مجله امان شماره 16 .:::. شهدا
هدي مقدم
من را در کنار يکي از درهاي بهشت به خاک بسپاريد؛ در کنار قبر حسين خرازي (قسمت اول)
سردار گفت: روزي دکتر ولايتي خاطرة عجيبي را تعريف کرد (خاطرهاي از زماني که ايشان وزير امور خارجه بودند و تازه کشورمان سرافراز حماسه دفاع مقدس شده بود…) زماني که صدام به کويت حمله کرد و آن فضاحت به بار آمد؛ روزي در جلسهاي که طارق عزيز هم در آن حضور داشت حاضر بودم. به او گفتم که شما با چه زمينه ذهني به کويت حمله کرديد؟ يعني شما واقعا انتظار…
طارق عزيز در پاسخ به من نکتهاي گفت که فراموش نشدنيست… او گفت: «اگر صدام 2000 نفر از اين سربند بسته هاي(سربازان جان برکف عاشق) خميني را داشت کويت که سهل است! به عربستان هم حمله ميکرديم…!!!»
سپس سکوتي طولاني کرد. بعد در حالي که نگاه خيسش را ميدزداند گفت: «حاج احمد کاظمي به جِدّ، يکي از فرماندهان اون 2000 سربازه…». کسي که هم او منتظر شهادت بود و هم شهادت در انتظارش… و سرانجام به آرزوي ديرينهاش رسيد… اون هم چه روزي … روز عرفه… روزي که خداوند در عرفات فرمان «بَلِّغْ» را به پيامبر داد؛ روزي که امام حسين سفر آسمانيش را آغاز کرد؛ روزي که… روز شناخته.. و کسي که خودشو بشناسه خداي خودشو شناخته و هر که خداوند را شناخت عاشق او ميشود و خداوند نيز عاشق او ميشود و هر که خداوند عاشقش شود خداوند او را ميکشد و هر که کشته شود ديهاي دارد و ديه کسي که …
و براي همينه که دوباره مروري ميکنم برزندگي کسي که خداوند ديه او بود…
احمد کاظمي؛ متولد 1337؛ نجف آباد اصفهان
طبق گزارشات ساواک، کاظمي از خرابکاران(انقلابيان فعال) قبل از انقلاب بود.اسناد دستگيري 15 روزه او بيانگر ذکاوت و البته عدم بروز اطلاعات توسط او بوده است و به عبارتي يکي از مهم ترين علل شدت شكنجهاش همين بود. وقتي از زندان بيرون آمد؛ تا يك ماه از ناحيه بيني خونريزي داشت. بعد از پيروزي انقلاب، دادستان نجف آباد به احمد گفته بود «شما اسم همان پاسباني كه با چكمه زده بود توي صورت شما كه به خاطر آن خونريزي شديدي داشتيد، به ما بدهيد تا ما دستگير و مجازاتش كنيم». ولي احمد ما با اينكه اين پاسبان را ميشناخت اسمش را نداد و گفت: «خود ايشان در اين انقلاب تنبيه شده است…».
احمد کاظمي؛فارغ التحصيل رشته ماشين آلات کشاورزي از دبيرستان دکتر شريعتي نجف آباد؛1358
آشنايي او با گروه محمد منتظري برگ جديدي در زندگي احمد بود. همراه گروه، 45 روز در پادگان حمويه نزديک دمشق آموزش نظامي ديد… تا اين که رفتند لبنان و احمد يکي از اعضاي گردانهاي نظامي سازمان الفتح شد و البته همون جا بود که شخصيت بزرگ و برگزيده جهان عرب باهاش آشنا شد… کسي که بعدها به فرمانده احمد نوشت: «خبر شهادت حاج احمد كاظمي دل ما را به درد آورد و مصيبت بزرگي را در دلمان تكرار كرد. ما كه از نزديك حاج احمد كاظمي را ميشناختيم اذعان ميكنيم كه او به حق فرماندهي نمونه و مجاهدي بزرگ و عبدي صالح و برادري وفادار براي ما بود. از خداوند متعال عاجزانه خواستاريم كه حاج احمد كاظمي و شهداي همراه او را با حضرت و اصحاب و ياران او محشور نمايد و همچنين به حضرتعالي و خانواده داغديده وي صبر جميل و اجر جزيل عطا نمايد». برادر شما حسن نصرالله.
امام حسين عليه السلام
در هر حال احمد 21 ساله ما نتونست زياد دوام بياره و نااميد برگشت ايران؛ هيچوقت صريح راجع به اين موضوع صحبت نکرد ولي بعدها معلوم شد که چريکهاي فلسطيني نه کاري با خدا و پيغمبر داشتند و نه با دين و مذهب… بيشتر آرتيست بازي ميکردند تا مبارزه و اين با افکار متعالي احمد ما جور در نمي اومد…
احمد کاظمي؛ 1359؛پاسدار سپاه کردستان
پاسدار شدن زماني که … چي بگم. ولي خيلي سخته. حالا اگه کسي اون زمان پاسدار ميشد مطمئناً هر پاسداري نمي رفت کردستان براي مقابله با ضد انقلاب… کردستان اون زماني که اسمش مو به تن هر آدم نترسي سيخ ميکرد…همون جا مجروح شد… خلاصه وقتي جنگ شروع شد رفت جنوب و شد معاون غلامرضا محمدي. آبادان؛ فارسيات؛ پادگان حميد و دارخوين، کارورزي خوبي براي يک فرمانده بود…
احمد کاظمي؛ فرمانده تيپ 8 نجف اشرف؛ 1360
سال شصت سال تشکيل سازمان رزم سپاه بود و سال 61 سال خروش ملت عليه متجاوزين… وقتي جسارت بالاي احمد توي عمليات فتح المبين و نگرش جامع تاکتيکي اون براي همه روشن شد؛ نگاهها به اون خيلي جلب شد.هيچ کس نمي تونه دلاوري و نقش ويژه احمد رو توي فتح خرمشهر ناديده بگيره يعني اگر احمد و حسين نبودن عمليات چنان دچار پيچيدگي ميشد که…
در هر صورت همه ميدونن که اون زمان کشور وضع خيلي خوبي از لحاظ ادوات نظامي نداشت. ولي احمد با تجهيزاتي که از عراقيها غنيمت گرفته بود تيپش رو توسعه داد و بعد از عمليات محرم ديگه احمد فرمانده لشگر 8 نجف اشرف بود. لشگر هميشه پيروز نجف اشرف…
احمد کاظمي ؛ 1363…
پيش نمي اومد توي سازمان رزم؛ اسم عملياتي بياد و سر لشگر 8 نجف و 14 امام حسين ( عليه السلام) دعوا نشه! همه ميخواستند که احمد و حسين توي محورهاي اونا عمليات کنن… علتش هم واضح بود؛ اين دوتا يار هميشگي کمترين تلفات و بيشترين پيشروي در عمق رو داشتن و البته از لحاظ امکانات با بقيه مساوي !
احمد ستون بسيار مهمي براي قدرتمندي لشگرش بود و انگيزهها و روحياتش روي همه افراد لشگر و يگانش تاثير ميگذاشت. رفتار و منش انساني احمد و حسين چنان جاذبه داشت كه ناخودآگاه افراد را شيفته آنها ميكرد. ميديدي حتي نوع لباس پوشيدنشان را رزمندگان تقليد ميكردند. مثلاً اگر آنها لباس فرم سپاه را روي شلوارشان ميانداختند، ميديدي بدون اينكه كسي چيزي بگويد، همه لشگر، لباس را روي شلوار انداخته است. يعني براي نيروهاي خودشان اسوه همه جانبه بودند بدون اينكه تبليغي روي اين مسئله بشود.
اينكه گفته شده : «كونوا دعاة الناس بغير السنتكم» مردم را به غيرزبانتان دعوت كنيد. واقعاً در وجود احمد كاظمي بود.
گذشت تا اين که يکي از اين ياران غار آسماني شد… حسين خرازي درست در وسط عمليات کربلاي 5 مارو تنها گذاشت… اين فقدان براي او خيلي سخت بود. آخه قرار نبود که حسين تنها بره… شايد براي همين بود که به رفقا گفته بود من ميدونم که يکي از درهاي بهشت از کنار قبر حسين خرازي باز ميشه… و به پسرهاش سفارش کرده بود که اگه يه روز رفتم منو کنار حسين به خاک بسپاريد…
و شايد براي همين بود که در سالروز عمليات کربلاي 5 خودش هم آسماني شد…
احمد کاظمي، فرمانده قرارگاه حمزه سيد الشهدا 1374
حاج احمد كاظمي که در سال 1371فرمانده سپاه شمال غرب کشور شده بود؛ سال 74 کاري کرد کارستان.
زماني بود كه آمريكا به عراق آمده بود و ضد انقلاب و کرداي معارض در شمال عراق مستقر شده بودند و تشكيلاتي براي خودش درست كرده بودند؛ تابستان و پاييز وارد كشور ميشدند، اذيت ميكردند، پول زور از مردم ميگرفتند و هر كاري دلشون ميخواست انجام ميدادن.حاج احمد بعد از بررسي همه گزينهها گفت كه تنها راه حل، ورود به خاك عراق است.
وقتي موافقت شوراي عالي امنيت ملي و مقام معظم رهبري رو گرفت بلافاصله با 600 كاميون و 50 قبضه توپ وارد عراق شد و منطقه آنها را كه در 100 كيلومتري مرز عراق بود محاصره كرد و با تمام تجهيزات رفت بالاي سر آنها، از آنها تعهد كتبي گرفت تا سلاح را كنار بگذارند و فقط كار سياسي انجام دهند.
اونا هم وقتي ديدن که قضيه به اين اندازه جديه موافقت نامه رو امضا کردن و تاحالا هم به تعهد خودشون عمل كردهاند. نكته جالب ديگر در هنگام برگشت اين ستون بود كه انواع هواپيماهاي F16 آمريكايي از سر ستون تجهيزات رد ميشد و مانور ميداد و دنبال بهانه ميگشتند تا به طور كامل تجهيزات ما را از بين ببرند… اما درايت احمد توانسته بود ستون را با مهارت فوق العاده و بدون هيچ عكس العملي نسبت به مانور هواپيماهاي آمريكايي وارد ايران نمايد.
نميدونيد بازتاب اين عمليات درخشان توي رسانههاي خارجي به ويژه امريکايي چه وجهه ممتازي از احمد ترسيم کرد…
احمد کاظمي ؛فرمانده نيروي هوايي سپاه؛ 1379
تحول عميقي که احمد توي نيروي هوايي به وجود آورد غير قابل تصور بود… همه مي دونستن که احمد دقيقترين و منظمترين کسي است که همه نيروهاش علاوه بر عشق عميقي که بهش دارن بايد طبق وظيفه، تمام عملکرد خودشونو به نحو احسن انجام بدن…
و اما مهمترين عمليات ايران پس از جنگ تحميلي توي همين زمان انجام شد.
منافقا امنيت کشور رو مختل کرده بودن… ترور شهيد لاجوردي؛ ترور ناجوانمردانه صياد شيرازي؛ شليک خمپاره به مناطق مسکوني حتي در تهران…
اين وضعيت غير قابل قبول بود… تاييديه شوراي عالي امنيت ملي گرفته شد و …
روز ارتش در سال 1380 تمام هفت پايگاه منافقين درعراق توسط شليک 84 موشک با خاک يکسان شد…به گفته مسولان بعد از اين عمليات چنان امنيتي در مرزهاي غربي برقرار شد که بي سابقه بود و در مناطق مسکوني ديگه شاهد شليک حتي يک تير از کلت منافقين نبوديم…
بعدها شنيديم که يکي از سرداران بزرگ گفت که شايد جاماندن کسي مثل احمد از آن 8 سال حماسه اي که هميشه افسوس آن را مي خورد؛ اين بوده است که بار ديگر اقتدار نظامي جمهوري اسلامي ايران را به دشمنان نشان دهد و هيمنه پوچ آنها را با پاسخي جانانه در هم کوبد…
ادامه دارد