متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1386/12/9
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
بينندهها اين بحث را شب اربعين امام حسين(ع) پاي تلويزيون ميبينند. من ميخواهم يكي از مسائلي را كه راجع به امام حسين(ع) است، بگويم. در سورهي فجر يك آيه داريم كه ميفرمايد: «يَأَيَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ *ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ. . . » (فجر/27 و 28) يعني دل آرام، يكي از مصاديق مهم اين نفس مطمئنه، امام هم در وصيت نامهاش فرمود: من با دلي آرام. . . اين دل آرام خيلي مهم است. در كرهي زمين نيست. آنهايي كه دلار دارند، آرامش ندارند. آنهايي كه اسلحه دارند، آنهايي كه يار دارند، پول دارند، مال دارند، حكومت دارند و. . . هيچ كس دلش آرام نيست، به جز اولياء خدا! يكي از بارزترين و روشنترين مصاديقش شخص امام حسين(ع) كه ميگويد دلش آرام بود. اين دل آرام را از كجا به دست ميآوريم؟ يك مطلبي را امروز عصري در بحار ديدم. عرض كنم كه. . . فتوكپي آن را گرفتم. بحارالانوار، جلد 45، صفحه 56. جملهي بحار را ميخوانم.
1- آخرين گفتگوهاي امام حسين(عليهالسلام) با دشمنان
«و جلس على صدر الحسين» شمر روي سينهي امام حسين نشست. «و قبض على لحيته» ريش مبارك امام حسين را گرفت. «و همّ بقتله» همت كرد كه امام را با خنجر سرش را جدا كند. «فضحك الحسين» «ضحك» يعني خنديد. اين را ميگويند «نفس مطمئنه» خيلي است. دشمن روي سينه نشسته است. ريش را گرفته است. خنجر را گذاشته است. آنجا امام حسين(ع) لبخند ميزند. الله اكبر! «فقال له» امام حسين گفت: «أ تقتلني و لا تعلم من أنا» ميكشي؟ نميداني من كه هستم؟ «فقال أعرفك حق المعرفة» شمر گفت: ميشناسمت، خوب هم ميشناسم. «أمك فاطمة الزهراء» مادرت فاطمه است. «و أبوك علي المرتضى» پدرت علي بن ابيطالب است. «و جدك محمد المصطفى» ميكشمت و باكي هم ندارم. از اين چه ميفهميم؟ از اين ميفهميم كه علم بشر را نجات نميدهد. شمر امام حسين را خوب ميشناخت. شناخت كافي نيست. در كنار علم بايد ايمان هم باشد. اينكه ما دائم بگوييم: بچه ما ليسانس است، فوق ليسانس است، دكتر و مهندس است، علم آدم را نجات نميدهد. در قرآن بسيار آيه داريم كه ميفرمايد: «مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ» (آلعمران/19) باسواد است، اما كج ميرود. باسواد است و كج ميرود. خيلي مهم است. اين خيلي مهم است. شمر گفت ميشناسم «اعرفك حق المعرفة» خوب ميشناسمت. «أقتلك و لا أبالي» ميكشمت و باكي هم ندارم. «فضربه بسيفه اثنتي عشرة ضربة» 12 خنجر به بدن امام حسين(ع) فرو كرد. آخرش هم «ثم جز رأسه» بعد سر امام را هم بريد. اين را براي چه گفتم؟ دو هدف داشتم. يكي اينكه علم انسان را نجات نميدهد. كنار علم بايد ايمان باشد. يكي هم اينكه امام حسين(ع) دل آرام داشت. در حساسترين وقت، جمله عربياش چه بود؟ «ضحك» خنديد. اين خيلي مهم بود براي من. نشانه نفس مطمئنه است.
