متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1385/9/30
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»
بینندگان عزیز بحث را در آستانه شهادت آقا امام جواد علیه السلام می بینند و گوش می دهند. سه تا امام های ما از بچگی امام شدند. یک، امام جواد، دو، امام مهدی، سه حضرت مهدی، امام زمان سه سالگی، امام جواد هشت، نه سالگی، خوب حالا یک سؤال است، آیا بچه می تواند امام شود؟ پاسخ: بچه می تواند پیغمبر هم باشد اشکال ندارد، بچه هم پیغمبر هم باشد. در قرآن هم داریم «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» مريم/12 صبی یعنی چه؟ یعنی بچه، «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» چون امامت کیلویی نیست، متری نیست، سنی نیست، یک برقی است از غیب وصل می شود، ممکن است این برق به لامپ کوچک وصل شود، ممکن است به لامپ بزرگ وصل شود. این برق هرجا وصل شد نور می دهد، ولذا لامپ کوچکی که به آن برق وصل شود نور دارد، لامپ بزرگی که به آن برق وصل نشود. . . . لامپ بزرگی که برق به آن وصل نشود، گاهی وقتها، من بارها این مَثَل را زدهام، یک رادیو کوچک ممکن است چند موج را بگیرد، یک رادیو بزرگ ممکن است رادیو تهران را هم نگیرد، رادیو قد بشکه، اما رادیو تهران را هم نمی گیرد. آن رادیو قد یک قرقره، چند موج را می گیرد، بنابراین امامت مربوط به سن و وزن و حجم نیست. خوب این یک مسأله.
1- امامت به سن و سال نیست
سوار هواپیما که می شوید، هواپیما که در فرودگاه می نشیند یک ماشین کوچک جلو می رود، این هواپیمای بزرگ عقب این ماشین کوچک می شود، یعنی یک ماشین کوچک می شود رهبر یک هواپیمای بزرگ. گاهی یک سوئیچ کوچک یک ماشین بزرگ را روشن می کند. بنابراین همه چیز با حجم بزرگ و اینها نیست. گاهی یک قرص کوچک شفا می دهد، گاهی یک دیگاش رشته شفا نمی دهد. گاهی یک درخت کوچک پر از میوه است، گاهی یک درخت چنار قد منار هیچ میوه ای ندارد. اجمالاً مسائل را سطحی و کیلویی نباید نگاه کرد. این یک مسئله.
خیلی آدمها را داریم که مثلا می گویند بابا این به قد و قیافهاش نمی خورد، به قد و قیافهاش نمی خورد. ما خیلی از قضاوت هایمان، قضاوت های همین طور کیلویی است. به یک کسی گفتند بیمارستان نیروی دریایی کجاست؟ یک خورده فکر کرد و گفت بیمارستان نیروی دریایی؟ لابد کنار دریا. چون اسم بیمارستان نیروی دریایی است گفت لابد جایش هم کنار دریاست. خوب این یک مسئله.
مسئله دیگر اینکه امام جواد را بارها امتحان کردند. حدود سی هزار مسئله از ایشان پرسیدند، همه را بدون تأمل جواب داد، یکی نشسته بود همین طور ماتش برده بود، دهانش باز مانده بود که اه، این کوچولو اینقدر مسئله جواب می دهد؟ امام جواد متوجه شد که این گیج شده که چطور خدا این همه علم را. . . امام جواد به این شخص گفت که اگر خدا اراده کند این همه علم را حتی به یک پشه بدهد، می دهد. انرژی هسته ای یعنی چه؟ گاهی وقتها خداوند در ذراتی انرژی قرار می دهد، خدا اراده کرده، این قدرت را در یک چیز، گاهی در یک سلول، گاهی در یک اتم، گاهی در یک. . . به هر حال امامت یعنی اراده خدا، اراده خدا، آیت خدا، آیت الله هم معنایش این است، آیت الله یعنی این نشانه خدا، خدا یک کاری کرده، کاری هم نمی شود کرد.
البته خداوند الکی چیزی را به کسی نمی دهد. ممکن است شما بگویید نمی شد ما امام جواد بشویم؟ چی می شد ما هم یکی از امامها می شدیم؟ حالا امام. مسئله امامت یک مسائلی هم پشت پرده هست، این فیلم هایی که شما نشان می دهید، پشت پرده هم یک خبرهایی هست.
2- شرایط امام در دعای ندبه
پشت پرده امامت چیست؟ پشت پرده امامت را اول دعای ندبه داریم. می فرماید که چه افرادی لایقند؟ اول دعای ندبه داریم(شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ) زهد را معنایش را بلد هستید، شرط را هم معنایش را بلد هستید. (شَرَطْتَ) یعنی خدایا تو شرط کردی، بر امامها شرط کردی که باید زاهد باشند، یعنی دنیا طلب، دنیا پرست، دنیا گرا نباشند. بعد می فرماید(فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ) اینها همه اول دعای ندبه است، (وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاَّءَ) تو هم علم داری که اینها وفا می کنند، حالا(فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِىَّ وَالثَّناَّءَ الْجَلِىَّ) آقا شما کلید خانهات را به کی می دهی؟ کلید خانهات را به کسی می دهی که یک، چیزی از خانه کش نرود، دزدی نکند، خانه را کثیف نکند، این کلیدی که شما دادی سوءاستفاده نکند، کلید را به دیگری هم ندهد.
بازاریها به کی وام می دهند؟ به کی نسیه می دهند؟ به کسی که یک، سابقه دارد، می دانند که ایشان چکش برنمی گردد، اعتبار دارد. پس پوست قصه این است که بازاری به یک نفر نسیه می دهد، شما نگو خوب آقا ببخشید شما که صد میلیون به این نسیه دادی، ده میلیون کمتر و بیشتر نسیه دادی، نمی شود به من هم بدهی؟ می گوید نه، تو یک جفت کفش به تو بدهم پا می کنی، فرار می کنی، تو یک حلبی به تو بدهند سر آن را تیز می کنی چاقوکشی می کنی، ولی این صد تا چاقو هم داشته باشد چاقوکشی نمی کند. تو یک پاشنه کفش خریدی به هر کس رسیدی. . . الاغ ایستاده بابا ولش کن، تو اگر دستت به پاشنه کش برسد، به جنّ و انس رحم نمی کنی و آدم هست که بهترین شمشیرزن دنیا هم باشد، به یک مورچه ظلم نمی کند. پس ببینید پشت پرده این است. (شَرَطْتَ) شرط کردی، به خدا می گوید، می گوید خدایا تو شرط کردی که اینها زهد، زاهد باشند، یعنی از دنیا اختلاس، سوءاستفاده، عیّاشی نکنند، (فَشَرَطُوا) آنها هم شرط را امضا کردند، (وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاَّءَ) تو علم داری که اینها وفادار هستند، چکشان برنمی گردد، حالا چون یک همچین ظرفیتی دارند(فَقَبِلْتَهُمْ وَقَرَّبْتَهُمْ) این هم یک سؤال. پس دو تا سؤال را تا حالا جواب دادم.
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، آقا ببخشید امام جواد چطور بچگی امام می شود؟ پاسخ: امامت به وزن و حجم نیست، امامت به اراده خداست، خداوند اراده کرده علومی را به این کوچولو بدهد، مثل چی؟ مثل برق، برق مربوط به این نیست که به چی وصل شود، ممکن است به یک لامپ کوچک برق وصل شود، به یک لامپ بزرگ برق وصل نشود. مثال رادیو، رادیو کوچک چند موج را می گیرد، رادیو بزرگ موج تهران را هم نمی گیرد. این سؤال اول. سؤال دوم، امامت مهمتر است یا نبوت؟ نبوت، خداوند در قرآن می فرماید «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» ما حضرت عیسی و حضرت یحیی را در بچگی به پیغمبری رساندیم، این دو، این هم دلیل قرآنی.
سوم، چطور امامها آنها شدند؟ می گوییم اول دعای ندبه، خداوند پشت پرده یک قراری با اینها می گذارد، حسین جان، باید بروی زیرِ سم اسب، می روم، روی دوش پیغمبری، راضیم، زیرِ سم اسبی، راضیم. ما الان اگر ناهار مدرسه پلو و عدس بنا باشد که باشد، گفتند آقا امروز آشپز مریض شده پلو و عدس نیست، ببخشید، امروز نانِ خالی بخورید، اه، شیشه های مدرسه را می شکنیم، یعنی عدسمان نان شود، مدرسه شیشه ندارد. طرفداری آن حزبی، آن گروهی که ما از آن در فوتبال طرفداری می کنیم اگر شکست بخورد یا پیروز شود، اصلا دیگر هیجانی می شویم، شیشه اتوبوس می شکنیم، زنده باد، مرده باد، راه بندان، یک عروس می خواهد ببرد راه بندان می کند، یک تشییع جنازه می خواهد داشته باشد راه بندان می کند، ما دستمان به هر چیز بیاید از مرز تجاوز می کنیم، از حد تجاوز می کنیم، بنابراین ظرفیتها مهم است. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» الأنعام/124 آیه قرآن است، یعنی خدا می داند پست را به کی بدهد. خوب؛ این یک مسئله.
3- برخورد امام جواد با مأمون الرشید
خاطراتی از امام جواد هست. یک وقت مأمون داشت می رفت در کوچه بچهها بازی می کردند تا دیدند مأمون است، خوب مأمون الرشید شاه بود، خلیفه بود، همه فرار کردند، امام جواد یک بچه کوچولویی بود ایستاد، مأمون آمد گفت پسر، گفت بله، گفت چرا فرار نکردی؟ گفت به سه دلیل، یک، گناهی نکردم، دو، کوچه تنگ نیست، سه، بنا نیست که به آدمی هم که گناهی نکرده با اینکه کوچه بزرگ است تو ظلم کنی، مگر قرار است ظلم کنی؟ تو هم یک آدم هستی بیا برو. نه تو بناست ظلم کنی، نه، کوچه تنگ است، نه، من گناه کردم، ایستادهام. مأمون گفت کی هستی تو؟ خلاصه گفت تو پسر امام رضا هستی، امام رضا بچهاش را این رقمی تربیت می کند که بتواند حرف منطقی بزند. از هو و جنجال نترسد، شجاع باشد. بچه باید شجاع باشد. یک قصه برایتان بگویم.
در قرآن به مردها همهاش گفته نماز بخوانید، به فقرا کمک کنید، «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ» المائدة/55، نماز، زکات، «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ» البقرة/43، «آتُوا الزَّكَاةَ» به پدر شما گفته نماز، زکات، نماز می خوانی، زکات بده. به پیغمبر می گوید «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ» الكوثر/1-2 «صَلِّ لِرَبِّكَ»، نماز بخوان، «وَانْحَرْ»، شتر بکش، به شکرانه اینکه من به تو زهرا دادم، کوثر دادم، نماز، شتر، نماز، زکات. اما به شما چه؟ پسر که پول ندارد، دختر که پول ندارد، خدا به نوجوانها می گوید «يَا بُنَيَّ أَقِمْ الصَّلَاةَ» نمی گوید(یا بنی اقم الصلوه و آتو الزکاه) پول که ندارم، خدایا من که ندارم چرا به من می گویی پول بده؟ می گوید «يَا بُنَيَّ أَقِمْ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» لقمان/17 حرف بزن، اگر خوبی دیدی بگو آفرین، آفرین، تا بدی دیدی بگو آقا این کار را نکن، خلاف است، خلاف، خلاف دیدی داد بزن، خوبی دیدی تشکر کن، پس ببینید به پدر شما گفته نماز و زکات، به شما گفته نماز و امر به معروف و نهی از منکر، چون امر به معروف نیازی به پول ندارد، شما یک کار خوبی می بینی می گویی آفرین، یک کسی مثلا با خط خوب یک چیز قشنگی، جمله خوبی را در یک مکان خوبی می نویسد، شما می گویی آفرین، احسنت، تا می گویی احسنت این امر به معروف است، تشکر می کنی به خوبیها دعوت می کنی. (حی علی الصلوه) این امر به معروف است، چون نماز معروف است، شما می گویی(حی علی الصلوه) امر می کنی، بشتابید به سوی نماز، (حی علی الفلاح) این کلمه امر به معروف در اذان است.
4- نظرخواهی حضرت ابراهیم از اسماعیل
ابراهیم صد ساله با بچه سیزده ساله مشورت کرد. خدا به ابراهیم گفت اسماعیل را ذبح کن، به پسرش گفت من مأمور شدم تو را ذبح کنم، گفت بابا جان هرچه خدا می گوید انجام بده. خدا حکیم است، هرچه می گوید مصلحت در آن است، ممکن است ما مصلحت را نفهمیم، هرچه می گوید انجام بده.
اسماعیل را می خواباند، چاقو را می گذارد، خدا می گوید چاقو را بردار، نمی خواستم خونِ او ریخته شود، می خواستم تو دل بکنی، دیدم دل می کنی، می خواستم امتحانت کنم. آنوقت ابراهیم صد ساله با بچه سیزده ساله مشورت می کند. می گوید «فَانظُرْ» الصافات/102 یعنی نظر بده، «مَاذَا تَرَى» رأی تو چیست. با بچه باید مشورت کرد. نقش نسل جوان را از آن غفلت نکنیم. خوب؛ صلواتی بفرستید.
علی ابن جعفر به امام جواد احترام می گذاشت، شخصی گفت آقا شما پیرمرد هستی و شما عموی او هستی، آخر تو پیرمرد برای یک بچه احترام می گذاری؟ یک دستی به ریش هایش کشید و گفت بابا خدا صلاح دانسته به این بدهد، به من ندهد. ولذا حالا که داده احترام بگذاریم. این پیداست که حسادت خیلی بد است.
شاه چراغ را لابد اسمش را شنیدید یا به زیارتش در شیراز رفتید. برادر امام رضا است. بعد از امام هفتم عده ای رفتند پهلوی شاه چراغ، احمد ابن موسی، گفتند تو امام هستی، گفت مرا قبول دارید؟ بیائید راهپیمائی کنیم. مردم را با خودش برداشت، گفت من کی هستم؟ گفتند تو امامی، بعد از امام کاظم احمد بن موسی، همین شاه چراغ، تو امام هستی. گفت خوب اگر امام هستم، قبول است؟ گفتند بله قبول است، پذیرفتید؟ حتما؟ بیعت کردید؟ گفتند بله، گفت اگر با من بیعت کردید امام واقعی امام رضا است، من برادرش هستم، من حق امامت ندارم، امامت با این است.
گاهی وقتها مردم ممکن است مرید من بشوند، من باید مواظب باشم، آقا جان، این لقبی که می دهی من اهلش نیستم. درست است شما می گویی شما پزشک خوبی هستی، سیدی، دستت خوب است، بابا، در این کسالت، در این مرض، فلان پزشک از من تخصصش بیشتر است. خیلی خوب است که انسان به خوبی های دیگران اغراق کند، نگوید نه، درشان من نیست، من اگر بگویم. . . آقا می آیی پهلوی بنده حالا، یا مثلا از آخوندی بگذرم، می آیی پهلوی من استخاره می کنی، من قرآن را باز می کنم، می گویم این آیه چیست؟ نفهمیدم، دومرتبه، باز هم مثلا نمی فهمم، هرچه قرآن باز می کنم نمی فهمم، آخر می گویم آقا این آیاتی که آمد نفهمیدم، برو پهلوی یک آقای دیگر استخاره کن، اما اگر ماست مالی کردم، بگویم بله حالا، البته، صدقه بده انشاءالله خیر است. پزشکی، بگو مریض عزیز، راستش را بخواهی من مریضی تو را تشخیص ندادم، راستش را می خواهی من الان نسبت به این آیه یا بلد نیستم، یا اگر هم مطالعه کردم الان مطالعات در ذهنم نیست. معلم سرِ کلاس می گوید بچهها راستش را می خواهید من این صفحه را نفهمیدم، یا تسلط ندارم، بروید صفحه بعد، بعداً این دو صفحه را می خوانیم، این دو صفحه را جا بگذار، برویم یک بحثی که آشنا هستیم، مسلط هستیم بگوییم بعد برگردیم، اشکال ندارند. شما وقتی امتحان می دهند، برگه امتحانی را نگاه می کنی به سؤالات می گویی فعلا این سؤال هایی که بلد هستم جواب دهم که یک وقت، وقت تمام نشود که از همهاش بمانم.
علی ابن جعفر پیرمرد بود گفتند زشت است برای امام جواد اینقدر خم می شوی، فرمود بابا خدا به او داده، به من نداده، خوب وقتی به من نداده. . . . خیلی وقتها ما پدرهایمان، پدربزرگ هایمان، مادربزرگها، تکبر دارند، من بروم پهلوی او؟ علامت اینکه من آدم با تواضعی هستم یا متکبر این است که وقتی شما یک حرف خوبی زدی من قلم و کاغذ در بیاورم بنویسم، اما اگر عارم شد بنویسم پیداست تکبر دارم و بسیاری از ما یک چیزی را می شنویم، بلد هم نیستیم، خجالت می کشیم یادداشت کنیم. قلم و کاغذ هم داریم، می فهمیم حرف نویی می زند، این حرف را من تا حالا بلد نبودم، عجب، چیز مهمی است، خوب بنویس، نه، بنویسم خواهند گفت قرائتی بلد نیست. خوب بله، بسم الله الرحمن الرحیم، بنده بلد نیستم، این حرفی که ایشان می زند بلد نیستم. آنقدر دبیرستانی داریم غسل بلد نیست ولی راهنمائی بلد است، آنقدر سالِ ششمی داریم دانشگاه سالِ آخرش است، نمازش غلط است و حال آنکه ممکن است سال اولیها نمازشان درست باشد ولی عارش می شود این پهلوی این نمازش را، بگوید بیا، من نمازم را می خوانم ببین غلط نیست، طوری نیست، تکبر داریم.
5- تواضع بزرگان در فراگیری علم
خدا رحمت کند آیت الله العظمی گلپایگانی را، یک پسری آوردند پهلویش، شانزده، هفده سالش بود، گفتند ایشان جزء قاری های مصری است، تا گفتند یکی از قاری های مصری است، آیت الله العظمی گلپایگانی یک مرجع هشتاد نود ساله شیعی، مرجع تقلید، گفت شما اگر قاری مصری هستی، من سوره حمدم را پهلوی شما می خوانم ببین درست است؟ بعضی از آنهایی که آنجا بودند خیلی ناراحت شدند، گفتند آخر آقا شما یک مرجع تقلید هشتاد ساله، پهلوی یک پسر اهل سنت، غریبه، آخر شما شیعه هستی، این اهل سنت است، شما پیر هستی، این جوان است، شما مرجع تقلیدی، این بچه است. فرمود آقا ببینید، این حرفها را ول کنید، ایشان قاری است، حالا که قاری است معلوم می شود در تجوید کار کرده، من نمازم را پهلویش می خوانم، چه اشکالی دارد؟
این روحیهها نیست. کدام بازاری حاضر است بگوید آقا جان، این جنسی که شما می خواهی راستش را می خواهی من ندارم، این جنس رنگش می رود خراب هم می شود، اگر آن جنسی که شما می خواهی فلان مغازه هست بهتر است. البته بعضیها پیدا می شود. من حمّال شنیدم که، به یک حمّالی گفتند بیا آقا این فرش را ببر جای دیگر. گفت آقاجان من صبح تا حالا سه چهار تا قالی بردم پول خوبی هم گرفتم، این بغل من ایستاده، هیچ کس به این نمی گوید، شما به این بگو فرش را ببرد، یک خورده هم بیشتر بده که به او کمک هم بشود. این هم به من برسد. یعنی ما حمّال دیدیم که دلش به حال حمّال می سوزد، تاجر هم دیدیم که دلش به حال تاجر نمی سوزد.
خوشا به حال آنهایی که گیر خودشان نباشند. افرادی هستند که گیر خودشان هستند و همچین مشکل، خلاصه گیر دارند.
6- انجام معجزه برای اثبات امامت
مسئله دیگر؛ امامان ما معجزه می کردند. ولی این هم حالا بد نیست اینجا بگویم. آیا معجزه را باید خودِ امام و پیغمبر انجام دهد یا هرچه که مردم بخواهند. معنای معجزه این است که یک کاری بکنم که مردم بفهمند این با خدا رابطه دارد. یک قلم، دو قلم کافی است، مثلا دست می کشد به یک چشم نابینا، نابینای مادرزاد، بینا می شود. کما اینکه داریم امام جواد یک بار این کار را کرد. اما حالا نابیناها بگویند ای امام جواد، اگر می خواهی ما باور کنیم که تو امام هستی، ما را هم بینا کن، اینطور نیست. مثل اینکه شما بگویی آقای قرائتی، تو اگر سخنرانی، امشب بیا خانه ما روضه بخوان، بنده یک سخنرانی کنم کافی است، حالا باید بیایم برای تک تک شما روضه بخوانم؟ به یک معمار بگو اگر معماری باید خانه ما را هم بسازی. به یک خطاط بگویند آقا اگر خطاطی، به یک جراح بگویند آقا اگر شما پزشک متخصص جراحی هستی، باید مریض ما را هم جراحی کنی. بابا هر هنرمندی، هر شاعری، معماری، خطاطی، نقاشی، برای اینکه ثابت کند، یکی دو قلم خودش کار خودش را نشان می دهد، اما دیگر لازم نیست برای تک تک آدمها. . . می آمدند به پیغمبر می گفتند پیغمبری؟ می گفت بله، می گفتند خوب پدربزرگ من را زنده کن، آن گفت پدر من را هم زنده کن، آن گفت عمه من را هم زنده کن. هیچی پیغمبر برای اینکه به اینها ثابت کند. . . . نه، پیغمبر یک قلم، دو قلم، سه قلم، چند قلم نشان می دهد تا ثابت کند که من قدرت دارم، اما لازم نیست که آقا، شما اگر مقاله نویس هستی، یک مقاله در فضیلت بنده بنویس. شما اگر پولداری پولهایت را به من بده. هم دارم هم به تو نمی دهم. کی گفت که اگر من پول دارم بدهم به تو؟ سخن دارم برای تو روضه بخوانم، خطاطم برای تو بنویسم، معمارم خانه تو را بسازم، جراحم مریض تو را جراحی کنم، اینطور که نیست. حرف زور می زدند. به پیغمبر می گفتند اگر پیغمبر هستی باید هرچه ما می گوییم گوش بدهی، آنوقت مگر جمعش می شود کرد؟ هر آدمی یک سلیقه ای دارد، یک دردی دارد، یک مرضی دارد، آنوقت دنیا می شود سالنِ. . . بعضی وقتها هم سؤالها احمقانه بود. چند تا سؤال احمقانه بخوانم. به پیغمبر گفتند اگر پیغمبری خدا را نشان ما بده، بابا چیزی را خواسته باشی ببینی باید جسم باشد، چون جسم نباشد دیدنی نیست، جسم هم اگر شد، اگر خدا جسم باشد مکان می خواهد، چون جسم بدون مکان نمی شود. اگر خدا را ببینی می خواهی ببینی باید جسم باشد، اگر جسم باشد باید مکان داشته باشد، اگر مکان داشته باشد، باید مکان قبل از جسم باشد، یعنی همیشه ظرف قبل از لیوان است، بله، لیوان و ظرف قبل از آب است، یعنی باید اول مکان باشد تا آن جسم در آن مکان قرار بگیرد، پس اگر مکان باید قبل از خدا باشد معنایش