متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛تاريخ پخش :: 1359/5/3
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينامحمد و علي آله و لعنه الله علي اعدائهم من الآن الي قيام يوم الدين. »
بحث ما در جلسه قبل درباره اين بود كه اگر يك محيطي با گناه و لغزش و با انحراف عملي و فكري و اخلاقي آميخته شد، چگونه ميتوانيم اين جامعه را اصلاح كنيم.
راههايي را كه گفتيم:
1- آگاه كردن – فلسفه احكام را تا آنجايي كه فلسفه واقعي است گفتيم. من تا آنجايي كه از خود قرآن و اهل بيت ميدانستم، گفتم. اگر مردم با دليل آشنا بشوند، چه بسا خودشان خيلي از كارها را نكنند، اما دلايل آن را ميدانند. به اين مناسبت مسئله بي بند و باري را بيان كرديم و گفتيم كه اگر مفاسد بي بند و باري را بيان كنيم، خيلي از خواهرها و برادرها در روش خودشان تجديد نظري خواهند كرد.
2- عرضه كردن راه صحيح – اگر خواستيم به بطالت كشيده نشويم، بايد يك راه حقي را مطرح كنيم. ميگوييم اين راه حق است. بعد ميگوييم به راه باطل نرو. وجود تفريحات سالم، وجود كارهاي مفيد، پر كردن ايام فراغت با كارهاي خوب و. . .
3- آدمهايي كه خودشان فسادخيز و مفسد هستند، اينها هم بايد برداشته شوند. يعني بعد از اينكه اين ها را نصيحت ميكنيم و گوش نميدهند، درباره اينها بايد شدت عمل نشان داد. چون يك آدم مفسد گاهي يك جامعه را به فساد ميكشد. حساب افراد مفسد را هم بايد برسيم.
4- مسئله چهارم نظارت عمومي و امر به معروف و نهي ازمنكر بود كه از واجبات است. درباره امر به معروف و نهي از منكر ان شاءالله يك روز مفصل صحبت خواهم كرد.
5- مسئله پنجم نظارت بر حكومت بود. گفتيم حدود اسلامي(ديه) بايد اجراء شود. بايد قدري قاطعيت و شدت عمل نشان داده بشود كه اگر حدي جاري بشود، مثل اين است كه از چهل روز باران خير و بركت به زمين ببارد، بهتر است. اگر اين حدود هم اجرا بشود، خيلي از افراد فساد را انجام نميدهند.
از همه مهمتر كه جلسه قبل نرسيدم، بگويم و اين مقدمهها را گفتم براي اينكه اين جمله را بگويم، اين است كه بايد كاري كرد كه مردم دنبال فساد نروند. تقويت ايمان مردم بسيار مهم است. ازهمه را هها مهمتر است. مردم بايد ايمان داشته باشند. مسئله ايمان خودش كنترل كننده است و اگر ايمان نبود هيچ قانوني جاي ايمان را نميگرفت. جلوه ها و شعارها و تشويق ها يك مدت موقت ميتواند در يك سري افراد تأثير بگذارد. اما ايمان به قيامت و ايمان به خدا يك عامل دروني قوي است و قويترين عامل است. اگر كسي معتقد باشد كه كارش ضبط شد، حساب شد، آثار كارش هم حساب ميشود، مراقب اعمالش هست. ايمان به اين مسئله خيلي مهم است. چون قرآن ميگويد: ما نه اينكه گناه شما را مينويسيم، بلكه «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ»(يس/12) ايمان داشته باشند به اينكه «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ»(ق/18)، يعني كسي حرفي نميزند، لب از روي لب بر نميدارد مگر اينكه دو فرشتهاي كه مامور هستند، مينويسند. عقيده داشته باشيم به اينكه كار من ثبت شد «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ» لفظ و قولي از تو سر نميزند، لب از روي لب بر نميداري مگر اينكه ضبط شود. امام مكرر در سخنرانيهايش گفته است «ما در هر لحظه در محضر خدا هستيم و اگر انسان متوجه بشود كه در محضر خداست خيلي حواسش را جمع ميكند. » من در خانه كه تنها باشم وقتي مشغول مطالعه هستم چند دفعه هم كه سرفه كنم به كسي نميگويم: معذرت ميخواهم. اما الآن كه جلوي دوربين تلويزيون هستم، اگر يك سرفه بكنم ميگويم: آقا معذرت ميخواهم. چرا ميگويم معذرت ميخواهم؟ براي اينكه ميبينم در حضور ملت هستم. كسي كه خودش را در حضور مردم ببيند، يك سرفهاش هم اهميت دارد. شما الآن اگر سرت هم بخارد، ميخواهي سرت را بخاراني، اما نميخاراني. ميگويي: اگر الآن سرم را بخارانم، همه ايران خواهند فهميد كه من سرم را خارانده ام. ميداني كه بايد خودت را در حضور جمع كنترل كني. امام ميفرمايد: همهي ما در هر لحظه در حضور خدا هستيم و كسي كه خودش را در حضور خدا ببيند، برق از چشمش ميجهد. و لذا تا(الله اكبر) اذان را ميگفتند امام حسن مجتبي(ع) رنگش ميپريد. ميگفتند: آقا چرا رنگت پريد؟ ميگفت: ميخواهم در مقابل پروردگارم براي اداي تكليف بروم. ميخواهم نماز بخوانم. مسئوليت پيش آمده اين است. مسئله حضور خيلي مهم است. نميدانم كه در اين شبهاي ماه رمضان شما چقدر با دعا انس داريد؟ اگر بدانيد امام سجاد چه نعرههايي ميزند. اگر بدانيد در دعاي ابوحمزه، سحرهاي ماه رمضان چه فريادهايي ميزند. چه خبر است كه اين همه فرياد ميزني؟ بعد ميگويد: ميداني تمام كارهاي من در حضور است. كسي كه در حضور است بر خودش ميلرزد و اگر اين روح ايمان در ما زنده بشود، خودش بطور اتوماتيك ما را كنترل ميكند. ديگر پسرو و پيشرو لازم نيست. اگر خلافي هم كرد، زود عذر خواهي ميكند. مثل كسي كه جلوي دوربين سرفه ميكند و ميگويد: معذرت ميخواهم. چون در حضور است، فوراً از ملت عذرخواهي ميكند. ميبينيد مسئله حضور است. گاهي اين سؤال را كردند كه مگر امامان گناه ميكنند؟ ميگوييم: نه امام معصوم است و گناه نميكند. خوب اگر گناه نميكند اين الهي، الهيها براي چيست؟ جوابش اين است كه امام خودش را در حضور ميبيند، چون معتقد به اين است كه هر لحظه او را ميبينند.
اين ملت ما و اين مردم هر كدام خدا را حاضر بدانند، تمام مشكلات حل خواهد شد. كسي كه دارد جنسي ميكشد اگر ببيند كه خدا حاضر است، ميترسد كم فروشي كند. يك نفر مأمور دولت، در اداره، در بانك، در فرهنگ، در دارايي، در هر اداره اي، يك نفر مأمور اداره وقتي كم كاري ميكند اگر خدا را حاضر ببيند، ميترسد. چون «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفين»(مطففين/1) يادش ميآيد. واي به كساني كه مطفف هستند. مطفف به معني كم فروشي است. واي بر كم فروشها! كم فروش چه كسي است؟ «الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ»(مطففين/2) وقتي ميخواهند از مردم بگيرند «يسْتَوْفُونَ» كامل ميگيرند. وقتي ميخواهد حقوق بگيرد اگر حقوقش ماهي چهارهزار تومان است. ماهي سه هزار و نهصد و نود و نه تومان به او دادند، ميگويد: يك تومانش چه شد؟ اگر ماهي صد تومان از حقوقش كم كنند داد ميزند. اگر سي تومان جنس فروخته است ولي بيست و نه تومان و پنج ريال به او بدهي، ميگويد: پنج ريالش چه شد؟ «الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ» وقتي ميخواهند جنسي را بگيرند(مستوفي) يعني در حق آن آخرين درجه اهميت ميدهند. «وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ»(مطففين/3) ولي وقتي ميخواهند بدهند كم ميگذارند. اگركارمند اداره خدا را حاضر ببيند، ميلرزد. چون ميداند كه اگر چهار هزار تومان حقوق بگيرد و سه هزار و پانصد كار بكند، 500 تومان حق ملت است. توجه پيدا ميكند كه علي بن ابيطالب فرمود: اگر كسي مال را از امت به ناحق بگيرد، گناهش بيش از آن است كه مالي را از يك شخصي به ناحق بگيرد. سخت ترين تضييع حقوق، تضييع حقوق امت است. خلاصهاش اينكه هيچ چيز به اندازه ايمان به خدا و تقوا و خوف از خلاف و اينكه انسان خودش را حاضر بداند، بالاتر نيست.
«نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» حالا گاهي گناه آثاري دارد. يك سري گناهها يك عملي است كه ميگذرد. اما يك سري گناهها هم آثاري دارد. «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» كلمه آثار گناه مهم است. مثلاً آدم آبجو ميخورد و مست ميشود. مشروبات الكلي ميخورد و مست ميشود. مست كه شد پشت فرمان مينشيند. پشت فرمان كه نشست ممكن است افرادي را بكشد. افرادي را كه كشت، خانوادههايي را بي سرپرست ميكند. برويد و بينيد كه تعداد خانوادههاي بي سرپرست به كجا ميرسد؟ گاهي اوقات يك ليوان استفاده كردن از مشروبات الكلي حوادثي در پي دارد. شما حساب كن عمري درس ميخواني ولي براي يك ساعت سر جلسه امتحان نميروي. آثارش اين است كه به شما مدرك نميدهند، وقتي هم كه مدرك ندادند شما را استخدام نميكنند. شما را كه استخدام نكردند. حالا ببين دنبال بيكاري و بيعاري چه حوادثي پيش ميآيد؟ ريشه همهي اينها در يك مسئله است و آن اين است كه شما در جلسه امتحان حاضر نشدي. حالا ببينيم قرآن در اين زمينه چه ميگويد. يكي از مفاسد كم فروشي است. قرآن درباره مطففين ميفرمايد: «أَلا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظيمٍ»(مطففين/5-4) ما خيال ميكنيم اگر كم فروشي نسبت به بزرگ شد، اشكال دارد. خيلي از افراد از بچه مدرسه ايها كمك ميگيرند و خيال ميكنند كه اگر سر بچه مدرسهاي كلاه بگذارند طوري نيست. بچههايي را به كارگري، به عملگي، به نجاري به شغلهايي استخدام ميكنند. يا خيال ميكنند اگر حق يك زن بزرگي را بخورد، خيلي است. اما حق اين دختر بچه طوري نيست. مردهاي بزرگ در صف نانوايي خيال ميكنند كه اگر زودتر از بچهاي كه جلويشان ايستاده است نان بگيرند، اشكالي ندارد. ميگويد: اينها بچه هستند. در صورتي كه بچه و بزرگ ندارد. خلاصه اينكه ديد ما هنوز ديد اسلامي نشده است. حالا يك سؤال ميكنم. خودتان را پيدا كنيد؟ تا به حال برايتان پيش آمده است كه به دكان نانوايي برويد. اگر بچه كوچكي در صف باشد دلت ميخواهد زودتر نان بگيري و بروي. يعني اگر نانوا هم زودتر به شما نان داد، ميگوييد: دست شما درد نكند كه حق بچه را ضايع كردي و لذت ميبريم. يك چنين روحي است. يعني ما هنوز ظرفيت شعار خودمان را كه گفتيم: استقلال، آزادي جمهوري اسلامي را نداريم.
مي خواهم يك داستاني را برايتان تعريف كنم. خوب گوش دهيد. شخصي از كسي طلب دارد. طرف هم يهودي است. بستانكار يهودي است. بدهكار مسلمان است. چهار هزار درهم به اين يهودي بدهكار است. يهودي ميميرد. يهودي كه ميميرد فرد مسلمان به حساب زرنگي خودش نزد پسر يهودي ميرود. نميگويد: كه پدرت چهار هزار درهم از من ميخواهد. ميگويد: پدرت يك پولي از ما ميخواهد. اين 1000 درهم را بگير و همديگر را حلال ميكنيم. خوب اين بچه يهودي هم چه ميداند و آن مسلمان هم مبلغ را نگفت. نگفت: پدرت چهار هزار درهم از من ميخواهد. گفت: پدرت يك چيزي از ما ميخواهد. اين 1000 درهم را بگير. او هم گرفت و گفتاي مسلمان راضي هستي؟ گفت: اي پسر يهودي راضي راضي هستم. پيش امام آمد و گفت: آقا راضيش كردم. گفت: خوب اين نميداند كه چقدر از پول پدرش نزد تو است. برو به او بگو كه چهار هزار درهم ميخواهد. اگر به 1000 درهم راضي شد، حالا راضي بودنش ارزش دارد. ما خيلي ها را چون نميفهمند، راضي ميكنيم. بگو: آقازاده من بيست تومان از تو كار ميكشم و 15 تومان به تو ميدهم. اگر راضي شد، بعد شما بگو راضيش كردم. علياي حال خيلي ها چنين هستند. اين ها مسئله مهمي است. بايد از نظر حقوقي به اينها دقت كنيم. اگر خواستيم مسلمان باشيم، بايد به جزئيات دقت كنيم.
«نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» گاهي يك خلافي ميكنيم و متوجه آثار خلاف نيستيم. گاهي هم در دنيا نميفهميم. گاهي خودمان هم نميفهميم ولي آثارش سرجايش محفوظ است. شما كه برف را در كوچه ميريزي، خوب اين برف يخ ميبندد و بعد ليز ميشود. يك نفر كه ميآيد بگذرد، زمين ميخورد. اگر افتاد و هر حادثهاي پيش آمد، شما ضامن هستيد. اگر پوست هندوانه يا موز يا خياري را انداختي يا آب هرز را در كوچه ريختي، خودت ضامن هستي. البته حالا شهرداري مسئوليتش اين است كه در كوچه ها چاه بزند. آن هم مسئوليت دولت است كه به جايش محفوظ است و بايد به مسئوليتش عمل كند. نظير جلسه قبل كه گفتيم بيكاري مسئلهاي است كه دولت هم مسئول آن است. اما با اينكه دولت مسئول است معنياش اين نيست كه من هم منتظر بشوم تا دولت يك كاري دستم بدهد. هم او هم خودم هر دو مسئول هستيم. البته مسئله شهرداري مسئله ايست كه خودش ميداند و بايد تذكر بدهيم. هم من هم شما و هرمسلماني بايد تذكر بدهد. مسئله اين است كه اگر شما آب آلوده را از خانهات بيرون ريختي، و مسبب آزار و اذيت كسي شد، ضامن هستي. نگوييد: اينها مسئله جزيي است، چرا در تلويزيون ميگويي؟ آخر بعضي ها ميگويند: آقاي قرائتي! مثالهايي كه شما در تلويزيون ميزنيد خيلي سطحي و ساده است. مثلهاي كلي بزنيد. از بس كه كلي گفتيم مسائل جزئي يادمان رفت. ميبيني از آمريكا و اورپا حرف ميزند، سياست خارجي و تمام قوانين بين الملل را مراعات ميكند. بعد ميبيني در خانه ميآيد و به زنش توهين ميكند. به بچهاش كتك ميزند. حوض خانهاش را كه تخليه ميكند و آشغال هايش را كه در كوچه ميريزد بعد هم از سياست بين المللي صحبت ميكند. هم بايد اينجا را گفت هم آنجا را گفت. يك عده كليها را ميگويند. يك عده جزئي ها را ميگويند. اگر كسي هر نوع پيش آمدي بوجود آورد مثلاً ماشينش را يكجاي بيخودي پارك كرد و عارضهاي بوجود آمد، چه پليس بفهمد و چه پليس نفهمد، ضامن است. خلاصهاش اينكه «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» اگر كسي يك كتابي براي انحراف نوشت، خودش ضامن است. سخنرانهايي كه حرفهاي انحرافي ميزنند و غلط حرف ميزنند و حرفشان درست نيست، خودشان مسئول هستند. قبل از آنكه حرف هايشان را به اسلام عرض كنند به خيال خودشان حرف ميزنند و اگر بنده اين كار را بكنم و كسي را با حرفم منحرف كنم و اين هم نسل بعد را منحرف كند، وزر و وبالش به عهده بنده است. قرآن مسئله آخوندها و معلمها را خيلي مشكل كرده است. براي يك عده ميگويد: «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا» همين كه توبه كنند خدا ميبخشد. ولي براي يك عده ميگويد كه توبه فايده ندارد. «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحيمُ»(بقره/160) بايد هم توبه كنند و هم خرابكاريها را اصلاح كنند. به آخوندها و معلمها كه ميرسد ميگويد: توبه فايده ندارد. «وَ أَصْلَحُوا» فايده ندارد. ميگويد: «وَ بَيَّنُوا» بايد بروند همه مردم را جمع كنند. بايد سخنراني هايشان را بگويند. بايد بگويند: ايها الناس سخنراني ديروز بنده غلط بود. «وَ بَيَّنُوا» مسئلهاي كه ديروز گفتم غلط گفتم. «وَ بَيَّنُوا» آيه قرآن است. چون بحث ما درسهايي از قرآن است. كساني كه مسئول افكار غلط هستند «تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا» بايد حرفشان را اصلاح كنند. بايد در ميان مردم برود و حرف غلطي را كه گفته است اصلاح كند. اگر چنين نكند «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» براي او مينويسيم. «وَ آثارَهُمْ» حديث داريم «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً» كسي كه يك راه خوبي را بوجود آورد، كسي كه مبتكر يك راه خوبي شود، طرح خوبي را ارائه دهد، يك راه خيري را مقرر بكند، «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ»(كافى، ج5، ص9) اگر كسي يك راه خوبي را افتتاح كرد