متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1362/3/26
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّة نا و نبيّنا محمّد و علي اهل بيته و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الّدين»
بحثي كه ميخواهم ان شاءالله در ماه رمضان امسال براي برادران و خواهران مطرح كنم، دربارهي گناه شناسي است. گناه مسئلهاي است كه اصولاً ما كم و بيش به آن مبتلا هستيم و عناوين زيادي هم دارد. گناه قلب، فكرگناه كردن، كشف گناه ديگران، نشر گناه ديگران، كفارهي گناه، جبران گناه، گناهان نامرئي، گناهان كليدي، گناه بزرگان، گناهان بزرگ، اصرار برگناه، تجاهر به گناه، نقل گناه خود، اينها همه از گناهان هستند.
اقرار به گناه نزد خدا و خلق، زمينههاي گناه، شاخههاي گناه، گناه در مسائل سياسي و ان شاء الله همه مسائل مربوط به گناه را ميگويم. چه كنيم كه گناه نكنيم؟ برخورد حكومت در قبال گناهكار بايد چگونه باشد؟ برخورد مردم بايد چگونه باشد؟ اصولاً مسئلهي گناه و گناه شناسي مسئلهي مهمي است و تناسب خوبي هم با ماه رمضان دارد. در ماه رمضان، زمينهي تقوا زياد است. خود قرآن كه فرموده است روزه بگيريد، ميفرمايد: «لعلكم تتقون» من گفتم روزه بگيريد تا زمينهي تقوا در شما زياد شود و شما تقوا داشته باشيد.
يك روز رسول خدا(ص) از ماه رمضان تعريف ميكرد. اميرالمؤمنين علي(ع) برخاست و سؤال كرد، يا رسول الله بهترين كار در ماه رمضان چيست؟ فرمود: بهترين كار ورع و تقوا است. پس چه خوب است ما مقداري دربارهي گناه صحبت كنيم. ان شاءالله بحث امسال ما اگر عمري باشد، دربارهي گناه شناسي است.
موضوع اول خطر گناه و ارزش تقوا است. در اين زمينه شايد بيش از پانصد، شش صد آيه و حديث داشته باشيم. من دربارهي مسئلهي گناه مطالب زيادي را جمع كردهام كه اين مطالب كمك ميكند كه هم با اسلام آشنا شويم و هم بد انيم كه وظيفهي خودمان چيست. قرآن ميفرمايد: «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ»(الرحمن/46) اين كه ميگويند تقوا داشته باش و از خدا بترس، آدم كه نبايد از خدا بترسد. خدا رحمان و رحيم و غفور و «يَقْبَلُ التَّوْبَة»(توبه/104) است. خدا ارحم الراحمين است. خدا خيلي مهربان است. پس چرا ميگويند: از خدا بترس؟ انسان كه نبايد از مقام مهربان بترسد، ولي مسئلهي گناه خودمان است. اگر كسي از مقام خدا بترسد و خجالت بكشد، وقتي ميخواهد گناه كند، متوجه ميشود و خودش را حفظ ميكند. امام(ع) در ذيل آيه «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى»(نازعات/41-40) ميفرمايد: «هُوَ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ عَلَى مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ قَدَرَ عَلَيْهَا ثُمَّ يَتْرُكُهَا مَخَافَةَ اللَّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنْهَا فَمُكَافَاتُهُ الْجَنَّةُ»(تفسيرالقمي، ج2، ص403) اين آيه مربوط به كسي است كه وقتي زمينهي گناه پيش ميآيد و فراهم است و كسي هم نيست كه بفهمد، ايشان گناه ميكند، اما جلوي خودش را ميگيرد. گاهي در بازار مشتري ناشي است و ميتوان كلاه سرش گذاشت، مشتري هم نميداند. اتاق اصناف را هم بلد نيست. فرق بين متر و زرع را هم نميداند. فرق بين برد و باخت را هم نميداند. آدم ميتواند فلاني را دك كند و پي نخود سياه بفرستد و كلك بزند. خلاصه امام ميفرمايد: كسي است كه «وَقَفَ عَلَى مَعْصِيَةِ اللَّهِ» يعني ميتواند گناه بكند. آخر بعضي كه گناه نميكنند، به خاطر اين است كه در رودربايستي گير كردهاند و نميتوانند گناه كنند، اين مهم نيست. ارزش آن است كه كسي بتواند گناه كند و گناه نكند. آن وقت «فَمُكَافَاتُهُ الْجَنَّةُ» دربارهي تقوا آيات زيادي داريم. اصولاً الآن كمبود دنياي ما، كمبود ايمان و تقوا است. هيچ يك از ابرقدرتها كمبود علم و صنعت ندارند. كمبود منابع طبيعي ندارند. كمبود جنگل و معدن ندارند. معمولاً كمبودي كه هست در تقوا است. اگر تقوا باشد و هيچ چيز نباشد، زندگي امن است. يعني شما الآن تمام علم و صنعت را از دنيا بگير. هواپيما و كشتي و برق و ماشين را بگير. تمام اختراعات و ابتكارات را از بشر بگير، اما تقوا را باقي بگذار. زندگي امن است اما اگر تقوا را حذف كني و تمام علم و صنعت برجا باشد، زندگي نا امن است. بنابراين آن چيزي كه به زندگي امنيت و آرامش به معناي واقعي را ميبخشد و آن كه دنيا الآن گم كرده است و نميداند كه آن چيست، تقوا است. وقتي ميگويند: از خدا بترس! يعني از عدل خدا بترس «جَلَلْتَ أَنْ يُخَافَ مِنْكَ إِلَّا الْعَدْلُ»(بحارالأنوار، ج99، ص55) يعني خدايا تو بزرگتر از آن هستي كه از تو بترسيم. فقط اگر ما ميگوييم از خدا بترس، براي اين است كه از عدل تو ميترسيم. مثل كسي كه او را به محكمهي دادگاه ميبرند، از قاضي نميترسد، بلكه از جرم خود و از عدالت دادگاه ميترسد. «أَعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَشْيَةً لَهُ»(مستدركالوسائل، ج11، ص231) عالم ترين و خداشناس ترين افراد كسي است كه از خدا بيشتر بترسد. ممكن است كسي صد دليل براي خداشناسي داشته باشد اما گناه كند. ممكن است كسي يك دليل براي خداشناسي داشته باشد اما گناه نكند. او كه يك دليل دارد، از آن كه صد دليل دارد، خداشناستر است. عالم به خدا كسي نيست كه از سي راه بتواند خدا را ثابت كند، اگر كسي از يك راه بتواند خدا را ثابت كند ولي وقتي ثابت شد، مطيعش شود، بهتر از كسي است كه از سي راه يا هزار راه خدا را ثابت كند اما در مقام عمل، عامل نباشد. كسي يك كتاب داشته باشد، آن را بخواند و عمل كند، بهتر از كسي است كه هزار كتاب داشته باشد ولي هيچ كدام را نخواند.
اماصادق(ع) به يكي از يارانش به نام اسحاق فرمود: «خَفِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ»(كافى، ج2، ص67) از خدا بترس، گويا داري خدا را ميبيني. اگر تو او را نميبيني او تو را ميبيند.
قرآن دربارهي آدمهاي خوب ميفرمايد: «وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»(مومنون/60) آدمهاي خوب با اين كه خوب هستند ولي بازهم از خدا ميترسند. ما چند نوع آدم داريم. آدمي كه گناه ندارد و ميترسد. آدمي كه گناه دارد و ميترسد و آدمي كه گناه دارد و نميترسد. بعضي گناه دارند و ترس ندارند. بهترين افراد آنها هستند كه گناه ندارند ولي ترس دارند. يعني از مقام خدا وحشت دارند. دستورات خدا را انجام ميدهند، اگر قرار است زكات بدهند، ميدهند. نماز ميخوانند. در خط هستند اما از مقام خدا ترس دارند. خيليها انقلابي هستند و براي انقلاب هم كارهاي زيادي كردهاند اما باز هم ميگويند: ما براي انقلاب كاري نكردهايم. ما ميترسيم روز قيامت در برابر شهدا مسئول باشيم. ديدشان آن قدر وسيع است كه كارشان نزد خودشان كوچك است. بعضيها كار ميكنند، اين طرف و آن طرف هم ميگويند: من جبهه رفتم، خون دادم و چه كارها كردم. هم كار ميكند و هم ميگويد. بعضي هم كاري نكردهاند و ميگويند: ما انقلابي هستيم. ما در خط امام هستيم. حزب اللهي هستيم و هيچ كار هم براي انقلاب نكردهاند. در هر صورت بعضي گناه دارند و از خدا ترس ندارند. اينها كساني هستند كه از خدا غافل و بي خبر هستند. مثل بدهكاري كه نميداند فردا چكش برمي گردد و با او چه خواهند كرد. گناه دارد و نميترسد. وضع او خيلي خراب است. بعضي گناه به همراه ترس دارند و اين خوب است. چون همين ترس بالاخره باعث توبهي او ميشود. چون از مقام خدا وحشت دارد. بعضي گناه ندارند ولي از مقام خدا وحشت دارند. وضع اينها خيلي روشن است. اصولاً ما چند نوع ترس داريم كه همهي ترسها مورد مذمت هستند اما يك ترس خوب است. گاهي آدم از طاغوت ميترسد. گاهي آدم از مردم ميترسد. گاهي انسان از دشمن و كفار ميترسد. گاهي از سرزنش ميترسد. گاهي هم از فقر ميترسد. در قرآن دربارهي همهي اينها آيه داريم.
– اما ترس از طاغوت را بگويم. فرعون بزرگ ترين طاغوت در قرآن است. خدا به موسي و هارون ميگويد: پيش برويد و نترسيد «قالَ لا تَخافا إِنَّني مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى»(طه/46) من با شما هستم. از طاغوت نترسيد. قرآن به ما گفته است از طاغوت نترسيد. راه نجات مردم ايران هم همين بود. تا از طاغوت ميترسيدند، هيچ نبودند، وقتي از طاغوت نترسيدند، همه چيز شدند. حالا چون شما هم ارتشي هستيد و اينجا هم پادگان است، بد نيست قصهاي از قرآن بگويم. در جبهه، از طرف دشمن شايعه پراكنها به ميان مسلمانان ميآمدند و ميگفتند: جمعيت دشمن خيلي زياد است. نميدانيد چه جمعيتي دارد. «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً»(آل عمران/173) دشمنان عليه شما جمع شدند و نيروي بسيار زيادي دارند و شما حريفشان نيستيد. بنابراين از جنگ دست برداريد و آتش بس اعلام كنيد. هرچه اينها ميگفتند: از دشمن بترسيد، تعداد دشمن زياد هست، اينها به جاي اين كه بترسند ايمانشان زياد ميشد. «فَزادَهُمْ إيماناً» اين هم يك آيه است كه قرآن نقل ميكند كه در جبهه و در ارتش عوامل نفوذي دشمن بين مسلمانها ميآمدند و براي تضعيف روحيهي مسلمانها ميگفتند: حمله نكنيد كه وضع خراب است. از دشمن بترسيد ولي آنها نميترسيدند. قرآن ميفرمايد: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ» به درستي كه دشمنان شما بر عيله شما جمع شدهاند. دشمن براي شما بسيار ساز و برگ نظامي تدارك ديده است. اينها هيچ نميترسيدند.
– گاهي انسان از كفار ميترسد. قرآن دربارهي كفار ميفرمايد: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ»(مائده/3) اين هم مربوط به كفار است. «خشية» به معني ترس است. «لا تَخْشَوْا» يعني نترسيد. از كفار نترسيد.
الآن اگر شما داري در خيابان راه ميروي، يك دفعه متوجه ميشوي كه امروز نماز نخواندهاي و الآن نماز قضا ميشود. بايد فورا كنار پياده رو بروي، جاي خلوتي را پيدا كني، سريع روزنامهاي بيندازي يا روي خاك نماز بخواني اما ميگويي: اگر نماز بخوانم، مردم خواهند گفت: اين چه وقت نمازخواندن است؟ به خاطر اين حرف مردم نماز نميخواني. اين هم ترس است منتهي ترس از مردم است. قرآن دربارهي ترس از مردم ميگويد: اگر ديدي يك كار حق است، چيزي نگو. جوان است و به خاطر اين كه زن ندارد به گناه ميافتد. يك كسي ميخواهد داماد شود. ميگويند: در روستاي ما، رسم اين است كه اگر مادر بزرگ كسي بميرد تا دوازده سال لباس سياه بپوشند. آدم تا دو سال عقد نكند. آدم تا يك سال نخندد. ميگوييم: زن بگير. نه! مادر بزرگ ما دو سال است مرده است يا هنوز چهلش تمام نشده است يا هنوز ده سال نشده است. اين چه رسمي است؟ اسلام گفته است كه از نيش هم نترسيد. يك سري از گناهاني كه ما ميكنيم، به خاطر جوزدگي و مردم زدگي است. به عبارت روشنتر شايد بشود گفت: به خاطر مردم پرستي است. يعني ميدانيم خدا راضي است اما ميگوييم اگر اين كار را بكنم مردم حرف خواهند زد. به خاطر حرف مردم اين كار را نميكند و الحمد الله جمهوري اسلامي كارهايي را حل كرده است.
مي گويند: آقا! كسي در ماه رمضان عروسي نميكند. در ماه رمضان كسي عقد نميكند. چطور ميشود؟ در ماه صفر هم گناه نيست. البته آدم احترام بگذارد، خوب است. اما گاهي به خاطر رسومات محلي كار به گناه ميكشد و درست نيست. خلاصه با رسومات محلي، هر چه اسلامي نيست، بايد مبارزه كرد. آن مقدار كه اسلامي است، خوب است. در قتل شعله زرد ميپزند و مردم ميخورند. رسم است شب بيست و يكم مردم قرآن به سر ميگيرند. يك سري كارها رسم خوبي است. در قرآن و حديث هم ريشههاي آن وجود دارد، اما يكسري رسمها بر خلاف فطرت است. اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه به استاندار خود، مالك اشتر ميفرمايد: هر سنتي كه درست است محكم كن، اما هر كدام كه غلط است، بكوب. يكي از شرايط رهبري اين است كه آدم سنتهاي غلط را بكوبد. شايد زمان شاه، اگر يك آخوند را ميديدي كه عبا نداشته باشد، ميگفتند: اصلاً اين آخوند كلهاش خراب است. اين چرا بي عبا آمده است؟ الآن ميبينيد آخوند عبايش را بر ميدارد و در نيروهاي مسلح رژه هم ميرود. طوري نيست. محيط خيلي كارها را بر ما تحميل كرده است و غلط هم هست و بايد اينها را برداشت. چقدر در منطقهي نظامي ميگفتند: اينجا منطقهي ممنوعه است. آقا چند صد هكتار را زنجير كشيده بود كه اينجا منطقهي ممنوعه است. برو كشت كن. دو تراكتور و يك چاه آب ميخواهد. تراكتور بود، آب هم بود. فقط يك تابلو نوشته بودند كه اينجا منطقهي ممنوعه است. آدم اين كلمه را خط ميزند و ممنوعيتش تمام ميشود. الآن ما در جمهوري اسلامي ميبينيم كه چقدر از پادگانهاي ما گندم بيرون ميرود. همين جا كه ما صحبت ميكنيم، پادگان است. اينجا خانهي فرماندهان رژيم قبل بوده است. الآن ميبينيد كه در باغچه هايش سبزي كاشتهاند. در باغچه هايش گوجه ميكارند. ديديم جلوي در اتاق وزير كاهو كاشته است. مگر اشكالي دارد؟ از چمن بهتر است. آب كه خرج ميشود. معلوم هم نيست كه اينجا زمين متري چند هزار تومان است. حالا كه از زمين استفاده ميشود، خوب است كه درست استفاده بشود. اجمالاً منطقهي ممنوعه بود ولي طوري نشد. كاميون، كاميون گندم بيرون رفت. درختهاي دكوري آن را برداشتند و درخت انار و گلابي و سيب كاشتند. خيلي جاها فكر ميكنند كه وقتي منطقه اي ممنوعه شد، حتماً بايد در آنجا چمن و درخت عرعر كاشت. منطقهي نظامي باشد. چه موردي دارد كه در آنجا گندم و درخت گلابي باشد. بعضي از ترسهاي ما بي خودي است.
زن شهيد ميخواهد ازدواج كند، ميترسد بگويند: چه بي وفا بود. چه كسي گفته است اگر كسي زود شوهر كند بي وفايي است؟ شايد روح شوهر ما راضي باشد كه شما زود شوهر كني. آقا بقيهي زنهاي شهدا شوهر نكردند حالا من به تنهايي شوهر كنم؟ تو به بقيهي زنها چه كار داري؟ در هر صورت ازدواج نميكند. ميگويد: برادر بزرگتر من هنوز داماد نشده است. من داماد شوم؟ اين قدر عادات بي دليل در خانهها و دهات و شهرهاي ما هست كه خودمان هم در عذاب هستيم و فقط يك شهامت ميخواهد كه اين زنجيرها را پاره كنيم.
يك قصه از قرآن برايتان بگويم. حتماً ميدانيد كه زن پسر را نميشود گرفت. يعني الآن پدران شما نميتوانند زن شما را بگيرند. اين حق است. يك رسم باطلي بود كه ميگفتند: زن پسر خوانده را هم نميشود گرفت. خدا به رسول الله فرمود: اين سنت جاهلي است. بايد زنجير را پاره كني. زن پسر خواندهات را بگير تا اين سنت بشكند و يكي از موفقيتهاي يك نفر اين است كه سنت شكن باشد. بگويد: آقا ما اين كار را كرديم و شد.
نماز را كنار خيابان نميخواند كه برايش عار است. كسي كه زير بار عار نميرود، بايد زير بار نار برود. گاهي هم انسان از فقر ميترسد. دائم فكر ميكند، آيندهام چه ميشود؟ در پيري چگونه خواهم بود؟ قرآن دربارهي اين هم ميفرمايد: «وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(توبه/28) اين يك قصه دارد و قصه اين است كه در مكه اول روي كعبه بت بود. بت پرستان ميآمدند و به خاطر بتهايشان احترام ميگذاشتند. خداپرستان هم به خاطر خدا ميرفتند و مكه شلوغ بود. اگرصد هزار زوار داشت، پنجاه هزار نفر به خاطر خدا ميآمدند و پنجاه هزار نفر هم به خاطر بت ميآمدند. آيه نازل شد مكه منطقهاي است كه فقط بايد مسلمانها به آنجا بيايند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه»(توبه/28) مشركين نجس هستند و از اين به بعد ديگر نبايد وارد مسجدالحرام بشوند. دليلش هم اين بود كه خيلي زننده و با چهرههاي بد ميآمدند. يك سال مشركين عريان به مكه آمدند. آيات داغي نازل شد كه برو و بگو مشركين سال بعد نبايد به مكه بيايند. مردم مكه ديدند پنجاه هزار زوار بت پرست دارند كه اگر اينها نيايند، سال ديگر بازارشان شكست ميخورد. آن وقت آيه نازل شد: «وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»، «خِفْتُمْ» يعني خوف داريد. از فقر ميترسيد؟ نبايد بترسيد. پس گاهي انسان از حرف دوستان ميترسد. گاهي از شايعه سازي دشمنان، گاهي از طاغوت و گاهي هم از فقر ميترسد. اين ترسها همه مورد مذمت قرآن هستند. در قرآن عزيز دائم گفته شده است، نترسيد. «إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نور/32) ازدواج كنيد و از خرجي نترسيد. اي داماد اگر بي پول هستي، خدا به تو ميدهد. همهي دامادها وضعشان بعد از دامادي بهتر از اول دامادي آنها بوده است. خداوند در قرآن بجاي اينهمه كه گفته است نترسيد، گفته است: از من بترسيد. همهي ترسها بايد در مقابل خدا جمع شوند. مثل مدح و ثنا است. در اسلام خيلي به ما سفارش كردهاند كه مدح و ثنا و تملق هركس را نكن. درعوض خيلي سفارش كردهاند كه دائم ذكر خدا را بگو. در سفينه جملهاي است كه كمي آخوندي است ولي حالا اين را براي ده ثانيه ميخوانم. چون خوف و خشية و و وجل و رهبت و هيبت، همه به معناي ترس هستند. منتهي اينها فرق ميكنند. مثل اين كه آدم ميگويد: سرگرد، سروان، سرهنگ، اينها همه ارتشي هستند، منتهي درجه هايشان فرق ميكند. «فَالْخَوْفُ لِلْعَاصِينَ وَ الْخَشْيَةُ لِلْعَالِمِينَ وَ الْوَجَلُ لِلْمُخْبِتِينَ وَ الرَّهْبَةُ لِلْعَابِدِينَ وَ الْهَيْبَةُ لِلْعَارِفِينَ»(خصالصدوق، ج1، ص281) خوف براي معصيت كار است. «وَ الْخَشْيَةُ لِلْعَالِمِينَ» انسان كه عالم شد به مقام خشية ميرسد. «وَ الْوَجَلُ لِلْمُخْبِتِينَ» از اولياء خدا كه شد حالت وجل پيدامي كند.
ما خيلي وقتها چيزهايي ميبينيم كه قابل بحث در تلويزيون نيست، چون پاي بحث تلويزيوني از بچهي هفت ساله تا آدم نود ساله مينشيند. از باسواد تا بي سواد، همه نوع آدم مينشيند. اين است كه بحث تلويزيوني بايد مثل آب جوش باشد كه به همهي معدهها بخورد. بحثهايي كه چربي دارد، ترشي دارد، بودادني و سرخ كردني است، به درد همه نميخورد. ممكن است بعضي زكام داشته باشند و برايشان خوب نباشد، نميشود آن بحثها را مطرح كرد. لذا گاهي وقتها من يك كتاب را از اول تا آخر نگاه ميكنم، اما هيچ چيز براي تلويزيون در آن نيست. چون همه كتاب تخصصي است. ما از آيات و رواياتي ميگوييم كه مثل آب جوش باشد.
وارد بحث دوم يعني گناه بزرگان و گناهان بزرگ ميشويم. مثل درد دل و دل درد ميماند. كسي كه دل درد دارد را بايد نزد پزشك برد، اما فلاني درد دل دارد، يعني از تو ناراحت است. اين جنبهي جسمي دارد و آن جنبهي روحي دارد. مثل تنگ و باريك است كه اينها فرق ميكند. اگرتدريجي به هم نزديك شود، ميگويند: بارك الله و اگر يك دفعه باشد ميگويند: تنگ. اول اينكه اصولاً در جمهوري اسلامي هركس گناه كند، با زمان شاه فرق ميكند. شاه ادعا نميكرد من مسلمان هستم و دولت، دولت اسلامي است اما ما كه ميگوييم اسلامي هستيم، هركس در جمهوري اسلامي گناه كند، حسابش با زمان شاه فرق ميكند. دوم اين كه در جمهوري اسلامي گناه نهادهاي انقلابي از نهادهاي غيره و سازمانهاي دولتي بيشتر است. سوم اينكه: گناه روحانيون و معلمين از بقيه آدمها بيشتر است. هرچه شخصيت مهمتر باشد، گناهش مهمتر است.
امام علي(ع) فرمود: «زلة العالم تفسد العوالم»(غررالحكم، ص47) لغزش آدم، عوالم را فاسد ميكند و به هم ميزند. هرچه انسان با سوادتر باشد، گناهش بيشتر است. من يك مثالي از قديم زده بودم. گفته بودم كه يك گيوه دوز دزد كسي است كه وقتي گيوه را به او ميدهيم ومي گوييم: بدوز! بايد كوك هايش را ريز بزند ولي درشت ميزند و دزدي ميكند. يعني گيوه دوز دزد فقط چهار كوك ميدزدد اما يك دانشمند دزد به چهار كوك قانع نيست.
حديث ديگري از حضرت علي(ع) است كه ميفرمايند: «زَلَّةُ الْعَالِمِ كَانْكِسَارِ السَّفِينَةِ تَغْرِقُ وَ تُغْرِقُ»(كنزالفوائد، ج1، ص319) لغزش عالم مثل شكستن كشتي است. عالم كه چپ ميشود، مثل كشتي است كه ميشكند. هم خود كشتي غرق ميشود و هم هركس سوار كشتي است، غرق ميشود. قرآن ميفرمايد: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ»(حاقه/46-44) خيليها در عالم بودهاند كه خلاف كردهاند، خيليها آمدهاند و به خدا افترا بستهاند، دروغ گفتهاند و. . . اما خدا نميگويد: من پدرت را در ميآورم. خدا به رسول الله ميگويد: اگر بعضي حرفها را به ما بند كني كه ما نگفته باشيم، شاهرگت را ميزنم. خيليها ممكن است چيزي را كه مربوط به اسلام نيست، به اسلام ببندند، خدا هم به آنها كاري نداشته باشد. پس چرا خدا به پيغمبر ميگويد: اگر تو خلاف كني، «وطين» يعني شاهرگ تو را قطع ميكنم؟ بعد هم ميگويد: با قدرت مؤاخذهات ميكنم و شاهرگت را ميزنم. چرا؟ براي اين كه پيغمبر خيلي بزرگ است. آدمي كه خيلي بزرگ است، اگر بخواهد بيهوده بگويد، خدا شاهرگش را ميزند. پيامبر غير از بنده و جنابعالي است. اگر من و شما بيهوده بگوييم، خدا به ما كاري ندارد. البته خدا ما را هم مواخذه ميكند اما مثل پيغمبر نيست. اگر كسي در كنار خيابان، لجن خيابان را در بشقاب بريزد و به مردم بدهد و بگويد بخوريد، يك نفر هم بگيرد و بخورد و مريض شود، آن كس را كه لجن در بشقاب ميريزد و به مردم ميدهد، نميگيرند. اما اگر كسي بستني بدهد كه شيرش فاسد باشد، ادارهي بهداشت او را ميگيرد. براي اينكه ميگويد: تو به اسم بستني، اين را به مردم فروختي و اينها نفهميدند كه بستني فاسد است و لذا خدا تو را به جهنم ميبرد. آن كس كه لجن ميدهد و آن كسي كه ميگيرد بايد چشمش باز باشد و بگويد: كه اين لجن است و من نميخورم. اگر آدم ميفهمد لجن است و ميخورد، آن وقت اگر گفت او را بگيريد. او به مردم لجن ميدهد. من خوردم و مريض شدم، به او ميگويند: چشمت روشن، ميخواستي نخوري. اگر بستني فروش، بستني داد و مريض شدي، از او شكايت ميكني. چرا از بستني فاسد ميشود شكايت كرد، ولي از لجن فاسد نميشود شكايت كرد؟ چون لجن را خود ما تشخيص ميدهيم ولي بستني را تشخيص نميدهيم. پيغمبري كه امين است، پيغمبري كه آيات زياد عالي آورده و نقطه ضعف ندارد، اگر خواسته باشد با اين محبوبيت و وجهه، العياذ بالله يك چيز را به دروغ به خدا ببندد، خدا بايد شاهرگش را قطع كند. چون مغز پسته دارد، گلاب دارد، زعفران دارد و رنگش خوب است. اگر خواسته باشد اين را با شير فاسد درست كرده باشد، غير از لجن است. ديگران كه به خدا افترا ميبندند، آدم كمي چشمش را باز كند، با يك تلفن به يك اسلام شناس ميفهمد. شما با يك تلفن كوچك ميتواني بفهمي كه اين حرف درست است يا غلط؟ مثل لجن است كه اگر بو كني، ميفهمي لجن است، اما غير از بستني است. خدا طور ديگر به حساب ديگران ميرسد.
يك نفر در زمان امام صادق(ع) بود كه نامش شقراني بود. امام صادق(ع) به او نوشت «يَا شَقْرَانُ إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَقْبَح»(المناقب، ج4، ص236) كار خوب هركس خوب است، اما از تو بهتر است. براي اين كه تو به ما نزديك هستي. مردم تو را از ما ميدانند. آن وقت اگر كار خوب بكني به اسم ما تمام ميشود. ارتش جمهوري اسلامي، سپاه پاسداران كه نهاد انقلابي است، اينها همه به اسم اسلام تمام ميشوند. بعد ميفرمايد: «وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَقْبَح» كار زشت هم از هركس زشت است، ولي از تو خيلي زشت است. انجمن اسلامي كارخانه بايد ده دقيقه زودتر از بقيهي كارگرها به كارخانه بيايند. چرا؟ براي اين كه اسمشان انجمن اسلامي است. انجمن اسلامي بايد زودتر از ديگران به صف نماز جماعت بيايند. انجمن اسلامي وقت دادن رأي بايد زودتر ازديگران پاي صندوق حاضر شوند. انجمن اسلامي بايد از بقيه تميزتر باشند. بايد بيشتر از بقيه سلام كنند. بايد بيشتر از ديگران سور بدهند. بايد بيشتر از ديگران كار كنند و كمتر بخورند. اين اسلام حقيقي است. كسي كه خودش را به اسلام وصل كرد، كارش مشكلتر ميشود. در عوض انجمن اسلامي خيلي آبرو دارد. اينها بازوي جمهوري اسلامي هستند. اينها محرك و مجري برنامههاي اسلام در واحدها هستند. يعني هرچه انجمن اسلامي آبرو دارد، مسئوليتش هم بيشتر است. «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ»(احزاب/32)اي زنان پيغمبر، شما مثل بقيهي زنها نيستيد. شما زن پيغمبر هستيد و حساب زن پيغمبر فرق ميكند. «يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ»(كافى، ج1، ص47) خداوند هفتاد گناه جاهل را ميبخشد، قبل از آن كه يك گناه عالم را ببخشد. البته معناي عالم، آيت الله نيست. بنده وقتي چهار حديث از غيبت از كتاب آموختم عالم هستم. اگر در تلويزيون گفتم و شما هم شنيدي، شما هم عالم ميشوي. وقتي ميگوييم خدا گناه عالم را نميبخشد، به اين معنا نيست كه خدا گناه آخوندها را نميبخشد. يعني هر كس اطلاعات آخوند را كسب كرد، او هم عالم ميشود. بنده شب قرآن را باز ميكنم. آيهي غيبت را ميخوانم. تفسيرش را هم ميبينم، رواياتش را هم ميخوانم. بعد فردا ميآيم در تلويزيون ميگويم. بعد كه شما گوش دادي، من و شما يكي ميشويم، چون هرچه من ديشب خواندم، شما هم ياد خواهيد گرفت. پس آن چه بلد هستم وقتي منتقل كردم شما هم عالم ميشويد. وقتي انسان اينها را فهميد، مسئوليتش بيشتر ميشود.
پيامبر اسلام(ص) ميفرمايند: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ»(كافى، ج5، ص9) كسي كه بنيانگذار سنت حسنهاي باشد، مثلاً يك كار خوبي را تأسيس كند، هركس در طول تاريخ به آن عمل كند، ثوابش را به آن مؤسس هم ميدهند و هركس كار خلافي را پايه بگذارد، اگر فيلم بردار آمد و فيلم خوبي ساخت، هركس فكر و حالش پاي اين فيلم عوض شود و رشد معنوي بكند، ثوابش به فيلم بردار هم ميرسد. مرحوم رجايي در ادارهها نماز جماعت را تأسيس كرد. پس هركس در ادرهها نماز جاعت بخواند ثوابش به مرحوم رجايي هم ميرسد. برعكس اگر كسي فيلم خرابي بسازد، كسي كه پايه گذار خلافي باشد، راه بدي را باز كند، تمام كساني كه از اين راه بروند، در طول تاريخ غير از اين كه خودشان مجرم هستند، يك پاي جرم هم همين آقاي مؤسس است. اين گناه بزرگان است.
جالب اين است كه همه جا داريم. شيطان شما را گول ميزند، اما اگر عالم خراب شد، شيطان به دنبال عالم ميرود. يعني شيطان همهي ما را منحرف ميكند اما اگر دانشمند فاسد شد، شيطان دنبال او ميرود. قرآن ميگويد: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ»(اعراف/175) پيغمبر براي مردم بگو قصهي آن دانشمنداني را كه ما آيات خود را بر او فرستاديم اما «فانسلخ منها» او از تعهدش دست برداشت «فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ» يعني شيطان به دنبالش رفت. يعني شايد بشود گفت كه دانشمند خراب از شيطان بدتر است. «فَكانَ مِنَ الْغاوينَ» قرآن براي دانشمند بي تعهد دو مثال آورده است. با سوادي كه دين ندارد. قرآن ميگويد: «كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً»(جمعه/5) مثل الاغي است كه بارش كتاب باشد. اين دو مثال زشت براي دانشمند در قرآن زده شده كه ميگويد: «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْب»(اعراف/176) دانشمند بي تعهد مثل سگ است و چقدر زشت است كه انسان عمري در حوزه و دانشگاه درس بخواند وآخر قرآن به او سگ يا الاغ بگويد. گناهان بزرگان اينطور است. در عوض اگر عالم متعهد شد، روايت داريم «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً»(كافى، ج1، ص35) درآسمانها به او عظيم ميگويند. نه فقط اينجا بزرگوار است، در ملكوت و آسمانها هم چنين است. چرت زدن عالم، ازعبادت جاهل بهتر است. آدم پهلوي عالم روي خاك بنشيند، شرف دارد به اين كه آدم پهلوي جاهل روي قالي بنشيند. دو ركعت نماز عالم از ركعات زياد نماز جاهل بهتر است. در قديم رسم بوده كه هركس ميخواسته طلبه شود، اول آدابي برايش ميگفتند. «آداب المتعلمين» را برايش ميگفتند. يعنياي طلبه تو كه ميخواهي طلبه شوي، جهت علم اين است. اول به او جهت ميدادند، بعد علم به او ميآموختند. اول ظرف را ميشستند و بعد در آن شير ميريختند. چون هرچه در ظرف نشسته شير بيشتري بريزي فاسدتر ميشود و چه خوب است دانشگاه و حوزهي علميهي ما اين برنامه را زنده كنند.
چه خوب است هر دانشجويي كه ميخواهد به دانشگاه بيايد، قبل از ورود به دانشگاه، پنج، شش ماه دورههاي تزكيه، تكبرزدايي، حسد زدايي، خداشناسي، خلق دوستي، دلائل خداشناسي، روايات خلق دوستي، جهت علم، علم مفيد، علم مضر، برخورد با استاد، برخورد با شاگرد، انتخاب مطلب، طرز نوشتن، طرز مباحثه، طرز مسكن، طرز برخورد را ببيند. خوب است دانشگاه و حوزهي علميهي ما اين مسئله را احيا كند كه هر كس ميخواهد به استخر برود، اول زير دوش برود، عرقش پاك شود و با بدن پاك برود كه آب استخر را فاسد نكند. علت اين كه در حوزه و دانشگاه، گاهي آدمهاي بدي پيدا ميشوند اين است كه مستقيم ميآيند و به استخر ميروند.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
2 دیدگاه
حسین خان بیکی
اولا:کلام حق نظر نداره همه باید تابع کلام حق باشند الثانی:کسانی که این سایتهارو مینوسند باید دست بوس انها بود عجرکم عند الله وبقاوفنا فی الله
حسین خان بیکی
چرا