متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1384/7/26
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمن التقوي
رمضان 84 سوره فلق را صحبت کرديم که با هم ميخوانيم
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5
عرض کنم که پناه که آدم ميخواهد ببرد به کسي پناه برنده و پناه دهنده
ای پیامبر بگو پناه ميبرم، با اين که پيغمبر معصوم هست و بيمه هستي و آن به آن زير نظر خاص خدا هست اما شرها به قدري است که تو هم بايد پناه ببري. نه يک بار؛ «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» الناس/1، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ». با تکرار بايد بگويي پناه ميبرم. نه اينکه(قل نعوذ) اگر ميگفت نعوذ يعني همه با هم. نه «قُلْ أَعُوذُ» يعني خطر جوري است که جدي است وقتي خطر جدي است هر کسي ميخواهد خودش را نجات دهد. اگر يک جايي خطر زياد بود آدم نميگويد حالا پسر خالهام کو؟ پسر برادرم کو؟ پسر همسايهام کو؟ وقتي خطر بسيار است هر کسي به فکر جان خودش است. اين که ميگويد «قُلْ أَعُوذُ» من پناه ميبرم انگار اين قدر خطر است که. . . «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ. . . »
گفتيم که هر موجود زندهاي وقت خطر به جايي پناهنده ميشود. حالا گاهي به ابرقدرتها، اسلحه، شراب، خودکشي، ولي اينها هيچ کدام پناهنده نيستند.
1- شرايط پناه دهنده وپناه برنده
پناه دهنده به شرطي پناه ميدهد که مهربان باشد، بداند که خطر چيست، بتواند، خودش محتاج نباشد. آدم گاهي وقتها به يک کسي ميگويد نان بده ميگويد نان بدهم به تو، خودم چه کنم. حاج آقا پول خرد داري؟ نه. خوب تو که داري. ميگويد نه حالا بهش بدهم خودم يک ساعت ديگر. . آقا ماشين را اين جا پارک کنم؟ نه خير. چرا؟ براي اينکه يک ساعت ديگر خودم ميخواهم ماشين را اينجا پارک کنم. محتاجم به پارک. پناه دهنده بايد مهربان باشد، بداند، بتواند، خودش محتاج نباشد. چه کسی اين صفات را دارد جز خدا.
پناه برنده هم شرايطي دارد: خطر رابفهمد. گاهي وقتها آدم اصلا خطر را نميفهمد. به يک کسي گفتند بي غيرت، گفت ببخشيد غيرت یعنی چه؟ خوشا به حالت. . . اصلا نميفهمد. بعضيها در حال آب شدنند ونمي فهمند که دارند آب ميشوند. نميدانند و نميدانند که نميدانند. هر کس که بداند که نداند صد رحمت به او. لااقل بداند که نداند. ميداند که بلد نيست اما بعضيها نميدانند و نميدانند که نميدانند. بايد خطر را بفهمد. خطر را بفهمد.
ضعف خود را بفهمد. آخر آدم گاهي وقتها ضعف خودش را نميفهمد. سال اول ازدواج بود. ما حدود بيست سالمان بود خانواده را برداشتيم آورديم قم و يک خانه خشتي اجاره کرده بوديم و يک زيلو و يک فرش کوچکي داشتيم اتاق هم دوازده متر بود. اين اتاق ما فرش نشد گوشهاش گچ و خاک بود. به پدرم، خدا رحمت کند همه اموات را، گفتم که اگر شش متر زيلو يا قالي بخريم اتاقمان کامل ميشود تا گفتم کامل ميشود خنديد گفتم چرا ميخندي؟ گفت به خاطر اين که من هفتاد ساله ميدوم هنوز زندگيام کامل نشده. خوشا به حالت که نميفهمي. فکر ميکني با شش متر زيلو زندگيات کامل ميشود. گاهي آدم مثلا فکر ميکند ديپلم که گرفت ميشود فارغ التحصيل. خوشا به حالت 50 تا کتاب خوانده اسم خودش را ميگذارد فارغ. زن حامله فارغ ميشود. انسان هيچ وقت از تحصيل فارغ نمی شود، نه ليسانس فارغ التحصيل است نه فوق نه پروفسور. هيچ کس اصلا روي کره زمين ما فارغ نداريم. کلمه فارغ از حرفهاي غلط است. هيچ کس فارغ نميشود. خدا به پيغمبرش ميگويد «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا» طه/114 يعني تو فارغ التحصيل نيستي. وقتي پيغمبر فارغ التحصيل نيست من فارغ التحصيلم؟
ضعف خودش را بداند، ايمان به قدرتي هم داشته باشد. ايمان به قدرت برتر. اگر اينها را بفهمد آن موقع ميگويد «أَعُوذُ» پناه ميبرم. خوب حالا. . . باهم بخوانيم دو تا آيه اول سوره فلق را: «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ»
2- پناه دهندگي به خدا، در زبان و فكر و عمل
اول خودمان «قُوا أَنفُسَكُمْ» التحريم/6 بعد ميگويد «وَأَهْلِيكُمْ» قرآن ميگويد «إِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا» آل عمران/36 خدايا من خودم و نسلم را ميخواهم به تو بسپارم. در پناه بردن هم بايد با زبان بگوييم «أعُوذُ». چون گاهي وقتها به زبان ميگوييم وعمل هم بايد بگوييم با تعقل. پناهندگی سه قسم است. انواع پناهندگي: با زبان، با عمل، با عقل، . بازبان همينه که قل أعوذ. اين قل أعوذ وقتي ميگويد قل يعني با زبان. منتها با زبان که شد با عمل هم هست. سورهاي است به نام سوره انسان، سوره دهر، «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ» الإنسان/1 اولش است. اهل بيت رفتند افطار کنند که يکيش هم امام حسن مجتبي عليه السلام است حالا اين بحث هم شب تولد آقا امام حسن مجتبي پخش ميشود. يادتان باشد من اين تکه را يک خورده پرانتز باز کنم. . . امام حسن خيلي مقام دارد توجه کنيد چه ميخواهم بگويم، مقام امام حسن از امام حسين بيشتر است به چه دليل به دليل اينکه شب عاشورا که امام حسين خداحافظي ميکرد با دنيا، زينب کبري بيهوش شد امام حسين آمد زينب را به هوش آورد گفت چیه؟ گفت خداحافظي ميکني يعني واقعا شب آخره من نميتوانم تحمل کنم. بعد امام حسين چند جمله گفت. گفت جدم ازمن بهتر بود رفت مادرم زهرا ازمن بهتر بود رفت پدرم اميرالمومنين ازمن بهتر بود رفت بعد امام حسين فرمود امام حسن ازمن بهتر بود رفت. يعني امام حسن از من بهتره کلام امام حسين است شب عاشورا به حضرت.
3- برخورد كريمانه امام حسن با كنيزان و غلامان
حالا چون درسهايي از قرآن است يک کم هم از امام حسن بگويم. يک کنيزي يک گل داد به امام حسن. امام حسن آزادش کرد. گفتند چرا گفت قرآن ميگوبد «إِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ» النساء/86 کسي که به شما احترام کرد شما احترام بيشتري به اوبکنيد. پدرو مادر چه قدر به ما احسان کرده؟ ما خيلي بايد وقتي بزرگ شديم به پدرو مادر احسان کنيم. اگر پدرو مادرمان ما را يک مشهد برده پولدار شدي يک عمره ببرشان. اگر پدر و مادر شما شما را يک قم برده پولدار شدي پدرو مادرت را يک مشهد ببر. هرکاري پدر مادرت کردند “فحيوا باحسن” کنيز يک گل داد به من. من اورا آزادش کردم. خاطره ديگري نقل ميکنم که امام حسن مجتبي(ع) ديد در يک باغي غلامي يک لقمه ميخورد يک لقمه ميدهد به سگ. به غلام گفت چرا همچين ميکني؟ گفت اين سگ به من نگاه ميکنه من از نگاه سگ حيا ميکنم. گفت بنشين بر ميگردم. رفت باغ را خريد به اسم او کرد. اين ارزش هاست. يکي از کساني که يک مدت هم وزير بود ميگفت که زمان شاه پنج ريال دادم به بچهام بره مدرسه. بچهام رفت مدرسه توراه يک فقيري را ديد دادبه فقيرو ظهر که آمد گفت بابا جان پنج ريال صبح را دادم به فقير. گفت خوب کردي حالا بيا پسرش را نشاند و لای قرآن را باز کرد، تفسير قرآن بايد اين رقمي باشد تفسير عملي، گفت ببين اين آيه قرآن ميگويد: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» الأنعام/160 کسي اگريک ثواب بکند ده برابر خدا به او ميدهد من هم ميخواهم امروز مثل خدا عمل کنم. پنج ريال ده برابرش پنج تومان است. ميگفت پنج تومان دادم به پسرم گفت ببين «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» اين قرآن تو روحش فرو ميرود. امامان ما با قرآن حرف ميزدند يکي به امام حسن گفت خيلي ريشهايت قشنگ است. چه ريشهاي قشنگي داري. نقل شد که امام حسن فرمود «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» الأعراف/58 يعني اگر سرزمين طيب باشد اين چنين ميشود. حالا. . .
يک روز امام حسن روي دوش پيغمبر بود يکي رسيد گفت حسن جان ميداني کجا نشستهاي روي دوش رسول الله! ميداني مرکبت کيست؟ مرکبت پيغمبره. افتخار کن پايت را گذاشتهاي روي دوش پيغمبر. پيغمبر فرمود تنها او افتخار نکند که چه مرکبي دارد من هم افتخار ميکنم چه راکبي دارم. يعني من هم افتخار ميکنم که حسن اينجا نشسته. احترام به بچه.
کوچولوها وارد مسجد شدند پيغمبر رو منبر بود تازه راه افتاده بودند هي راه ميرفتند هي ميافتادند. پيغمبر از منبر آمد پايين بچه را بغل گرفت برد روي زانوش نشاند و سخنراني کرد. اين که ميگويند روز کودک و روانشناسي کودک اينها خيلي فاصله دارد تا آنهايي که اسلام است. کدام روانشناس کودک حاضر است که بچه را بهش بدهند بچه ادرار کند وهيچ طوريش نشود؟
4- برخورد پدرانه پيامبر با كودكان
کودکي را دادند به پيغمبر مثلا حالا اسم روش بگذارد يا اذان در گوشش بگويد يا هرچي، کودک ادرار کرد لباس پيغمبر نجس شد مادر جيغ کشيد گفت چرا جيغ کشيدي؟ گفت لباس پيغمبر گفت: باشه اصلا جيغي که کشيدي روي اين بچه اثر ميگذارد. شما حق نداري جيغ بکشي. بچه ادرارش گرفته من لباسم را ميشويم تو حق نداري جيغ بکشي.
کدام روانشناس کشورهاي شرقي و غربي، همه روانشناسها را جمع کنيد يک بچه روي لباسشان ادرار کند و هيچ تغييري درش پيدا نشود. تربيت اين است. يک بار امام حسن از خواب بيدار شد گفت آب. پيغمبر از خواب بلند شد و ظرف آب را آورد تا آمد بدهد به امام حسن امام حسين کوچک بود ظرف را گرفت، حضرت دستش را گرفت گفت نه. فاطمه زهرا صحنه را ديد گفت حسن را بيشتر دوست داري گفت نه، بايد نوبت را رعايت کرد. اول حسن گفت.
احترام به بچهها. حضرت آب ميخورد مقداري آب تو ليوان ماند تو ظرف ماند يک پسري آن طرف نشسته بود گفت باقي ليوان را به من بده تبرک است باقيمانده آب را من ميخواهم بخورم. تبرک است. تا پيغمبر رفت اين ليوان را بدهد به نوجوان پير مردهاي اين طرف گفتند آقا به ما بده. اينها چندتا پيرمردند اين يک بچه. گفت من از او ميپرسم اگر اجازه داد، گفت پسر جان اين پيرمردها آب را ميخواهند شما اجازه ميدهي من اين ليوان آب را بدهم به اينها؟ فرمود نه. گفت خوب بسم الله. نوبت را بايد مراعات کرد. ما حق نداريم تو مسجد بچه را بلند کنيم که بزرگها را بنشانيم. اگر يک بچه دوساله را بلند کردي رييس جمهور جاي بچه نماز بخواند نماز رئيس جمهور هم باطل است. هيچ کس را نبايد از جايش بلند کرد. حالا فکر ميکنيم حاجيه خانم چون هر شب مسجدي است آمده اينجا، يک چيز آورده سجاده آورده و ميخواهد اينجا بنشيند، خوب حاج خانم هرروز مسجد ميآيد حالا دو تا بچه خانمياند مثلا امشب آمده مسجد. حالا ممکن است فکلي باشد اين فکليها را هم خيلي شما چيز نکنيد.
5- در برخورد با جوانان، ظاهر بين نباشيم
اصلا بعضي از اين جوانها که آدم نگاهشان ميکند در خيابان غصهشان را هم ميخورد اينها نگاه به ظاهر نکنيد بعضيها ظاهرشان ممکن است بد باشد ولي خيلي هاشان باطن خوبي دارند مثل نارگيل. . . . ببين ما سه رقم ميوه داريم. يک رقم ميوه داريم مثل توت تا تکانش ميدهي ميريزد. اين يک رقم ميوه. همه ميوه هاکه مثل توت نيستند. بعضي ميوهها مثل انارند. انار هم ميوه حلال زادهاي است ولي چيدنش فرق ميکند بايد دانه دانه چيد. بعضي ميوهها مثل نارگيلند. نارگيل آن بالاست نه ميشود سنگش زد نه ميشود چوبش زد ولي خب ميوه است بايد آرام رفت آورد يک خورده هم همچين چيزه. . دور نارگيل؟ اين نارگيلها دورش يک چيزهايي است، اينها را هم بايد آرام آرام ازش جدا کرد بعد وقتي وسطش را ميشکافي آدم ميبيند عجب! چه قلب سفيدي دارد. چه مواد پر انرژي داخلش است. يعني يک مقدار حوصله بايد کرد اين را آرام از بالا آوردش پايين. پوشال هايش راهم کند، بعد اگر وسطش شکافته شود ميبيني هم قلبش سفيد است هم مواد غذايي خوبي هست. . . يک خورده حالا همه آدمها که اين طور نيستند. . . يک خورده بايد حوصله کرد. همين امام حسني که بحثش را شب تولد گوش ميدهيد نقل شده که در خانهاي را زد آن باغبان يک بي ادبي کرد. اصحاب خواستند برخورد کنند فرمود برخورد نکن يک بار ديگر در بزنيد باز در را زد يک جسارت ديگر، بي ادبي ديگر دوسه بار هي اصحاب جوش آوردند آقا. . . گفت آقا آرام باشيد. خلاصه چند بار گفت خب. آقا يک راه ديگر. گفت چي؟ گفت ميرويم فردا ميآييم. همين که رد شدند رفتند اين باغبان در را باز کرد و گفتند چرا در را باز نکردي؟ گفت ميخواستم به اصحابت حالي کنم که چه قدر تو شريفي که با اين که من جسارت کردم تو حلم داري حلم حلم. با يک برخورد ميخواستم بگويم که چه قدر حلم داري.
رسم خوبي بعضي شهرها هست. تهران اين هست بعضي شهرهاي ديگر هم هست. ميآيند به نانوا ميگويند چه قدر آقا پخت ميکني؟ ميگويد مثلا 300 تا نان دارم 500 تا نان دارم کمتر بيشتر. ميگويد آقا پول اين نان را بگير امشب هر که نان ميخواهد به عشق امام حسن افطار ما. يک خانمي فکلي بود روزه بود آمد نان بگيرد رفت پول بدهد به نانوا گفت که يک باني دارد امشب نانها مجاني است امروز مهمان امام حسن مجتبي هستيد. اين خانم چنان کلافه شد اشکش جاري شد فوري روسريش را رو صورتش کشيد.
تولد امام حسن را به همه تبريک ميگوييم امام حسن وحسين مريض شدند اصحاب آمدند عيادت گفتند نذر کن روزه بگير. پيغمبر و اميرالمومنين براي سلامتي امام حسن که بحثش راشب تولدش ميشنويد، روزه گرفتند. روزه گرفتند تا رفتند افطار کنند قصهاش رامي دانيد يک شب يتيم اسير مسکين يا سه شب اينها آمدند يا يک شب سه گروه آمدند. حالا. . هرکدام باشد. اينها غذايشان را دادند به آنها. بعد گفتند که «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا» حالا اينجا تو «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» است. پناهندگي بازبان نيست. گفتند «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا» الإنسان/10 ما ازقيامت ميترسيم از آتش جهنم ميترسيم. منتهي وقتي گفتند ميترسيم نانشان هم دادند.
6- پناه بردن به خدا، امري زباني نيست
يعني ميخواهم بگويم پناهندگي هم بايد با زبان باشد، هم با چي؟ ما گاهي وقتها هِي ميگوييم اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، لعنت خدا بر شيطان، لعنت خدا بر شيطان، ولي خودمان هم شيطانيم. وقتي که آدم به زبان ميگويد پناه ميبرم به خدا بايد در عمل هم چنین باشد، نميشود آدم بگويد فدک حق زهرا بود ندادند، دو ليتر گريه ميکند، خودش هم سهم امام نميدهد، چه فرقي ميکند؟ حق زهرا را ندهي يا حق امام زمان را. دو ليتر گريه ميکند که چرا حق زهرا را ندادند خودش هم حق امام زمان را نميدهد. اگر راست ميگوييد. يعني وقتي آدم پناه ميبرد با تمام وجود. ديديد بزازها پارچه پاره ميکنند؟ بزازها وقتي يک پارچه سفت است قيافه، ابرو، کتف، شانه، يعني همچين ميکنند. . . يعني از مخ تا کف پايش ميگويد پارچه سفت است. اگر ميخواهيم پناه ببريم ديگر نميشود گفت پناه ميبرم به خدا، ولي اين بچهام حالا ديگر ازدواج نکند، خوب ببين بچهات را ول ميکني، خواستگار آمد، اگر عيبي ندارد دخترت را بهش بده، ميگويد نه حالا، آقاي قرائتي، به جوانها دعا کن. چرا به جوانها دعا کنم؟ به تو خدا عقل بدهد، شانزده تا خواستگار آمد چرا دخترت را ندادي؟ هي لفتش ميدهد در انتخاب همسر ميگويد به جوانها دعا کن آقا، تقصير تو است، مثل اينکه روي ميخ نشسته ميگويد آخ، خوب بلندشو آن طرف بنشين. آخه اينکه آدم هي ميگويد به جوانها دعا کن ولي خواستگار هم هِي رد ميکند. دلش ميسوزد خودش هم پول خرج نميکند. قرآن بخوانم از خودم نگويم. اهل بيت ميگويند «إِنَّا نَخَافُ»، ميگويند با زبان خدايا «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا»، ميگويند خوف خدا داريم، خوب اگر خوف خدا را داري، پس عملت کو؟ اي خدا جان، من تو را دوستت دارم، پس چرا با خدا حرف نميزني؟ کي است که کسي را دوست داشته باشد باهاش حرف نزند؟ اصلا ميشود يک دختر، پسر همديگر را دوست داشته باشند، بگويند آقا ببين من دوستت دارم ولي باهات حرف نميزنم؟ مگر ميشود، ميگويد دروغ ميگويي. اگر کسي، کسي را دوست دارد باهاش حرف ميزند. ميشود ما بگوييم خدا جون ما تو را دوستت داريم ولي نماز نميخوانم آقا، حوصلهام نميرسد. اگر دوستش داري پس باهاش حرف بزن، اگر اعوذ ميگويي، اعوذ بالله، قل اعوذ برب الفلق، من شر ما خلق، شر ما خلق، يکي شهوت است، شهوت خطرناک است، خوب زودتر پسرت را داماد کن. تو ديگر چرا. حالا يک کسي گير است، ميگويند يک کسي در چاه افتاد گفتند چته، گفت افتادم ديگر، گفتند خوب صبر کن بروم طناب بياورم، اين از توي چاه گفت خوب صبر نکنم چه کنم؟ اصلا صبر نکنم چه کنم؟ گاهي وقتها آدم واقعا يک جوري است که نميتواند ازدواج کند، اما آخر تو که وضعت خوب است، تو که وضعت خوب است تو چرا داماد نميشوي؟ نه ميخواهم ليسانس بگيرم، حالا مثلا ليسانس چيه؟
7- تحصيل، فضيلت است، اما ازدواج، ضرورت است
من يک شعار را مدتي است گفتم باز هم تکرار ميکنم ماه رمضان، بسم الله الرحمن الرحيم، تحصيل فضيلت است، ارزش است، ازدواج ضرورت است، بخاطر فضيلت، ترک ضرورت، نکنيد. سال اول است دانشجو است، خواستگار هست دخترت را شوهر بده، باقياش را هم درس بخوان. بارها گفتم، من دخترهايم را در دبيرستان شوهر دادم، بعد هم ليسانس گرفتند، ليسانس که ديگر حالا چيزي نيست که، خيابانها پر از ليسانس است. حالا فکر ميکند ليسانس بگيرد الان دو سه تا وزارتخانه منتظرند. نه الان فوق ليسانس هم شغل نيست، آقايون هم که دانشجو هستيد براي خدا درس بخوانيد، بسم الله الرحمن الرحيم، شغل نيست، شغل نيست، شغل نيست. اگر درس را ميخوانيد براي ارزش علم بخوانيد. من که مطالعه ميکنم نبايد بگويم آيا تلويزيون فيلمبرداري خواهد کرد يا نخواهد کرد. خود اينکه من اين کتاب را مطالعه کنم، علم ارزش است. تلويزيون فيلمبرداري کرد کرد، نکرد نکرد. اصلا تمام سياست هايتان را روي پاي خودتان باشيد. من توي شهرها از کلمه ورامين خيلي خوشم ميآيد، ميداني چرا؟ کلمه ورامين، اگر همهاش بود، ورامين، اسم يک شهر است، حالا «و»اش هم رفت، رفت که رفت، ميشود رامين، اسم يک دانشمند است، «ر»اش هم قهر کرد، باز ميشود امين، ميگويند فلاني آدم اميني است، «الف»اش هم قهر کرد، باز ميشود مين، مين وسيله جنگي است، «م»اش هم از ما ناراحت شد رفت، ميگوييم خوش آمدي، ميشود ين، واحد پول است. «ي»اش هم قهر کرد، ميشود نان، همان که ميخوريم. شد؟ الله هم همينطور است، اگر شد والله، قسم است، والله، ميگوييم قسم است، حالا «و»اش رفت، ميشود الله، «الف»اش هم رفت، ميشود لله، «ل»اش هم رفت، ميشود له، چون الله دو تا لام دارد، الله، دو تا لام دارد، ميشود له، «ل» هم رفت، ميشود هو، يعني هيچياش حرام نميشود و دست از هدفش برنمي دارد. بايد در انتخاب شغل، در انتخاب رفيق جوري وابسته نشويم، ارتباطاتمان با افراد، اين يک چيز مديريتي است دارم ميگويم، اين يک اصل مديريتي است، با رئيس، وکيل، سفير، رئيس جمهور، نميدانم با همه، تاجر، پولدار، گمنام، با هرکس رابطه برقرار ميکنيد، رابطهتان رابطه ملافه و پتو باشد، يعني با يک سنجاق بند بشويد، توي دل هم جوري نرويم که اگر آن سرنگون شد من هم سرنگون بشوم. بعضيها با يک کسي چنان وابسته ميشوند که اگر بگويد نميخواهمت سکته ميکند، اگر قهر کند سکته ميکند، اگر جنسش را نخرند سکته ميکند، اگر مدرک بهش ندهند سکته ميکند، جوري برنامه ريزي کنيد که مدرک بود الحمدلله، نبود خود علم ارزش است. کمک کرد الحمد لله، کمک نکرد. . . خيليها به من ميگويند آقاي قرائتي، تو بيست و شش سال است با تخته سياه کار ميکني، اصلا حاليت نيست که دنياي تکنولوژي چه ابزار آموزشي و کمک آموزشي آورده، از فلان چيز استفاده کنيد، از فلان چيز استفاده کنيد، از فلان چيز استفاده کنيد، ميگويم آقا من و تخته سياه تا آخر عمرمان هستيم، همين تخته سياه را از تهران آوردم، هر استاني هم ميروم با خودم ميبرم. رهبر يکي از اين کشورها سوار هواپيما ميشد شترش را هم با خودش ميبرد، ميگفت ميخواهم شير تازه بخورم. من هرجا ميروم، استانهايي که ميروم تخته سياهم را با خودم ميبرم. من و اين تخته سياهيم. چون هرکسي هم با من قهر کند، تخته سياه را نميتواند از من بگيرد، اما اگر وصل شدم به اين تکنولوژي يکي قهر کند شب جمعه تعطيل ميشود. اين هواپيماهايي که سيزده تا پرسنل دارد يکي از اين خانمهايي که شکلات ميدهند نيايد، ميگويند نقص فني دارد، هيچي پرواز لغو ميشود. جوري بايد حرکت کرد که اگر هرکه آمد الحمدلله رفت ما سرنگون نشويم.
و انسان اگر واقعا اين رقمي برنامه ريزي کند، درست راه برود، هيچ وقت عقدهاي نميشود. يک مسئله رواني هم بگويم، حالا اساتيد روانشناسي هستند. خيليها مثلا ميگويند اين از نظر روحي عقدهاي شده، رواني شده، ما اگر حواسمان را جمع کنيم، مواظب باشيم، دستمان در دست خدا باشد، حرکت مستقيم باشد، اصلا رواني نميشويم. من اين عکس را يک وقت ديگر هم نميدانم کشيدم يا نکشيدم، حالا اگر کشيدم که کشيدم، نکشيدم که نکشيدم، يک کسي گفت آقاي قرائتي بعضي حرفهايت تکراري است، گفتم کدام کار خدا تکراري نيست، اين جريان خون در قلب تکراري نيست؟ نفس کشيدن تکراري نيست؟ تابش خورشيد تکراري نيست؟ اذان و نماز تکراري نيست؟ حالا يک چيزي هم تکرار شد اشکال ندارد. علاوه بر اينکه يک کسي يک چيزي را ميخواهد به همه مردم بگويد بايد چند بار بگويد، من اين را توي ذهنم است گفتهام، حالا شايد در تلويزيون بوده، شايد هم بيرون تلويزيون، يک نيم دايره را فرض کنيد، يک تسبيح جيبتان نيست؟ يک تسبيح بده به من، چون من يک نيم دايره ميخواهم بکشم، با تسبيح بکشم.
8- جايگاه مهم نيست، رابطه با خدا مهم است
ببينيد شما يک نيم دايره را فرض کنيد، هرجاي نيم دايره باشه، رهبر باشد، يا رئيس جمهور يا تاجر باشد يا کاسب يا تيمسار و سردار و امير باشد يا سرباز، نميدانم مشهور باشد يا گمنام، هر کجا باشي، آن بالاها باشي يا اين پايينها، بالا باشيم يا پايين، تلويزيون هم اين دايره را نشان بده، يک وقت ميگويم اين دايره، پنکه نشان نده، اين دايره را حساب کنيد، هرکجا باشيم، هدف را گم نکنيم، هدف چي است؟ هدف اين است که عمل کنيم بکتاب الله، و اهل بيتي و عترتي، حرکتت هم مستقيم باشد، يعني از آن بالا صاف بياي اينجا صاف برو آنجا، اين زاويه قائمه، اگراين پايين بودي، باز اگر حرکت مستقيم باشد، صاف بياي اينجا، صاف بروي آنجا، باز اين زاويه هم قائمه است. اينجا باشيم اگر حرکت مستقيم، باز يک حرکت مستقيم اين هم زاويه قائمه، اينجا باشيم زاويه قائمه، اينجا باشيم زاويه قائمه، چي ميخواهم بگويم؟ ميخواهم بگويم اگر هرکجا باشيم در هر شرايطي باشيم اگر حرکتمان حرکت درستي باشد زاويه قائمه است. يعني چه؟ يعني هيچ کس نبايد احساس کند خوش به حال او، چه خانه و چه پولي دارد، سيصد نفر افطاري ميدهد، ما نداريم افطاري بدهيم، فقط بايد به دو نفر افطاري بدهيم، آن کسي که به دو نفر افطاري ميدهد يا آن کسي که به سيصد نفر، ثوابشان يک جور است، به چه دليل؟ در دعا داريماي خدايي که مساوي قرار دادي، (يا من سوّي التوفيق بين الضعيف والقوي)اي خدا، تو يک کاري کردي که قوي و ضعيف توفيقاتشان يک جور است. چرا؟ چون قرآن دو تا آيه داريم، يک آيه داريم «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» البقرة/286، يک آيه داريم «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا» الطلاق/7، دو تا آيه، الا وسعها يعني چقدر جون داري، الا ما آتاها، يعني چقدر پول داري، قرآن يک آيه داريم ميگويد «لَيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» النجم/39 سعيت را کردي. من و بوعلي سينا ميرويم کتابخانه، بوعلي سينا تيزهوش است در دو ساعت ده تا مطلب ميفهمد، من تيزهوش نيستم، در دو ساعت يک مطلب ميفهمم، اما ثواب من و بوعلي سينا بگوييد يکي است؛ چون هر دو سعي خودمان را کرديم، ليس للانسان الا ما سعي، من دو ساعت زحمت کشيدم، من و يک نفر ديگر ميرويم خريد کنيم. من پول يک کيلو نخود دارم، او پول يک تن نخود دارد، من پولم را ميدهم يک کيلو نخود ميگيرم، او زياد دارد يک تُن نخود ميخرد. من هرچي داشتم همين پول بود، او هم هرچي داشت همان پول بود. ثواب کسي که يک کيلو نخود بدهد و ثواب کسي که يک تن نخود بدهد به هيأت يا براي افطاري، ثواب، چون او هرچي داشت داد، او هم هرچي داشت داد. علي اصغر گلويش چند قطره خون داشت، دست اباالفضل هم خون بيشتري داشت، اما هر دو هرچي خون داشتند در راه خدا دادند. (يا من سوّي التوفيق بين الضعيف و القوي). اين يک مسئلهاي است که اگر انسان بداند ولذا هيچ کس عقدهاي نميشود. آن براي عروسياش تالار گرفت، من نتوانستم تالار بگيرم، خوب او داشت گرفت. نميدانم او کتاب دارد، او کامپيوتر دارد، او ندارد، هرکس، راحت باشيد، کتاب الله و عترتي را فراموش نکنيم، دو منبع هدف را، حرکتمان هم مستقيم باشد، خطهاي کج و کول نباشد، اگر خطها مستقيم باشد، هدف هم معين باشد، زاويه قائمه است.
خدايا نيمي از ماه رمضان را بينندهها که گوش ميدهند گذشت، اين نيم دومش مهم است. به آبروي امام حسن مجتبي عيدي به ما بده، خود ما و اموات ما را ببخش و بيامرز(الهي آمين) به آبروي امام حسن، خلق حسن، زندگي حسن، مرگ حسن، اولاد حسن، آبروي حسن، علم حسن، تمام چيزهايي که به ما ميدهي چيزهاي حسن و نيکو باشد به ما عنايت بفرما(الهي آمين) خدايا هرچه شب قدر براي بندگان خوبت مقدر ميکني، همه را براي همه ما مقدر بفرما(الهي آمين) کشور، رهبر، انقلاب، دولت، ملت، نسل، ناموس، مرز، انقلاب، آبرو، هرچي که به ما دادي، در پناه آقا امام زمان حفظ بفرما(الهي آمين)
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته