متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1384/8/10
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
سوره فلق داشتيم صحبت ميکرديم، آفت شناسي، آسيب شناسي، شرورشناسي. شرهايي که دور انسان هست و گاهي هم از آن غافل است. سوره فلق را با هم بخوانيم.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
پناه ميبرم از شر آفريدهها. خداوند هرچه آفريده خوب آفريده ولي خود آفريده شر دارد. مثل معلمي که درس ميدهد درسش خير است ولي شاگرد ممکن است از اين درس استفاده بد بکند. آهن خير است ممکن است کسي از اين آهن چاقو درست کند بزند توي شکم مردم. آهن که آفريده خداست خير است منتها هر خيري ممکن است در اختيار کسي قرار بگيرد که استفاده شر بشود.
امام زين العابدين، شرور را تقسيم کرده، شرور دروني، مثل حرص و غضب و هوي و هوس و بخل و شروري که مرض روحي خود انسان است، شروري که از بيرون است مثل رئيس و همسر و فرزند و دوست و همسايه و شرور همسايه. شرور طبيعي، شر مار و عقرب و مرض و ميکروب و شرور خانوادگي.
1- خطر سخنهاي بدون دليل و استدلال
شرور مختلف است. بعضي از شرور اين است که امام سجاد فرمود: اللهم اني اعوذ بک من احتجاج المغلوب، پناه ميبرم از احتجاج مغلوب، يعني چه؟ يعني در گفتگوها کم بياورم. استدلالهايم استدلال ناتمام و ناقص باشد، دشمن من را بشکند. مسلمانها بايد هميشه حرف بالا را بزنند. «كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا» التوبة/40، (واظهر کلمه الحق و اجعل هي العليا و اظهر کلمه الباطل واجعل هي السفلي). ما بايد از نظر استدلال و منطق حرف برتر را بزنيم. بايد مسلمانها، طلبهها و دانشجوها بايد چنان استدلالي حرف بزنند که مغلوب نشوند. بله مردم حرف هايشان آبکي است. آنهايي که بند به استدلال نباشد، آن مردمي که حرفشان بي استدلال است آبکي است. مثلا ميگويد سيزده نحس است ميگوييم چرا سيزده نحس است؟ ميگويد ديگه توي همه کشورها سيزده نحس است ميگوييم خوب اميرالمؤمنين سيزده رجب به دنيا آمد. تولد حضرت امير در سيزده رجب ثابت کرد سيزده نحس نيست. اين طرف اينجور خلع سلاح ميشود.
بايد حرف مستند باشد. اين خطابش به ما طلبه هاست، به اساتيد دانشگاه، به دبيرهاست. يعني چيزي بگوييم که فردا نيايند مثلا يک چيزي بگويند که حرف ما کم رنگ بشود. يکي از امتيازات قرآن اين است که هرچه تاريخ پيش ميرود، عظمت قرآن روشنتر ميشود.
پناه ميبرم از احتجاج مغلوب، يعني پناه به تو ميبرم از حرف بي منطق زدن، استدلال آبکي، بسياري حرفها و سؤالهايي که ميکنيم سؤال بي جاست، اشکالهايي که ميکنيم اشکال بي جاست.
2- خطر اعتراض به حكمت و مصلحت خداوند
گاهي مثلا ممکن است مادر شوهر به عروسش بگويد اَه، همهاش هم که تو دختر ميزايي. حالا مثلا تو با خدا مخالفي؟ خداوند ميفرمايد «يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ» الشورى/49 خدا به هر که بخواهد دختر ميدهد، خدا خواسته دختر داده. تو چه حقي داري اين حرف را بزني؟ اعتراض به خدا داري؟ اصلا اگر کسي پهلوش پسر و دختر فرق کند، اين توي توحيدش ميلنگد. يعني به حکمت خدا اعتراض دارد. خداي حکيم گفته تو بايد دختر داشته باشي، تو هم بايد پسر داشته باشي. به خدا اعتراض داري، به حکمت خدا اعتراض داري؟ توحيد ايشان لغو است. من خودم پسر ندارم، بچه هام همه دخترند. بعضيها ميپرسند پسر نداري؟ خدا انشاءالله يک پسر بهت بده. گفتم خدا يک جو عقل بده به تو. خدا يک جو عقل بده به تو. به لطف خدا، به لطف خدا، به لطف خدا، من که سه تا بچه دارم، اگر هم خدا بگه ميخوام بيست تا بچه بهت بدم نوزده تاش دختر است قطعا، بيستمي را تو بگو، من ميگويم بيستمي را هم اختيار با خودت. بيستمي را هم اختيار با خودت. به ما چه؟ اصلا ما چي چي سرمان ميشود؟ يک حديث داريم که اين مردم عوض اينکه بندگي خودشان را ياد بگيرند، خدايي را ياد من ميدهند، خدا هم بهش بر ميخورد. ميگويد اين بندگي خودش را بلد نيست، مثل بچه ابتدايي که بلد نيست راه برود به کارشناس فني ميگويد که آقا همچين کن همچين کن همچين کن همچين کن. اين کارشناس ميگويد بسه ديگه. درست را بخوان. ما بندگي خودمان را بلد نيستيم به خدا ميگوييم ببين همچين کن همچين کن بعدش همچين کن همچين کن. يعني داريم کارشناسي ميکنيم براي خدا. ميگوييم خدايا هرچي من ميگويم گوش بده اين رقمي. خدا ميگويد بشر بندگي خودش را فراموش کرده خدايي ياد من ميدهد.
پناه به تو ميبرم از حرف بيخودي، از حرف آبکي. قرآن بعضي جاها ميگويد «ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنْ الْعِلْمِ» النجم/30، اين آيه قرآن است که خواندم، ذلک مبلغهم، اين ديگه سوادش بيش از اين نيست. رفتيم پهلوي يک بزرگواري نصيحت کند به ما. گفت ببين اگر ميخواهي درس بخواني اصلا هيچ نامهاي هم نخوان. بعد براي ما مثل زد. مثل زد گفت که کسي رفت درس بخواند همينطور که درس ميخواند يک نامه برايش آمد براي اينکه حواسش پرت نشود نامه را نخواند گذاشت زير تشک مدتي شد دوباره درس خواند باز يک نامه زير تشک، زير تشک، هي هرچه نامه آمد گذاشت زير تشکش. سالها گذشت و درسهايش را خواند و خوب که دانشمند شد نامهها را خواند ديد که توي يکي از نامهها نوشته پدرت مرحوم شده، يک نامه نوشته مادرت مرد، يک نامه نوشته خواهرت مرد، برادرت مرد اين براي اينکه تمرکز فکري داشته باشد اصلا اين نامهها را نخواند. اينو ميگفت که يعني تو هم هر خبري شد بي خبر باشي تا حواست جمع درس خواندن باشد. خوب اين به کجاي اسلام ميخورد اين؟ کداميک از امامان ما را نامه بهشان بدي ميگذاشت زير تشکش؟ اصلا نامه زير تشک گذاشتن مبناي کدامه؟ آيه داريم؟ حديث داريم؟ يک سليقهاي بوده انجام داديم حالا يا راست يا دروغ. معلوم هم نيست راست باشد. حالا بر فرض راست باشد سليقه شخصي بوده. اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و اهل بيتي.
