت نمودند. تمام روزهاي عمر حضرت را در نظر ميگيريم. يک روزي در اين 23 سال است که اين آيه با آن روز مطابقت داشته باشد. (اين کلاه قد آن سر باشد). روزهاي مهم را مينويسم: 1- روز اول بعثت: بگوييم: اولين روزي که به پيغمبري مبعوث شد مربوط به اين آيه است: اي پيغمبر امروز صبح پيغمبر شدي، همين امروز دينت کامل شد! ؟ امکان ندارد. هنوز هيچ اتفاقي نيفتاده است. مثل اين است که دانش آموز، روز اول به مدرسه برود(هنوز الفبا بلد نيست) معلم بگويد: تو امروز فارغ التحصيل شدي! ؟ ! پس قطعا روز بعثت نيست.
2- پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) سه سال بعد از بعثت به صورت مخفيانه مردم را به اسلام دعوت ميکرد. بعد از سه سال آيه نازل شد: بس است ديگر، داد بزن، دعوتت را علني کن: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ» حجر/94. روز فرمان دعوت علني: آن روز هم دين کامل نشده بود. چون هنوز روز اولي است که ميخواهد دعوت آشکارا کند. دين کامل نشده. 3- روز هجرت: روز هجرت هم کفار مأيوس نبودند: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» روز هجرت روزي بود که از هر قبيله يک کافر چاقوکش از ديوار ريختند که او را بکشند. پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم حضرت علي عليه السلام را در جاي خود نهاد. آن روز که جان پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) در خطر بود که کفار مأيوس نبودند. اگر مأيوس بودند که آن کار را نميکردند. پس روز هجرت هم نبود. 3- روز تولد حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها: در اين روز هم کفار مأيوس نشدند. اصلا گفتند: خوب شد که دختر شد. چون اعراب براي دختر اهميتي قائل نميشدند. ميگفتند: اين پسر است که نام پدر را زنده نگه ميدارد.
4- جنگها: در جنگهايي که مسلمانها داشتند در برخي پيروز ميشدند و در برخي شکست ميخوردند. در جنگهايي که شکست ميخوردند که اين همه شعار نميتوان سر داد: (امروز دين شما کامل شد و يا کفار مأيوس شدند) بلکه کفار اميدوارتر هم ميشدند. پس از روزهاي شکست هم نبود. روزهاي پيروزي: مسلمانها در جنگهاي: بدر و احزاب و حنين و فتح مکه و. . . پيروز شدند. وقتي عدهاي بر عده ديگري پيروز ميشود ممکن است که آن گروه مغلوب مأيوس شوند ولي اينکه همه گروهها مأيوس شدند امکان ندارد.
نمي گويد «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ في البأس»؟ ؟ ؟ ! ! ! ! ميفرمايد: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ» ميفرمايد: تمام کفار مأيوس شدند. در جنگهايي که مسلمين پيروز شدند کفار مغلوب مأيوس ميشدند نه همه کفار. پس قطعا در جنگها هم نبود.
5- حجة الوداع(حج آخر): در مورد اين روز طرفداران زيادي وجود دارد که ميگويند، اين کلاه مال حاج اکبر(حجة الوداع) است. در حجة الوداع جمعيت عظيمي، مراسم حج را با پيغمبر خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) انجام دادند. يعني اينکه: خدا فرمود: امروز که با پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) حج مهمي انجام داديد، حجي که در محضر رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) باشد، و آداب حج را از شخص پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) ديديد، امروز دين شما کامل شد. آيه نميفرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ حَجَّکُمْ» بلکه ميفرمايد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ» نميگويد: امروز حجتان کامل است، بلکه ميفرمايد: امروز دين شما کامل شد(همه دين شما). پس مربوط به حجة الوداع هم نميتواند باشد. چون حج قسمتي از دين است نه همه دين. آقايان و خانمها گوش بدهيد: يک کلاه در قرآن است. خدا ميفرمايد: سر اين کلاه را بيابيد. کلاه اين است: « امروز تمام کفار مأيوس شدند، امروز دينتان کامل شد و. . . » اين کلاه را سر کدام روز بگذاريم. هيچ روزي امکان ندارد که اين کلاه سر آن برود به جز روز «عيد غدير خم». با پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) چهار نوع برخورد نمودند: 1) تهمت 2) شکنجه 3) جنگ 4) ترور. هيچکدام موفق نشدند. قرآن تهمتها را نقل ميکند: شاعر، مجنون، ساحر، کاهن. هيچ کدام نشد. تهمتها نگرفت. او را تا غار تعقيب کردند. يارانش را کتک زدند. هيچکدام مؤثر واقع نشد. براي کفار، تنها، يک روزنه اميد مانده بود. ميگفتند، ما حريف پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نميشويم.
پس صبر ميکنيم که او از دنيا برود. پسر هم ندارد تا جاي او را بگيرد! کلکش کنده است! همه اميد اين کفار مرگ پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بود. يکمرتبه در غدير ديدند: علي عليه السلام نصب شد. وقتي امير المؤمنين علي عليه السلام به امامت برگزيده شد، ديدند که: اگر پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) پسر هم ميداشت از ايشان بهتر نميشد. آن وقت بود که همه کفار مأيوس شدند. راجع به انقلاب بگويم؟ وقتي خبر رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران امام خميني رحمة الله عليه پخش شد، ضد انقلابيها در فرودگاههاي کشورها جمع شدند تا به ايران بيايند. يکي از علماي بزرگوار که براي معالجه به يکي از کشورهاي خارجي رفته بود، ميگفت: تا فهميدم امام(ره) رحلت کردهاند، من هم به فرودگاه رفتم. ديدم: به! فرودگاه پر از آدمهاي ضد انقلاب است. ساکها را دست گرفتهاند تا به ايران بروند. يک مرتبه راديو اعلام کرد: امروز آية الله خامنهاي به عنوان رهبري برگزيده شد. همين که خبر رهبري ايشان گفته شد، ضد انقلاب به هم نگاه کردند و برگشتند. چون ديدند: اگر امام خميني(ره) اگر پسر هم داشت از ايشان بهتر و لايقت%