حالا جلوههايي از دل آرام:
بحث را شب اربعين ميبينيم. «نمونههاي آرامش دل»
1- اينكه امام حسين(ع) با جرأت ميتواند دشمنش را معرفي كند و هيچ تقيهاي نكند. با صراحت ميگفت: «فاسقٌ» يزيد فاسق است. «شارب الخمر» شراب خوار است. اين استيضاح يك! با صراحت مفاسد حكومت را ميگويد. اين علامت آرامش دل است. آدمي كه دلهره داشته باشد، جرأت نميكند به اين روشني، بگويد فلاني چنين و چنان است. رك ميگويد: بله!
2- آگاهي از حوادث. از حوادث به خوبي آگاه است. اينطور نيست كه امام حسين(ع) غافلگير شد. قبل از امام حسين، اميرالمؤمنين آمد برود، پرسيد: اينجا كجاست؟ گفتند اينجا كربلاست. فرمود: پسرم را همين جا ميكشند. قصهي كربلا را قبل از شهادت امام حسين خوب ميدانست.
2- اعتماد به نفس در سايهي ايمان به خدا
3- اعتماد به نفس در سايهي ايمان به خدا. اعتماد به نفس به تنهايي خوب نيست. چون ما در سايهي ايمان به خدا بايد اعتماد به نفس داشته باشيم. امام حسين فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَلْجَأ» اگر در دنيا هيچ پناهگاهي نباشد «وَ لَا مَأْوًى» هيچ پناهگاهي نباشد. «لَمَا بَايَعْتُ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَة» (بحارالانوار/ج44/ص329) هيچ جا نباشد من با يزيد بيعت نميكنم. اعتماد به نفس! اما «والله» آگاه باشيد، به خدا قسم! «وَ اللَّهِ لَا أُجِيبُهُمْ إِلَى شَيْءٍ مَمَّا يُرِيدُون» به خدا قسم اهدافي كه بني اميه دارد، يكي از آنها را جواب مثبت نميدهم. به همهي هدفها ميگويم: نه! تا كي؟ تا زماني كه «وَ أَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمِي» (بحارالانوار/ج45/ص12) تا اينكه اين ريشهاي من با خون گردنم، خضاب شود. يعني تا اينجا پيش ميروم، به حكومت فاسد بله نميگويم. اعتماد اين است. «يَأَيَّتهَُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ» دل آرام!
4- نمونهي ديگر. هدفداري و توكل! فرمود: «وَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّهِ» من توفيق ندارم، مگر توسط خدا. «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ» فقط بر خدا توكل ميكنم. «وَ إِلَيْهِ أُنيب» (هود/88) و به سوي خدا كوچ ميكنم. بر او توكل ميكنم و به سوي خدا ميروم و از همه حوادث رد ميشوم. روح بزرگ! اين روحهاي كوچك مانند لاستيكهاي دوچرخه هستند و در اولين موج تاب برميدارند. روح بزرگ مانند لاستيكهاي تراكتور است. از هر موجي رد شود، تاب برنميدارد. كشتند، بردند، زدند. . . دل آرام!
