مجله امان شماره 16 .:::. مقالات
زهرا صفاري زاده
«م»
نام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف رمز مكتوم مبين عالم امكان و مظهر عظيم معناي اسم اعظم است. نام جميلش ماية اميد منتظران منجي است. او مظهر محبت منّان، مراد محرومان و مقتداي مظلومان است؛ فرزند علوم كامله و معالم مأثوره. او مرز معبود و مخلوقات و متصل كننده آنهاست. جمعهها به ميمنت امام زمانعجل الله تعالي فرجه الشريف است كه مقامي مضاعف در ميان ايّام مييابد. مهدي فاطمه عَلَم منصوب امامت است. او همچون معجزه مسيح، محي است. او همان مُدّخر و گنج مستور است. ملك و ملكوت، مدهوش و مجنون اين محبوبِ محجوب از مردمكها ميباشند. موعودي كه در موعد ميعاد به امر منّان مسجود ملائكه بود و معيار مراتب مردم در ميقات ميثاق، مسابقه در معرفت محمد صلي الله عليه و آله و آل وي بود چرا كه آنان مركب و ميزانند. ملاك معروف و منكر، امر و نهي آنان است و حل مسايل و مشكلات مسير قرب با تأسي به مسلك و مرام آنان ميسر است. مهديعجل الله تعالي فرجه الشريف منجي مردمان و منتقم منتظَر است؛ ماه منير مهرباني، مصلح مطلق و مصداق مطهّر آية تطهير. مولايي كه مشتاقان ملاقاتش به اميد مژدة مقدم آن منصور مكي و مدني با مرارت و ملال دنيا مبارزه ميكنند و مظلومان منتظر وجود مطهّرش، مدال مقدس مستمندي درگاهش را در ميان مخلوقات به گردن ميآويزند. مهمانان مخصوص محضرش، مست مقام معظّمش هستند. نام مباركش، براي مسلمانان معصيت كار مفتاح باب مغفرت مالك الملك است و امان از آتش و مجوز ورود به مينو. منتظران، ماهي اميدشان را با ماء جاري از مژگان زنده نگاه ميدارند و دوام مودت امام را با شبنم چشمهاشان مسئلت مينمايند. مهديعجل الله تعالي فرجه الشريف مجدِّد احكام معطّل الهي، تمناي مستجاب تمام مستضعفان. پيامآور مسرّت براي امت اسلام، معراج مؤمنان و مرصاد متكبران، مرآت معاني و متصل كنندة عالم ماده به عالم معناست. با موج ايمان، مرداب مرگبار ماديات را متحرّك ميسازد و شميم معطر معنويت و معصوميت را در مجاري زمين ميپراكند.
«ه »
الهي! سايه هلاكت و همدم گناه و هراس هولناك هوي و هوس، اهالي جهان را احاطه كرده. هلهلة جهل و همهمة اندوه و آهنگ بي هدفي از هر سو شهر را فراگرفته است. در آسمان سياه شهر، تنها هالة نور هلال تهليل، پناه نگاههاي اهل هُدي است. فقيه شهر، هادي راهيان نور به سوي هدف آن سهي سرو است تا راه نهضت مهر و تطهير، هموار شود. بارالها! آيا هنوز هنگام آن نيست كه هاتف لاهوتي، آمدن گوهر و هستة مركزي هستي را نويد دهد تا گل هميشه بهار هاشمي و نوبهار حُسن اهل بيت عليهم السلام، تا بهشت بي انتهاي مهرباني راهنمايمان باشد؟ الهي! با آن مهاجر مهجور، عهد ميبنديم كه در راه هدايت، هماره همت را همراه خود سازيم و هرگز هيبت ظاهربينان ما را هراسان نكند. خدايا! همتي همراهمان ساز كه بهترين بهره را از زهد بگيريم و هيمههاي جهنمي را به پاي هيمنة يهود صهيون بريزيم تا هنگامة ظهور مهديعجل الله تعالي فرجه الشريف. از هفت سوي اطراف و درون، آنها را بسوزانيم كه هيچ گاه هيكل سليمان را بهانة هتك حرمت مكانهاي مطهر و اهانت و توهين به مفاهيم الهي قرار ندهند. شاهدان، مدهوش مهوش زهرايي و در سوز هجران رهبر پنهان از ديدههايند و ميدانند هزينه و بهاي ديدار، نوشيدن شهد شهادت و شهود است. هان اي اهالي كوچههاي غفلت! به هوش باشيد، قهرماني كه در همسايگي ماست يك كهكشان رهايي را برايمان هديه ميآورد.
آن هنگام چهره هويت حقيقي انسان، هويدا شده و ذهنها مهد فرهنگ ميشود و همه با هم هماهنگ و همسو، همسفر عشق خواهند شد.
«د»
اي دوازدهمين اجابت دعاي احمد صلي الله عليه و آله ما را در دوام مودّت خود مدد رسان. اي مجدّد دين محمد صلي الله عليه و آله! روا مدار دشنة دشنام دشمنان ديوانه، پردة دينداري را بدرد و داس داعيهداران دروغين و دجّال پيشه، بوستان داعيان دين را بدرَود. ديدگانمان را به دانايي روشن كن تا دنياداران ديو صفت با دراهم معدوده ما را به دنائت نكشانند چرا كه دارايي درويشان ديار دلدار، دولت دنيا و دين است. كودكانمان دبستان دوستي را در دامان خود قرارده تا دعوت داعيان دغل دوست دلهاي دردمندشان را در وادي درماندگي نَبوَد. اي دليل دلهاي متحير در شب ديجور! آيا دوران دادرسي نرسيده تا به دستور تو، داد دَردمندان را از ددمنشان بستانند؟ به وسعت دلتنگي دوستانت سوگند كه دست ما را از دامان دريايي خود جدا مكن. وقتي از دريچه دهر به دفتر هستي مينگرم اين فرياد ديرين دادخواهي است كه در دالانهاي زندان دنيايي دنّي، شنيده مي شود. كوردلان آمدنت را دور ميدانند اما براي بيدار دلان لحظه ديدار دير شده و در انتظارند تا هر چه زودتر دُردانة زهرا عليها السلام از دوردستها بيايد و دمادم از درياي ديدگانشان دانههاي دُرّ و مرواريدي اشك را به پاي قدمهايش بريزيند و دست افشان خود را در ركابش فداكنند. دعاي عهد، وعده داد آمدنت زود است؛ اي قائد وديعه نهاده شده! چقدر دير، زود ميشود!
«ي»
اي يادگار آية يازدهم! اي مجلس آراي ميكدة انبياء! نداي «أين» تا كي؟ اي يكه سوار يوم فتح، يكدم به ياري يغمازدگان پناهنده كويت بيا و محروميتشان را با فيضان فيضي از يم فضايل خويش بزداي. مشتريان يوسف، سيل سرمايه گريه را براي نيل به خيمهگاه يار مه روي آوردهاند. اي يوسف حسين عليه السلام! ياوران يگانة تو آينه پيمان و بيعت ولايتت را نشكستند. يا ابن ياسين! بوي دلجوي ياسهاي نينوايي در فضاي ميخانة دنيا، جان را به ياد جانان مياندازد. اي غايب از نظرها! غيبت تو را تنها مؤمنان به حقايق غيب تأييد ميكنند. زيارت ناحيه تو، در ميان ادعيه، احياگر غيرت شيعه حسين عليه السلام است. اي آرزوي تحقق يافته اوليا و اوصيا! اي مبين ماهيت شرايع پيامبران! آيين رياكارانه و سياستهاي طايفه يهود صهيونيست، امنيت بشريت را به خطر انداخته است. يقين دارم كه ايام تنهايي به سر ميآيد و پيك وحي، بين زمين و آسمان، آمدنت را فرياد ميزند تا ياران و لشگريان بسيار از هر سوي يكپارچه به مهدي فاطمه عليه السلام بپيوندند. عيسي بن مريم عليه السلام ـ مؤيد مهدويت ـ يعقوب وار به انتظار ياري يكه تاز ميدان ديانت و ديان دين است تا شايد با بيان آيات و بينات، مسيحيت راستين را به ياري قيام وي فرا خواند. خضر عليه السلام از مي «عين الحياة» ولي عصر عليه السلام نوشيده كه اعصار را طي كرده است تا همراهش به احياي حيات واقعي انسانيت بپردازد يا بقية الله! رايت هدايت را با يد بيضايت برافراز و بيت پاياني شعر اهل بيت عليهم السلام را بِسُراي.