هركس از اين راه خوب برود، اجر اين شخص علاوه بر اينكه براي خودش هست، براي آن كسي هم كه مبتكر و موسس هست، ميباشد. در مقابل «إنَّ الْعَبْدَ إِذَا سَنَّ سُنَّةَ سَيِّئَةً لَحِقَهُ وِزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا»(مكارم الأخلاق، ص453) اگر كسي يك راه خلافي را بوجود آورد، مثلاً يك فيلم خرابي را توليد كند، كتاب منحرفي را بنويسد، هر كس از اين راه واژگون شود، علاوه بر اين كه خودش مسئول است بلكه گناهش وزر و وبال گردن آن موسس اصلي هم هست. توجه به اين مسائل خيلي مهم است. يك شعري هست ميگويد:
خشت اول گر نهد معمار كج تا ثريا ميرود ديوار كج
از اين بحث بگذريم. اين دنباله بحث قبل است. مسئلهاي كه داريم مطرح ميكنيم، مسئله قاطعيت است. قرآن و قاطعيت را ميگوييم. آياتي داريم كه مسلمانها بعد از آن كه راهشان را شناختند، بايد خيلي قاطعيت داشته باشند. ديگر دل، دل نكنند. آياتي درباره قاطعيت داريم. قرآن ميفرمايد: «لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَة»(نور/2) يعني اگر زن و مردي را ديدي كه اهل زنا هستند و طبق ادله و شواهد و گواهي ثابت شد كه اينها اهل زنا هستند «فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ»(نور/2) بايد به هر كدام صد ضربه شلاق بزنيد. بعد ميگويد: غصه نخور، قاطعيت داشته باش. اگر يك نفر شلاق بخورد ديگر جوانهاي هرزه از هرزگي دور ميشوند. قاطعيت اين است. «لا تَأْخُذْكُمْ» در مقابل زن و مرد زناكار رأفت و محبت شما را نگيرد. شما غصه نخوريد و رحم نكنيد. اين آيه ميآيد ميگويد كه بايد قاطعيت داشته باشيد. شل نشويد. ما كه خيلي از قاطعيت فلاني خوشمان ميآيد. ميگوييم فلاني خوب است مرد قاطعي است. همان قاطعيتش اگر درباره خودم عمل كند، ميگويم بسيار مرد بدي است. مرد قاطعي است چون در سر او ميزند. مثلي است كه ميگويد: مرگ براي همسايه خوب است. قرآن ميفرمايد: «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً»(احزاب/39)، كساني كه رسالت خدا را ابلاغ ميكنند «وَ يَخْشَوْنَهُ» و فقط از خدا ميترسند كه نكند در ابلاغ رسالت كوتاهي كنند. قاطع هم هستند «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» ازاحدي غير از خدا نميترسند. قرآن ميفرمايد: مومنين قاطع هستند. اين غلط است كه بگوييم فلاني قاطعيت دارد. هر كه ايمان دارد بايد قاطع باشد. اگر تو قاطع نيستي در خودت شك بكن. قرآن كه از مومن تعريف ميكند، ميگويد: مومنين همه قاطع هستند. «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»(مائده/54) مومنين خوف ندارند و نميترسند. «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» «لومة» به معني ملامت است. «لائم» به معني ملامت كننده است. «لَوْمَةَ لائِمٍ» يعني از ملامت هيچ ملامت كنندهاي نميترسند. آقا زشت است. زشت است يعني چه؟ از ملامت نميترسند. جواني يك مبلغ پول دارد. به او ميگويي خوب آقاجان شما به مكه برو. ميگويد: حالا من به مكه بروم كه چه شود؟ حالا مردم بگويند: چه كسي به مكه رفته است. خيال ميكند حتماً هر كس ميخواهد به مكه برود بايد يك آدم پير و كمر خميده و از چهل سال به بالا باشد. الآن شما با اين شرايط واجب الحج هستي. «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» آقاجان شغلت را عوض كن. حالا مردم خواهند گفت فلاني فلان شغل را داشت. حالا من بروم اين شغل را انجام بدهم؟ بسياري از افراد بيكار ميگردند و شغل هم هست. فقط ميگويد: اگر من سراغ اين شغل بروم، اين شغل دومي با شغل اول خيلي فرق دارد. مردم خواهند گفت: فلاني دنبال اين شغل رفته است. براي اينكه30 تا قوم و خويش دارد، 30 تا رفيق دارد، 30 تا همسايه دارد. ميبيني 10 سال بيكار است و شغل هم هست. فقط ميگويد: اين شغل براي من خوب نيست. مردم ملامت ميكنند. «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» براي اينكه مردم ملامت نكنند.
يك خاطرهاي برايتان بگويم. زمان طاغوت يك پولي آوردند تا به بعضي از آخوندها بدهند. آخوند اوقافي و درباري درست كنند. در آخوندها چند نفري گول خوردند و اوقافي رفتند و درباري شدند. يكي از علماي بزرگ سردرس خارج رفت به طلبه ها نصيحت كرد. گفت: اگر از گرسنگي هم مرديد، آخوند درباري نشويد. كمك به ظلم حرام است. من هم تذكر ميدهم چون در اين حوزه چند هزار نفري بيش از 5، 6 نفر گول نخوردند. يكي از اساتيد ميگفت: به محضر اين مرجع بزرگوار رفتم و گفتم: آقا، آن بدبخت هايي هم كه رفتند و درباري شدند، فقر به ايشان فشار آورده است. در جواب من گفت: آقا عمامهاش را بر دارد و دنبال كار برود. گفتم: آخر از بعضي ها كار بر نميآيد. آقا شما پيرمرد 80 ساله هستيد. اگر سهم امام و خمس به تو نرسد، اگر مردم تو را كمكت نكنند، اگر در خانهات را ببندند و تو را در فقر بگذارند، از خود شما چه كاري برمي ايد؟ مكانيك هستي، نجار هستي؟ خود شما چه هنري داريد؟ چه كار و چه تخصصي داريد؟ ايشان گفت: خدا را گواه ميگيرم كه اگر اين چنين صحنهاي پيش آمد، ميروم سر حمام و به مردم لنگ ميدهم. لنگ دادن سر حمام تخصص ندارد. 25 سال هم هست كه درس خارج ميدهم. هزاران طلبه فاضل را تربيت كردهام اما اگربنا باشد پول حرام پيش بيايد من مرجع تقليد سر حمام ميروم و لنگ ميدهم. لنگ دادن به كسي كه از حمام بيرون ميآيد تخصص لازم ندارد. نميخواستم اين جمله را بگويم ولي چون به «لَوْمَةَ لائِمٍ» رسيدم گفتم شايد نگفتن من هم از روي ملامت باشد. بايد اين ها را بشناسيم. هيچ مانعي ندارد كه اگر انسان ديد اين راه حرام است. چكار كند؟ خانه ساخته است، در پول خانه مانده است. از بانكها وام ميگيرد. پيش چند نفر رو مياندازد. از همه موسسه ها قرض ميكند. سود ميدهد. ربا ميدهد. رباي حرام ميدهد. حديث داريم يك درهم ربا مثل يك مرتبه زناي با مادر است. در حديث ديگر داريم كه يك درهم ربا و سود و بهره مساوي با 35 بار زناي با مادر است. در حديثي ديگر داريم كه مساوي با هفتاد بار زناي با مادر است. كدام يك از حديث ها درست است. اگر آدم لاتي بود و ربا داد، گويا يك بار زناي با مادر كرده است. اگر آدم مذهبي بود. حاجي و پيشنماز و مذهبي و انقلابي و مجاهد بود 35 بار زناي با مادر كرده است. اگر هم مذهبي مذهبي بود 75 بار زنا كرده است. يعني هرچه عنوانت بيشتر باشد، خطر گناه تو بيشتر است. ميگوييم حالا كه در قرض افتادهاي خانهات را بفروش و يك خانه سبكتر بگير. همه تعجب ميكنند. اينها دينشان كمرنگ است. قاطعيت ندارند. قرآن ميگويد: همين كه ديدي بايد ربا بدهي با كمال شهامت بگو: ايهاالناس! اين جانب ميخواستم خانه بسازم اما در بنايي ماندم. تصميم گرفتم يك خانه كوچكتر بسازم. اين را آدم مسلمان ميگويند. مسلمان خوف ندارد كه فاميل هايش او را ملامت كنند. مسلماني كه از چهار تا چطور شد، بترسد مسلمان نيست. اينها در ايمانشان تجديد نظر كنند. «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» قاطعيت داشته باشيد. درباره قاطعيت ميگويد: دشمنان ميخواهند شما شل بشويد «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»(قلم/9) «وَدُّوا» يعني دوست دارند «لَوْ تُدْهِنُ» دهن به معني روغن است. حالا ما در زبان فارسي(شيره مالي) ميگوييم. مثلا ميگوييم فلاني سرش را شيره ماليده است. عربها ميگويند: روغن مالي! يعني بالاخره كلاه سرش گذاشت. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» دشمنان دوست دارند كه تو شل شوي. «فَيُدْهِنُونَ» آنها هم با تو سازش كنند. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» محمد قاطع باش. دشمنان اسلام دوست دارند تو كه رسول هستي«تُدْهِنُ» سازش كني و شل شوي. آنها هم «فَيُدْهِنُونَ» با تو سازش كنند.
بت پرستها نزد رسول اكرم آمدند و گفتند: يا رسول الله بيا با هم بسازيم. بيا التقاطي بشويم. يك قدري تو به طرف ما بيا. ما هم قدري به طرف شما ميآييم و به هم نزديك ميشويم. تو به بتهاي ما بد و بيراه نگو. ما هم به الله تو كاري نداريم. با هم باشيم. يكقدري تو بسوي ما كشش و گرايش داشته باش و يك مقداري ما به سمت تو! آيه نازل شد. «قُلْ يا أَيُّها الْكافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ»(كافرون/2-1) بگو اي كفار هرگز به چيزي كه شما ميپرستيد گرايش پيدا نميكنم. من محكم هستم. اينطور نيست كه حالا بيا شل شو. اي كفار هرگز! من عبادت نميكنم آنچه را كه شما عبادت ميكنيد. شما هم ميخواهيد به من كلك بزنيد. «وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ»(كافرون/3) شما هم عبادت نميكنيد آن چيزي را كه من عبادت ميكنم. «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ»(كافرون/6) مكتبتان مال خودتان باشد. من هم مكتبم براي خودم است. بياييد با هم باشيم. با چه كسي با هم باشيم؟ دوست خدا با دشمن خدا نميتواند با هم باشد. البته يك بحثهاي آزادي گذاشته ميشود. براي خاطر اينكه قرآن به ما ميگويد «ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة»(نحل/125) بسوي حق دعوت كن.
اين چند آيه درباره قاطعيت است: «لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ»(نور/2) «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسيباً»(احزاب/39) «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»(مائده/54) «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»(قلم/9)
از امام باقر(ع) حديث داريم: «أوْحَى اللَّهُ إِلَى شُعَيْبٍ النَّبِيِّ ع إِنِّي لَمُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِكَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِينَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّينَ أَلْفاً مِنْ خِيَارِهِمْ فَقَالَ يَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْيَارِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَنَّهُمْ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِي وَ لَمْ يَغْضَبُوا لِغَضَبِي»(تهذيبالأحكام، ج6، ص180) خدا به پيغمبرش حضرت شعيب وحي كرد و گفت: براي ملت تو صد هزار عذاب نازل ميكنم. از اين صد هزار تا، چهل هزارتايشان بد هستند. شصت هزار تايشان خوب هستند. ولي من هر صد هزار تا را عذاب ميكنم. حضرت شعيب گفت: خدايا چهل هزار نفر از آنها بد هستند، فقط بدها را عذاب كن. چرا شصت هزار تا از خوبها را هم عذاب ميكني؟ ميگويد: براي اينكه اين شصت هزار تا شل هستند. خوبي هستند كه قاطعيت ندارند. «أَرْبَعِينَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ» چهل هزارتايشان از شرار و بدها هستند. «سِتِّينَ أَلْفاً مِنْ خِيَارِهِمْ» شصت هزار نفر از خوبهايشان هستند ولي قاطعيت ندارند و شل هستند. ميگويند: نميشود با مردم اينطوركرد. بالاخره ما ميخواهيم زندگي كنيم. هر روز نگاهمان به هم ميافتد. اگر يك نفر به پسر و دختر شما يك فحش كوچك بدهد چطور خيز بر ميداري. حالا اصلاً خدا و مكتب تو را قبول ندارد. اگر يك توهين به تو بكند، قطع رابطه ميكني. صد تا توهين به مكتب تو ميكند. ميخواهيم با هم زندگي كنيم! همسايه هستيم! رويمان در روي هم ميافتد! خوب بيافتد. مگر پيغمبر رويش در روي بت پرستها نميافتاد؟ روز اول حكومت حضرت علي(ع) مردم دورش ريختند كه ما همه سرباز تو هستيم. تا آخرين نفس با تو هستيم. خيلي تظاهرات كردند. اين قدر جمعيت زياد شد كه خود حضرت ميگويد: طوري دور من ريختند براي اينكه با من بيعت كنند و مرا به امامت قبول كنند كه نزديك بود دست و پاي امام حسن و امام حسين له بشوند. اينطور عاشق من بودند. اما مواظب باشيد كه عاشق من هستيد. «لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ»(نهجالبلاغه، خطبه93) گوش من به حرف اين و آن بدهكار نيست. فردا نياييد بگوييد: آقا ما تو را كانديد كرديم كه براي شهرمان چنين كني. اگر امروز مرا انتخاب كرديد من تابع حق هستم. مكتبي فكر ميكنم. محلي فكر نميكنم. اگر خواستند يك پولي را تقسيم كنند، من نميگويم: چون وكيل اين منطقه هستم، بلند شوم و در مجلس شورا سنگ به سينه بزنم. تلاش كنم كه بودجه به منطقه من بيايد. من كاري به منطقه خودم ندارم. بين خودم و بين خدا هر كجاي ايران نيازش بيشتر است، همانجا باشد. مردم ميگويند: پس ما تو را وكيل كرديم براي چه؟ در رژيم قبل يك كسي كه در دادگستري وكيل ميگرفت اين وكيل چه حق، چه باطل ميخواست از كسي كه پنج هزارتومان گرفته است، دفاع كند و حرف او را به كرسي بنشاند. حالا حرف باطل است يا حق است، كاري به باطل و حق ندارد. پنج هزار تومان به من داده است و گفته برو دفاع كن. مجلس شوراي اسلامي كه نبايد اينگونه باشد. مواظب باشيد علي روز اول حكومتش فرمود: من را انتخاب كرديد و طوري دورم ريختيد كه نزديك بود امام حسن و امام حسين له بشوند، اظهار علاقه كرديد. اما گوش به حرف هايتان نميدهم. يعني لطفاً پيشنهاداتان را به من تحميل نكنيد. من به وظيفه خودم عمل ميكنم.
يك جايي جنگي شد. حضرت علي هم بود. پارچههايي را آوردند. سربازها ريختند و هر كسي يك تكه از اين پارچه ها را برداشت و پوشيد. حضرت علي رسيد و گفت لباسها را در بياوريد. اين سربازها هم لباسها را پوشيده بودند و اظهارخوشحالي ميكردند. لباسها را بيرون آوردند و بعد نزد پيغمبر آمدند و گفتند: يا رسول الله! ارتش خوب بود اما اين فرمانده ما قدري سفت است. پيغمبر فرمود: علي قاطعيت دارد. «لَا تَشْكُوا عَلِيّاً فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِي ذَاتِ اللَّهِ»(المناقب، ج2، ص110) شكايت علي را پهلوي من نكنيد. به خدا كه ميرسد خشونت دارد.
برادرعلي بن ابيطالب آمده يك قدري گندم بگيرد. ميگويد: عيال دارم. يك دو سه كيلو گندم و جو اضافهتر به من بده. نميگويد: حالا كه آمده است حالا رو انداخته است، گريه كرده است و بچه هايش را آورده است، به او اضافهتر بدهم. خلاصهاش اينكه اگر ملك خودت هست هر چه ميخواهي ببخشي، ببخش. اما از بيت المال انسان نبايد ببخشد. حضرت علي خيلي سخاوت دارد. معاويه ميگويد: اگر علي اتاقي از طلا داشته باشد، ميدهد. وقتي ملك خودش باشد اينقدر سخاوت دارد. اما وقتي بيت المال است يك كيلو گندم به برادرش نميدهد. قاطعيت دارد.
خدايا به رهبر قاطع ما طول عمر بده. او را در پناه امام زمان حفظ بفرما و ما را توفيق اطاعت از ايشان مرحمت بفرما. خدايا به ما ايماني بده كه در راه تو از هيچ كس نترسيم و در انجام وظيفه از نيش شرق و غرب و روشنفكر و مرتجع هراسي نداشته باشيم. به ما توفيقي بده كه در راه اداء وظيفه و انجام وظيفه ملامتها بر ما اثر نگذارد. به ما قاطعيت در راه خودت را مرحمت بفرما.
«والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته»