متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1388/2/17
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندهها بحث را ايامي ميبينند كه ايام شهادت حضرت زهرا است. بحث ما هم درسهايي از قرآن است. آيهاي را تفسير ميكنيم، كه هم درسهايي از قرآن باشد، هم يكي از مصاديق بارزش شخص فاطمهي زهرا باشد. من آيه را مينويسم، قاري عزيز همينطور كه من مينويسم با صوت خوب، بخواند و روي اين آيه صحبت كنيم.
قاري: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا» (انسان/8) «إِنمََّا نُطْعِمُكمُْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكمُْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا» (انسان/9) قصهاش را بارها شنيدهايد.
دو تا كوچولوها، امام حسن و امام حسين كه بچه بودند، مريض شدند. اين يكي. 2- پيغمبر بزرگ ديدن بچهها آمد، عيادت. 3- به اميرالمومنين پيشنهاد شد يعني مردم پيشنهاد كردند ظاهراً كه شما نذر كن كه اگر بچهها سالم شدند روزه بگيريد. 4-اميرالمومنين پيشنهاد مردم را پذيرفت. بچهها خوب شدند و سه روز، روزه گرفتند، در خانه غذا نبود. با زحمتي غذا تهيه شد. هر دفعه رفتند افطار كنند، در خانه را زدند، يك شب مسكين، يك شب يتيم، يك شب اسير. حالا در سه شب واقع شد يا در يك شب، مهم نيست ولي اينكار پي در پي شد. اينها غذايشان را به اين يتيم و مسكين دادند، با آب افطار كردند و مهم اين است كه ميگويند: «إِنمََّا» يعني فقط. «نُطْعِمُكمُْ لِوَجْهِ اللَّهِ» ما براي خدا اطعام كرديم. «لَا نُرِيدُ مِنكمُْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا» نه جزا ميخواهيم، نه تشكر.
1- الگو بودن معصومان براي همه مردم
نكات قرآني كه در اين آيه ميتوانم به شما بگويم، اول: زندگي امامان بايد مثل زندگي ما باشد. يعني همينطور كه بچهي ما مريض ميشود، بچهي فاطمه (سلام الله عليها) هم مريض شد. يعني همهي امامان ما مصيبتهاي ما را بايد داشته باشند. اصلاً اگر مصيبتهاي ما را نداشته باشند، نميتوانند براي ما امام باشند. چطور؟ مثلاً امام حسين در كربلا نفرين كند، يزيديها از بين بروند. بعد ديگر امام ما نيست. براي اينكه ديگر نميتواند به ما بگويد: جبهه برو. ميگويد: خودت هم جبهه نرفتي تا ديدي تو را ميكشند، دشمنت را با نفرين كشتي. بايد امام حسين همهي مشكلات جبهه را بكشد، و صبر كند و مقاومت كند تا به ما بگويد: شما هم برويد جبهه صبر كنيد و مقاومت كنيد. اگر امامان ما با معجزه مشكلاتشان را حل كنند. با دعا و نفرين مشكلشان را حل كنند، از سختيها با معجزه و دعا فرار كنند، ديگر براي ما الگوي عملي نيستند.
كسي ميتواند براي ما الگوي عملي باشد كه هر مصيبتي بر سر مردم ميآيد، عين آن مصيبت بر سر خودش آمده باشد. خوب اين يكي. ولذا گاهي ميگويند: فلاني كه آدم خوبي است او ديگر چرا مريض است؟ فكر ميكنند حالا چون آدم خوبي است ديگر نبايد مريض شود. خوبترين خوبها امامان و پيغمبران بودند، كه آنها هم مريض ميشدند.
نكتهي دوم؛ پيغمبر بزرگ عيادت ميرفت. هبچ اشكال ندارد يك استاد دانشگاه، يك آيت الله برود عيادت يك طلبه، كما اينكه ميروند. اينكه او بچه است. من عيادت او بروم! بچه است، پيغمبر بزرگ عيادت بچه رفت. كما اينكه سلام كردن به بچه را پيغمبر فرمود: اصرار دارم به بچهها سلام كنم، تا باقي مردم هم ياد بگيرند و امام رضا عنايت داشت با بردهي سياه پوستش مشورت كند تا مردم ياد گيرند مشاورين لازم نيست همه كلّههاي معروف باشند. ميشود با يك آدم گمنام مشورت كرد و آن آدم گمنام هم ميشود يك چيزي بگويد كه به ذهن آدمهاي مشهور نرسد.
مسئلهي سوم پيشنهاد مردم است كه اميرالمومنين هم پيشنهاد را قبول كرد. آخر گاهي وقتها، خود من شده كسي را ديدم كه يك حرفي را به كسي زده، آن طرف هم ميداند حق است. ميگويد: حالا ميدانم اين حق است. ولي اگر عمل كنم، خواهند گفت: فلاني تحت تأثير فلاني قرار گرفت. من عارم ميشود كه اين حرف را بگويند: فلاني تحت تأثير قرار گرفت. شما يك كاري كن كه فلاني دستور بده. گرفتي چه ميگويم؟ يك حرف حق را يك آدم كوچكي ميزند. آن بزرگتر ميگويد: حرف تو حق است. اما در دلش ميگويد: اگر من حرف اين را گوش بدهم، خواهند گفت: اين تابع حرف اين! يعني كيلويي حساب ميكند. من گوش به حرف اين!
قرآن ميگويد: «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ َفَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» (زمر/18) خيليها در كشور ما و در خانههاي ما، قرآن ميگويد: «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» يعني حرف را گوش بده، شما همين كلمه را بخوانيد. قاري: «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» قرآن ميگويد: حرف را گوش بدهد. اگر حرف خوب است، از بهترين حرف پيروي كن. ما بعضيها قول نميدهيم. ما ميگوييم: «يَسْتَمِعُونَ الْقَائلَ» ببين چه كسي گفته؟ اگر يك آدم مهمي گفت گوش بده. اما اگر يك آدم گمنامي، بچهاي، يك آدم معمولي گفت، آنوقت خواهند گفت: تو به حرف زنت گوش دادي!؟ زن گوش به حرف بچهاش داد؟ من فوق ليسانس هستم، بروم پهلوي يك ديپلم قرآن ياد بگيرم؟ من خودم يك وقتي به اين وام ميدادم، حالا بروم از اين وام بگيرم؟ يكي اين است. بخشي از مشكلات ما در همين است. «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ» نيست. «يَسْتَمِعُونَ الْقَائلَ» من مادرشوهر هستم، بروم پهلوي عروسم درس بخوانم. از عروسم سؤال كنم. زنگ ميزند از سيتا خانهي ديگر ميپرسد و ميداند دخترش بلد است و عروسش هم بلد است. حاج خانم عارش ميشود از اين بچه سؤال كند. يعني ما گيرمان اين است. عوض اينكه بگويد: «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»، «يَسْتَمِعُونَ الْقَائِلَ» است، اين مشكل اين است. خيلي جاها كه وارسي ميكنيم، ميبينيم مشكل در نرخ نفت نيست. در آمريكا و شوروي هم نيست. مشكل اينجاست. من زير بار اين بروم. من ريشم سفيد شده. پشت سر اين طلبه نماز بخوانم كه بيست سالش است. بچهي من حساب ميشود. بابا بچهات حساب شود. از او كه گناه نديدي. نه! خوب پس به او اقتدا كن. من پشت سر اين نماز بخوانم؟ من پهلوي اين درس بخوانم؟ اين تكبرها است كه نميگذارد.