5- ايمان به مقدرات: امام فرمود: «كل من قضي فهو كائن» هر چه كه خدا مقدر كرده است، شدني است. بيخود در مقابل مقدرات خدا دست و پا نزنيد. مقدرات حتمي خدا شدني است. «صبراً علي قضائك» عربيهايي كه ميخوانم براي امام حسين است. خدايا هر چه كه تو مقدر كردي، من صبر ميكنم. مقدر كردي اين چنين باشد، طوري نيست، راضيم. «رضاً برضاك»
3- آمادگي براي شهادت، از نشانههاي دل آرام
6- از مرگ نترسيدن: الان به بنده اگر بگويند: آقاي قرائتي! شما چهار شب ديگر ميميري، اِه. . . من. . . از حالا ميميرم و بهم ميريزم. راديو و تلويزيون و نهضت سواد آموزي و ستاد نماز و اين سخنرانيها را همه را رها ميكنم و فرار ميكنم كه خدايا چهار روز ديگر ميميرم. هر كس. . . قرآن ميگويد اگر ميخواهيد ببينيد كه كارتان درست است يا نه؟ اگر خبر مرگتان را دادند ميترسيد يا نه؟ حتي نميگويد: نترسيد. ميگويد: «فَتَمَنَّوُا الْمَوْت» نميگويد: «لا تخافون من الموت» «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاس. . . » آخر يهوديها ميگفتند ما از اولياء الله هستيم. خدا ميگويد با اين خط كش متر كنيد و ببينيد. اگر از اولياء خدا هستيد، بايد از مرگ كه نميترسيد، هيچ اصلاً بايد «فَتَمَنَّوُا الْمَوْت» (جمعه/6) تمنا يعني بايد آرزوي مرگ بكنيد. يك آيه داريم كه آيه تندي است. نميدانم بگويم يا نگويم. . . بگو ديگر آيه قرآن است، از خودت كه نيست. شعر نيست كه بگويي شاعر خيال كرده است، حديث نيست كه بگويي شايد حديثش ضعيف باشد. تاريخ نيست كه بگويي شايد دروغ باشد. قرآن است. قرآن ميفرمايد: خيلي سخت است. سخت است. خيلي، خيلي، خيلي، خيلي سخت است. خيلي سخت است، خيلي سخت است. ميگويد: علامت اينكه ما دين داريم، يا دين نداريم، اگر گفتند خودت را بكش، ميكشي يا نه؟ آيهاش اين است: «وَ لَوْ أَنَّا» يعني اگر ما «كَتَبْنا عَلَيْهِم» بنويسيم بر اينها، واجب كنيم. «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُم» (نساء/66) اگر گفتيم برو بالاي منار و خودت را پرت كن، مردش هستي يا نه؟ ميگويد: بله ببينيد، نادر هستند اينها.
قصهاي نقل ميكنند كه يك كسي آمد پهلوي امام. گفت: آقا قيام كن! شما اين همه مريد داري، بلند شو و حكومت وقت را سرنگون كن! كودتا كن! فرمود تو هم. . . بله! بنده هم از آن جان نثاران شما هستم. من فدايي و پيش مرگ شما هستم. حضرت فرمود برو داخل اين تنور. گفت: آقا ما خلافي نگفتيم، آقا ما چه گناهي كرديم؟ يك نفر ديگر آمد، گفت: برو داخل تنور! رفت. گفت: چند تا مؤمن تنوري داريم؟ گفت: تنوري هيچي، خداحافظ! آيه داريم كه آدمها سر دو فلس پول، رفوزه شدهاند. صفر گرفتند و آنهم نه صفر عادي! صفر بزرگ، قد درب قوري! ميآمدند تنگ گوش پيغمبر كه يا رسول الله! . . . پچ پچ پچ. . . . هي تنگ گوش او، او ميرفت و او ميآمد. پيغمبر خسته شد. آن هم خلق بزرگ پيغمبر. خوب آدم ده تا، بيست تا، سي تا! آيه نازل شد كه هر كس ميخواهد در گوش پيغمبر صحبت كند، برود و يك درهم صدقه بدهد. تا ديدند پول است، در رفتند و گفتند: نه آقا! غرض عرض سلامي بود. آيه نازل شد كه خيلي خوب برگرديد. نميخواهد صدقه بدهيد. فقط ميخواستم بگويم كه شما مرد نيستيد. آيهاش اين است: «أَ أَشْفَقْتُمْ» ترسيديد؟ «أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَي» عربيهايي كه ميخوانم قرآن است. «أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقات» (مجادله/13) ترسيديد براي در گوشي پيغمبر يك درهم به فقير بدهيد و بياييد در گوشي بگوييد؟ يعني پيغمبر را به اندازه يك درهم. . . يعني ترسيدي پول بدهي؟ خانهاش را چند ميليون عوض ميكند، براي بچهاش كفش ميخرد چند هزار تومان. اما تا يك كتاب گران است، هي سوت ميكشد. تو براي پاي بچهات اينقدر پول دادي، براي مخ بچهات چرا سوت ميكشي؟ يعني پاي بچه تو از مخ بچه تو. . . شما براي مبلمانت، براي تغيير ماشينات، براي تغيير خانهات، براي ديوار پشت خانهات كه سنگ كذايي بكني، آجر چناني بكني، براي ديوار پشت خانهات اينقدر خرج كردي، سوت نكشيدي! آن وقت براي فهم بچهات اينقدر سوت ميكشي كه چه كني؟ يعني مخ بچهات، به اندازه پشت ديوار خانهات نميارزد؟ نه مشكل افراد دل آرام. . .
4- حضرت عبدالعظيم حسني از اولياء خدا
اميرالمؤمنين ميگويد: اگر ميخواهيد ببينيد، ولي حقيقي ما هستيد. . . ولي حقيقي مهم است، ولي حقيقي لقبي است كه امام به حضرت عبدالعظيم داد. شهر ري! همان كه زيارت حضرت عبدالعظيم، ثواب زيارت كربلا را دارد. اين مهم است.
يكي از برادرهاي عزيز روحاني، پيشنماز حرم حضرت عبدالعظيم شده بود. يكي از بزرگان به او رسيد و نميدانست كه ايشان پيشنماز حرم حضرت عبدالعظيم است. گفت: آقا بخشيد، من خوابي براي شما ديدم. گفت: چه خوابي ديدي؟ گفت: من خواب ديدم كه شما پيشنماز حرم امام حسين شدهاي. گفت: شما خبر از من نداري؟ گفت: نه! گفت: من مدتي است كه پيشنماز حرم حضرت عبدالعظيم شدهام. اين خوابها هم آن حديثها را تأييد ميكند. البته چون حديث داريم، خواب دنبال حديث ارزش است. نميشود با خواب ايمان درست كرد. ايمان را بايد از عقل درست كرد، منتها اين خوابها هم بندكشي ميكند. امام به حضرت عبدالعظيم فرمود: «انت. . . » «انت» ميدانيد يعني چه؟ تو! «أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّا» تو ولي ما هستي. يعني تو راست ميگويي. تو واقعاً و حقيقتاً ولي ما هستي. آن وقت حديث داريم هر كس ميخواهد ببينيد ولي اميرالمؤمنين، شيعه درجه يك هست يا نه، از ياران درجه يك حضرت مهدي هست يا نه؟ علامتش اين است كه حديث داريم، نميرسيد به ولايت درجه يك مگر اينكه اگر همه مردم منطقه گفتند تو آدم بدي هستي، دلت آرام باشد. مثل اينكه مثلاً در دستت طلاست، شما يك سكه طلا در دست ميگيري، همه تهران بگويند: سفاله! سفاله! سفاله! سفاله! شما ميخنديد. بگوييد تا خسته شويد. چون خود تو ميداني طلاست، اگر همه كرهي زمين هم بگويند سفال است، آرام هستي. ولي اگر در دستت سفال است، همهي مردم گفتند: طلاست! باز دلت آرام است. خودت كه ميداني چيست. خودت كه ميداني چيست! اين نفس مطمئن يعني اگر همه گفتند زنده باد! همه گفتند: مرده باد! چيزيت نشود. اين دل آرام. . .
5- امام خميني(ره) و دل آرام
يكي از بزرگان پهلوي امام رفت. گفت: طرفداران بنيصدر به من جسارت ميكنند. جسارت ميكردند. مثلاً به بهشتي جسارت ميكردند. امام فرمود: چه صدايي ميآيد؟ ميگفت: گوش داديم و ديديم كه مردم در پشت ديوار ميگفتند: «روح مني خميني *** بت شكني خميني» امام فرمود: مردم تهران، پشت اين ديوار بگويند زنده باد خميني، يا بگويند مرگ بر خميني در من اثر ندارد. اين را دل آرام ميگويند. نفس مطمئنه! دل آرام. . . البته نيست. من هم كه ميگويم، حرفش را ميزنم. چون شب اربعين بينندهها پاي تلويزيون هستيد، نتيجه بحث اين است كه از خدا بخواهيم. . . حالا دعا ميكنم، همهي شما آمين بگوييد. خدايا! به امام حسيني كه دلش آرام بود، و اصحابش كه دلشان آرام بود، حالا اصحاب امام حسين را هم من اينجا نوشتم كه بعضي از اصحاب امام حسين را كه مثلاً ابالفضل فرمود: به خدا قسم اگر دستم را قطع كنيد، دست از دين برنميدارم. اين دل آرام است ديگر! به زينب كبري(س) گفتند: وضع را چگونه ديدي؟ گفت: هيچ چيزي جز زيبايي نديدم. همه چيز زيباست. طوري نشده است. خيلي مهم است. حضرت قاسم ميگويد: از عسل شيرينتر است. بچهي 13 ساله ميگويد: مرگ از عسل شيرين تر است. خيلي مهم است. خيلي مهم است. علي اكبر ميگويد كه: اگر ما حقيم «و لا أبالي» مهم نيست، هر چه ميخواهد بشود. به امام حسين ميگويند: كشتن است! ميگويد: باشد، كشتن باشد. دل آرام! دل آرام! «إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَة» من مرگ را چيزي جز سعادت نميبينم. مرگ سعادت است. «وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما» (بحارالانوار/ج44/ص193) زندگي با ظالم نكبت است. دل آرام! دل آرام اينطور نيست كه حالا مردم بگويند: خوب است! مردم بگويند: بد است! منتظر اين باشد كه تعريفش را بكنند، تعريفش را نكنند. ما دلمان آرام نيست. ما اگر چند نفر يك كتاب بنويسيم، در اينكه اسم ما كجا باشد، چانه ميزنيم. آقا! اسم من اول باشد. آخرش ميگوييم: قرعه بكشيم. يا ميگوييم به ترتيب حروف الفبا.
دل آرام! ما در جبهه دل آرام ديديم. يك وقت در جبهه ما ديديم كه اين رزمندهها، به هم نگاه كردند، گفتند آقا يك بيست دقيقه ديگر وقت داريم تا برويم خط مقدم. اين بيست دقيقه يك گيم ديگر بازي كنيم. اصلاً من همينطور ماندم. اين 20 دقيقه ديگر ميرود خط مقدم، خط مقدم هم يعني قتلگاه! اين چطور دارد توپ بازي ميكند؟ با اينكه ميداند 20 دقيقه ديگر. . . چه دل آرامي! اصلاً خودم را باختم. يعني احساس خجالت و شرمندگي كردم كه چه دل آرامي!
6- انجام تكاليف الهي، عامل آرامش دل
به يكي از علماي بزرگ گفتند اگر به شما بگويند: هفته ديگر ميميري. . . به شما بگويند: يك هفته ديگر بيشتر عمر نداري، اين يك هفتهاي كه از عمرت باقي مانده است را چه ميكني؟ ايشان گفت: هر كاري ميكنم، همانكاري است كه از اول تكليف كردهام. يعني از اول تكليف جوري كار كردهام كه بتوانم قيامت، جواب بدهم. بنابراين اگر به من بگويند: هفتهي ديگر ميميري، الان ميميري هيچ براي من فرقي نميكند. اين امام كه فرمود من با دلي آرام ميروم، دروغ نميگفت. ده دوازده سال پيش دل آرام را نشان داد. وقتي در هواپيما نشست، كه دوازده بهمن بيايد. هواپيما. . . حكومت دست شاه بود، بختيار بود، هنوز دست آمريكاييها و نمايندگاني كه آمريكا هنوز اينها را دوست دارد، بود. به او گفتند چه احساسي داري؟ يادتان هست چه گفت؟ بگوييد، هر كه بلد است بگويد. گفت: هيچي! يعني هواپيما سرنگون بشود، شد كه شد! رفتيم و حكومت اسلامي تشكيل داديم، شد كه شد! من وظيفهام بوده در مقابل شاه قيام كنم، شاه بزرگترين منكر است. نهي از منكر كه فقط اين نيست كه آقا غيبت نكن، دروغ نگو! بيحجاب نباش! نميدانم. . . اينها هم نهي از منكر است اما منكر بزرگ. . . وجود طاغوت منكر است. خود وجود شاه منكر است. وجود بنياميه منكر است. بايد اينرا برداريم. نهي از منكر كليدي! منكرات بزرگ كه برداشته شود، باقي خودش خوب ميشود. «اذهب الي فرعون» برو به سراغ فرعون. «انه طغي»
«ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً(فجر/28) فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى(فجر/29) وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ(فجر/30)» راجع به امام حسين و اربعينش چون بينندگان عزيز شب اربعين بحث را گوش ميدهند:
اول اينكه در بين زيارتها، زيارت اربعين علامت ايمان است. چند چيز علامت ايمان است. يكي از آنها زيارت اربعين است. و لذا در كربلا اربعين امام حسين از عاشورا هم جمعيتش بيشتر است. علامت ايمان است.
دوم اينكه هيچ كسي به اندازه سال شهادتش برايش اربعين گرفته نشده است. امام حسين 1368 سال است كه شهيد شده است. 1368 اربعين برايش گرفتهاند. براي هيچ پيغمبري و هيچ امامي، اينقدر اربعين نگرفتهاند.
سوم اينكه تنها كسي كه هم براي زيارتش زيارت نامه آمده، هم براي اربعينش زيارت نامه آمده است، امام حسين است.
7- خون امام حسين(عليهالسلام)، عامل هدايت مردم
حالا در زيارت اربعين كلماتي است. يكي اينكه ميگويد خون معلم است. خون هم معلم است؟ بله! معلم كه فقط استاد دانشگاه و آيت الله نيست. خون هم معلم است. بهشتي و 72 تن در حزب جمهوري، وقتي شهيد شدند، خونشان باعث شد كه مشخص شود منافقين كه هستند، بنيصدر كيست. يعني گاهي وقتها اگر ميخواستي با علم و با كتاب و مقاله يكي يكي بنشيني و بحث كني كه چه كسي و خوب و چه كسي بد است، شايد دهها سال طول ميكشيد. ولي يكمرتبه يك انفجار، گاهي مرتبه يك شهادت، همه ورقها بر ميگردد و مردم ميفهمند حق با چه كسي است. يعني يك كسي فرار ميكند و به فرانسه ميرود، يكي هم در رياست جمهوري قطعه قطعه ميشود. مردم ميگويند: عجب! خيلي خوب فهميديم حق با چه كسي است. در زيارت اربعين امام حسين داريم: حسين جان خون دادي و مردم فهميدند «لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» (التهذيب/ج6/ص113) يعني مردم از گيجي درآمدند. خون مردم را از گيجي بيرون آورد. «وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاء» (بحارالانوار/ج98/ص177) در زيارت داريم كه خدايا! ميراث انبياء را به حسين دادي. چه طور؟ نوح كشتي داشت. «ان الحسين سفينة النجاة» كشتي نجات حسين است. همينطور كه نوح كشتي داشت، حسين هم كشتي دارد. در قرآن راجع به نوح ميگوييم: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ» (صافات/79) سلام بر نوح در طول تاريخ. در زيارت امام حسين هم ميگوييم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنِّي مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَار» تا شب هست، تا روز هست، سلام بر تو! يعني عين سلامي كه به نوح ميدهيم، به او هم ميدهيم. درباره ابراهيم قرآن ميگويد: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّه» (بقره/124) خدا ابراهيم را گرفتار بلا و امتحان كرد. امام حسين هم فرمود: «نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِه» ما در هر امتحاني كه خدا بكند، صبر ميكنيم. ابراهيم گفت زن و بچهام را آوردهام مكه «لِيُقيمُوا الصَّلاة» (ابراهيم/37) براي نماز! امام حسين هم در شب عاشورا فرمود: امشب را به من مهلت بدهيد. «أني أحب الصلاة» (اللهوف/89) من نماز را دوست دارم. به موسي خدا ميگويد: «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ» (نازعات/17) برو سراغ فرعون! امام حسين هم فرمود من به سراغ يزيد ميروم. او ريشهي ظلم است. اول جنايتكار رژيم بنياميه است. خدا دربارهي عيسي ميگويد: «جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَة» (زخرف/63) عيسي ميگويد: من براي تو حكمت آوردهام. در زيارت امام حسين هم داريم: «وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِهِ بِالْحِكْمَة» (كافي/ج4/ص570) دربارهي حضرت اسماعيل، وقتي ابراهيم به اسماعيل، پدر به پسر گفت من مأمور شدم كه تو را بكشم، گفت: «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» (صافات/102) هر چه خدا گفته انجام بده! نترس. خدا به تو گفته: بكش! بكش! «يا أَبَتِ افْعَلْ. . . » امام حسين هم فرمود: «رضاً برضاك» خدايا هر چه كه تو راضي هستي. در زيارت اربعين داريم: خدايا هر چه كه به همهي انبياء دادي. . .
8- امام حسين(عليهالسلام)، وارث همهي پيامبران الهي
و لذا ميگوييم: «السلام عليك يا وارث آدم. . . السلام عليك يا وارث نوح. . . يا وارث ابراهيم. . . يا وارث موسي. . . يا وارث عيسي» يعني چه؟ يعني هر كمالي كه به انبياء داده است، خدا به امام حسين هم داده است. دربارهي انبياء ميگويد: «كُلٌّ مِنَ الصَّابِرينَ» (انبياء/85) همهي انبياء صابر هستند. امام حسين هم فرمود: «شَتَمُوا عِرْضِي فَصَبَرْت» (بحارالانوار/ج44/ص313) آبروي من را ريختند، ولي صبر كردم. حضرت يعقوب ميگويد: «يا أَسَفى عَلى يُوسُف» (يوسف/84) يعقوب گريه ميكرد و ميگفت: آه. . . آه. . . از فراق يوسف. امام حسين هم فرمود: «ما اوهالني علي اسلافي اشتياق يعقوب ليوسف» همينطور كه يعقوب مشتاق ديدن يوسف بود، من هم مشتاق ديدن جدم هستم و هيچ از شهادت نميترسم. «وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاء» اينها جملاتي است كه در زيارت اربعين است.
شب اربعين بحث را گوش ميدهيد. بياييد و يك سلام بكنيم. سلام به امام حسين! امام حسين شهيد است و زنده است. زنده را كه سلام ميكني، «تحيوا باحسن» او هم جواب بهتر به تو ميدهد. يعني هر جور كه سلام به امام حسين كني، امام حسين ميشنود و جواب گرمتر به شما ميدهد. پس همه شما با من يك سلامي بكنيم.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْن»
خدايا! بينندهها بحث را شب اربعين ميبينيد. يك دعا ميكنم، همهي شما آمين بگوييد. به آّبروي امام حسين، آن دل آرامي كه به اصحاب امام حسين دادي، آن دل آرام را به ما هم مرحمت بفرما! (الهي آمين) ايماني به ما بده كه اگر مردم كرهي زمين گفتند زنده باد يا مرده باد، پول آمد يا فقر آمد، شهرت آمد يا گمنامي آمد، فرزند آمد يا داغ آمد، فراز آمد يا نشيب آمد، قله بود يا دره بود، ايماني به ما بده كه هيچ حادثهاي، ما را از تو و راه و رضاي تو جدا نكند. (الهي آمين) زيارت امام حسين را با معرفت نصيب همهي ما بفرما! (الهي آمين) امنيت كامل را بر عراق و افغانستان و لبنان و همهي بلاد اسلامي حاكم بفرما (الهي آمين) رهبر ما، دولت ما، امت ما، جوانها ما، ناموس ما، نسل ما، دين ما، مكتب ما، دنياي ما، آبروي ما، عزت ما و هر نعمتي كه به ما دادهاي، در پناه آقا حضرت مهدي حفظ بفرما! (الهي آمين)
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته