متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاریخ پخش:1391/6/23
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در اين جلسه بحث ما بحث توسعه و پيشرفت است. چون خبرهايي را مراكز سنجش دنيا اعلام كردند كه رشد علمي عزيزان ايراني از فلان درجه به فلان درجه ارتقاء پيدا كرده، من هم پاي تلويزيون كه اين را شنيدم ديدم مناسب است كه من اين بحث را انجام بدهم. قرآن راجع به اين چه ميگويد. البته شما نگوييد كه شما آخوندها صبر ميكنيد، وقتي دنيا پيش رفت ميگوييد: اوي… ما هم در قرآن داريم. خوب اگر مرد هستيد زودتر بگوييد. الآن من مرد هستم و زودتر ميگويم. شما مخابرات هستيد. مهندس و فوق تخصص و متخصص و به هرحال… الآن كاري كه دنيا كرده اين است كه شما با يك اشارهي انگشت با تلفن همراه، با آن طرف دنيا حرف ميزنيد. ديگر چه؟ بالاتر از اين رشد، رشد ديگر است. كه شما عكسش را هم ميبينيد. حالا ميگويم كه ديگر من اينجا از شما جلو باشم. قرآن ميگويد: ميشود در سايهي يك سري اطلاعات نه صدايش را شنيد و عكسش را ديد، خودش را آورد.
حضرت سليمان ياراني داشت. يكي از يارانش اطلاعاتي داشت. به سليمان گفت: «أَنَا آتيك» (نمل/39) من ميتوانم تخت بالقيس را كه پادشاه آن زمان است، تختش را بياورم. نه صدا و عكس تختش را، خود تختش را بياورم، تا نشستي. يك نفر گفت: نه، اطلاعات من در حدي است كه تا چشمت را به هم ميزني. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك» (نمل/40) يعني قبل از آنكه چشمت را بر هم بزني من تخت تو را ميآورم. اين يك مورد.
مورد ديگر، قرآن ميگويد: دريا شعله ميكشد. «وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» (تكوير/6) دريا شعله ميكشد يعني چه؟ شايد اين يك كدي باشد، رمزي باشد. دريا شعله ميكشد يعني بشود از آب بنزين ساخت. يا قرآن ميفرمايد: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ» (تين/1) قسم به انجير و زيتون، در علم غذاشناسي رابطهي دو غذا چيست؟ يا يك تحقيقي باز خارجيها كردند كه خوردن يك انچير با هفت زيتون يك اثري دارد. در قرآن اسم انجير يكبار آمده، اسم زيتون هفت بار. يا اگر حديث داريم لباس پنبه براي بدن بهتر از پشم است. اين يك تحقيق است،يك پژوهش است. كه در پوست بدن، رابطهي پوست بدن با پنبه و يا رابطهي پست بدن با پشم. و الآن افتخار ميكنيد كه اين فاستوني است، پشم است، نخ نيست. اسلام ميگويد: نه، يا مثلاً حديث داريم تفاوت نان جو با نان گندم، مثل تفاوت اهلبيت است با باقي مردم. اين نان جو چقدر ارزشش بيشتر از نان گندم است. گرچه ما الآن همه نان گندم ميخوريم، اما ممكن است…
يا مثلاً حديث داريم گردو تنهايي مرض است. پنير تنهايي هم مرض است. پنير و گردو بخور، ميگويد: گردو گران شده، نان و چاي شيرين بخور. پنير نخور! چه كسي گفته: پنير خالي بخوري. نان خالي بخور، با چاي! ولي اگر ماهي يكبار هم نان و پنير ميخوري با گردو بخور. گردو تنهايي مرض است. پنير تنهايي هم مرض است، با هم…
يا حديث داريم پياز را با دو غذا سعي كنيد بخوريد. يكي برنج، يكي تخم مرغ. اين در علم غذاشناسي چيه؟ ميليونها نكته در دين است.
1- آبادي زمين، خواست خداوند از انسان
حالا توسعه و پيشرفت؛ قرآن راجع به پيشرفت ميگويد: من شما را خلق كردم، و از شما خواستم زمين را آباد كنيد. ميفرمايد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم». «هُوَ الَّذي أَنْشَأَكُم»، انشاء كه ميدانيد چيه؟ يك مقالهاي كه خلق ميكنيد. «أَنْشَأَكُممِنَ الْأَرْضِ» (هود/61) ما شما را از زمين آفريديم. چون انسان از نطفه است، نطفه هم از غذاست و غذا هم از مواد غذايي زمين است كه گندم و برنج و سبزي ميشود. «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فيها» يعني از شما خواست كه زمين را آباد كنيد. استعمار از عمران است. عمران يعني آبادي. استعمار يعني به سراغ آبادي رفتن. اينكه ميگويند: فلان كشور استعمارگر است، يعني به اسم آبادي ميآيد نفوذ ميكند. وگرنه استعمار به معني لغوياش چيز خوبي است. يعني ميخواهم كه آبادي به وجود بياوريم. منتهي ميآيند آباد كنند خراب ميكنند. از بس كه به اسم آبادي خراب كردند، مثل بچهاي كه ميگويي: بيا ببوسمت، گازش ميگيري. اين تا ميگويي بيا ببوسمت، ميترسد!چون چند بار رفتي ببوسي، گازش گرفتي. لغت استعمار خوب است، خيانت شد در قالب اين لغت. مثل حقوق بشر، حقوق بشر براي بچههاي لبنان و فلسطين، براي افغانستان و عراق چه كرده است؟
خود پادشاهان مثل مبارك، مثل صدام، مثل شاه، مثل قذافي، خود اينها كه يك عمري با ابر قدرتها بودند، وقتي بدبخت شدند، يك اتاق اجارهاي آمريكا به اينها نداد.
رهبران الهي؛ حضرت نوح كشتي ساخت. «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا» (هود/37) نوح كشتي ساخت، چه كشتياي. «أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ» (سباء/10) حضرت داود آهن را برايش نرم كرديم و زره ساخت. ذوالقرنين «آتُوني زُبَرَ الْحَديد» (كهف/96) از آهن گداخته و مس گداخته، آلياژ و مس و آهن سدي ساخت كه قرنها نه كسي ميتوانست از آن بالا برود و نه ميشد سوراخش كرد.
2- توسعه در كشاورزي و دامداري
توسعهي كشاورزي، در قرآن جميل متعدد است ولي جمال يكي است. يكبار كلمهي جمال در كل قرآن است. جمال يعني زيبايي، ميفرمايد: گلهي گوسفند كه در آغل و طويله و در صحرا ميرود، براي شما زيبايي است. البته اين را يك وقتي در يكي از بحثهاي تلويزيون رمز زيبايياش را هم گفتم. يك صلوات بفرستيد.
چرا قرآن به گلهي ميش گفته: زيبايي؟ مفصل گفتم، حالا براي اينكه بعضي ممكن است پاي تلويزيون آن بحث را نشنيده باشند در يك دقيقه تكرار كنم. خدا گفته: اين گلهي ميش زيباست. چرا گفته زيباست؟ گلهي ميش روي پاي خودش است. جمهوري اسلامي بايد روي پاي خودش باشد. گلهي ميش در حال حركت است. «وَ لَكُمْ فيها جَمالٌ حينَ تُريحُونَ وَ حينَ تَسْرَحُونَ» (نحل/6) حركتش دستهجمعي است. تك روي ندارد. حركتش هدفمند است. هدفش ارزش دارد، سير كردن خودش. به هدفش ميرسد، ميرود صحرا و شكمش را سير ميكند. غروب به غروب زود بازده است. غروب به غروب شير ميدهد. دير بازده است. سال به سال گوشت و كرك و پشم ميدهد. هم منافع زودبازده دارد، شير به شير غروب، هم دير بازده سال به سال پشم و كرك. رفت و برگشتش سالم ميرود و سالم ميآيد. گرفتار گرگ نميشود. با طبيعت هماهنگ است. با طلوع ميرود و با غروب برميگردد. با مديريت يك چوپان حركت ميكند. در منفعتدهي غير از اينكه خودش را سير ميكند، مردم را هم سير ميكند.
جمهوري اسلامي اگر توانست روي پاي خودش باشد. اگر توانست گندم خودش را توليد كند. اگر توانست باقي گرسنهها را هم سير كند. اگر توانست در حال حركت باشد. پويا باشد، منافع زود بازده داشته باشد. دير بازده داشته باشد. گرفتار گرگهاي بينالملل و به قول مقام معظم رهبري اسير خنده و اخم آنها نباشد. «وَ لَكُمْ فيها جَمالٌ حينَ تُريحُونَ وَ حينَ تَسْرَحُون»
3- توسعه همراه با تقوا، نه طغيان و تجاوز
منتهي توسعه بايد همراه با تقوا باشد. مشكل دنيا اين است كه كشورهاي توسعه يافته تقوا ندارند. اگر سوزن با نخ بود ميدوزد، سوزن بينخ خون مياندازد. بايد همراه با تقوا باشد. وگرنه قرآن ميگويد: تمدنش طوري بود كه «جابُوا الصَّخْر» (فجر/9) سنگ را ميتراشيدند. عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ» (فجر/8) در شهرها اينها بينظير بودند. نفر اول بودند. «وَ فِرْعَوْنَ ذِى الْأَوْتَادِ» (فجر/10) فرعون صاحب قدرت. قدرت بوده، سنگتراشي بوده، ولي «الَّذِينَ طَغَوْاْ فىِ الْبِلَدِ» (فجر/11) در بلاد، در شهرها «طغوا» طغيان كردند، ظلم كردند. يعني قدرت و علمشان را در راه كشت و كشتار و استحكام پايههاي طاغوت…
توسعه بايد با مديريت افراد صالح باشد. حضرت سليمان از همهي اقشار حتي از جنيها كار ميكشيد. «وَ الشَّياطينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ» (ص/37) براي حضرت سليمان بنايي و غواصي ميكردند. انواع چيزهاي صنايع دستي برايشان ميساختند. ولي با مديريت سليمان.
مسألهي شهرسازي؛ قرآن ميگويد: در شهرسازي خانههايتان روبروي هم باشد. «وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَة» (يونس/87) حالا قبله را دو نوع معنا كردند. يا رو به قبله خانه بسازيد، كه از نور آفتاب استفاده كنيد، يا در مقابل هم كه خودتان همديگر را كنترل كنيد. نه در اتاق همديگر را ببينيد. خانههايتان روبروي هم باشد. نه در و پنجرههايتان!
محكمكاري؛ ذوالقرنين… ما عوض اينكه بدانيم ذوالقرنين چه كرد، ميآييم ميگوييم: آيا ذوالقرنين كوروش است، يا اسكندر است؟ يا كوروش يا اسكندر؟ مهم نيست. ديشب من توفيقي پيدا كردم، از اين قسمت ذوالقرنين بيست نكته درآوردم. اول قصهاش را بگويم.
4- خدمت ذوالقرنين به محرومان و مظلومان
قرآن راجع به ذوالقرنين ميگويد: «وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً» (كهف/84) هرچيزي كه ميخواهي وسيلهاش را در اختيارش گذاشتيم. يعني دستش باز بود، همه چيز را در اختيار داشت. بعد ميگويد: «ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا» (كهف/92) نگو خوب حالا كه در رفاه هستم، بگيرم، بخوابم. آدمي كه امكانات دارد بايد بلند شود ببيند گرسنهها چه مشكلي دارند. براي مردان خدا شرق و غرب فرق نميكند. داريم: «بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْس» (كهف/86)، «بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْس» (كهف/90) مغرب شمس، مطلع شمس. يعني ذوالقرنين به شرق و غرب هجرت كرد تا ببيند مشكلات مردم چيست، از اين امكاناتش مشكلات مردم را حل كند. چون تا آدم در متن مردم نباشد، مشكلات را درك نميكند. خدا به پيغمبر ميگويد: من يتيمي را مزهاش را چشاندم. خواستم مزهي يتيمي را بچشيد. «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى» (ضحي/6) يتيم بودي، بعد ميگويد: «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ» (ضحي/9) پس مزهي يتيمي را چشيديد. حالا كه چشيديد، پس يتيم را رد نكن. خودت هم مزهاش را چشيدي. كه انسان بچشد، لمس كند. اين حركتي كه الآن در كشور جمهوري اسلامي ميشود، جمعي از دانشجوها، تابستانها ميروند در روستاهايي كه امكاناتشان خيلي كم است و دست به يك كارهايي ميزنند. حالا جاده است، مدرسه است، نميدانم درمانگاه است.
من اينجا يك جملهاي به همكاران خودم بگويم. گرچه ممكن است بگويند: چرا در تلويزيون گفتي؟ چه دكتر، چه پزشك، چه تاجر، در سال چند روزي به منطقهي خودمان برويم. من طلبه اگر از يك منطقهاي آمدم قم، مشهد، نجف، اصفهان، يك جاي مرفهي، يك جايي كه امكاناتش خوب بود و به روستا هم برنگشتم، روز قيامت گير هستم. به من ميگويند: چرا هجرت نكردي؟ ماهي يك شب، دو شب در روستاي خودش برود. تاجر است. تجار روستا بروند، اگر هر تاجري، ماهي يك شب به روستاي خودش برود، آمد در شهر پولدار شده. ماهي يك شب در روستاي خودش برود. مشكلات روستايي حل ميشود. تاجرها در شهر ميآيند ميمانند، آخوندها ميآيند ميمانند، پزشكها ميآيند ميمانند. روستايي جاده ميخواهد، ندارد. آخوند ميخواهد ندارد. پزشك ميخواهد ندارد. امكانات ميخواهد، ندارد. راجع به ذوالقرنين ميگويد: «وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً» به ذوالقرنين همه چيز داديم. اما ننشست، «ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا» دنبال گرفت، دوباره ميگويد: «ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا»، دوباره ميگويد: «ثمَُّ أَتْبَعَ سَبَبًا». سه بار اين كلمه تكرار شده است. اين يعني چه؟ يعني در اسلام بازنشستگي نيست. هركس جان دارد بايد كار كند. تا جان داريد، گاهي وقتها مراجع تقليد ما از هفتاد و پنج سالگي كارشان شروع ميشود.
صنعت را به منطقهي محروم ببريد. ذوالقرنين عرضهاش اين بود كه سد سازي اش در منطقهاي بود كه قرآن ميگويد: منطقهي حِر را از بِر تشخيص نميدهند. آيهاش اين است. ميگويد: «قوماً» يك قومي بودند كه «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً» (كهف/93) هيچي متوجه نبودند. يعني يك عده آدمهاي بدوي و ابتدايي، هيچي نداشتند. ذوالقرنين صنعت را آنجا برد و سدش را در آن منطقه ساخت. مردم تا ذوالقرنين را ديدند گفتند: خرجيات را ميدهيم، اين يأجوج و مأجوح و اين فتنهگرها گاهي به ما حمله ميكنند. شما يك سدي بساز كه اينها نتوانند بيايند و به منطقهي ما حمله كنند. حتي گفتند: خرجيات را هم ميدهيم. آيهاش اين است «نجَْعَلُ لَكَ خَرْجاً» (كهف/94) يعني خرجيات را ميدهيم. ما پولت ميدهيم اين سد را براي ما بساز. حالا نميدانم اين پولشان چه بوده است. خرجت را ميدهيم براي ما سد بساز.
گفت: سد ميسازم و پول هم از شما نميگيرم. خرجي هم نميخواهم. اين چه ميگويد؟ يعني اگر شكمت سير است براي فقرا كار كردي، پول نگير. آقاي دكتر ده تا بيمار را پول گرفتي، بيمار يازدهم را نگير. استاد دانشگاه يك حقوق رسمي داري، حالا دو ساعت وقت گذاشتي يك مشاوره به كسي دادي، اين دو ساعت مشاوره را پول نگير. نه من تخصص دارم! باشد، تخصص داري، حقوق هم داري، كار هم كردي، دست شما درد نكند. حالا يك كسي هم مشورت ميخواهد، از اين يك نفر ديگر پول نگير.
گفتند: ذوالقرنين خرج تو را ميدهيم. يك سد بساز، اين قوم به ما حمله نكند. گفت: سد را ميسازم، پول هم نميخواهم. از اين مديريتي هم معلوم ميشود. معلوم ميشود اگر يك مدير لايقي هم باشد، از عقب افتادهترين افراد و از سادهترين كارگرها ميتواند بهترين پروژهها را عمل كند. تكرار ميكنم. اگر مدير، مدير لايقي باشد، از سادهترين كارگر ميتواند بهترين پروژه را عمل كند. به چه دليل؟ ذوالقرنين. كجا آمد؟ آمد نزد گروهي كه «قوماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً» هيچي متوجه نبودند. اما سدي ساخت كه از نظر بزرگي ميفرمايد: به قدري بزرگ بود كه نميشد بالاي آن رفت. «لم يظهروا عليها» نميشد بالاي آن رفت. از نظر كيفيت، كميت. از نظر كيفيت، نميشد سراخ كرد. «لَهُ نَقْبًا» (كهف/97) نَقب نميشد، يعني نميشد سوراخ كرد. اين خودش يك نكته در مديريتها است.
5- مديريت نادرست بر منابع طبيعي
يك آيه در قرآن داريم در سورهي ابراهيم. در سوره ي ابراهيم از آيهي 31 دو آيه است، من، شش بار گفته به تو داديم، تو بيعرضه بودي. آيهاش اين است. ميفرمايد: «سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ» (ابراهيم/32) كشتي را مسخّرتان كرديم. در اختيار شما گذاشتيم. «سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهيم/32) نهرهاي آب را هم در اختيارت گذاشتيم. «سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَر» (ابراهيم/33) شما اين را معني كنيد. شمس و قمر، خورشيد و ماه را در اختيارت گذاشتيم. «سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ» (ابراهيم/33) شب و روز، هي ميگويد: «سَخَّرَ لَكُمُ» بعد از چند تا «سَخَّرَ لَكُمُ» آخر ميگويد: «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوه» (ابراهيم/34) هرچه خواستيد، سؤال كرديد به شما داديم. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) بخواهيد نعمتهاي خدا را بشماريد، نميتوانيد. آخر ميگويد: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» (ابراهيم/34) يعني انسان نميتواند درست استفاده كند.
خدا آيت الله شهيد صدر را رحمت كند. يك كتاب داشت «اقتصادنا» اين جمله را ما از جواني در كتاب ايشان ديديم. ميگويد: مديريتها مشكل دارد.
ما يك سري مسائل اولويت ندارد، پولمان را آنجا خرج ميكنيم. يكجاهايي يك پولهايي خرج ميكنيم كه نبود هم طوري نيست. يك حديث داريم، يك آخوند اگر ميخواهد ببيند آخوند خوبي هست يا نه، ببيند اگر بميرد، چه شكافي در جامعه ميافتد. بنده آخوند هستم، الآن اگر من بميرم چه ميشود؟ هيچي. پس پيداست وجود من لغو است. كاري كنيد كه اگر رفتيد جاي شما خالي باشد. الآن ما ديگر مطهري نداريم. مطهري نداريم.
6- سخن شهيد مطهري در تفاوت علم و ايمان
يك متني را از مطهري براي شما بخوانم. فرق بين اين را ببينيد. علم به ما روشني ميدهد. ولي ايمان به ما اميد، فرق بين علم و اميد. اين را تابلو كنيد و در همه دانشگاهها بزنيد. در كتابهاي درسي هم فكر كنم آمده باشد. ولي اصلاً اين تابلو شود، اين پوستر شود، آموزش و پرورش، وزير علوم، اين را همه بزنند. بعضيها فكر ميكنند حالا كه ديگر ديپلم و ليسانس گرفتند ديگر نياز به دين ندارند. اصلاً كد اين فرق ميكند. ببينيد فرق علم چه ميدهد، ايمان چه ميدهد. علم به ما توانايي و روشني ميدهد. ولي ايمان به ما عشق و اميد ميدهد. علم ابزار ميسازد، خيلي خوب، ايمان مقصد، حالا ميخواهي با اين ابزار چه كني؟ علم براي ما تلفن همراه ميسازد. حالا در اين تلفن همراه دروغ ميگويي يا راست؟ مقصد تو چيست؟ علم ابزار ميدهد. ايمان مقصد ميدهد. علم به ما سرعت ميدهد. ايمان به ما جهت ميدهد. علم سرعت ميدهد، ما از تهران تا مشهد را يك ساعت با هواپيما ميرويم. علم به ما سرعت ميدهد. ايمان به ما جهت ميدهد. علم توانستن است ولي ايمان خوب خواستن است. علم ميگويد: چه هست؟ اين انرژي هستهاي را كشف ميكند. ايمان الهام ميدهد. تو اين انرژي هستهاي را در كجا ميخواهي مصرف كني؟ در كشتن آدمها، يا در منافع ديگر. بارها مقام معظم رهبري در مجامع داخلي و خارجي فرموده كه از نظر ديني و از نظر ايماني ما استفاده جنگي از انرژي هستهاي حرام است. دين ما ميگويد: حرام است. علم به ما توانستن ميدهد، ولي آن به ما خوب خواستن ميدهد. علم به ما ميگويد: چه هست. ايمان به ما ميگويد: چه بايد بكنيم؟
علم انقلاب بيروني است. ايمان انقلاب دروني است. علم جهان را جهان آدمي ميكند. ايمان روان را روان آدميت. خيليها دانشمند هستند، باسواد هستند، آدم نيستند. وقتي ميگويي: مادرت مرد، به احترامش يك دقيقه سكوت ميكند. همين!50، 60 سال زحمت مادر را با يك دقيقه سكوت! متكبر است. قدرت طبيعت را كشف كرده اما خودش هنوز زير دفن خيالها، عقدهها، كينهها، علم طبيعت را ميسازد. ايمان انسان را ميسازد. علم نيرو ميدهد، ايمان، علم نيروي بيروني ميدهد. نيروي منفصل جداي از …
علم زيبايي است، عقل است. ولي ايمان زيبايي روح است. علم امنيت بيروني است. شما با مخابرات و با هواپيماي اف چند و اف چند، علم به شما با اين تكنولوژي امنيت بيروني ميدهد ولي ايمان امنيت دروني است. افرادي ممكن است از نظر بيرون بالاترين تكنولوژي را داشته باشند، اما خودشان پوك هستند.
وقتي امام در هواپيما نشست به ايران بيايد، گفتند: چه احساسي داري؟ چه فرمود؟ يادتان هست چه گفت؟ هيچي! با اينكه حكومت دست شاه و شاهپور و آمريكا بود. ميشد هواپيما را سرنگون كرد. نشسته و آرام است. قشنگ در هواپيما گفتند: آقا استراحت كرده است. ممكن است هواپيما سرنگون شود، ولي خيالش راحت است. شاه را هم ديديد، در فرودگاه گريه كرد. يعني او فرماندهي كل قوا بود، گريه كرد و رفت. چون از درون پوك بود. امام دستش به چيزي بند نبود، گفت: من با دلي آرام و نفسي مطمئن. علم امنيتي بيروني ميدهد.
علم در مقابل هجوم بيماريها است. سيلها، زلزلهها، طوفانها، ايمان در مقابل اضطرابها، تنهاييها، احساس بيگانگيها و پوچ انگاريها، علم جهان را با انسان سازگار ميكند، ايمان انسان را به خودش.
7- كسب تقوا در كنار تحصيل علم
بنابراين دانشگاهها و اينها 50 درصد دارند. 50 درصدش تقوا و ايمان است. آن چيزي كه ميتواند ايمان ما را نگاه دارد نماز است. ياد خداست. تذكر است، موعظه است. پول داشتن غير از سخاوت داشتن است. ممكن است يك كسي پول دارد، ولي سخاوت ندارد. ممكن است كسي پول هم خيلي ندارد ولي سخاوت دارد. جامعه الآن مشكلش مشكل پول است، يا مشكل سخاوت است؟ مشكل جامعه الآن مشكل سخاوت است. ما پولدار كم نداريم. يك پولدارهايي هستند كد هم ندارند. يعني وزارت دارايي اينها را نميشناسد. بانكها هم اينها را نميشناسد. معاملات سنگين رد و بدل ميكنند. سودهاي كلان ميبرند. ولي نه خودش، نه خانوادهاش، نه محلهاش، نه جوانهاي محلهاش، نه فاميلش، نه روستايش، نه شهرش، از آن خير نميبيند. مشكل ما مشكل پول نيست. البته براي بعضي مشكل پول است. براي بعضي مشكل سخاوت است.
اراده نداريم، گاهي وقتها ميگوييم: اين كار حرام است. ميگويد: آخر ديگر مردم ميخواهند. جامعه اينطور است. دختر است، تحصيلاتش خوب است. درسش خوب است، اما يك مهماني ميرود و برميگردد عوض ميشود. خانم يا آقا ميرود يك ملاقاتي ميكند و برميگردد عوض ميشود. يعني اين از درون پوك است. مثل آب ميماند، اين آب شل است، در هر ظرفي شكل همان درميآيد. پول دارد، سواد دارد، اراده ندارد. شما ميتوانيد بگوييد: هر كشوري دانشگاهش بيشتر است، خيرات آن كشور هم بيشتر است. يا بايد اينطور گفت. هر كشوري دانشگاهش بيشتر است، آمار جنايتش هم بيشتر است.
دبيرستانيهاي ما ادبشان بيشتر است، يا راهنماييها؟ راهنماييها ادبشان بيشتر است يا دبيرستانيها؟ دبيرستانيها ادبشان بيشتر است يا دانشجوها؟ دانشجوها اعتقادشان قويتر است يا استادهايشان؟ من وقتي آخوند خوبي هستم كه هرچه باسوادتر شدم، تواضع من بيشتر شود. مثل امام! امام مرجع كه شد فرمود: دست مراجع را ميبوسم. من اين را از امام شنيدم، جوان بودم. بعد در يك جلسه فرمود: اينكه گفتم: دست مراجع را ميبوسم براي آن وقت بود. امروز ميگويم: من دست بقالها را هم ميبوسم. مرجعيتش گل كرد فرمود: اي كاش من يك پاسدار بودم. روح مني خميني، بت شكني خميني! فرمود: به من رهبر نگوييد. رهبر من همان بچهي سيزده ساله است، حسين فهميده كه به خودش نارنجك بست.
نمايندگان مجلس نزد او رفتند. يكي از اين نمايندگان گفت: «بنفسي انت» يعني جانم فداي تو! فرمود: اينطور حرف نزنيد، من گرفتار غرور ميشوم. در عمرم دو ركعت نماز به درد بخور نخواندم. كه روز بعد بعضي از مسؤولين نظام گفتند: زشت است شما ميگوييد، رهبر انقلاب هستيد، امام هستيد. دنيا را تكان دادي. ميگويي: من دو ركعت نماز خوب نخواندم. گفت: آن نمازي كه خدا ميخواهد در عمرم نخواندم. يعني هرچه عظمتش بيشتر ميشد، تواضعش بيشتر ميشد. به پاسدار، به بقال، به بچه سيزده ساله. يكبار گفت: رهبر من زنان خيابان چهارمندان قم هستند. اين زنها يك شيرين كاري در انقلاب كرده بودند.
وقتي علم ما علم مفيد است كه در كنار علم و تكنولوژي و صنعت اخلاق و ادب ما هم بالا باشد. الآن يك آدم تحصيل كرده خجالت ميكشد اذان بگويد. خجالت ميكشد. ميگوييم: اذان بگو. ميگويد: من دكتر هستم. من آيت الله هستم. من سردار هستم. هركس ميخواهي باش. تاجر هستم، تاجر اذان بگويد؟ به يك نفر پول بدهيد اذان بگويد. يك تاجر در بازار اذان بگويد. خجالت ميكشد. اينها بايد اصلاح شود. علم و صنعت و ثروت يك پاي كار است. اراده و عزم و تواضع يك پاي ديگر است. خدايا دانشمندان ما را متخلق به اخلاق اسلامي و متخلقين به اخلاقي اسلامي ما را دانشمند قرار بده. گفت:
«كَرَم داران عالم را دِرَم نيست *** دِرَم داران عالم را كَرَم نيست»
با يك كسي حرف زدم. گفت: هرچه بگويي كَرَم، من هم ميگويم: كَرَم! هرچه بگويي: كَرَم، من هم ميگويم: كَرَم!
الآن دنياي پيشرفته حاضر است اطلاعاتش را در خدمت كشورهاي ضعيف بگذارد. ابدا! ذوالقرنين سد سازي را به مردم ياد داد. هم هجرت كرد، از رفاه گذشت، به مردم آلياژ و مس گداخته و آهن گداخته را داد، مسألهي امنيت مردم را حل كرد. مردم گفتند: خرجت را ميدهيم. گفت: پول نميخواهم. مجاني و با پاي خودش رفت، سد سازي را ياد داد. اگر مديريت قوي باشد، از سادهترين افراد مهمترين پروژهها را ميشود انجام داد. اين جلسهي امشب ما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»