مردم عوام پيشنهاد كردند، اميرالمومنين پيشنهاد مردم عوام را قبول كرد. نذر چه؟ نذر… روزه نذر كنند. يكي از نذرهاي خوب، در يكي از كشورها تحقيق كردند چرا اينقدر مردم قرآن حفظ هستند؟
2- نذرهاي معنوي در كنار نذرهاي مادي
آخر ما الآن كه نذر ميكنيم، سفره مياندازيم. شلهزرد و آش و نميدانم چه و چه. در آن كشور هروقت نذر ميكردند، نذر ميكردند ده صفحه قرآن بخوانند. 50 صفحه قرآن بخوانند. ميگفت: نذر مردم نذر قرآن خواندن است ولذا مردم با قرآن آشنا هستند. مردم با قرآن آشنا هستند. بياييم نذر كنيم غيبت نكنيم. نذر كنيم فلان كار مستحب را انجام بدهيم. ما معمولاً نذرهاي پولي را انجام ميدهيم. ولي معمولاً نذرهايي كه مربوط به خودسازي است، انجام نميدهيم. يكي از امتيازات هست، حالا يك بحثي دارم انشاءالله جمع كردم بالاي صد و چند تا شده است. صد و چند امتياز پيدا كردم، يك دوره اينها را در تلويزيون خواهم گفت اگر عمري داشته باشم. زيباييهاي اسلام، امتيازات اسلام.
يكي از امتيازات اسلام اين است كه جريمهها و گوشماليهاي اسلام، آنجا كه ميخواهد گوش كسي را بمالد، آنجايي كه ميخواهد حال يك كسي را بگيرد، او را تنبيه كند باز تنبيه او هم سازنده است. مثلاً ميگويد: روزه خوردي؟ ماه رمضان روزه خوردي؟ يا الله! بايد دو ماه روزه بگيري. پي در پي، يا به شصت فقير غذا بدهي. بالاخره غذا دادن به فقير باز يك كار مثبتي است. كار سازندهاي است. فقرا سير ميشوند. خود روزه گرفتن باز يك كار سازندهاي است. تازه كفّارهها و جريمههاي اسلام آدم را از كار ديگر باز نميدارد. از امام سؤال كردند، چرا اسلام گفته چرا خدا گفته كه: هركس فلان كار را كرد دو ماه روزه بگيرد؟ مثلاً بگويد كه: دويست ركعت نماز بخواند. هركس روزهاش را خورد، دويست ركعت نماز بخواند. هركس روزهاش را خورد مثلاً برود مكّه، برود مدينه. امام فرمود: اگر بگويند: دويست ركعت نماز بخواند بايد كارهاي ديگرش را تعطيل كند. مردم اگر خواسته باشند مكه بروند بايد كارهايشان را تعطيل كنند. اما آدم ميتواند دو ماه روزه بگيرد همانطور كه روزه گرفت سر كارش هم باشد. درسش را بخواند. اسلام نخواسته طوري جريمه كند كه مردم از كار و كاسبي بيافتند. روزه آدم را كه نميكشد. آدم روزه ميگيرد، مغازهاش هم هست. درسش را هم بخواند… يعني ببينيد در كيفرها و تنبيهها و كفّارات، در كتكهايي هم كه اسلام به افراد ميزند، كتكهايش هم سازندهاش است. سازنده است. مثل اينكه مثلاً به زنداني ميگوييم: زنداني؟ خيلي خوب حالا كه زندان هستي، بايد اين سيمتر باغچه را شخم بزني. بعد هم بايد سبزي بكاري. يعني حالا هم كه زندان هستي، در راه توليد از آن استفاده كن. اينطور نباشد بخورد و بخوابد. مهندسيهاي قشنگي در اسلام شده است. خيلي هم قشنگ است. دقتهايي شده كه آدم تعجب ميكند. حالا صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)
مثلاً اگر كسي انساني را كشت، صد تا شتر بايد بدهد. همه عضوهايي كه دو تا هست، اگر دو تا عضو را قطع كردي بايد صد تا شتر، يك انسان كامل صد تا شتر. دو تا دست هم، صد تا شتر. دو تا چشم صد تا شتر. دو تا گوش صد تا شتر. دو تا پا… همهي عضوهايي كه دو تا است، اگر كسي قطع كند صد تا شتر. جز لَب! لب با اينكه دو تا است، يكياش شصت تا شتر، لب بالايي چهل تا. از امام سؤال ميكنند هر جفتي دو تا. يكياش 50 تا. به لب كه رسيد، 50 تا 50 تا نيست. 60 تا و 40 تا است. چرا؟ امام ميفرمايد: لب بالا را كسي ببرد فقط دندانهايش پيداست زشت ميشود. اما لب پايين را كسي قيچي كند، ببرد، هم دندانهايش پيداست و هم آب دهانش روي لباسش ميريزد. يعني سختياش بيشتر است، بايد ده شتر اضافه بدهد. ما نميدانيم كه اسرار دين چيست؟ ببينيد چرا كفّاره دو ماه روزه؟ چرا دويست ركعت نماز نيست؟ امام فرمود: خوب مردم خواسته باشند نماز بخوانند، از كار و كاسبي ميافتند. تازه نماز اثر سازندگي براي خودش دارد. ببخشيد روزه! بايد همهي حساب…
امام حسن و امام حسين كوچولو بودند، مريض شدند. درس اول: بيماري براي بچههاي خوب هم هست. گاهي مردم ميگويند: فلاني كه از اولياي خدا است، چرا اينقدر مشكل دارد؟ زينب كبري از اولياي خدا بود مشكلش از همه بيشتر بود. پيشنهاد مردم پذيرفته شد. روزه، لازم نيست آدم نذر كند، يك گوسفند بكشد. يا پول بدهد كه بعد بگويد: پول ندارم چه كنم؟ نذر كنيد كه ده صفحه قرآن بخوانيد. 5 صفحه قرآن بخوانيد. يك ختم قرآن بخوانيد. مطالعه كنيد. خودش ارزش دارد. خوب!
3- اطعام محرومان، سيره و روش اهل بيت (عليهمالسلام)
«وَ يُطْعِمُونَ»، «يُطْعِمُونَ» «اَطعَمَ»، «يُطْعِمُونَ» فعل ماضي است يا مضارع؟ با هم بگوييد. مضارع. فعل مضارع براي استمرار است. «يُطْعِمُونَ» يعني كارشان اطعام بود. آخر يكوقت يك كسي پدرش ميميرد، شام ميدهد. عروسي دارد شام ميدهد. در عزا و عروسي هر گدايي و هر فقيري هم يك سوري به مردم، اما«يُطْعِمُونَ» يعني كارشان اين است. يعني اهل بيت كارشان اطعام است. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ»
«عَلى حُبِّهِ» سه تا معنا دارد. 1- «عَلى حُبِّهِ» يعني «عَلى حُبِّ الله» چون خدا را دوست دارد. 2- «عَلى حُبِّهِ» يعني «عَلى حُبِّ مسكين و يتيم» يتيم را دوست دارد. اسير را دوست دارد. 3- «عَلى حُبِّهِ» يعني «عَلى حُبِّ طعام» غذا را دوست دارد. آدم نزديك افطار غذا را دوست دارد. پس «عَلى حُبِّهِ» يعني «عَلى حُبِّ الله» يا «عَلى حُبِّ مسكين» يا «عَلى حُبِّ اطعام» فرق نميكند. ظاهر «عَلى حُبِّهِ» يعني ميل به غذا. چون گاهي آدم لباس برايش كوتاه است، به كسي ميدهد، مهم نيست. اين لباس را دوست ندارم. از رنگ آن خوشم نميآيد. تنگ است، كوتاه است. از مد افتاده است. پس به فقير دادم. اينها ارزش ندارد. قرآن ميگويد: اگر ميخواهيد رشد كنيد، آن چيزي را كه دلتان دوست دارد، هرچيزي را دوست داريد، بدهيد. يعني ابراهيم بايد اسماعيلش را بدهد. يعقوب بايد يوسفش را بدهد. آنچه را كه دوست داريم، بدهيم. نه آنچه كه ميخواهيم دور بياندازيم.
مسكين يعني چه؟ مسكين و مسكن يكي است. مسكن يعني خانه، مسكين به كسي ميگويند كه به خاطر بيپولي در خانه مينشيند. ميگوييم: بيرون برو. ميگويد: كفش ندارم. چادر ندارم. برويم مهماني. آخر مهماني برويم بايد پس بدهم. نميتوانم پس بدهم. بيرون برويم، بچهام موز ميخواهد. پرتقال ميخواهد. پول ندارم پس در خانه مينشينم. بيرون برويم. ماشين ندارم. بيرون برويم، پول تاكسي ندارم. يعني آنهايي كه به خاطر بيپولي در خانه مينشينند، به اينها مسكين ميگويند. مسكن و مسكين يكي است. مسكن يعني خانه، مسكين به كسي ميگويند كه از بيپولي در خانهاش مينشيند.
يتيم هم كه ديگر معنا كردن ندارد. يعني معنايش نيازي به توضيح ندارد. اسير هم كه ميدانيد چه كسي است؟ در جبهه بوده است. آمده من را بكشد. من پيروز شدم، او را گرفتم. اسلام ميگويد: حالا كه او را گرفتي، او را نكش. او را در خانه ببر، به عنوان برده زندگي تو را از نزديك ببيند، با اسلام آشنا شود، به تدريج هم آزاد شود. روزه خوردي اسير آزاد كن. كار خيري ميخواهي بكني، اسير آزاد كن.
4- اخلاص در كار نيك و نداشتن انتظار تشكر
بعد آنچه كه مهم است، ميگويد: «إِنمََّا نُطْعِمُكمُْ لِوَجْهِ اللَّهِ» ما براي خدا به شما غذا داديم. «لَا نُرِيدُ» نميگويد: به زبان نميگوييم. «لَا نُرِيدُ» يعني اراده، در دلمان هم نيست. آخر بعضيها به زبان حرف نميزنند. اما در دلشان دوست دارند كسي تعريفشان را بكند. ميگويد: نه، من به زبان كه نميگويم هيچ، «لَا نُرِيدُ» در دلم هم ارادهي جزا ندارم. در دلم هم ارادهي تشكر ندارم. حالا آيهي بعدش را شما بخوانيد. آيات بعدش را. بعد از اين آيه چه ميگويد؟ خدا ميگويد: حالا كه اخلاص داري، 14، 15 چيز به تو ميدهم. «لَا نُرِيدُ مِنكمُْ جَزَاءً» جزا نميخواهي، «وَ لَا شُكُورًا» تشكر هم نميخواهي، حالا بببين من چه ميدهم؟
قاري: 1- «فَوَقَئهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَالِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّئهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُورًا» (انسان/11) «وَقَئهُمُ» حالا كه شما با اخلاص غذايت را دادي، خدا آنها را حفظ كرد. «شَرَّ ذَالِكَ الْيَوْمِ» يعني از شّر قيامت اينها را حفظ كرد. اين يك. «نَضْرَةً وَ سُرُورًا» 2- سرور به اينها داد. ديگر چه؟ 3- «وَ جَزَئهُم بِمَا صَبرَُواْ جَنَّةً وَ حَرِيرًا» (انسان/12) «جَنَّةً» بهشت به شما داديم. «حرير» لباس ابريشم به شما داديم. بعدي را بخوانيد. «مُّتَّكِِينَ فِيهَا عَلىَ الْأَرَائكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِيرًا» (انسان/13) «مُّتَّكِِينَ فِيهَا عَلىَ الْأَرَائكِ»، «أَرَائكِ» تختي است كه آرايش كردند. تختهايي كه منبّت كاري ميكنند و نميدانم درّ و اينها به آن ميزنند. به خاطر اينكه براي خدا چيزي داديد، در بهشت روي تختهاي مجلّل مينشينيد. «لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا» شمس يعني چه؟ خورشيد. گرما به شما نميرسد. «وَ لَا زَمْهَرِيرًا» زمهرير يعني سرما. نه سرما به شما ميرسد، نه گرما. ديگر چه؟ «وَ دَانِيَةً عَلَيهِْمْ ظِلَالُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلا» (انسان/14) «ظِلَال» يعني سايه، سايهها بالاي سرتان است. اين هم يكي. «وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلا»، «قُطُوفُ» يعني چيدن. «قُطُوفُها» ميوهها خيلي در دسترس است. مثل نارگيل نيست كه بايد بالا بروي، تازه وقتي ميكَني، ببيني دور آن تار است، تارهايش را باز ميكني دور آن پوست سفت است. پوست سفت را بايد با وسيلهاي بشكني تا به مواد قندياش برسيم. حتي مثل توت هم نيست. توت هم شيرين است و نرم است و آسان ميافتد. يعني بايد يك تكانش داد. «ذُلِّلَتْ قُطُوفُ»، «قُطُوفُ» يعني چيدن. چيدن اين ميوهها ذليل است. يعني چيدنش خيلي آسان است. سايه بالاي سر، چيدن ميوه آسان. خوب چند تا شد؟ يك و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و «دَانِيَةً عَلَيهِْمْ ظِلَالُهَا» هشت و نه. بعدش چه ميگويد؟ «وَ يُطَافُ عَلَيهِْم بَِانِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَ أَكْوَابٍ كاَنَتْ قَوَارِيرَا» (انسان/15) دور بهشتيها تاب ميخورند. «يُطاف» يعني دورشان طواف ميكنند. «َبانِيَةٍ» ظروف. ظروف نقره، دردنيا، ظرف نقره و ظرف طلا، استفادهاش حرام است. استفاده از ظرف نقره و از ظرف طلا حرام است. چون در دنيا از حرام گذشتي آنجا به تو ميدهند. «بَِانِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ»، ظرفهاي نقرهاي به شما ميدهم.
5- انواع نعمتهاي بهشتي، پاداش نيكوكاران با اخلاص
«قَوَارِيرَاْ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا» (انسان/16) اين ظروف نقره «قارور» يعني شيشه. شيشههايي همراه با نقره، «قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا» يعني اندازهگيري شده، حساب شده، يعني آخر ما در دنيا ميگوييم، شش بشقاب بايد گلهايش به هم بخورد. اندازهگيريهايش حساب شده باشد. «قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا» يعني اندازهگيريهاي منظم و قشنگ. فرم دارد. خوب ديگر بعدش چه؟ «وَ يُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كاَنَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً» (انسان/17) «كَأس» يعني كاسه. ميگوييم: كاسه «كأس» يعني كاسه. كاسهها و ظرفهايي است كه «مزاج» يعني «ممزوج» در كاسههايي كه مخلوط شده با مواد غذاييها، عطر «زنجبيل» يعني عطر. يك نوع عطري در آن نوشيدنيها ميبينند. ديگر چه؟ «عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلا» (انسان/18) «عَيْنًا» عين يعني چشمه، چشمهاي كه نام آن چشمه، چشمهي سلسبيل است. از چشمهي سلسبيل… خوب ديگر چه؟ قاري: «وَ يَطُوفُ عَلَيهِْمْ وِلْدَانٌ مخَُّلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتهَُمْ حَسِبْتهَُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا» (انسان/19) «يَطُوفُ عَلَيهِْمْ» دور بهشتيها طواف ميكنند، زيبا صورتان، نوجواناني هميشگي، پير نميشوند. «إِذَا رَأَيْتهَُمْ» به اين قيافهها كه نگاه ميكني، «حَسِبْتهَُمْ» حساب ميكني كه اينها «لُؤْلُؤًا» دُر هستند. دُرهاي پخش شده، يعني كارگزاران و مسئولين پذيرايي چنان دورت ميگردند، اين هم «يَطُوفُ» يعني دائماً، اينطور نيست كه باشد ساعت 8 ميآيم به تو شير ميدهم. ساعت 9 ميآيم براي تو شربت ميآورم. دائماً «يَطُوفُ» دائماً. باز فعل مضارع است. يعني هميشه، دائماً، تسلط هم دارند. اينطور نيست كه زير دستشان در برود به يكي چاي بدهند به يكي ندهند. «عَلَيهِْمْ» يعني تسلط دارند. دائماً بر بهشتيها سلطه دارند. زيبا صورتان پايدار، كه وقتي اين زيبا صورتان را نگاه ميكني، حساب ميكني دُر پخش شده هستند.
خوب ديگر چه؟ قاري: «وَ إِذَا رَأَيْتَ ثمََّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَ مُلْكاً كَبِيرًا» (انسان/20) «نعيم» يعني نعمتهاي فراوان. «مُلْكاً كَبِيرًا» يعني حكومت بزرگ. يعني فقط هم نه اينكه حالا يك رستوراني باشد همه براي غذا باشد يك شكمي از عزا دربياورند. «نعيم» نعمتهاي فراوان. ملك كبير، حكومت بزرگ. خوب چه خبر است؟ آخرش ميگويد: «إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُْ…» (انسان/22) آيه را بخوانيد. «إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُْ جَزَاءً وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا» (انسان/22) حالا ميخواهم يك لطيفه بگويم.
6- سپاس الهي، پاداش نداشتن انتظار سپاس از مردم
ايام شهادت زهرا است گوش بدهيد. اهل بيت غذاي افطاري خودش را پشت سر هم به فقيرها داد. شد؟ بعد هم گفتند: ما جزا نميخواهيم. خدا چهارده چيز به آنها ميدهد، بعد ميگويد: «إِنَّ هَاذَا» يعني اين چيزهايي كه دادم «كاَنَ لَكمُْ جَزَاءً» جزا نميخواهي، اين جزا. تو گفتي شكور نميخواهم، «وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا» جزا نميخواهم، جزا. شكور نميخواهم، شكور. گرفتي چه شد؟ يعني آنجايي كه به خدا بگويي من براي تو كار كردم، هرچه اگر از مردم تشكر خواستي، فقط مردم تشكّر ميكنند. مرسي! دست شما درد نكند. تشكّر! اگر اهل بيت افطاريشان را ميدادند از مردم جزا ميخواستند و تشكّر ميخواستند. اينها گفتند: ما خالص هستيم، نه تشكّر ميخواهيم، نه جزا ميخواهيم، خدا چهارده چيز به اينها ميدهد، آخرش هم ميگويد: تو جزا نميخواهي؟«إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُْ جَزَاءً» تو شكور نميخواهي، «وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا» گرفتي چه ميخواهم بگويم؟ مثل قصّهي يوسف. يوسف خواب ديد خورشيد و ماه و يازده ستاره سجده كردند. بعد از سي، چهل سال، يعقوب كه در مصر آمد، يعقوب و پدر و مادر و يازده پسر برايش به سجده افتادند. گفت: «هذا تَأْويلُ رُءْياي» (يوسف/100) چهل سال پيش خواب ديدم، خواب چهل سال پيش من… خواب ديدم خورشيد و ماه، يازده ستاره، پدر و مادر، يازده برادر به من سجده كردند. «ِهذا تَأْويلُ رُءْياي» اين عوض آن چهل سال. گرفتي چه شد؟ اينها امروز گفتند: نه جزا ميخواهيم، نه تشكّر. خداوند يك دور جزا و تشكّر به اينها ميدهد، بعد ميگويد: جزا نميخواهي، «إِنَّ هَاذَا كاَنَ لَكمُْ جَزَاءً» شكور نميخواهي، «وَ كاَنَ سَعْيُكمُ مَّشْكُورًا» درس ما چيست؟ درس ما اين است كه اگر براي خدا كار كنيم، «تو نيكي ميكن و در دجله انداز». غصّه نخور كه من زحمت كشيدم، كسي قدر من را نداشت. به او خدمت كردم او به من بيمهري كرد.
7- انجام كارهاي نيك بدون توقع پاداش
يك كاري كه براي خداست انجام بدهيد، اميرالمومنين در نهج البلاغه ميفرمايد: كاري كه خير است انجام بده، فكر نكن مشتري دارد يا ندارد. كسي قدرداني ميكند يا نميكند. تو اين كار خير را انجام بده، الآن جلو داري ميروي، يك سنگي در جادّه است. به ما چه؟ وزير راه بردارد. به ما چه؟ مسئول جادّهها بايد بردارند. به ما چه؟ بابا پياده شو، سنگ را از جلوي پا بردار. از جلوي پاي مردم بردار، يكوقت ميبيني صدها سنگ در جادّه است، كه بايد ماشين شما به آن سنگها برخورد كند، و ماشين شما آسيب ببيند. چون سنگي را برداشتي، خدا صدها سنگ را از جلوي پايت برميدارد. مگر نوكرش هستم؟ من نان بگيرم او بخورد؟ بابا نانوايي خلوت است. خوب يك نان هم براي او بگير. حالا او ديگر از خانه بيرون نيايد. پشت بام خانه برف بود پايين ريختي. خوب ديگر برف او را هم پايين بريز. پيرمرد است ، پيرزن است. به من چه؟ چشمش كور، پول دارد بدهد. نگوييد چشمش كور، به ما چه؟ مگر نوكرش هستم؟ مگر كلفتش هستم؟ من كه حالا دستم واكسي شده بگذار كفش بغلي را هم واكس بزنم. من كه دو تا خودكار دارم، بگذار اين خودنويس را بدهم. من يك پولي بانك دارم، يك مقدار از عروسيمان بكاهيم، يك دختر بيجهازيه را جهاز بدهيم. يك خرده مصرفمان را كم كنيم يك مشكلي را حل كنيم. مشكل حل كن، مشكلاتت حل ميشود. سورهي دَهر، سورهي انسان، ميگويد: اهل بيت گفتند: نه جزا، نه تشكّر، خدا چهارده، پانزده تا چيز براي اينها ريخت، آخرش هم گفت: هم جزا، هم تشكّر. نه جزا، نه تشكّر، خدا گفت: هم جزا، هم تشكّر. غصّه نخوريد كه چرا ما جان بكنيم، كسي از ما قدرداني نكند. من ديگر دعوتشان را قبول نميكنم. به آنها خدمت كردم، به من محل نگذاشت. قدر خدمات من را نداشت. با خدا معامله كنيد كه بعد از چهارده عنوان تازه مزد ميدهد. فاطمهي زهرا اين بود.
خدايا معرفت ما را نسبت به قرآن و اهل بيت، عشق ما را نسبت به قرآن و اهل بيت، فهم ما را نسبت به قرآن و اهل بيت، پيروي ما را نسبت به قرآن و اهل بيت، روز به روز بيشتر بفرما. قرآن و اهل بيت با هم هستند. شما بچه را كه يك پاركي يك جايي ميبري، روي تاب مينشاني. اگر اين بچهي شما دستش به زنجير و طناب باشد، خيالت راحت است. هرچه هم اين را تكان بدهند، چون ميبيني سفت گرفته است. چون سفت گرفته است، هرچه هم تابش بدهي،… اما اگر يكي از اينها را بگيرد، رنگت ميپرد. پيامبر گفته: دو تا طناب را خوب بگيريد. «كِتَابَ اللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِي» (بحار الانوار/ج10/ص159) دستتان را به قرآن و اهل بيت بگيريد، ديگر هرچه هم موج آمد، من خيالم از شما جمع است. اگر دستتان به قرآن باشد، اهل بيت را نشناسيد يا دستتان به اهل بيت باشد، قرآن را نشناسيد، دستتان به يك طناب است، دست به يك طناب را پيغمبر ميگويد: «إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُم» (بحار الانوار/ج3/ص248) خيلي روايت داريم. «إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُم» من براي شما ميترسم. چون مثل مادري كه ميگويد من، پدر كه ميگويد: من، ميترسم دست تو به يك طناب است. اگر ميخواهيد هر موجي تكان داد، تكان نخوريم، «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» (بحار الانوار/ج2/ص99)
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»