3- عمل براساس وحي و عقل، نه حدس و گمان
ما بايد حرفهامون يا طبق قرآن باشد يا طبق اهل بيت يا طبق عقل قطعي. نه حدس، عقل غير از حدس است. اين انسان در اصل ميمون بوده، اين عقل نيست اين حدس است. يک چيزهايي به هم شباهت دارد ميگويند اين از اون بوده، اون از اين بوده. مثل اينکه بگويند موتور در اصل دوچرخه بوده، لاستيکش کلفت شد، دستهاش ضخيم شد، شد موتور. همين که نگاه ميکنيم موتور و دوچرخه شکل هم است، يک چيزهايي ميبافيم. عقل قطعي، نه يافتني. حرفي را که قبول ميکنيم يا بايد يقيني باشد، بله اسلام به يقين ارزش قائل است. به يقين بايد عمل کرد ولو خلاف نظیر همه باشد. شما اگر خودت با چشمهاي خودت ماه را ديدي فردا عيد فطر است. حالا هي بگويند پهلوي مراجع ثابت نشده، مقام معظم رهبري دفترش اعلام نکرده، ميگويي آقا من با چشم خودم ماه را ديدم. کسي که ماه را با چشم خودش ديد، فردا عيد فطر است. اين را ميگويند به يقينيات قطعي بايد عمل کرد. يک کسي را شما بديش را يقين کردي، يعني يقين داري، عيبش را ديدي، شما بايد ازش فاصله بگيري، حالا همه مردم هم بگويند آدم خوبي است، لازم نيست به مردم اعلام کني که آقا اين عيب دارد، نه عيب مردم را به مردم اعلام نکن، ولي خودت که ديدي ازش فاصله بگير، دنبال موج نروي.
پناه به تو ميبرم از سخن بي پشتوانه. قرآن ميگويد. سديد يعني همان سد سازي. يعني قول بايد محکم باشد. که اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمايد که اللهم اني اعوذ بک من صاحب سوء في المغيب و المحضر. پناه به تو ميبرم از رفيق بد، چه حاضر باشد چه غايب باشد. معلوم است رفيق بد غيبتش هم، يعني پهلويم نباشد باز فساد دارد. رفيق که بد شد پهلويت که باشد يک رقم ضرر ميزند پشت سرت هم يک رقم ضرر. پشت سرت هم غيبت ميکند، سخن چيني ميکند، کاه را کوهش ميکند، فتنه ميکند، قرآن بخوانم. قرآن ميفرمايد بعضيها دور پيغمبر هستند «قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ» التوبة/48، يعني همه حرفها را جور ديگر واژگون ميکنند.
4- هشياري در برابر نيروهاي نفوذي دشمن
خوب، اللهم اني اعوذ بک من شر عيون الظلمه. پناه ميبرم از شر جاسوس ستمگران. جاسوس ستمگران. چون هميشه عواملي اين دشمنها دارند. يعني الان آمريکا، اروپا، دشمنان ما، نميدانم اسرائيل، يک جاسوسهايي دارند حالا يا اسمش جاسوس باشد، يا حقوق بگير باشند، يا مزدور باشند، يا مزدور مزد بده باشند، اجير باشند، اينها خبر فروشي ميکنند. اصولا در اسلام جاسوس داريم؟ بله، ما هم بايد جاسوس داشته باشيم. توي نهج البلاغه سه رقم جاسوس هست. بعضي از جملات نهج البلاغه ميفرمايد بلغني، بلغني يعني به من ابلاغ شده، يعني گزارشهاي مردمي. اين گزارش مردمي است. تعبيرش بلغني است. يک جاسوسهايي که رسما حقوق ميگيرند اين هم در نهج البلاغه هست که ميگويد وابعث العيون، عيون يعني بازرس. عين يعني چشم، عيون يعني چشمها، اين چشم من است آنجا، يعني مواظب کارهاست. عيون هم در نهج البلاغه هست، وابعث العيون، اميرالمؤمنين به استاندار ميگويد که يک افرادي را بايد بازرس داشته باشي دشمن چه طرحي دارد. وابعث العيون.
يک بازرس ويژه داريم، اين هم که ميگوييم بازرس رسمي، يکي هم داريم عيني بالمغرب، عيني بالمغرب يعني بازرس ويژه. سه تعبير هست، بلغني، وابعث العيون، عيني بالمغرب. اسلام اجازه نميدهد که ما اگر خواستيم يک کاري بکنيم دوربينهاي دشمن بالاي سرمان باشد، اما دشمن هر غلطي خواست بکند ما از او غافل باشيم.
5- ترجيح منافع عمومي بر منافع شخصي
اين مربوط به تعهد است. توي خانه خانم ميداند که شوهرش ترياک ميآورد، رد و بدل ميکند. نگويد حالا اگر من بگويم نانِ شوهرم قطع ميشود، من را طلاقم ميدهد. اين جنايتي که شوهرت ميکند، به خصوص ترياکهاي تني و صد کيلويي دويست کيلويي و حالا يک وقت يک پيرمردي يک بسته ميگيرد به بغل دستياش ميدهد اون يک حرف ديگه است، اما گاهي وقتها يک نسل را اين شوهر نابود ميکند بخاطر اين که حالا يک گردنبند براي خانمش بخرد. اين خانم وظيفه شرعياش اين است که به منابع ذي صلاح اطلاع دهد که شوهر من کيلو کيلو ترياک تقسيم ميکند، به هر قيمتي ميخواهد باشد، نبايد بخاطر منافع شخصياش، پسرها هم همينطور. کارمند دولت ميفهمد که مدير کلش چه کرد. توي بانک چي شد، توي وزارتخانه، توي کارخانه، تو بازار، توي گمرک چي شد. هرکس اطلاع دارد، منافع عام مهمتر از منافع خاص است. سير خوردن، پياز خوردن ممکن است براي بدن، حتما براي بدن آثار و برکاتي هم دارد، اما ميگويند اگر ميخواهي بروي نماز جمعه سير و پياز نخور. براي اينکه بوي سير ممکن است در نماز جمعه مردم را اذيت کند، يعني هميشه منافع عمومي بر منافع شخصي غالب است. در مديريت و حکومت داري اميرالمؤمنين ميفرمايد وليکن نظرک عامه. شما عموم را بسنج. عموم را بسنج. من خيلي عصباني هستم، ناراحتم از اينکه به اسم خط کوفي و ميخي و سيخي پول امام رضا و پول امامزادهها و پولهاي دولت و ملت و وقف و هرچي پول هست، نميدانم هرچي پول هست، از هر منبعي پول هست برمي دارند کاشي کاري ميکنند آنوقت امتي که پول را ريختند توي ضريح ميآيند مينشينند هيچي نميفهمند. پول مردم خرج خط ميخي ميشود. با کدام عقل، با کدام وحي، با کدام وجدان، با کدام دين ميسازد که از اين مردم بدبخت ما پول بگيريم، احيا کنيم خط کوفي، ميخي، سيخي را. خوب بابا کاشي کاري مينويسي يک چيزي بنويس که بنده هم نشستهام توي صحن، کاشي کاريها را بخوانم که امام رضا چي گفت، حضرت عبدالعظيم چي گفت، حضرت معصومه چي گفت، اين امامزاده چي گفت. گاهي وقتها، مخ جوري است که تکان نميخورد. يک راهي را رفتهاند، همين طور ميرويم. صد سال، دويست سال، پانصد سال يک راهي را ميرويم. يک لحظه هم فکر نميکنيم که اين راه را ما تغييرش بدهيم. چند قرن پيش توي حوزه يکي گفت ضرب زيد عمرا، يک آدم بيايد بگويد ضرب الله مثلا، به جاي ضرب الله زيدا بگويد ضرب الله مثلا، اين دوتا کلمه را عوض کند، البته تغييراتي الحمدلله توي حوزه شده است خيلي خوب، اما اينکه ميگويم براي الان حوزه نيست، قرنها در حوزه گذشت و اين مثل را شهامت اينکه عوض کنند ندارند. رمز موفقيت اين است که انسان خط شکن باشد، هر کاري که ميخواهد بکند يا کتاب الله يا اهل بيتي يا عقل قطعي. اگر نبود ما بايد بشکنيم. سنت دوجور است، يک سنتهاي غلط، يک سنتهاي درست.
6- حفظ ميراث فرهنگي و سنتهاي درست پيشينيان
اجازه بدهيد من اين را بگويم. ميراث فرهنگي، يا سنتهاي گذشته. دو جور است. يا استدلال دارد يا سليقه بوده، هرجا استدلال دارد، ما بايد عمل کنيم، به چه دليل؟ قرآن بخوانم. قرآن به پيغمبر ميگويد راهي را که انبياء پيشين رفته تو هم دنبال کن، «فَبِهُدَاهُمْ اقْتَدِهِ» الأنعام/90، به هدايت انبياء پيشين اقتدا کن. قرآن بخوانم، «شَرَعَ لَكُمْ مِنْ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ» الشورى/13، پيغمبر آن ديني را که براي تو آورديم همان ديني است که براي نوح و ابراهيم و عيسي و موسي آورديم. «اصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنْ الرُّسُلِ» الأحقاف/35، کار خوب انبياء را بايد دنبال کنيم، کار خوب نياکان را بايد دنبال کنيم، اگر پدران ما يک کاري دارند استدلالي است درست است، اما يک کاري بوده سليقهاي، ما تابع سليقه نيستيم. پدران ما زير بار شاه رفتند، خوب حالا ما هم بايد بگوييم شاه؟ امام صادق آمد خانه يک نفر گفت خانهات خيلي تنگ است، گفت خانه ابوي است، ابوي از ابوش، مثلا اين از ميراث فرهنگي است و گفت بابا پدرت فقير بوده، بدبخت بوده، نداشته، تو که وضعت خوبه توي خونه تنگ؟
7- دوري از سنتهاي نادرست نياكان
اگر پدرت احمق بود تو هم بايد احمق باشي؟ اگر يک کسي يک کاري کرد که ما نبايد اين کار را بکنيم که.
حالا ميراث فرهنگي، خوب بت پرست بشويم، آتش پرست بشويم، نميدانم، هر ميراث فرهنگي ارزش نيست، هر سنتي ارزش نيست، قرآن بخوانم، از خودم نگويم بهتر است. الان اينطوري است که پدر نميتواند زن پسرش را بگيرد، الان پدر شما نميتواند زنِ شما را بگيرد، قديم ميگفتند زنِ پسرخوانده را هم نبايد گرفت. زيدي بود پسرخوانده پيغمبر بود، همسرش را طلاق داد، خدا به پيغمبر گفت زنِ پسرخواندهات را بگير تا اين سنت جاهلي شکسته بشود. به هر حال. پناه ميبرم از رفيق بد، حضور داشته باشد، فتنه ميکند، (غلبوا بک الامور)، چيزها را واژگون ميکند، تحليلهاي واژگون ميکند. دور هم باشد با غيبت و سم پاشي.
8- خطر بازداشتن مردم از راه خدا
ديگه چي؟ (اعوذ بک من شر عيون الظلمه)، جاسوسهاي دشمن، ما زير نظر دشمن هستيم، کاري نبايد بکنيم که دشمن دستاويز قرار دهد، ديگه چي؟ اللهم اني اعوذ بک ان اسدّ عبادک، پناه ميبرم از اينکه «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» الأعراف/45 باشم. پناه ميبرم از اينکه حرکتم، راهم، کارم، مانع راه خدا باشد. مگه مانع خدا هم ميشود؟ بله، انسان کاري انجام ميدهد جلوي راه خدا را ميبندد. وقف را ميخورد. زمين وقف را ميرود به اسم خودش ميکند، افرادديگر ميگويند برو بابا، موقوفات را ديدي چطور بردند خوردند، من چطور وقف کنم؟ همين که احساس ميکند افرادي مالِ وقف را خوردند، اين ديگه عشق وقف کردن اموال درِش از بين ميرود. يصدّون عن سبيل الله، نماز را طولش ميدهد در مسجد، اگر نمازش را به مقدار مفيد و لازم بخواند، مسجدش پانصد نفر ميآيد، از بس نمازش را طول ميدهد، اين نماز ميشود، پانصد نفر ميشود صد نفر، اين آقا با اين نمازي که ميخواند ميشود يصدّون عن سبيل الله. جلوي راه خدا را ميبندد. اصلا مردم قبولش ندارند. بنده در يک محلهاي نماز ميخوانم ميبينم کم کم محبوبيت من کم شده، حالا يا خودم يک دسته گلي به آب دادم، يا خانمم يک کاري انجام داده، يا پسرم يا دامادم، يا بالاخره حالا به هر دليلي، يا با خود يا بي خود، يا با خود يا بي خود احساس ميکنم ديگه مردم مسجد نميآيند ولي اگر مردم يک روحاني ديگر را بگذارند نماز جماعت شلوغ ميشود. اينجا اين آقا بايد خودش استعفا بدهد بگويد مردم من ديگه تاريخ مصرفم توي اين مسجد تمام شده، من ميروم يک مسجد ديگر، يک آقايي هر کس ديگري را دوست داريد بياوريد، اگر فکر ميکني که اينجا را رها کني مردم يک روحاني ديگر بياورند مسجد شلوغ ميشود، شما سفت نگه دار، اه، من پدر در پدرم پيشنماز اينجا بوده، اگر خواسته باشي اينجا باشي، مسجد خلوت است، آنوقت شما اين يصدون عن سبيل الله است و اسلام در نماز جماعت تعداد ميخواهد. يعني اگر در يک نماز جماعت ده تا کارگر ساده بودند، ده تا آدم معمولي، بچه مدرسهاي، بچه دبيرستاني، ده تا آدم معمولي بودند، يک نماز جماعت ديگر نه نفرند ولي همه از علماي رباني از عرفا، علما، فقها، يک مسجد هفت نفر از علما و فقها، يک نماز جماعت هفت نفرياند، يکي نماز جماعت هشت نفرياند ولي هشت تا آدم عادي، اسلام ميگويد کدام مسجد بروم نماز بخوانم؟ هشت نفره، چون اسلام در نماز جماعت دنبال اين است که کدام مسجد جماعتش، افرادش بيشترند. اين مسجدهايي که چند تا نماز جماعت ميشود، بنده خودم اقتدا نميکنم، نگو تو چي کارهاي؟ بنده مجتهد نيستم اما يک جو عقلي که دارم اين را ميفهمم که اسلام از نماز جماعت اتحاد خواسته. بله قم مراجعش کار قشنگي ميکنند، خدا رحمت کند آيت الله العظمي نجفي مرعشي اول وقت نماز ميخواند، بعد از يک ربع، بيست دقيقهاش آيت الله العظمي گلپايگاني ميخواند، بعد از بيست دقيقهاش آيت الله زنجاني ميخواند، بعد از ده دقيقهاش آيت الله خوانساري ميخواند؛ يعني چهار تا مرجع بودند تناوب بود، اما چهار تا شبستان، چهار تا مسجد ميگويند بحول الله، سمع الله، حي علي الصلوه، حي علي خير العمل، قنوت، تشهد. اين نماز جماعتي که هر شبستاني يک نماز جماعت باشد، بنده نفهميدم و لذا يک سالي که نجف بودم توي صحن نجف نماز نخواندم. با اينکه توي صحن نجف همه علماي درجه يک هم بودند. گفتم اسلام وقتي ميگويد جماعت يعني اتحاد، بايد هرچي جماعت عظمتش، بله ميشود يکي شنبه بخواند، يکي يکشنبه، يکي صبح بخواند، يکي ظهر بخواند، يکي شب بخواند، علي التناوب بخوانند، اين پهلوي هم پهلوي هم، اين کجاش به کجاي اسلام ميخورد نفهميدم من. لااقل من نفهميدم حالا، دليل فقهي هم نداردها. يک کسي آمد به من گفت مراجع قديم اين کار را ميکردند، گفتم خيلي خوب، مسئله وحدت از احکامي نيست که من تقليد از مراجع کنم از موضوعات است، من در احکام بايد تقليد از مراجع بکنم، در اينکه اين خربزه شيرين است يا اون، ديگه لازم نيست مرجع تقليد بگويد، خودم ميخورم ميفهمم. در اينکه چه لباسي بپوشم که ديگه بدن خودم مرجع تقليد منه، اين بدن چه لباسي ميخواهد). بنابراين بايد مواظب باشيم يک مقداري کارهاي سليقهاي را کنار بگذاريم ولو سليقه بزرگان بوده، همه سليقههاي بزرگان درست نبوده، آنقدر شعرهايي هست که لغو است. ديد موسي آن شباني را به راه، آن چوپان ميگفت خدايا کجا هستي، ميخواهم سرت را شانه کنم، نميدانم چي چي، موسي گفت اين حرفها را نزن، خدا باهاش دعوا کرد، خوب واقعاً درست است اين؟ يعني پيغمبران نيامدهاند که اگر کسي کج ميگويد صافش کنند؟ بگويند کج نگو؟ حالا يک چوپاني کج ميگويد حضرت موسي حق ندارد به رسالتش عمل کند؟ آنوقت ما چون دلمان به حال يک چوپان ميسوزد موسي را هوا ميکنيم. يعني حاضريم پيغمبر اولواالعزم را بفرستيم هوا بگوييم بيخود حرف زدي، به چوپان بگو هرچي دل تنگت ميخواهد بگو، خوب اگر هر چوپاني هرچي ميخواهد بگويد بگويد، پس نقش موسي چيه؟ حالا اين شعر را کي گفته، کي توي کتابهاي درسي آورده، تو بورس است، تو بورس باشد، بورس براي من دليل نيست. بنده تا مادامي که عمامه سرم است، حجه الاسلام هستم بايد ببينم اين حرف به اسلام ميخورد يا نميخورد. سليقه علماء اگر احکام باشد بنده تابعم اگر راجع به موضوعات باشد، فلان آيت الله مثلا فلان شعر را حفظ است، خوب حفظ کند، سليقهها اگر مبناي عقلي و قرآن و حديث داشته باشد، روي چشم، اما اگر سليقه باشد، سليقه آزاد است.
پناه ميبرم از اينکه يک کاري بکنم يصدّون عن سبيل الله بشود. سخنرانيهاي طولاني، بحثهاي بي فايده، آهنگها، قصهها، رمانها، قرآن ميفرمايد »و من الناس من يشري لهو الحديث»، بعضيها اصلا پول ميدادند قصه رستم و اسفنديار را ميبردند توي عربها که مردم را سرگرم کنند از وحي جدا کنند اينها را. اعوذ بک من ان اضل عبادک، خدايا پناه ميبرم بهت که مردم را منحرف کنم، گاهي ممکن است يک کسي يک کسي را منحرف کند خودش هم توجه ندارد. مسئله ميگويد، بنده ممکن است توي مسئله گفتن آدم را منحرف کنم. ميگويم اگر رفتي زير دوش خواستي غسل کني آن سوراخهايي که باز است، آب بايد توي سوراخ هم برود، مثلا سوراخ گوش. اين زن ميرود ميگويد خوب سوراخ گوشم، همچين ميکند، تنگ هم ميگيرد که اين آب بريزد توي اين سوراخ. اصلا اين مسئلهاي که اين شيخ گفت باعث شد که اين زن وسوسه شد. مردم وسواسي خلق نشدند، اينهايي که وسواسي هستند گير يک آدمهاي مسئله گو ميافتند، مسئله را همچين ميگويد که طرف وسواسي ميشود. وسواسي ميشود. گاهي حرف زدن ما طرف را وسواسي ميکند. به يک کسي گفتند شما شبها که ميخوابي ريش هايت روي لحاف است يا زير لحاف؟ گفت نميدانم، هر شب ميخوابيم راحت، گفت حالا امشب امتحان کن، شب رفت ريشش را کرد زير لحاف همچين کرد همچين کرد، هيچي خواب از سرش رفت. گاهي وقتها ما يک سؤالاتي طرح ميکنيم که سؤال ايجاد وسوسه ميکند. مثلا ميپرسند اين حديث از امام رضاست يا امام موسي کاظم يا امام جواد؟ اين سؤال است تو را به خدا؟ حديث داريم وقتي حرفي نقل شد لازم نيست بگويي از کدام امام است، حالا بدانيم امام صادق يا امام کاظم، چه فرقي ميکند؟ همهشان نور است، اصلا روايت داريم که ميآيد پهلوي امام ميگويد من يک حديثي را ميدانم حديث است منتهي نميدانم امام صادق است يا امام کاظم، امام فرمود حديث را بخوان چه کار داري به اينکه قال الصادق يا قال الباقر؟ ما سؤال ميکنيم اين حديث از اينه يا اينه يا اين. يکي از درهاي بهشت باب المجاهدين است يا باب الشهدا؟ اصلا مردم را بيشتر گيج ميکني، سؤالهايي بسيار غلط، طرحهايي بسيار غلط، اشعار بسيار غلط، ضرب المثلهاي بسيار غلط. نرود ميخ آهنين بر سنگ. دروغه، تمام اين سنگهايي که ميتراشند با ميخ آهنين ميتراشند. تمام سنگهاي حوضها، تمام سنگهايي که تراشيدند همه با ميخ آهنين، پس برود ميخ آهنين بر سنگ، ما ميگوييم نرود ميخ آهنين بر سنگ. ميگويند زن يک دنده از مرد کمتر دارد، اينطور نيست، شما يک دفعه عمهات را بخوابان دنده هاش را بشمار. همينطور ميگويند زن يک دنده کمتر دارد، اينطور نيست الکي همينطور دنبال موج ميرويم، دنبال موج ميرويم. ضرب المثلهايي داريم غلط، اشعاري داريم غلط، در مساجد برنامههايي هست غلط، در عزاداريها برنامههايي هست غلط، ولذا امام زمان عليه السلام که ظهور کند بعضي ميگويند دين تازه آورده، چون هرچي غلط است بيرون ميريزد، هرچي غلط است بيرون ميريزد مردم ميگويند دين تازه. نه دين تازه نيست، دين ناب آن است، ما هِي اضافه کرديم. پناه ميبرم از اينکه با کارهاي غلط، جلوي راه رشد طبيعي مردم را بگيريم.
هرچي بر عمرم اضافه ميشود، اهمیت اين کلمه برايم روشن می شود، اهدنا الصراط المستقيم، آن به آن بايد خط را گم نکنيم، يک لحظه، چي بگوييم، چي بنويسيم، پولمان را کجا خرج کنيم، پول خرج کردن هنر ميخواهد. امام زين العابدين در دعاي مکارم الاخلاق ميگويد خدايا يادم بده پولم را کجا خرج کنم. بعضيها بلد نيستند پول خرج کنند، بعضيها بلد نيستند پول در بياورند، بعضيها پول درآوردند بلد نيستند کجا خرج کنند. و اصب بي سبيل الهدايه للبر في ما انفق، خدايا يادم بده کجا پول خرج کنم. چه کتابي بخرم، چه بحثي را بکنم، توي حوزه چه درسي را بخوانم، توي دانشگاه چه رشتهاي را انتخاب کنم، روي منبر چه بگويم، توي مقاله چه بنويسم، اين مداح چه شعري بخواند.
خدايا آن به آن در هر لحظه همه ما را به راه مستقيم هدايت بفرما
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته