نامش برای همه رزم آوران جبهه های نبرد حق علیه باطل آشناست. او در زمان جنگ در بیش از 370 مورد عملیات هجومی و دفع 47 پاتک دشمن حضور داشته است.
نخستین عقب نشینی نیروهای متجاوز رژیم عراق در مقابل سپاهیان اسلام، در ابتدای جنگ به همت او در منطقه «فارسیات» صورت گرفت و بر اثر تلاش او در اوایل سال 60 منطقه وسیعی در غرب کارون از لوث دشمن پاک شد.
سرگرد دستفروش با یادآوری روزهای آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران می گوید: در دهم مهرماه 59 توسط اهالی «فارسیات» اطلاع رسید که دشمن نیروهای زیادی را بر روی این روستا متمرکز کرده است تا شبانه با زدن پل، نیروهایش را از رودخانه عبور داده و از طریق شرق و جنوب شرقی، اهواز را محاصره کند و راه های ارتباطی به آبادان، ماهشهر، اهواز و مسجد سلیمان را قطع کند، این خبر را شخصاً به ستاد جنگ اطلاع دادم.
از شنیدن آن همه یکه خوردند، زیرا اصلاً تصور چنین حمله ای را از سوی دشمن نداشتند، ضمن آنکه به دلیل اعزام تمامی نیروهای منطقه ای اهواز، نیرویی که بتواند به فوریت به «فارسیات» عزیمت کند وجود نداشت لذا به من و معاون ناحیه گفتند: شما اگر تنها چند ساعت عراقی ها را سرگرم کنید ظرف این مدت نیرویی آماده می کنیم و به فارسیات اعزام می داریم.
بنده گفتم: نیروی زیادی دراختیار ندارم و معاون ناحیه نیز گفت تمامی امکانات ما به سوسنگرد و حمیدیه اعزام شده است. بالاخره به بنده محول کرد که نیروی موجود را هر چند که عده قلیلی بودند بردارم و خیلی سریع خود را به «فارسیات» برسانم و عملیات تأخیری را برای سرگرم کردن و جلوگیری از پل زدن فوری و عبور نیروهای دشمن انجام دهیم.با توکل به خدا و با هدف جهاد در راه خدا به سرعت به سمت فارسیات حرکت کردیم. با تاریک شدن هوا به منطقه نزدیک شدیم و ضمن گماردن نیروهای احتیاط و تأمین و پیش بینی تمام مسائل، عده ای در خط را مشخص کردیم و با تجهیزات لازم و با هل دادن ماشین های حامل توپ 106 م م (زیرا اگر با موتور روشن به رودخانه نزدیک می شدیم، دشمن متوجه می شد و عکس العمل نشان می داد).
آغاز نبرد سنگین با دشمن
دشمن به قدری به خود مطمئن بود که با نورافکن محوطه را روشن کرده بود تا کارهایش سریع تر پیش برود. معطلی جایز نبود و می بایست عملیات شروع می شد. از فاصله دویست متری از ساحل مقابل روی نفرات بلدوزرها و ماشین های حامل کفه های پل که در آن سمت ساحل و در زیر نورافکن ها کاملاً مشخص بودند با توپ، آرپی جی، موشک انداز از این حادثه گیج شد.
بعد از خاموش کردن نورافکن ها به مدت 45 دقیقه کوچک ترین حرکتی نکرد و در سکوت مطلق باقی ماند ولی برای زهر چشم گرفتن و مرعوب کردن ما ناگهان تمامی امکانات و سلاح های اجتماعی، انفرادی و خمپاره اندازهایش را به کار انداخت، به نحوی که تمام منطقه از فارسیات تا ساختمان های پادگان حمید بر اثر برق آتش دهانه انواع سلاح ها روشن و بارانی از گلوله های مختلف به سمت ما رها شد، ولی نقطه سقوط گلوله ها به طور کلی در فاصله 200 متری پشت سر ما و در میان نخلستان ها بود.
شدت گلوله باران دشمن که به مدت یک ساعت بدون انقطاع ادامه داشت به حدی بود که نخلستان های فارسیات به دریایی از آتش تبدیل شد. این امر با اینکه تهدیدی برای ما نبود ولی امکان حرکت و جابه جایی را از ما گرفته بود، چون در روشنایی ناشی از حریق نخلستان، کوچک ترین حرکت ما از چشم دشمن پنهان نمی ماند، همانطوری که حرکت دشمن هم بر ما پوشیده نمی ماند.
حالت اختفا و سکون دو ساعت ادامه داشت، عراقی ها به تصور اینکه نیروهای ما از بین رفته و یا در حریق نخلستان نابود شده است، بدون روشن کردن نورافکن فعالیت خود را آغاز کردند و چون دو بلدوزری که با آن ساحل را تسطیح می کردند آسیب دیده بود، می خواستند آنها را از سر راه به نقطه دیگری منتقل کنند.
علی رغم اینکه پشت سر ما روشن بود و دیده می شدیم، ولی اجباراً بار دیگر از چند نقطه روی نفرات دشمن و خودروهایی که در دید بودند و اغلب هم دفعه قبل صدمه دیده بودند شلیک کردیم که اینبار دشمن بلافاصله جواب آتش ما را خیلی سنگین و شدید داد و آتش خود را کمی نزدیک تر و در پشت سرمان متمرکز کرد.
به هر صورت آن شب سه بار دشمن تصمیم به ادامه عملیات استقرار پل گرفت که هر بار با آتش نیروهای ما مواجه و مجبور به متوقف کردن عملیات شد. صبح روز بعد دشمن که دیگر برای ما قابل رؤیت شده و معلوم بود نیروی زیادی به استعداد دو تیپ برای عبور از رودخانه آماده دارد، شدیداً روی باقیمانده نخل ها و هر نقطه ای که به نظرش مشکوک می رسید اجرای آتش می کرد و چند بار هم برای تشخیص میزان نیروهای ما مانورهایی انجام داد که نتیجه ای نگرفت.
از نیروی کمکی که قرار بود سه ساعت بعد از ما به منطقه برسد خبری نبود. شب بعد نیز دشمن تلاش کرد با اجرای آتش مستمر و بدون وقفه در ساحل شرقی، عملیات ناتمام استقرار پل را ادامه دهد که باز هم با تلاش و حمایت عملیات پیگیر و بدون وقفه رزمندگان ما توفیقی پیدا نکرد.درآن عملیات گرچه دو تن از بهترین نفرات ما شهید و سه نفر هم مجروح شدند، ولی نیروی باقی مانده، امکانات موفقیت را از دشمن گرفت و نفراتش را زمین گیر کرد.
عقب نشینی و انهدام نیروهای دشمن
سرگرد دستفروش در ادامه می گوید: صبح دیگر روز، ضمن درخواست کمک، وضعیت دشمن را برای ستاد جنگ تشریح کردیم و خواستار اعزام بالگرد و هواپیما برای انهدام نیروها و ادوات زرهی دشمن شدیم که در یک نوبت هواپیما و در سه نوبت بالگرد را روی ادوات زرهی و وسایل انبوه دشمن اجرای آتش کردند و ضایعات و تلفات سنگینی به آنها وارد ساختند.با دیدن وضعیت به هم ریخته و تلفات و ضایعات دشمن، افراد خسته ما نیرو گرفتند و آتش انبوهی روی دشمن اجرا کردند. در نتیجه بعدازظهر روز دوم دشمن برای اینکه بیش از این تلفات ندهد نیروهایش را از ساحل کارون سه کیلومتر عقب کشید و این اولین عقب نشینی بعثی عراقی از شروع جنگ تحمیلی بود و در شرایطی بود که عراق هنوز در تمام جبهه های پیشروی داشت.
روز پنجم بعد از تقاضای مکرر برای اعزام نیروی کمکی و پوشاندن منطقه وسیعی؛ بالاخره یک گردان از برادران سپاه شیراز و ممسنی تحت سرپرستی برادر جواد اسدی به منطقه وارد شدند و پس از مشاهده وضعیت ما و گستردگی خط استقرار دشمن با ما اعلام همکاری کردند که از پیشنهاد این برادران استقبال کردیم و با اجرای یک طرح، وضعیتی برای دشمن به نمایش گذاشتیم که تصور کند نیروی زیادی در منطقه استقرار پیدا کرده است، از قضا این طرح برای دشمن مرعوب کننده بود.
چرا که تمام شب تا صبح توپخانه ها و خمپاره اندازهایش بدون وقفه روی نقاطی که عملیات فریب را انجام داده بودیم اجرای آتش داشت، سپس با اعلام وضعیت ما از طرف برادر جعفر اسدی به سپاه منطقه 8، یک گردان دیگر از برادران پاسدار تبریز به ما ملحق شد.روز ششم ما از رودخانه عبور کردیم و در آن مواضع اولیه دشمن در غرب کارون مستقر شدیم و تلاش دشمن برای خارج ساختن ما از مواضع اولیه اش بی نتیجه ماند. حال دیگر وضعیت برای ما وخیم شده بود و بدون پشتیبانی توپخانه آسیب پذیری شدیدی داشتیم.
ستاد جنگ آن زمان هم که با عبور ما از رودخانه مخالف بود اصرار داشت به ساحل شرقی رودخانه عقب نشینی کنیم. وقتی اصرار ما را در ماندن دید، چند قبضه آتش بار به جبهه «فارسیات» مأمور کرد و یک گردان دیگر از برادران پاسدار اراک و همچنین یک گردان سوارزرهی از لشکر زرهی اهواز نیز به واحد ما پیوستند، بدین ترتیب به کمک همسنگرم آقای اسدی، طرح آزادسازی روستاهای غرب کارون را که در اشغال دشمن بود ریختیم و با اجرای این طرح، ظرف 12 روز نبرد بی امان و بی وقفه 10 روستای غرب رودخانه کارون را از لوث وجود بعثیان کافر آزاد کردیم و نیروهای دشمن را در غرب کارون روبه روی پادگان حمید در مسافتی به طول 25 کیلومتر و به عمق هشت کیلومتر عقب راندیم.
بر اثر شبیخون های مکرری که به دشمن زدیم و یورش های غافلگیرانه ای که روزها از چندین نقطه روی دشمن انجام می شد، دشمن روحیه تهاجمی خود را به کلی از دست داد و برای حفظ مواضع خود برای اولین بار شروع به ایجاد میدان مین در جلوی مواضع خود کرد ولی میدان مین هم جلوی یورش های غافلگیرانه و عملیات چریکی ما را نمی گرفت.
دشمن برای سومین بار مواضع خود را عقب کشید و تغییر موضع داد، ضمن آنکه در حمله 17 دیماه 59 نیز نیروهای ما تا 200 کیلومتری پادگان حمید پیش رفتند.(فارس)
یک دیدگاه
تست سرعت اینترنت
سلام
ممنون از سایت خوب و مفیدتون
خوشحال میشم به سایت ما سر بزنیدhttp://www.speedint.ir
منتظر حضور گرمتون هستم
موفق باشید