متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1358/5/29
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا و نبينا محمد و على اهل بيته و لعنة الله على اعدائهم اجمعين.
عرض مىشود كه دنباله بحث امامت را ديگر قطع مىكنيم، دو جلسه دربارهاش صحبت كرديم، يكى مسئله غدير بود و يكى هم مسئله اولى الامر و مقدارى هم درباره امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف) چند جملهاى صحبت كنيم كه بعد وارد بحث معاد بشويم. ائمه ما، طبق روايات زيادى كه از شخص رسول الله(صلي الله عليه و آله) نقل شده و بعضى از دانشمندان حدود سيصد حديث را جمع آورى كردهاند، كه تقريباً سيصد حديث از شخص پيامبر آمده است كه فرموده ائمه بعد از من دوازده نفر هستند و آخرين آنها حضرت مهدى(عليه السلام) است كه غائب است و البته در مورد امام زمان در كتابها زياد نوشته شده است، خود دوستان مطالعه مىكنيد، در كتابهاى تعليمات دينى خودتان درباره امام زمان، درباره مقدمات ظهور، طرحى كه امام زمان دارد، تشكيل حكومت جهانى واحد، در اين زمينه بحث زياد است، كتاب خودتان را حداقل مطالعه كرديد و كتابهايى هم در اين زمينه مطالعه مىفرماييد، يكى از كتابهاى بسيار جالبى كه شما مىتوانيد در اين زمينه مطالعه بفرماييد، كتاب در فجر شاهد، كه كتاب خوبى است در اين زمينه، البته غرضم اين نبود كه بهترين كتاب همين است، كتاب خوبى است كه شما مىتوانيد مطالعه كنيد، البته كتابهاى خوب زياد است. گاهى اين سوال مطرح مىشود كه گاهى مسئله طول عمر مطرح مىشود كه امام زمان چطور اينقدر عمرش طولانى است؟ گيرى ندارد مسئله طول عمر، در اقيانوس اطلس ماهى پيدا كردهاند كه مىگويند سه ميليون سالش است، مگر وحشت دارد؟ اصولاً خداوند كارهاى خارق العاده زياد كرده است. در همين يكى، دو سال پيش بود در روزنامه اطلاعات كيهان عكس يك نفر را كشيده بودند كه تمام اعضايش جا به جاست، عقلبش طرف راستش است، نمىدانم شش، جگرش، معدهاش، همه اندامش جا به جاست و حدود شصت سال هم زندگى كرده و هيچ طوريش نشده است.
شخصى به دنيا آمده كه اين در مجله دانشمند ظاهراً بود، كه اصلش قلبش بيرون بدنش بود، بيرون بدنش قلبش بود و سيم كشى شده بود به داخل و عرض كنم به حضور جنابعاى كه افرادى كه آفرينشهاى استثنايى در خلقت بوده، افرادى كه عمرهاى طولانى داشتهاند، خود قرآن مثلاً درباره حضرت نوح مىفرمايد كه نهصد و پنجاه سال در ميان مردم فرياد مىكشيد و مبعوث شده بود، البته عمرش بيش از نهصد و پنجاه سال بود، نهصد و پنجاه سال مبعوث شده بود، عمر طولانى محال نيست. و دانشمندان هم اخيراً دنبال دارويى هستند و به كشف دوايى كه بتوانند عمر را طولانى كنند. عمر مثل حركت مىماند، براى حركت مىشود اندازهگيرى كرد، مىشود حركت مىتواند خيلى تند باشد و خيلى هم كند باشد، حركت يك معيارى ندارد كه آدم بگويد مرز حركت چقدر است.
محال نيست عمر طولانى، خداوند اراده كرده است، آن خدايى كه يك ماهى خلق مىكند، سه ميليون سال، آن خدايى كه اين كرات را در اين مدار خاص خودش مىچرخاند، يك انسانى را به عنوان ولى خودش عمر طولانى به آن مىدهد، وحشتى ندارد و اما چرا ظاهر نيست؟ يك مثال خيلى ساده بزنم براى اينكه همه عمومى معلوم بشود، اگر فرض كنيد كه يك خيابانى است كه شهرداري مىآيد و يك لامپ وصل مىكند، بچههاى خيابان مىآيند و مىگويند لامپ آمده است در خيابان، برويم و بزنيم بشكنيم، از آن پائين يك تير مىزنند، تق مىزنند و مىشكنند. باز از طرف اداره برق مىآيند و مىگويند چرا لامپ و فلان و يك لامپ ديگر مىزنند، باز لامپ دوم را هم مىزنند، اگر ده لامپ هى دادند و بچههاى محل و يا مردم محل شكستن، باز هم لامپ مىزند؟ مىگويد اين مردم هنوز متمدن نشدهاند بايد پايشان يك خورده در سنگلاخها بيفتد، احساس نياز بكنند و تشنه شوند و وقتى احساس نياز كردند، تشنه شدند ما برايشان، خداوند وقتى يك لامپى را وصل كرد به نام على بن ابيطالب، تق زدند و شكستند، لامپ دوم به نام، هر امامى نصب شد مردم آن را كشتند، مردم هنوز آمادگى براى پذيرش شننيدن حق ندارند، بخصوص كه اگر برنامه يك برنامه وسيعى باشد كه بخواهد يك حكومت جهانى تشكيل دهد، بنابراين بايد يكخورده مردم تشنه بشوند.
از امام سوال مىكنند كه چرا امام زمان غائب مىشود، چون ائمه قبلى همهاش پيام مىداند و همهاش خبر مىدادند كه از نسل ما شخصى است به نام حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف) كه غائب است. سوال مىكردند چرا غائب است، در روايات داريم «وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عُنُقِهِ»(كمالالدين، ج2، ص435) يعنى همچين مىكردند كه بيايد مىكشنش، همينطور هم هست. الان افرادى را كه يكخورده احتمال بدهند كه اينها نقشههاى دارند، افكار بالاى دارند، اينها را مىكشند، بنابراين بايد زمينه آماده شود، يعنى همه ايسمها، همه ايدئولوژيكها، بايد همه ايدئولوژىهاى انسانى لنگ بماند، پيروىها خنثى شود، ما هر چند روزى عقب يك نفر برويم و ببينيم فايده ندارد، تسليم بشويم، وقتى تسليم شديم، برمى گرديم، مثل پدرى كه با پدرش اختلاف دارند، اين پسر همهاش ناراحت است و فلان است، يك روز مىرود خانه اين رفيق، يك روز مىرود خانه آن رفيق، بعد يك چند روزى كه خانه رفيقها مىرود بعد يكى از رفيقها مىرود دانشگاه، يكى مىرود مسافرت، و دوباره اين پسر برمى گردد به خانه، ما فرار كردهايم از حق، به سوى آزادى. ولى الان كه فرار كرديم، الان همين آقايان فرار كرده دو مرتبه برمى گردند.
امام زمان خواهد آمد و يك حكومت واحد جهانى تشكيل خواهد داد، اين وعده خداست، قرآن مىفرمايد، چند تا آيه داريم كه مىفرمايد «وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ» قصص/5 ما اراده كرديم كه مستضعفين حكومت را به دست بگيرند، «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» نور/55 خدا وعده داده است به افراد مومن كه حكومت را دست اينها بده، «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى» طه/132 «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين» اعراف/128 «هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» صف/9 دين اسلام بر سراسر هستى و گيتى حكومت كند، بناست حكومت مستضعفين، حكومت متقين، حكومت اسلامى سرتاسر جهان را بگيرد، منتها اين آمادگى مىخواهد، فشارها، ناراحتىها آمادگى مىخواهد. همين انقلاب ايران به رهبرى امام خمينى(ره) اين مردم تا آماده، اين امام، همين امامى بود كه هفده سال پيش، شانزده سال پيش هم فرياد مىكشيد اما مردم هنوز آماده نشده بودند، هنوز بعضى مىگفتند كه بابا فلانى خوب است، تقسيم اراضى كرده است، زمين به ما داده است، فلانى خوب است بيمه به ما داده است، فلانى خوب است، هنوز بودند كسانى كه تغذيه رايگان در مدارس بود، مىگفتند آقا واقعاً چقدر دلسوز است، دلش به حال ما مىسوزد، ما بايد گول بخوريم، عقب اين و آن برويم، خسته شويم و بفهميم كه همهاش كلك است، ما را براى خودمان نمىخواستند، ما را براى خودشان مىخواستند.
فرق است بين كسى كه ما را براى خودمان بخواهد و كسى كه ما را براى خودش بخواهد، همه كشاورز، بازارى، دانشجو، محصل، همه فهميدند كه او اگر تغذيه رايگان، اگر به بچه بيسكويت مىدهد، و اگر به كشاورز زمين مىدهد، همه براى اين است كه ما را براى خودش مىخواهد، ما فميديم، وقتى فهميديم تا رهبر انقلاب اعلاميه داد همه لبيك گفتيم، همه آماده شديم. همينطور كه در انقلاب ايران خسته شده بوديم، آماده شده بوديم، تا پارچه بنزينى نباشد با كبريت آتش نمىگيرد، بايد پارچه آماده شود و بنزينى شود تا آتش بگيرد. بايد كشورها، مكتبها، رهبرها، بايد همه امتحان خودشان را بدهند، همه مىآيند و مىگويند ما حامى طبقه كارگر هستيم، بعد مىبينيم همان كشورى كه دم از كارگر مىزند كارگر در آن كشور روسياهترين كارگرها در تمام كشورهاست، خفقان در آن كشور از همه كشورها بيشتر است، مىبينى خفقان، فشار، ظلم، همه هست همه هم به اسم طبقه مظلوم، بنابراين بايد بشر به سراغ مكتبها برود، سراغ ايدئولوژىها برود، دنبال هر رهبرى برود، خسته بشود، آماده بشود، بشر آماده كه شد، حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور مىكند و ما بايد منتظر باشيم.
معناى انتظار هم در صندوق گذاشتن نيست، معناى انتظار آماده است، شما وقتى منتظر مهمان هستى، پذيرايى مىكنى، اتاق و غذايت را و اينها را آماده باش. و مسئله عمرش هم براى ما حل است، عرض كردم نمونه هايى دارد، وقتى خداوند نمونه هايى در عمر طولانى قرار داد، ديگر براى ما چيزى نداريم. فقط بايد توجه كنيم به آقا و ما به عنوانى كه سرباز آن هستيم، گاهى به او سلام كنيم و نگاهى متوجه باشيم كه طبق روايات اسلامى كارهاى ما زير نظر ايشان رد مىشود و يك جورى باشد كه آن از ما راضى باشد، يك جملهاى را يكى از دوستان آمد و به من گفت و من را تحت تأثير قرار داد، به من گفت فلانى، گفتم: بله. گفت: اميرالمومنين هر وقت نگاه به مالك اشتر و به ابوذر مىكرد، لذت مىبرد، آيا حضرت مهدى(عليه السلام) هر وقت نگاه به شما مىكند، لذت مىبرد؟ يعنى شما شاگردهاى خوبى هستيد، شما ياران خوبى هستيد، رد شويم. توجه را كه بايد به آقا داشته باشيم، مسئلهاى است كه بايد مورد نظر قرار بگيرد.
دنباله بحث امامت، خيلى بحثها را فشرده مىگوييم، حالا اينجا يك جمله بگويم براى شما، به يك واعظ گفتند برو بالاى منبر و درباره فضايل حضرت على(عليه السلام) صحبت كن، اين واعظ رفت بالاى منبر و گفت: على بن ابيطالب زهدى داشت، . . ، علمى داشت، . . ، تقوايى داشت، . . ، شجاعتى داشت، . . ، هى يك صفتى گفت و سوت كرد، و آمد پائين از منبر، گفتند اين چه سخنرانى بود؟ گفت آخه شما به من مىگوييد كه نيم ساعت درباره حضرت على(عليه السلام) بگو، من بيش از يك سوت، هى يك صفت مىگويم و يك سوت مىكنم، ما چون بناست كه حرفهايمان را خيلى خلاصه بگوييم. . . ، عرض كنم كه به قول ترياكىها يك مثالى دارند كه مىگويند كم مفيد و چسبان، بناست حرفهايى كه مىكنيم و كم و مفيد و چسبان باشد و سريع السير رد بشويم.
بحث معاد را هم فشرده بگوييم. اصولاً بحث معاد مقدماتى دارد، يكى مسئله، حالا البته اين مربوط به درسهايى پيرامون معاد، گاهى اشكال مىشود كه آقا ياد مرگ ما را از زندگى خودمان هم مىاندازد، همهاش مىگويند كه خواهى مرد، اتفاقاً ياد مرگ، توجه به مرگ نقش دارد در زندگى امروز من، شما اگر متوجه باشى كه در آينده برنامهات چى است، از حالا خودت را آماده مىكنى. بازارىها كه مىدانند كه هفت روز ديگر صد هزار تومان بدهكار هستند از هفت روز قبل پولهايشان را جمع مىكنند، مادرانى كه دخترهايشان پنج، شش ساله مىشود، همينكه دختر پنج، شش سال شد، ديگر كم كم جهازيهاش را آماده مىكند، اصولاً توجه به آينده، اين خودش آمادگى در امروز به من مىدهد، نه اينكه توجه به آينده من را از زندگى امروز هم بيندازد.
يكى از دانشمندان در زمان خفقان، يكى از علما در خفقان رفت بالاى منبر و يك سخنرانى خيلى عالى و تند و داغى كرد، آخر منبرش گفت كه مىدانيد چرا من امروز حقايق را گفتم، شروع كرد جنايات رژيم سابق را گفتند، گفت من همهاش مىخواستم بگويم، مىترسيدم از شكنجه، مىگفتم من را مىگيرند و مىزنند و فلان، ديشب فكر كردم كه مگر عقيده به قيامت ندارى، خدا هم كه جهنم دارد، خدا هم كه شكنجه دارد، اگر روز قيامت بگويد كه چرا جنايات طاغوت را نگفتى، من بگويم كه خدايا من از شكنجه مىترسيدم، از شكنجه خلق ترسيدى، از شكنجه خالق نترسيدى، من ديشب به فكر معاد افتادم، امروز آمدهام جنايات رژيم را بگويم. ببينيد، ايمان به معاد روحيه انقلابى مىدهد، مىسازد انسان را. يكى از بحثهاى كه قبل از معاد است، بحث توبه است، اين جوانها و مردم يك مثلثى در ذهنشان است، مثلث را بگذار بكشم، فكر جوانها اين است، البته جوان هايى كه مىگويم بعضى هايشان، دختر و پسر و مرد و همه، مىگويند آقا اين راه مستقيم را قبول داريم، ولى ما حالا اول زندگيمان است و نمىتوانيم آنطورى كه اسلامى مىگويد راه برويم، ما حالا فعلاً يكخورده اجازه بدهيد كه آزاد باشيم، از راه مستقيم كج مىشويم، قبول داريم كج مىشويم، قبول داريم گناه است، بد است، خلاف است، همه را قبول داريم، ولى حالا بگذار اول جوانى ما است، آزاد باشيم، پير كه شديم، برمى گرديم و آدم خوبى مىشويم، اين دور نماى فكرشان است كه مىگويند، راه مستقيم اين است ولى حالا به ما اجازه بدهيد كه آزاد باشيم، راحت باشيم، سر پيرى برمى گرديم، آن دو، سه سال آخر عمرمان را خوب مىشويم، اين مثلث دو، سه تا اشكال هندسى دارد.
يكى اينكه آقا درست است كه اين راه مستقيم است اما شما وقتى كج مىشويد، رو به بالا نمىروى، وقتى كج مىشوى، مىآيى، چى؟ شما چرا كجى را از اينطرف معنا كردى، كجى را سقوط معنا كن و در ثانى سقوط كردى تا اينجا، اين خطها آخرش معلوم است، چون آخرش معلوم است، نزديك كجى آدم كج مىشود ولى عمر من و شما آخرش معلوم نيست. شما به من بگو تا شصت سالگى عمرت است، به من يك نوشته بده تا خاطرم جمع باشد كه تا شصت سال زنده هستى، من هم يك نوشته مىدهم كه آقا شما پنجاه و هشت سال كج برو، آن دو سال آخر را خوب شو، اما يكوقت به اميد اينكه تا شصت سال زنده هستى، من هم يك نوشته مىدهم كه آقا شما پنجاه و هشت سال كج برو و آن دو سال آخر خوب شو، اما يك وقت مىبينى به خيال آنكه تا شصت سال زنده هستى، پنجاه و هشت سال مىخواهى آزاد باشى، يك وقت مىبينى ده روز ديگر مردى، پس ببينيد اين مغلطه مىكنى، تو عمر را تشبيه مىكنى به خط، غلط است، خط آخرش معلوم است، ولى عمر آخرش معلوم نيست.
مغلطه دوم وقتى كج مىشوى، كجى را رو به بلندى معنا مىكنى، كجى را رو به پائين معنا كن. حالا گيرم توبه كردى، توبه كردى و آمدى تا اينجا، «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ»(كافى، ج2، ص435) گيرم توبه كردى و توبه تو هم قبول شد و خدا لغزش تو را بخشيد، تازه مىشوى مثل اول، ولى كسانى كه در راه حق هستند، رسيدند به اينجا، تو هنوز سر خانه اول هستى. مثل اينكه يك كسى يك كوچهاى را اشتباه مىرود تا آخر كوچه و بعد مىفهمد كه اشتباه كرده است، برمى گردد سركوچه، شده(كل اول) يعنى يك عمرى كار كرد، آخرش هم مىشود هيچى، اما كسانى كه در راه حق هستند، خيلى فرق مىكند.
يك اشتباه ديگرى كه وقتى بحث توبه مىشود، مىگويند، خيال مىكنند كه خيلى از پدران ما و يا خود ما ممكن است، خيال مىكنيم كه توبه مربوط به پيشمانى است، خدايا من بد كردم، ما چند رقم توبه داريم، گاهى انسان همينكه پشيمان مىشود، خود پشيمانى مساوى است با توبه، مثل آدم نابيناى كه زمانى كه چشم داشته خيلى با چشمش خيانت كرده است ولى الان ديگر چشم ندارد، سر پيرى مىگويد خدايا من بد كردم، پشيمان شدم، خوب همين توبهاش است، چون كار ديگرى نمىتواند بكند. اما گاهى وقتها پشيمان شدم، فايده ندارد، پس چكار كنم؟ هيچى بايد پول هم بدهى تا بشود پشيمانى بعلاوه پول مساوى است با توبه. مال مردم را خوردم، درخت مردم را شكستم، توپ گلى را زدم به ديوار سفيد جا برداشت، با زغال روى ديوار نوشت فوتبال، واليبال، نمىدانم درخت فلان، حيوان را بردم در مزرعه فلان كشاورز چراندم، ظلم كردم، مال مردم را از بين بردم، خوب حالا خدايا من را ببخش، فايده ندارد، بايد پول را بدهى تا چى؟
من يك زمانى كوچولو كه بودم، حدود ده، يازده سالم كه بود، مىرفتيم دهات كاشان و بعضى از اين درختهايى كه ميوه داشت، سنگش مىزديم و گاهى هم شاخه را مىگرفتيم و به آن آويزان مىشديم و تا اين شاخه بشكند، بعد هم فرار مىكرديم، در ذهنم بود كه تا پانزده سالم نشده اشكالى ندارد، يك چيزى شنيده بودم كه تا پانزده سالگى كه آدم به تكليف نرسيده، مىگفتم تا پانزده سالم نشده، هر چه مىتوانيم درختها را بشكنيم، شيشهها را بشكنيم، خيلى شر بودم، بعد به تكليف رسيديم و آمديم قم، حدود بيست سال پيش، اول طلبگى ما شروع شد و شروع كرديم درس خواندن و يك روز همينطور كه داشتيم كتاب مىخوانديم، ديديم مسئله نوشته است كه كسانى كه مال مردم را تلف كردهاند، بايد صاحبش را راضى كنند گرچه اين طرف در سن كودكى باشد، اِه! تا كودكى كه ما خيال مىكرديم طورى نيست، يكبار ديگر بخوانيم، چشم، كسانى كه مال مردم را تلف كردهاند بايد صاحبش را راضى كنند گرچه اين تلف كردن در سن كودكى باشد.
حالا مثلاً ما برويم در ده بگوييم ما آقا شاخه درخت تو را شكستيم، خوب زشت است، آدم خجالت مىكشد، به هر درى زديم، ديديم فايده ندارد، خلاصه آقا يكخورده پول برداشتيم و رفتيم آن ده، گفتيم آقا ما چند سال پيش خيال مىكرديم پانزده سالگى بشكنيم، بريزيم، طورى نيست و الان فهميديم كه اشتباه كرديم، شما اين ده تومان، بيست تومان، سى تومان را بگير و ما را حلال كن، زحمت شما را از بين برديم. مال مردم محترم است. كسى كه زحمتى كشيده و مالى را به دست آورده است، محترم است مالش و خلاصه گاهى وقتها انسان خيال مىكند، البته اين معلوم باشد، گاهى صحنههايى پيش مىآيد كه كسى مال كسى را دزديده، چاپيده و حالا رويش نمىشود كه برود و بگويد آقا اينجانب فلانى ما مال شما را دزديدم، خوب چكار كند؟ از طرفى نگويد، روز قيامت جهنم است، بگويد، بايد برود صيغه بخواند كه من دزد هستم، اينجا اجازه دادهاند كه آن آدم پول را به صاحبش برگرداند، لازم هم نيست كه بگويد كه اين چه پولى است.
آقاجان شما يك هشتاد تومان را از ما مىخواهى، آقا چه كردى؟ لازم نيست كه بگويى كه من دزد هستم ولى مال مردم از هر راهى شده بايد به صاحبش رد شود. حتى در يك حديثى داريم كه راهنمايى مىكند امام كه پول و آن مبلغى كه از تو مىخواهد، بينداز در يك ظرف و بنويس كه آقا من يك فردى هستم، لازم نيست كه شما من را بشناسى، شما اين صد و بيست تومان را از من مىخواهيد، با يك كاغذ برايش بفرستى، مثلاً به حسابش واريز كنى، ولى اجمالاً زحماتى كه مردم كشيدند و چيزى بدست آوردهاند مال خودشان است و بايد محترم شمرده شود. خلاصه گاهى پشيمانى فايده ندارد، بايد پول بدهيد. گاهى پشيمان مىشوم، فايده ندارد، بايد كار بكنم تا بشود توبه. نمازش را بد خوانده، غلط خوانده، بعد معلوم مىشود كه نمازش غلط است، خوب خدايا بد كردم، بله، بايد نماز هايى را هم كه غلط خواندى از نو بخوانى تا بشود توبه.
بعضى وقتها پشيمانى فايدهاى ندارد، بايد جان بدهى تا بشود توبه. كشتم يك نفر را و الان پشيمان هستم. خوب بله، تو پشيمانى ولى آنهايى را كه كشتى چى؟ بايد جانت را هم بدهى تا بشود توبه. رد شويم. يكى از مسائلى كه بد نيست كه تذكر بدهيم، مسئلهاى است كه اولياء خدا خيلى روى آن تكيه مىكردند، پيامبران. . . ،
خودمان كه نه، حاكم شهر، مثل اينهايى كه مأمور شهر هستند، مأمور شكنجه مىگويد كه آقا من يك نفر كشتهام و الان پشيمان هستم. خوب باشد پشيمان باش ولى پشيمانى فايدهاى ندارد. پشيمانى خالى فايدهاى ندارد. پس گاهى بايد پول داد، گاهى بايد كار كرد، گاهى بايد جان داد.
مسئله ديگرى كه خيلى مورد توجه اولياء دين است كه بايد اشاره كنيم مسئله خوب مردن است، در راه خدا شهيد شدن. مسئله خيلى اولياء دين تكيه مىكردند كه در راه خدا شهيد شدند، كسانى كه در راه خدا هجرت مىكنند و در راه هجرت «ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ» نساء/100 داريم اولياء خدا در قرآن مىگويد «تَوَفَّني مُسْلِماً» يوسف/101 خدايا من را در حالى كه مسلمان هستم بميران. «وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ» آل عمران/193 روايات زيادى كه افرادى، آدمهاى خوبى هستند ولى لحظه مرگ بى دين مىميرند، آدمهايى هستند، آدمهاى خيلى خوبى نيستند ولى لحظه مرگ با دين مىميرند، اين هم يك مسئلهاى است كه سرجاش در قرآن تكيه شده است. مسئله حسن عاقبت و مسئله سوء عاقبت، عدهاى با دين مىميرند و عدهاى. . . و واقعاً انسان اين صحنهها را مىبيند، گاهى لذت مىبرد. در همين هفده شهريور يكى از دوستان مىگفت تير خورد و يك نفر افتاد در جوب آب، رفتن رفقايش بيرونش بياورند، گفت من را ول كنيد، برويد قرآن را حفظ كنيد. ببينيد يك نفر كاسب در لحظه مرگ در خون خودش دست و پا مىزند و مىگويد: برويد و قرآن را حفظ كنيد، گاهى وقتها اينطورى است و گاهى وقتها هم ممكن است بخاطر دو فلس پول. . . و اين مربوط به اين است كه چقدر انسان مادى باشد.
اين افرادى كه خيلى مادى هستند وضع دينشان خطرناك است. يك مثالى برايتان بزنم. دوستان عزيز اگر بنده عينك و ساعت مچى و كت شما را خواسته باشم كه بگيرم، اگر چيزى را كه شما دارى من از شما بگيرم، شما از من ناراحت مىشوى، و وقت مرگ خدا هر چيزى را كه داريم از ما مىگيرد. بنابراين كسانى كه خيلى به دنيا چسبيدهاند و مادى هستند، لحظه مرگ مىبينند كه همه را بايد رها كنند و بروند، خانه، زندگى، زن و بچه، اينها بسياريشان با بغض خدا از دنيا مىروند، يعنى بى دين ممكن است كه از دنيا بروند، اين مسئلهاى است كه وقتى پيامبر به اميرالمومنين مىگويد كه ماه رمضان مىكشند، مىگويد: كشتن مهم نيست(افى سلامة من دينى) وقتى من را بكشند دين خواهم داشت؟ لحظه مرگ انسان دين داشته باشد و يا لحظه مرگ انسان بى دين باشد، مسئله مهمى است كه مورد توجه بايد قرار بگيرد.
عرض مىشود دليل معاد را، ما مىخواهيم وارد بحث معاد بشويم، اين جملاتى كه گفتم مقدمه بود، به مناسبت بحث توبه و بحث حسن عاقبت و سوء عاقبت، چند تا تذكر بود همينطور به زبانم آمد كه بگويم اما حالا مسئلهاى كه لازم است كه به آن تكيه كنيم، مسئله معاد است، دليل معاد را در جلسه بعد حتماً تشريف داشته باشيد كه مطرح كنم. به چه دليل ما در روز قيامت زنده خواهيم شد و چطور ذرات پخش شده جمع خواهد شد، بحث خوبى است، در جلسه بعد مفصل صحبت خواهيم كرد.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته