متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1390/5/12
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
رمضان نود را گفتيم بخشي راجع به سؤال و جواب بحث كنيم. يك جلسه سؤالهايي كه راجع به خداوند متعال است. سؤالهايي كه مربوط به عدل خداست. سؤالهايي كه مربوط به امامت و نبوت است. سؤالهايي كه مربوط به معاد است. سؤالهايي كه مربوط به عبادت است. بحث مربوط به سؤال و جواب شود. قبل از اين لازم است سؤال كنيم اصلاً چرا بپرسيم؟
موضوع بحثمان، سؤال و جواب! چرا بپرسيم؟ دليل سؤال، سؤالهاي مخرّب، چگونه بپرسيم؟ از چه كسي بپرسيم؟ چگونه جواب دهيم؟ اين بحث غير از چگونه جواب دهيم كه مربوط به پدر و مادر است، بچه از پدر و مادرش سؤال ميكند. پدر چگونه جواب دهد، يا استاد دانشگاه، يا طلبه، غير از اينها باقياش به درد همه ميخورد. چرا بپرسيم؟ نه رقم دليل من اينجا يادداشت كردم. يكي براي اينكه بدانيم. ميگويد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل/43) اگر نميدانيد بپرسيد. سؤال كن بفهمي. اين روشن است.
1- انگيزههاي مختلف در طرح سؤال
بعضي وقتها سؤال براي توبيخ است. تو چنين كردي؟ «أَأَنْتَ قُلْت» تو گفتي؟ «أَ تَبْنُونَ بِكلُِّ رِيعٍ ءَايَةً تَعْبَثُونَ» (شعرا/128) روي هر بلندي و تپه يك ساختمان براي عياشي ميسازي؟ يعني توبيخ ميكند، سؤال هست، يعني ميدانم، ميگويد: تو اينجا رفتي؟ با اين رفيق شدي؟ به فلاني تلفن كردي؟ با او عكس گرفتي؟ با او همبازي شدي؟ به او نسيه دادي؟ يعني بيخود نسيه دادي، مالت را ميخورند. گاهي سؤال براي توبيخ است.
گاهي سؤال ميكنيم تا شنونده به حرف ما دل بدهد. يعني سؤال و جواب ميكنيم تا يك طرفه نباشد، چون يك طرفه كه حرف ميزنيم شنونده خوابش ميبرد، خسته ميشود. جلسات پاسخ به سؤال براي اينكه نشاط گفتگو پيدا شود. گاهي سؤال براي بازداشتن از راه خلاف است. «لِمَ تَعْبُد» (مريم/42) «لِمَ تَكْفُرُون» (آلعمران/70) چرا چنين كردي؟ چرا چنين كردي؟ نه اينكه ندانم، ميدانم. ميخواهم در اين باره نهي از منكر كنم.
گاهي سؤال براي تبليغ است. گاهي سؤال براي امتحان است. براي اطمينان است. ميدانم در عين حال از يكي ديگر هم ميپرسم. ساعت را ميبينم، ميبينم ظهر است، مغرب است، افطار است، ميبينم صداي اذان آمد، براي اطمينان است.
گاهي سؤال براي تعظيم است. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (قدر/1) بعد ميگويد: «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ» (قدر/2) نميداند شب قدر چيست. «وَ ما أَدْراكَ مَا الْحَاقَّةُ» (حاقه/3) سؤال براي امتحان است. گاهي براي اقرار گرفتن است. حالا اينها هم مهم نيست. به هر حال انگيزههاي سؤال اينها ميتواند باشد.
اما گاهي هم سؤال جنبهي تخريبي دارد. سؤال ميكنند طرف را خراب كنند. براي استهزاء. مثلاً ميگويد: «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْن» (مؤمنون/47) ما، گوش به حرف اين بدهيم؟ يعني نميدهم. گوش به حرف اين نميدهم. منتهي در قالب سؤال! ميخواهند ايجاد شك كنند. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ» (اعراف/75) يعني شما يقين داريد حضرت صالح پيغمبر است؟ شك نداريد؟ اين آقايي كه حرف ميزند حتماً غرضي ندارد. يعني چه؟ يعني غرض دارد. اينكه براي شما پول فرستاد، نميخواهد فردا از شما در انتخابات استفاده كند؟ اين مهمانيها بو ندارد؟ اين آمد و شدها، اين تجليلها، پشت پرده چيزي نيست؟ يعني چه؟ يعني من شك دارم. گاهي وقتها يك كاري هست سالم نيست. صفا در آن نيست. پشت اين قصه يك قصهي ديگر هم هست.
گاهي با سؤال كردن طفره ميرود. هي سؤال ميكند طفره برود. خداوند به موسي فرمود: به مردم بگو: گاوي بكشند. آنها نميخواستند گاو بكشند. گفتند: حالا گاو رنگش چطور باشد؟ گفت: زرد باشد. گفت: سنش چقدر باشد؟ گفت: نه پير باشد، نه جوان. هي براي اينكه طفره بروند، مثلاً من ميخواهم مسجد بروم، به يك نفر ميگويم: مسجد برويم. ميگويد: آقا نماز تمام شده است. ميگوييم: حالا به نماز دوم ميرسيم. ميگويد: آقا جاي پارك نيست. ميگوييم: حالا من پياده ميشوم شما برو جاي ديگر پارك كن. ميگويد: ممكن است آنجا چنين باشد. ميخواهد من مسجد نروم. هي طفره ميرود.
گاهي ميخواهد از مسئوليت فرار كند. حالا چه كسي رفت از آن طرف خبر آورد؟ ميگوييد: بعد از مرگ چه خبر است؟ چه كسي رفت خبر آورد؟ چه كسي رفت خبر آورد يعني چه؟ يعني ول كن، اين حرفها را نزن. ميخواهد فرار كند. آقا اين زمين مردم است. از كجا آورده است؟ چرا سؤال ميكند از كجا آورده، ميخواهد بگويد از خودش نيست. از كجا آورده است؟
2- ايجاد سؤال و شبهه در عقايد ديني
«يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ، يَسَْلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَة» (قيامت/5 و 6) ميگويد: انسان ميخواهد راه را باز كند، هر خلافي ميخواهد بكند، ميگويد حالا چه كسي رفت و خبر آورد؟ حالا تا قيامت. خلاصه يك سؤالهايي هست، يا براي مسخره، يا براي انكار، يا براي ايجاد شك، يا براي تحقير، اين فرماندار شد؟! اين شاگرد اول شد!؟ يعني روي حسادت است. مثلاً ميگويند: بچهي فلاني شاگرد اول شده است. برو بابا! خودش نوشته؟! خودش امتحان داده؟ پولها از خودش است يا قرض كرده اين ساختمان را ساخته است؟ خلاصه بعضي سؤالها هم سالم نيست. يا تحقير است، يا استحضاء است. يا تشكيك است. مسئوليت است. يا ايجاد سؤظن است.
يا سؤال ميكند براي ايجاد فتنه. نظر شما راجع به فلاني چيست؟ ميخواهد من يك چيزي بگويم، الم شنگه به پا كند. يك ضبط صوت هم در جيبشان ميگذارند. الآن كه ديگر با موبايل، يك سؤال ميكند ميخواهد حرف من را، به همه موبايلها بلوتوث كند. ميخواهد يك فتنه، يك الم شنگهاي راه بياندازد. گاهي سؤال ميكند براي اينكه به بن بست بكشد. به چالش بكشد. گاهي سؤال ميكند ميخواهد يك عيبي را دربياورد بايگاني كند، يك روز كه با هم دعوايشان شد، بگويد: تو بودي. ببين عكست را دارم. خوب عجب! راست ميگويي؟ هي شما را وادار ميكند يك چيزي بگويي و حديث داريم واي به كسي كه با كسي رفيق باشد، زير پايش را بكشد عيبهايش را دربياورد. عيبهايش را در مغزش بايگاني كند، براي اينكه يك روزي بگويد و افشاگري كند.
گاهي سؤالها براي اشكالتراشي است. از كجا؟ معلوم نيست. بردند، خوردند، ميگوييم: بيا. چه كسي برد؟ دليل؟ دليل؟ اگر دليل داري چرا به من ميگويي؟ برو قوهي قضاييه بگو به اين دليل فلاني برد و خورد. اگر دليل داري. اگر دليل نداري چرا ذهن خودت را خراب ميكني، ذهن آدمها را هم خراب ميكني؟ اينهايي كه ميگويند بردند و خوردند يا با دليل هستند، يا بيدليل. با دليل هستند چرا به دادگاه مراجعه نميكنند؟ بگويد: آقا طبق اين پرونده آقاي قرائتي برد و خورد. اين هم پروندهاش. اگر دليل داري چرا نميروي كسي را كه جنايت ميكند را لو بدهي؟ اگر دليل نداري چرا آبروي مردم را ميريزي؟ بعضي سؤالها اشكال تراشي است. كشف عيب است. به بن بست كشيدن است. ايجاد سوء ظن است.
گاهي هم اشكال ميكند و جوابش را هم ميدهد. يك كسي ميخواست يك كسي را خراب كند، گفت: ايشان خيلي كمال دارد. كمالش اين است، اين است، اين است، اين است، اين است خوب تعريف كرد. گفت: و اما اينكه ميگويند: حرامزاده… اين پدرش يهودي است. مثلاً جد پنجمش يهودي بوده، من تحقيق كردم اينطور نبوده. ميگويد: من تحقيق كردم اينطور نبوده. ولي در ذهن همه ميآورد كه ايشان… هان… فلاني خيلي خوب است، خيلي خوب است، كمالهايش را ميگويد. و اما اينكه ميگويند: فلاني دزدي كرده است، نخير من تحقيق كردم دزدي نكرده است. ميگويد: دزدي نكرده اما در ذهن همه ميآورد كه رگ دزدي در اين هست. اينها سؤالهاي مخرّب است.
در سؤال و جواب بايد سعي كنيم كه با ادب سؤال كنيم. 2- در وقت مناسب سؤال كنيم. از پرسيدن خجالت نكشيم. حالا فكر نكنيم اگر كسي حجةالاسلام است همه چيزي بلد است. نه والله بلد نيستم.
ما چند سال پيش يك جايي مهمان بوديم، به صاحبخانه گفتم: صبح مرا بيدار كن. گفت: به به به، به به به! گفتم: چه شد؟ امام زنده بود. گفت: تو نمايندهي امام هستي، مثلاً در نهضت سواد آموزي. آنوقت براي نماز صبح خوابت ميبرد؟! گفتم: من خودم نمايندهي امام هستم. خوابم كه نمايندهي امام نيست. خوب خوابم ميبرد. اين فكر ميكند كه مثلاً ميگويد: آقا يك استخاره كن. استخاره ميكنم، نميفهمم. ميگويم: والله نفهميدم. ميگويد: به، 50 سال آخوندي هنوز هم نميفهمي؟ ميگويد: خوب من صد سال هم آخوند باشم، ممكن است نفهمم. خجالت نكشيد. حالا فكر ميكند حالا كه ليسانس شده ديگر عارش ميشود مثلاً كلاس قرآن برود. حالا ليسانس هستي ده جلسه هم قرآن برو. شنا بلد نيستي ده جلسه برو شنا ياد بگير. بيست جلسه برو رانندگي ياد بگير. چطور باقي كارها را ياد ميگيري،عارتان نيايد. ما مشكلي كه داريم اين است كه هم بلد نيستيم، هم عارمان ميشود. آنوقت ميمانيم. از پرسيدن خجالت نكشيد.
سؤالمان براي فهميدن باشد. براي بهانهگيري نباشد. حديث داريم «فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِيهٌ بِالْعَالِم» (بحارالانوار/ج1/ص222) اگر براي سؤال بپرسي مثل عالم هستي، اما اگر بهانهگيري ميكني و ميپرسي شبيه جاهل هستي.
3- سؤال از امور لازم و مورد نياز
از چه سؤال كنيم؟ سؤالهايي كه ميكنيد يا واجب باشد. يا مستحب باشد. يا نياز فرد باشد، يا نياز جامعه. آقا نماز در قطب شمالي كه شش ماه شب است و شش ماه روز در آنجا چطور است؟ ببخشيد مادرت رفته يا پدرت؟! (خنده حضار) شما بليط پرواز داري براي قطب شمال؟ چه نيازي به اين سؤال داري؟ خدا بيامرزد يك كسي بود هر طلبهاي محلهاش ميرفت، اين طلبه را به چالش ميكشيد. يك سؤالهايي ميكرد، ميگفت: اگر زن برادر پسرعموي آدم شير دختردايي خواهر زنش را خورد (خنده حضار) محرم است يا نامحرم؟ يك چنين زني زاييده و يك چنين چيزي وجود خارجي دارد؟ ندارد؟ اين فقط ميخواست اين طلبه را تحقير كند. حالا سؤالها خوب شده است. اول انقلاب در گزينشها خدا ميداند چه چرند و پرندهايي ميپرسيدند. كفن بايد چند تكه باشد؟ مگر من مردهشور هستم؟ نميدانم.شك بين دو و پنج در نماز حكمش چيست؟ من يا نماز نميخوانم يا اگر ميخوانم شك نميكنم. يا اگر هم شك ميكنم، شك يك و دو شايد، دو و سه شايد، سه و چهار هم، آخر شك بين دو و پنج مگر مست هستم؟ (خنده حضار) اصلاً يك سؤالهايي ميكند كه پيداست اين بيمار است. كدام آيه يازده تا قاف دارد؟ مگر من رفتم قاف شماري؟ اصلاً مگر قرآن نازل شد كه ما قاف بشماريم؟ اين حديث از امام باقر است يا امام صادق؟ چه فرقي ميكند؟ مثل اينكه شما نماز جمعه آمدي، بگويند: با كدام شير وضو گرفتي؟ آبش يكي است! سؤال احمقانه است. اينقدر سؤالهاي غلط در بچهها مياندازند، بچههاي بنده خدا ميگويند: حاج آقا سلام عليكم! ببخشيد استادمان گفته: اين حديث از امام باقر است يا امام صادق؟ گفتم: به استادت بگو سؤال شما بيجاست. حديث داريم يك حديثي كه شنيديد كه از ما هست فرق نميكند به هر امامي ميخواهيد نسبت بدهيد. همهي حرفهاي ما يكي است. چرا بچهها را در دردسر مياندازيد؟
سؤال كه ميكنيم سؤالهايي باشد كه مورد نياز باشد. بسياري از سؤالهاي تاريخي مظفرالدين شاه چند سال حكومت كرد؟ ناصرالدين شاه چند سال؟ گور پدر هردوي آنها. من الآن چه خاكي بر سرم كنم؟ الآن ما مشكل ناصرالدين شاه داريم، يا مشكل مظفرالدين شاه؟ آخر گوشت كيلويي چند هزار تومان، آخر اگر عمر شما حرام شود خورشيد هم حرام شده است. چون خدا در قرآن ميگويد: «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْس» (ابراهيم/33) خورشيد به خاطر تو ميتابد. «سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهيم/32) «سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا» (جاثيه/13) ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند. همهي هستي براي توست. آنوقت تو كه وقتت را تلف ميكني يعني هستي هم تلف كردي. اگر يك بچه در مدرسه بازي گوشي كند، درس نخواند، نبايد بگويد: به تو چه! عمر خودم است ميخواهم تلف كنم. بايد گفت: غلط كردي ميخواهي تلف كني. معلم به خاطر تو حقوق ميگيرد. مربي به خاطر تو حقوق ميگيرد. مدير به خاطر تو، سرايدار به خاطر تو، آب و برق و گاز و تلفن به خاطر تو. پدر و مادر جان ميكنند به خاطر اينكه تو درس بخواني. اينطور نيست كه بگويي نميخواهم درس بخوانم. نميخواهم درس بخوانم يعني كل بودجهي مملكت حرام شود، چه خبر است؟ شما ميخواهي درس نخواني. ابر و باد و مه و خورشيد و فلك براي ما است. مگر ما حق داريم عمرمان را تلف كنيم؟
خانم رفته عروسي انشاءالله مبارك باشد. چه كساني آمده بودند؟ دخترش هم آمده بود؟ دختر تهرانياش هم آمده بود؟ نوههايش هم آمده بودند؟ چشم روشني چه آورده بودند؟ ربع سكه يا نيم سكه؟ ربع سكه، گدا هستند! (خنده حضار) سكه آوردند؟ پولها را از كجا ميآورد؟ بابا ولش كن. عروسي است مبارك باشد، خلاص! هي وارسي ميكنيم يك سري چيزهايي كه نه واجب است، نه مستحب است، نه مشكل فرد است، حالا اگر با اين متري كه من ميگويم متر كنيد خدا ميداند چقدر كتابها بايد حذف شود. آقاي قرائتي يك سؤال، بفرماييد. امام زمان(ع) زن و بچه هم دارد يا نه؟ چه كار داري به زن و بچه؟ چه كار داري؟ چه مشكلي الآن در جامعه است كه مشكل براي خانوادهي امام زمان است؟ آدم هرچه را بداند بهتر از اين است كه نداند. بسيار حرف غلطي است. يكي از كلماتي كه در ايران مشهور است، و بسيار حرف غلطي است اين است. انسان هرچيزي را بداند بهتر از اين است كه نداند. اين را چه كسي گفته است؟ خوب شما عيبهاي مرا بداني بهتر است؟ خوب اگر عيبهاي مرا بداني كه پاي سخنراني من نمينشيني. من اگر عيبهاي شما را بدانم كه اصلاً با شما سلام و عليك نميكنم. دليل ندارد كه ما هرچيزي را بدانيم. هرچيزي كه يا به درد فرد بخورد، يا به درد جامعه.
4- دوري از تجسّس در زندگي مردم
فلاني سرمايهاش چقدر است؟ فلاني با چه كسي شريك است؟ فلاني خمس ميدهد؟ آقا ما ميخواهيم افطاري برويم نميدانيم فلاني خمس ميدهد يا نه؟ مگر شما بازرس هستي؟ مسلمان دعوتت كرده برو افطاري. حالا من شك دارم. تو حق نداري شك كني، به مال مردم. بگو: انشاءالله خمس ميدهد. تازه خمس ندهد، از كجا افطار شما مشمول خمس شود؟ ممكن است يك سرمايهاي دارد خمس هم نميدهد، ولي فعلاً اين غذايي كه براي تو درست كرده از درآمد روزش است. هنوز خمس به آن نخورده است. چه كار داريم كه مردم خمس ميدهند يا نه؟ وارسيها و تحقيقهاي بيخود، سؤالهاي بيخود، هرچه را بدانيم غلط است.
از چه سؤال كنيم؟ هرچه كه مفيد است. يا براي فرد، يا براي جامعه. يا براي دنيا، يا براي آخرت. خيلي از چيزها را ما بدانيم بد است. «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم» (مائده/101) آيهي قرآن است. ميگويد: خيلي چيزها را ندانيد بهتر است. اصلاً اگر من بدانم هفده روز ديگر ميميرم از حالا، از ترس ميميرم. خوب است كه آدم نداند. اصلاً خوب است كه شب قدر را نفهمي چه شبي است؟ چون هركس بفهمد شب قدر چه شبي است، آن شبي كه احيا گرفته او را غرور ميگيرد. آن كسي هم كه نتوانسته شب قدر احيا بگيرد، مأيوس ميشود. ما بايد ندانيم عبادت ما قبول است يا نه؟ يك كسي است يك روضهخواني ميكند. يك مكهاي ميرود، ميگويد: خدايا، ما كه مشهد آمديم، امشب امام رضا به خواب من بيايد بگويد: تو خيلي آدم خوبي هستي تا من بفهمم زيارتم قبول است. خوب است امام رضا نيايد. اين سؤالها را نكنيد.
5- دوري از طرح سؤالات نابجا
آقاي قرائتي؟ بفرماييد! يك دعايي به من ياد بده من خواب پدربزرگم را ببينم. پدربزرگم مرده، هي ميخواهم خوابش را ببينم، خوابش را نميبينم. چه كار به عالم گذشته داري؟ اصلاً به تو چه؟ مگر يكي از وظايف ما اين است كه هركس مرده بدانيم بعدش چه ميشود؟ در قرآن گفته بعد از مرگ چه ميشود. حرف خدا را قبول ندارد، خواب پدر بزرگش را قبول دارد. خدا گفته بعد از مرگ چه ميشود، چه ميشود، چه ميشود. شما برو قرآن و تفسير قرآن و كلمات نهجالبلاغه، روايات ائمه، ميخواهي از آينده خبر داشته باشي، برو به قرآن و عترت مراجعه كن. چهل شب جمعه ميرود، چهل تا شب چهارشنبه جمكران ميرود. ميخواهد امام زمان را ببيند. بيا… ديدن امام زمان بر تو واجب است؟ مشكل تو را حل ميكند؟ امام زمان دستورهايش روشن است. اين چهل تا شب چهارشنبه كه جمكران رفتي، چهل تا خانهي يتيم ميرفتي. اين پولي كه نذر كردي فلان كار را بكني، يك مشكل يك فقير را حل ميكردي. امام زمان نميداني چه گفته است؟ فرمايشات امام زمان را اجابت كن. ميخواهي ببيني چه كني؟ خيليها امام زمان را نديدند، امام زمان از آنها راضي است. اويس قرني آمد پيغمبر را ببيند، قول داده بود به مادرش ميروم پيغمبر را ببينم مثلاً ظهر هم برميگردم. آمد پيغمبر مكه نبود، مدينه نبود. يك مدتي ايستاد ديد به مادرش قول داده است. گفت: يا رسول الله خيلي عاشقت هستم. ميخواستم تو را ببينم. ولي چون به مادرم قول دادم از خير زيارت تو ميگذرم. مادرم دلواپس است. ميروم! پيغمبر كه آمد فرمود: بوي اويس ميآيد. اويس قرني آمده؟ گفتند: بله. آمد نشست. گفت: بله. گفت: اين زيارتش قبول است. گاهي وقتها نميبيني انگار ديدي، گاهي وقتها هم نزدش هستي انگار نيستي. يعني هدف را گم نكنيم. مسألهي اصلي چيست؟
6- از چه كساني بپرسيم؟
ازچه كسي بپرسيم؟ 1- از كسي كه با تقوا و متذكر است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» (نحل/43) حتي نميگويد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ العالم» از هر عالمي نپرسيد. از عالمي بپرسيد كه با تقوا است. ذكر، قرآن است. يعني از عالم قرآني بپرسيد. «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» (حجر/9) من ذكر نازل كردم. يعني قرآن را نازل كردم. «نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» يعني «نَزَّلنَا القُرآن». «أَهْلَ الذِّكْرِ» يعني اهل قرآن. «أَهْلَ الذِّكْرِ» يعني اهل بيت پيغمبر. «أَهْلَ الذِّكْرِ» يعني كسي كه يادش باشد، نه درس خوانده و فراموش كرده است. متذكّر است. يعني علمش در ذهنش است. گاهي وقتها درسها را خواندند، اما چند سال گذشته يادش رفته است. «أَهْلَ الذِّكْرِ» يعني از كسي كه اهل دين است، اهل تقوا است، حرفهايي هم كه خوانده در ذهنش است.
از چه كسي بپرسيم؟ از قرآن. خيلي سؤالها را قرآن جواب ميدهد. شما بگو ميخواهم انتخاب همسر كنم. با چه كسي ازدواج كنم؟ روانشناس ميخواهد چه بگويد؟ خدا تو را خلق كرده است. آن كسي كه تو را خلق كرده، گفته با اينها ازدواج كن. در قرآن هست، در روايات هم هست. آخر تو و من خالق ما خداست، خدا من را خلق كرده، معدهي من را خدا خلق كرده، گفته: گوشت خوك در اين معده نرود. شراب در اين معده نرود. شما از آن كسي كه تو را آفريده نميپرسي، ميروي نزد فلان روانشناس يك مشاوره بگيري. اين مشاور ميخواهد چه بگويد؟ اگر حرف حسابي دارد در قرآن و حديث هست. اگر هم ترجمهي كتابهاي غربي است كه غرب الآن خودش عزاي پدرش را دارد. اينقدر كه هيجانات رواني در غرب است، غرب بيمار است. به حق غرب بيمار است. من كه ميگويم دنيا را گشتم. لا اقل صد تا سفر خارجي تقريباً داشتم. اينطور نيست، غرب بيمار بيمار است. عاطفه نيست، مروت نيست. عدالت نيست. تقوا نيست. شما نگاه كنيد مردم در كشورهاي مختلف در تونس، مصر، بحرين، در كشورهاي مختلف مردم تكه تكه ميشوند و غرب خفه شده است. آخر اين چه حقوق بشري است، حقوق بشر در نهجالبلاغه، اميرالمؤمنين فرمود: ابن ملجم يكي زده شما هم يكي بزنيد. حق نداريد دو تا بزنيد. او يكي زد، يكي به يكي. جملهاش اين است. «ضربة بضربة» (شرح نهجالبلاغه/ج15/ص144) يكي به يكي. آنوقت آمريكا چه ميكند؟ آمريكا يك ساختمان دوقلو را خودش خراب ميكند، بعد افغانستان را ميگيرد. ميگويد حالا كه دو تا… حالا خودش كه احتمالاً خودش، آنوقت شما مثلاً حقوق را از فرانسه ميخواهي بگيري؟
از چه كسي بپرسيم؟ از قرآن، از روايات، از پيغمبر، «يَسْئَلُونَك» قرآن يادمان داده است، ميگويد از پيغمبر سؤالهاي مختلف، «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّة» (بقره/189) آيهي قرآن است. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح» (اسرا/85) آيهي قرآن است. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيض» (بقره/222) آيهي قرآن است. «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُون» (بقره/215) آيهي قرآن است. «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفال» (انفال/1) آيهي قرآن است. از پيغمبر بپرسيد. از مراجع تقليد بپرسيد. به ما دستور دادند، كه وقتي امام زمان غائب است و دست شما به او نميرسد، چه كنيد؟ «فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا» (بحارالانوار/ج2/ص90) از كساني كه يك عمري از آنها گناه نديديد و يك عمري در قرآن و حديث بودند. از اينها بپرسيد.
از هر عالمي نپرسيد. بعضي از علما «يَكْتُمُون» حق را كتمان ميكنند. عالم است دين سازي ميكند. «يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِم» (بقره/79) قرآن بعضي از علما را ميگويد «كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبان» (توبه/34) بعضي از علماي يهود و نصارا، «لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِل» (توبه/34) پول مردم را به ناحق ميگيرند.
7- قرآن، پاسخگوي سؤالات ما
«جاء رجل الي اميرالمؤمنين» يك كسي نزد اميرالمؤمنين علي(ع) آمد. گفت: از هفتاد فرسخي آمدم سؤال كنم. فرمود: «سل ما شئت» هر مشكلي براي هر فرد و جامعهاي پيش آيد يا عين آن، يا اصولش در قرآن هست. به ما گفتند: «َإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآن» (كافي/ج2/ص598) هروقت گيج شديد، آقا! بسم الله الرحمن الرحيم، به چه كسي رأي بدهيم؟ رييس جمهور ما چه كسي باشد؟ نمايندهي مجلس ما چه كسي باشد؟ خبرگان ما چه كسي باشد؟ به چه كسي؟ در قرآن ده آيه داريم به چه كسي رأي بدهيد؟ بعضي از آيات را حفظ هستيد. نصفش را من ميخوانم، نصفش را شما بخوانيد. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/13) با تقواترين، 2- باسواد «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُون» (زمر/9) ديگر چه كسي؟ مجاهدين. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى…» (نساء/95) آدمهاي شجاع با آدمهاي ترسو يكي هستند؟ ديگر چه كسي؟ كساني كه اهل هجرت هستند. كساني كه «آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا» (انفال/72) ايمان دارد ولي از شهرش، از رفاه شهرياش تكان نميخورد. «ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ» (انفال/72) به اينها مسئوليت ندهيد. ديگر چه كسي؟ سابقه، «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُوْلَئكَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/10 و11) چه كسي سابقهاش بيشتر است؟ چه كسي اهل تلاش است؟ چه كسي اهل جهاد است؟ چه كسي باتقواتر است؟ چه كسي باسوادتر است؟ چه كسي قويتر است؟ ملاكهايش در قرآن آمده است. حالا شيخ است يا سيد؟ كت و شلواري است يا آخوند؟ بچهي شهر ما است يا بچهي جاي ديگر؟ لهجهاش چطور است؟ قدش چطور است؟ تا به حال كجا بوده است؟ چه سابقهي انقلابي دارد؟ از قرآن بپرسيم قرآن جواب ميدهد.
با چه كسي ازدواج كنيم؟ قرآن گفته. اسم بچهمان را چه بگذاريم؟ حديث گفته است. چقدر به بچهمان شير بدهيم؟ ما قرآن را رها كرديم، رفتيم دائم از خودمان ميپرسيم.
چگونه جواب بدهيم؟ شتابزده جواب ندهيم. ميگويد: «سَأَتْلُوا» (كهف/83) يعني يواش يواش جواب ميدهم. آيهي قرآن است. بيپاسخ نگذاريد. «قالوا قل»
گاهي به ديگران اجازه بدهيم. بگوييم: فلاني از من بهتر است. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» (قصص/34) اشكال ندارد. پزشك مرض را نميفهمد، تشخيص نميدهد بگويد: آقا فلان پزشك سوادش از من بيشتر است. يا در اين رشته تخصصاش بيشتر است. در جا به ديگران بدهيم.
سؤال كننده را تشويق كنيم. سؤال كرد گفت: «سَلْ وَ إِنْ كَانَ أَرْبَعِين» (بحارالانوار/ج75/ص31) گفت: چهار تا سؤال دارم. فرمود: چرا چهار تا؟ چهل تا سؤال كن. يك كسي به پيغمبر نامه نوشت دو ماه به من فرصت بده تحقيق. فرمود: چرا دو ماه؟ چهار ماه! چرا دو ماه؟ چهار ماه. تشويق كنيد.
نظم را مراعات كنيد. اگر سه نفر سؤال كردند. اول جواب اولي، دوم جواب دومي، سوم جواب سومي.
قبل از آنكه سؤال كنند، بايد ما آماده باشيم. ميگويد: «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ» (بقره/142) ميگويد: در آينده افراد بيخرد يك چنين اشكالي خواهند كرد. از حالا قبل از آنكه اينها سؤال كنند، تو جوابش را آماده داشته باش. به هر حال نگذاريد يك تيغي در پايتان بماند.
8- قرآن و روايات، نه خواب و خيالات
گاهي وقتها يك كسي يك خوابي ديده، بر اثر خواب به يك كسي بدبين شده، با يك كسي قهر كرده، با يك كسي سؤظن پيدا كرده است. الو! سلام عليكم! به يك اسلامشناس… آقا خواب ارزش دارد؟ نه آقاجان خواب ارزش ندارد. صد دفعه هم خواب ببيني… يكي از علما خواب ديد كه برو در مسجد اول موجودي كه آمد احترامش بگير. صبح زود رفت يك سگ آمد. گفت: سگ، سگ نبايد در مسجد بيايد. زد بيرونش كرد. دومرتبه خواب ديد مگر نگفتيم احترام كن؟ فردا تكرار نكني، ميروي اول موجودي كه ميآيد احترام ميكني. روز دوم هم باز ديد سگ آمد. شب سوم خواب ديد. گفت: صد بار هم خواب ببينم سگ نبايد در مسجد بيايد. (خنده حضار) من كه نميتوانم دينم را به خواب بزنم.
خانم با آن حجاب كذايي، قاطي مردها رفته در عروسي رقصيده است. بعد ميگويد: خواب ديدم يك سيد بزرگواري لابد ابالفضل بوده. اين سيد بزرگواري كه به خواب اين زنها ميآيد اينها شيطان هستند. آخر تو ميداني لقمهات حرام است. چطور خواب ديدي امام زمان ديدن تو آمد؟ تو كه خودت، خودت را ميشناسي. او با اين حجابش ابالفضل را خواب ميبيند، او هم با اين درآمد حرامش امام زمان را خواب ميبيند. مگر ميشود دين را از خواب گرفت؟ خواب ارزش ندارد. بله خواب اولياء خدا ارزش دارد. من خودم را ميشناسم. من اگر نماز صبحم قضا شده وارد جلسه شدم، همهي ايران بگويند: صل علي محمد يار امام خوش آمد! ببين صبح نماز صبحت قضا شد. گول اين حرفها را نخور. تمام شد و رفت. تو كمفروشي ميكني. تو ربا ميگيري، رشوه ميگيري، اختلاص ميكني. پارتي بازي ميكني. به اين خوابها گوش ندهيد. پايتان را جاي محكم بگذاريد.
خواب و شعر و خيال و تحليل سياسي و نميدانم تحليلهاي عارفانه و همه را رها كنيد، آنچه متن قرآن است. آنچه متن روايات معتبر است، از اين منابع سالم دينمان را بگيريم. وگرنه هرروزي با يك سيدي ظهور نزديك است يك عده را هل ميدهند. هر روزي با يك حرفهايي كه پايش به جايي بند نيست يك عده را گول ميزنند. قرآن و روايت، بچه را تاب بازي ميبرد، بابايش ميگويد: دستت را به اين دو تا طناب بگير. اگر دستت را به اين دو تا طناب گرفتي، هرچه هم اين تاب حركت كند، خيالت راحت است. اما اگر دست تو به اين قرآن و حديث نباشد، يا دستت به قرآن باشد يا حديث دلواپس هستيم. يك تابت بدهند پايين ميافتي. اگر ميخواهيد هيچ موجي شما را تكان ندهد، «كتاب الله و اهلبيتي»
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»