متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1362/4/4
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»
بحث ما دربارهي گناه بود و اين بحث نهم است كه در شب نهم ماه رمضان پخش ميشود. هيچ تعهدي نيست كه اين بحث چقدر طول بكشد. هرچه حديث و آيه و يادداشت دارم ميگويم. زمينههاي گناه را بررسي كنيم. اصولاً چه ميشود كه انسان گناه ميكند؟ بحث ما امروز و روزهاي ديگر دربارهي زمينههاي گناه كه بسيار مختلف است، خواهد بود. گناه زمينهي اقتصادي، زمينهي فرهنگي، زمينهي اجتماعي و زمينههاي مختلفي دارد. امروز بحث زمينهي اقتصادي گناه را ميكنيم كه اين گناه گاهي به خاطر فقر و گاهي به خاطر سرمايه انجام ميشود.
گاهي فقر آدم را به گناه ميكشاند. پول ندارد كه زن بگيرد و به گناه ميافتد. از بي پولي به گناه ميافتد. بعضيها هم به خاطر پول زياد به گناه ميافتند. هر زني را كه ميبيند، چشمش دنبال او ميدود. ازدواجهاي متعدد و عياش خانه راه مياندازد. يكي از گرسنگي داد ميزند و فحش ميدهد، يكي از بس خورده است، داد ميزند. هر دو از مسائل اقتصادي است كه زمينهي گناه ميشود.
اميدوارم در اين ماه همينطور كه از راه روزه به خدا نزديك ميشويد، از راه فكر با قرآن مأنوس شويد. قرآن ميفرمايد: «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»(علق/6) انسان طاغي ميشود «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»(علق/7)
لطيفهاي برايتان بگويم كه يك وقت فكر انحرافي به ذهن بعضيها نيايد. منحرفها ميگويند: سرمايه داري عامل تجاوز است. بعضي از افرادي كه بين اسلام و چپگرايي را ميخواهند جمع كنند، ميگويند: قرآن نيز يك چيزهايي شبيه به حرف چپيها دارد. ميگويد: «كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى» انسان طاغي و ياغي ميشود. اگر انسان مستغني شود، طاغوتي ميشود. پس ما بايد جلوي سرمايه گذاري را بگيريم تا طاغوت پيدا نشود. قرآن اين را به اين صورت نميگويد. «ان الانسان ليطغي ان استغني» اگر اين گونه نبود و به جاي «اَن» «اِن» بود، اين طور «اِن الانسان ليطغي اِن استغني» حرف چپيها درست بود. يعني اگر انسان پولدار شود، ياغي ميشود. پس بايد جلوي سرمايه دار را گرفت. اگر «رآه» نبود، حرف چپيها درست بود اما چون «رآه» هست، حرف مسلمانها درست است. «رآه» يعني چه؟ يعني خود را مستغني ببيند. گاهي ممكن است خيلي پول داشته باشد اما پولها را از خودش نداند. مثل رئيس بانك. رئيس بانك، ياغي نميشود زيرا پولها براي خودش نيست. «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» اگر خودش را پولدار ببيند، ياغي ميشود. مؤمن به خدا اگر هم پول پيدا كرد، پولها را براي خودش نميداند. ميگويد: اينها امانت است، وديعه هست. براي كليد داري به من دادهاند. هر كاري ميخواهم، حق انجام ندارم. پس مؤمن به خدا مثل حضرت سليمان است. حضرت سليمان اين همه وضع ماليش خوب بود ولي ياغي نبود. پس هر كس كه سرمايه داشت، سرمايه تنها عامل طغيان نيست. سرمايهاي عامل طغيان است كه سرمايه دار، سرمايه را از خودش بداند. خودش را نيز در خرجش آزاد بداند.
آيا سرمايه داري عامل فساد است؟ اگر ديد انسان اين باشد كه سرمايه از اوست و در مصرف آزاد است، اين سرمايه عامل فساد است اما اگر ديد اين بود كه سرمايه از من نيست، از خداست «مِنْ مالِ اللَّهِ»(نور/33) قرآن ميفرمايد: «مِنْ مالِ اللَّهِ» يعني مال از خداست «رَزَقَكُمُ اللَّهُ» اگر ديد اين شد كه «جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفينَ فيهِ»(حديد/7) شما جانشين خدا هستيد، قائم مقام خدا هستيد، در مصرف آزاد نيستيد. بايد مصرف به گونهاي طبيعي باشد، به اسراف و تبذير كشيده نشود. پس خلاصه آن مسئلهاي كه سرمايه را در خط تجاوز و طاغوت ميبرد، سرمايهي صرف نيست. سرمايهاي به دست انسان است كه ديد او ديد درستي نباشد. چاقو آدم كشي نميآورد. چاقو دست آدم مست، دست آدم بي دين آدم كشي ميكند. خود چاقو وسيلهاي كه اگر دست آدم مؤمن باشد وسيلهاي خوب ميشود و اگر دست آدم فاسد باشد وسيله اي بد است. مثل شيشه است. شيشه باعث آب جو خوردن نميشود. مثلاً امكان دارد در اين شيشه آب ريخت و در يخچال گذاشت. وسايل به خودي خود عامل نيستند، زمينه هست ولي دليل نيست. پس قرآن فرموده است: «رَآهُ» يعني ببينيم چه ديدي است. «رآه» به معناي ديد است. اگر ديد اين باشد كه خود را مستغني ببيند، اين طاغوت ميشود. اگر ديد اين باشد كه هر چه به او مال بدهند بگويد: مال من نيست، طاغوت نميشود.
حضرت موسي(ع) به خدا ميگويد: «إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْن»(يونس/88)اي خدا تو فرعون را سرمايه و پول دادهاي و او مردم را گمراه ميكند، چون سرمايه و پول وقتي دست فرعون افتاد باعث گمراهي است اما همين سرمايه و پول اگر دست حضرت خديجه(س) باشد، باعث هدايت است. پس نظر اسلام اين است كه اول بايد آدم، آدم شود. آدم كه درست باشد نه پول او را مست ميكند و نه فقر او را از بين ميبرد. ابوذر غفاري در فقر ميسوزد و حاضر نيست بله قربان گوي طاغوت شود. مثل سرماي زمستان كه عامل سرماخوردگي هست اما دليل نيست. چون آدم ميتواند يك پوستين بپوشد وسرما نخورد. سرما زمينهي سرما خوردگي است اما دليل سرماخوردگي نيست. دليلش اين است كه بسياري از افراد زمستان را پشت سر ميگذارند و سرما نيز نميخورند و بسياري از افراد در تابستان سرما ميخورند. پس نه سرما دليل سرمازدگي و نه گرما، دليل گرما زدگي است. هريك از سرما و گرما زمينهي سرمازدگي و گرما زدگي نيست. زمينه غير دليل است. دليل يعني حتماً ميشود، ولي زمينه يعني ميشود كه بشود. اگر انسان حواسش جمع باشد، نميشود.
همهي شما داستان قارون را شنيدهايد. ما در قرآن 2 نفر را داريم كه پولدار هستند يكي قارون است و ديگري حضرت سليمان است. وقتي از قارون ميخواهند كه مقداري از پولهايي كه دارد را ببخشد، ميگويد: مال خودم استَ «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي»(قصص/78)(آيهي قرآن است) پولها به من از روي علمي كه دارم داده شده است. مغز، مغز اقتصادي است. مديريت خوب است ولي سليمان(ع) وقتي به عظمت نگاه ميكند، ميگويد: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي»(نمل/40) پس پول آدم را بدمست نميكند. تا ببينيم پول دست چه كسي است؟ اگر پول دست كسي است كه ميگويد: خودم «عِنْدي» قارون ميشود. اگر پول دست كسي بود كه ميگويد: «رَبِّي» سليمان(ع) ميشود.
در قرآن كلمهي مترف زياد آمده است. گروهي كه مقابل انبيا كارشكني ميكردند، مترفين بودند. مترف يعني چه؟ مترف به معني پولدار عياش است. مترفين از مخالفين سرسخت انبيا بودهاند. در قرآن در اين مورد آيه بسيار است. قرآن ميفرمايد: «وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها»(قصص/58) در فارسي كم به معني كم است ولي در عربي كم به معني زياد است. «وَ كَمْ أَهْلَكْنا» چه زياد هلاك كرديم ما «مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ» از قريههايي كه «بَطِرَتْ مَعيشَتَها» زندگي آنها را سرمست كرده بود، يا زندگي را با سر مستي گذرانده بودند. هلاك كرديم قريههايي را كه زندگيشان را با عياشي گذراندند. چون خوش گذران بودند، اينها را هلاك كرديم. در اين آيه قرآن ميگويد: عامل هلاكت اين است كه انسان پول زياد داشته باشد و دين نيز نداشته باشد و اين فرد از اين پولها سوء استفاده ميكند و ما نيز اينها را هلاك ميكنيم. اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: «الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ»(نهجالبلاغه، حكمت 58) مال مايهي همهي شهوتها است. فقير نيز همينطور است. گاهي پول داري آدم را بي دين ميكند. گاهي پول داري باعث ميشود انسان گناه كند. گاهي پول آدم را به گناه ميكشد و گاهي نيز فقر آدم را به گناه ميكشد. «الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَكْبَرُ»(نهجالبلاغه، حكمت 163) اميرالمؤمنين ميفرمايد: بي پولي مرگ بزرگ است.
پيامبر(ص) فرمود: «اربعة قليلها كثير» چهار چيز است كه كم آن هم زياد است. فقر كه كم آن هم زياد است. «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»(كافى، ج2، ص307) پيامبر فرمود: فقر انسان را به كفر ميكشد. آدم را دين فروش ميكند. چه بسيار افرادي كه به خاطر يك لقمه نان شخصيت، وجدان، وطن و ايمانشان را ميفروشند «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً» نزديك است كه فقر تبديل به كفر شود. فقر به كفر خيلي نزديك است.
اميرالمومنين(ع) ميفرمايند: «العسريشين الأخلاق و يوحش الرفاق»(غررالحكم، ص365) عسر به معني سختي و بي پولي است. «إنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»(انشراح/6) «العسريشين الأخلاق» بي پولي آدم را عصباني ميكند. يعني بي پولي زمينهي اين است كه آدم فريادش به هوا برود. چه آدمهاي حديث جعل كني در زمان معاويه بودند. معاويه به آنها پول ميداد كه حديث جعل كنند و حديث دروغي بسازند. از پيرمردهاي حديث فروش يكي سمرة بن جندب بود كه بسيار مرد خبيثي بود. پول ميگرفت و حديث ميفروخت. يعني بي پولي باعث اين كار شده بود. رسول خدا نماز جمعه ميخواند و مردم نشسته بودند. يك مرتبه صداي طبل و. . . بلند شد. همهي صحابه براي خريد و فروش بلند شدند و رفتند، فقط چند نفر نشسته بودند. حتي بعضي از صحابه هم كه بايد باشند نبودند. اينهايي كه رفتند صحابي بودند! با اين كه ما به صحابي احترام ميگذاريم. چون «سَبَقُونا بِالْإيمانِ»(حشر/10) «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»(واقعه/11-10) آنها سابقهشان بيشتر است و فداكاري و ايثاركردند اما با همهي اينها آيات زيادي از قرآن دلالت ميكند كه در آن زمان، پيامبر از بعضي اصحاب راضي نبود.
گفتيم: پول، اقتصاد، فقر، غنا، زمينهي گناه هستند. ميدانيد كه چرا در جنگ احد مسلمانها شكست خوردند؟ غنايم جنگي عامل بود. رسول خدا فرموده بود: اي سربازها، پاسدارها، اين منطقه را رها نكنيد. خود رسول خدا در ميدان بود. منطقه را دست اينها داده بود. جنگ پيروز شد و آنهايي كه آن منطقه دستشان بود، ديدند مسلمانها پيروز شدند. الآن غنايم جنگي را جمع ميكنند، گفتند: بياييد برويم، جمع كنيم آن منطقه حفاظتي را رها كردند و به سراغ اسب و زره و شمشير آمدند. دشمن هم از همان منطقه حمله كرد و مسلمانهايي كه اول پيروز شده بودند، شكست خوردند. در جنگ احد دندان پيامبر شكست. عموي پيامبر، حمزه سيد الشهداء بود. لقب سيد الشهداء قبل از اين كه به امام حسين داده شود به حمزه عموي پيامبر داده شده بود. سيد الشهداء شهيد شد. ياران باوفاي پيامبر و چند تن از اصحاب شهيد شدند. پيغمبر در اين جنگ بسيار زجر ديد. همه به خاطر پول بود. اگر سربازها دنبال پول نبودند، اين گونه نميشد.
از مسلمانها گروهي به نام واقفيه هستند. امام هفتم(ع) نماينده داشت. مثل الآن كه رهبر انقلاب نماينده دارند. امام هفتم(ع) براي بيت المال نمايندهاي داشت كه هركس ميخواست خمس و زكات مالش را بدهد، به او بدهد. امام هفتم در زندان شهيد شد و امام رضا(ع) به امامت رسيد. اين نماينده براي اين كه پولها را به امام رضا ندهد، گفت: ما هفت امام بيشتر نداريم. يعني يك دين هفت امامي درست كرد. براي اين كه پولها را به پسر امام ندهد. پس يك مذهب به نام مذهب واقفيه داريم. امام زمان اينها امام هفتم بودند. آخرين امام امام هفتم بود. مذهب واقفيه به خاطر پول بود. شكست در احد به خاطر پول بود. حديث جعل كردن به خاطر پول بود. خيلي از انتقادهايي كه ضد انقلابها ميكنند، به خاطر پول است. در قرآن آيه داريم كه خيلي آيهي قشنگي است. ميگويد: كه بعضيها دلشان نميسوزد، دماغشان ميسوزد اما اين دماغ سوزي را از راه دل سوزي بيان ميكنند. ميگويند: آقا خون شهيدان ما دارد از بين ميرود. به خدا اگر تو دلت براي شهدا بسوزد. آخرشيطان خيلي حرام زاده است. مثلاً ما زمان شاه در ماشين مينشستيم و راننده موسيقي ميگذاشت. به اين قرآن قسم، گاهي دلمان براي اسلام ميسوخت و بلند ميشديم و ميگفتيم: آقا موسيقي حرام است. گاهي ميگوييم كه من يك آخوند نشستهام، چرا اين راننده احترام نگذاشت؟ اصلاً زشت است. مردم ميگويند كه يك آخوند پهلوي موسيقي نشسته است. اصلاً گاهي شايد فكر دين هم نبوديم، فكر اين بوديم كه چرا راننده به روحاني احترام نگذاشت. يا مردم از روحاني توقع دارند كه تو كه آخوند هستي بلند شو و جلو موسيقي را بگير. يا اگر بلند نشويم ميگويند آخوند نيز پاي موسيقي نشسته است. گاهي براي خدا برمي خيزيم و گاهي براي خودمان. يعني من خودم مطرح بودم كه اگر بنشينم ميگويند: اين آقاي شيخ نيز پاي موسيقي نشسته است. علياي حال گاهي مسئلهي خدا مطرح است و گاهي خود آدم مطرح است. مسئله اين قدر ظريف است كه آدم توجه ندارد. آدمهايي هستند كه تا زماني كه پست و مقام دارند خون شهدا برايشان مهم نيست اما تا پست خود را از دست ميدهند ميگويند: كه نبايد خون شهدا را پايمال كرد.
قرآن در رابطه با انتقادها كه از روي عقده است، آيهي زيبايي دارد كه ميگويد: اظهار ميكنند كه ما دلمان ميسوزد در صورتي كه دماغشان ميسوزد «وَ مِنْهُمْ» بعضي از مردم «من» «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ إِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ»(توبه/58) يعني بعضي از منافقين كساني هستند كه «يلمز» نيش ميزنند «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»(همزه/1) «لمزه» از همين «يلمز» است. بعضي از مردم «يلمزك» هستند. يعني به تو در مالياتها نيش ميزنند. ميگويند: معلوم نيست رسول خدا پولها را چه ميكند؟ پولها حيف و ميل ميشود. نميفهميم پولهاي بيت المال كجا خرج ميشود. «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» «أُعْطُوا»(يعني عطا بشوند) اگر از اين پولها عطا بشوند، اگر 2 يا 3 هزار توماني از اين پولها به آنها بدهيد «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» راضي هستند. اگر يك هزار توماني كف دست او بگذاري. اول نيش ميزند كه معلوم نيست پولها كجا ميرود. اما اگر«أُعْطُوا» پول به او بدهي، «رضُوا» راضي ميشود. «وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها» خدا نكند كه به او ندهي. اگر به او ندهي، «اذا هُمْ يَسْخَطُونَ» «سخط» يعني عصباني ميشوند. پس براي اين عصباني ميشود كه چيزي به او نميدهي. اگر به او بدهي راضي ميشود. «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ» اين آيه ريشهي رواني دارد. خدا به پيامبرش ميگويد: اي رسول الله! بعضي از مردم «يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ إِنْ أُعْطُوا مِنْها» هستند. يعني اگر عطا شود راضي ميشوند «ِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ» و اگر ندهي عصباني ميشوند و به سخط ميافتند.
گفتم كه گاهي فقر و محروميت و يا ثروت باعث گناه ميشود. گفتم حتي بي پولي باعث ميشود به رسول خدا نيش بزنند. همين كه پول ميدهي، جلوي نيش آنها گرفته ميشود. بي پولي انسان را وادار ميكند كه انسان به رسول خدا توهين كند.
در قرآن قصهاي است كه اگر فيلم سازها گوش بدهند، ميتوانند اين قصه را فيلم كنند. شخصي به نام ثعلبه بود. ثعلبه فردي فقير بود. يك روز به پيغمبر گفت: يك دعايي براي ما كن كه خيلي وضعمان خراب است. دعا كن كه وضعمان خوب شود. اين فرد سه نوبت صبح و ظهر و شب به مسجد ميآمد. رسول خدا نيز دعا كرد كه خدايا وضع ايشان خوب شود. كم كم وضعش خوب شد و از روزي سه بار به روزي يك بار رسيد. تا اينكه ديگر به مسجد نميآمد. در مدينه دكان داشت. جايش تنگ بود و بنابراين بيرون از مدينه تشكيلات و مزرعهاي راه انداخت. خلاصه اينكه ايشان به نماز جمعه نيز نيامد. يك روز رسول خدا، فردي را فرستاد كه برو زكات ثعلبه را بگير و بيا. وقتي اين فرد آمد و اعلام كرد كه آمدهام زكات بگيرم، گفت: زكات! برو گم شو و زكات نداد. آيه نازل شد كه چقدر بي پولها هستند كه متدين هستند و وقتي پول دار ميشوند، از دين خارج ميشوند. يعني خيلي از اينهايي كه الآن در مسجد هستند به خاطر بي پولي به مسجد آمدهاند و وقتي پول دار ميشوند، از دين خارج ميشوند. قرآن ميگويد: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ»(توبه/75) بعضي از مردم وقتي بي پول هستند، با خدا عهد ميبندند. «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ» اگر وضع ما را خوب كردي، صدقه ميدهيم. «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ»(توبه/76) اما وقتي به آنها ميدهيم، بخل ميورزند. يعني خلاصه همهي قراردادها، قرارداد شكمي است. اين كه گفتم بي پولي زمينهي گناه است، باز آدمهايي كه آمادگي دارند كه فكر چپي را قبول كنند، نگويند: اسلام نيز همين را ميگويد. ماركسيست نيز همين را ميگويد. نه ما ميگوييم: زمينه است، دليل نيست. آب زمينهي اين است كه اگر انسان به درونش افتاد، تر شود اما آدم ميتواند پايش را در نايلوني ببندد و در حوض نيز راه برود و پايش نيز خيس نشود. ميشود انسان در يك هالهاي از ايمان و تقوا باشد كه هيچ چيزي در او اثر نكند.
اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: «يَا بُنَيَّ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ»(نهجالبلاغه، حكمت 319) بي پولي دين را از بين ميبرد و عقل را گيج ميكند. «الْقَبْرُ خَيْرٌ مِنَ الْفَقْرِ»(غررالحكم، ص365) قبر از فقر بهتر است. يعني آدم بميرد بهتر از اين است كه زنده باشد و بي پول باشد. البته اين مربوط به همه نيست، يك سري افراد اين گونه هستند. خدا دربارهي بعضيها ميگويد: اصلاً چون ما دوستشان داريم بي پول و فقيرشان ميكنيم. روايت داريم، بعضي آدمها دعا ميكنند و مستجاب ميشود ولي خداوند ميگويد: اگرحاجتش را بگيرد، ديگر يا الله نميگويد. يك مقدار معطلش كنيد، تا يك مقدار ديگر نيز يا الله بگويد. يعني بعضيها رافقير ميكنيم، براي اين كه دوستشان داريم. بعضيها را در فشار ميگذاريم. قرآن ميگويد: «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ»(انعام/42)، «لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ»(اعراف/94) يعني گاهي مردم را در پرس ميگذاريم تا يا الله بگويند. چون اگر شكمش سير باشد يا الله نميگويد. پس فقر همه جا بد نيست. فقر براي بعضيها سبب رشد ميشود. روايت داريم كه خداوند ميداند كه اگر وضع بعضيها خوب شود غافل ميشوند. صلاح اينها اين است كه هميشه بين خوف و رجا باشند.
فقر خوب است يا بد است؟ ما چند نوع فقر داريم:
1- فقر انتخابي است. يعني انسان به خاطر رسيدن به مقاماتي فقر را براي خودش انتخاب ميكند. دانشجو با دختر خانمي ازدواج ميكند و روي يك موكت زندگي ميكنند. ميگويند: هر دو كار ميكنيم و ساده زندگي ميكنيم. چرا؟ براي اين كه بتوانيم درس بخوانيم. زيرا اگر خواسته باشيم از حالا به زندگي بهتر برسيم بايد هر دو استخدام شويم. براي اين كه به تحصيل ادامه دهيم، زندگيمان را ساده ميگيريم. دانشجو يا طلبهاي كه زندگي خود را ساده ميگيرد، براي اين كه ادامه تحصيل بدهد، فقير است اما فقير ارزشمندي است. فقر انتخابي است يعني خودش زندگي ساده را انتخاب كرده است. فقر را براي درجات بالاتر انتخاب كرده است. فقر تن پروري و فقر تحميلي در اسلام پذيرفته نيست.
2- بعضي فقرها، فقر سرمايه داري است. يك سرمايه دار با رئيس كارخانهاي انحصاري قرارداد ميبندند كه مثلاً دو كارخانهي قند توليد كنند. يك كارخانه قند را كيلويي 2 تومان توليد ميكند و 5/1 تومان هم ميفروشد. پنج ريال ضرر ميبيند. كارخانهي ديگر قند را 5/2 تومان توليد ميكند و 3 تومان ميفروشد، پنج ريال سود ميبرد. همهي مردم مشتري 5/2 تومان ميشوند. او قندها را ذخيره ميكند و مشتري ندارد. بالاخره، يك سال، دو سال، يا 6 ماه پول كارگر ميدهد و ميبيند توليد كرد و روي هم گذارد و كسي خريدار نيست، مجبور ميشود كه ورشكستگي اعلام كند. يا كارخانه را به اين كارخانه واگذار ميكند، ياورشكست ميشود. ورشكست كه شد و از بين رفت و اين كارخانه سال ديگر قند را كيلويي 3 تومان و 4 ريال ميكند. معلوم شد كه چه كرد. مثل بوكس زنها است. وقتي بازي ميكنند، آن كه قوي است، بي حركت ميايستد. ضعيفتر مرتب ميزند وخيال ميكند كه موفق است. 50 ضربه كه زد، خسته ميشود. آدمي كه خسته شد، آدم قويتر او را با يك ضربه از پا در ميآورد. يك مدتي ميخورد ولي اين براي اين است كه طرف را خسته كند تا با يك ضربه بيفتد. اين فقرسرمايه داري است. يعني سرمايه دار، 1 سال، 2 سال، با ضرر ميفروشد تا رقيب را از ميدان بدر كند. بعد از بيرون كردن رقيب، بازار برايش باز ميشود. بازار كه باز شد، يك مرتبه قيمت را 2 يا 3 برابر ميكند. اين كه ميگويند فقر سرمايه داري، يعني اين سرمايه دار، آن سرمايه دار را به فقر كشاند.
3- گاهي فقر تن پروري است، حال ندارد كار كند.
4- برخي موارد فقر تحميلي است. ابرقدرتها نميگذارند كشوري چيز ياد بگيرد. دانشجوي ما خارج ميرود ولي وقتي برمي گردد، نميتواند يك دوچرخه باز كند و ببندد و حال آن كه اين مغزش بهتر از مغز كسي است كه هواپيما ميسازد. به ايشان آن چيزي را كه به دانشجوي خودشان ياد دادهاند ياد نميدهند. پس گاهي فقر، فقر تحميلي ابرقدرتها است. گاهي فقر، فقر سرمايه داري است. يك كسي فروشنده بود، جنس را زياد فروخته بود. مشتري رفت. يك مرتبه داد زد: آقا ببخشيد شما 5 ريال به من زيادي دادهاي. مشتري گفت: چقدر اين آدم متديني است كه اين همه راه را دويد و 5 ريال را به من داد. خريدار رفت و در منطقهي خودش گفت: يك نفر در بازار است كه خيلي متدين است. خدا ميداند، مشتريها را آورد و فروشنده هرچه خواست از مشتريها سود گرفت. اينها دين نيست، دام است. گاهي آدم از راه دين كسي را به دام مياندازد. در اسلام اصل انسان است و ما بايد سعي كنيم، انسان، انسان شود كه پول و فقر در روح او اثر نكند. پول و وضع مالي خوب و فقر هر دو اثر ميگذارد.
رسول خدا آمد از جايي عبور كند. كسي گلهاي داشت. بعضي از اصحاب كه با رسول خدا بودند، خواستند از صاحب گله شير بگيرند، او نداد. وقتي نداد رسول الله گفت: خدا به تو بيشتر بدهد. جايي ديگر رفتند و كسي چند عدد گوسفند داشت. از او خواستند كه مقداري شير به آنها بفروشد. او هم مقداري شير داد. پيامبر فرمود: خدا ان شاءالله به اندازهي كفاف به تو بدهد. گفتند: يا رسول الله به آن كه به تو شير نداد گفتي: خدا خيلي به تو بدهد اما به اين كه به شما شير داد گفتي: خدا به اندازهي كفاف به تو بدهد. گفت: او را نفرين كردم و او نفهميد. اگر خواستي كسي را نفرين كني از خدا بخواهيد كه خيلي به او بدهد. خداوند ان شاءالله زندگي به حد كفاف و خودكفايي به همه ما مرحمت كند و ايماني به ما بدهد كه فقر و غنا ما را متزلزل نكند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»