این است که مخلوق قبل از خالق است. حالا یک بار دیگر امتحان. اگر می خواهید خدا را ببینید نصفش را من می گویم، نصفش را شما بگویید، اگر می خواهید خدا را ببینید، باید خدا جسم باشد. اگر خدا جسم شد، جسم باید مکان داشته باشد، اگر بناست مکان داشته باشد، مکان باید قبل از جسم باشد. پس باید مخلوق قبل از خالق باشد. حرف غلط است. ما خیلی چیزها را نمی بینیم. آقا زمین جاذبه دارد یا نه؟ بله زمین جاذبه دارد، دیگر همه کمونیست و مادی و خداپرست و همه می گویند زمین جاذبه دارد. می گوییم ببخشید جاذبه را از کجا فهمیدی؟ می گوید خوب سیب از درخت افتاد، افتاد زمین، می گوید خوب دیدنی هایش چیست؟ آنکه دیدنی است سیب است، این هم که دیدنی است این است که سیب دارد می آید زمین، آن هم که باز دیدنی است زمین است، اما جاذبه زمین، هر عینکی بگذاری چیزی به نام گردی، موادی، یعنی آن جاذبه است دارد می رود، نه اینطور نیست، جاذبه قابل دیدن نیست، جاذبه ندیدنی است، آن که دیدنی است افتادن سیب است، افتادن سیب که جاذبه نیست، افتادن سیب از آثار جاذبه است. ما همان چیزهایی هم فکر می کنیم محسوس است، آقا این گچ، این گچ را قبول داری؟ می گوید بله گچ دیگر دیدنی است قبول دارم، هرچه دیدنی باشد قبول دارم، می گویم خوب این گچ را شما چه چیزش را می بینی؟ آن که می بینی همهاش آثار است، وزنش است، وزن از آثار گچ است، رنگش است، رنگ از آثار گچ است، وزن است، حجم است، رنگ است، اینها همه آثار است، از خود گچ چه می بینی؟ تمام دیدنیها آثار است، بنابراین ما آنهایی هم که فکر می کنیم محسوس است آثارش محسوس است. من الان حرف می زنم، شما می گویی قرائتی زنده است، از کجا می گویی زنده است؟ می گویی دارد حرف می زند، پس حرف زدن که زندگی نیست، حرف زدن از آثار زندگی است، یعنی چون زنده هستم پس حرف می زنم. حرف زدن از آثار است. رد شویم.
7- پاسخ های علمی امام جواد با پرسش های دانشمندان
امام جواد را می آمدند امتحان می کردند. یک مرتبه یک سؤال امتحانی از امام کردند، عرض کنم به حضور شما که، یک صلواتی بفرستید پیدا کنم. به مأمون الرشید گفتند چرا دخترت را دادی به امام جواد؟ این بچه است، این سواد ندارد، گفت از همه شما باسوادتر است، بالاخره یک جلسه ای تشکیل دادند که امام جواد را امتحان کنند. در این جلسه که بنا شد سؤال کنند، یحیی ابن اکثم از دانشمندان درجه یک بود آوردند که امام را امتحان کند. گفت آقا اگر یک کسی رفت مکه، آخر حاجیها که می روند مکه لخت می شوند و یک لنگ می بندند، یک لنگ سفید و یک لنگی هم روی دوششان، مثل اینکه از حمام می آیند بیرون. به آن می گویند لباس احرام، در لباس احرام بیست و چند تا چیز حرام است که یکی شکار است. در آن ایام نباید شکار کرد. یحیی ابن اکثم پرسید که شما سؤال کن، گفت هرچه دلت می خواهد بپرس. گفت که شخصی در حال احرام محرم بوده، شکار کرده، حکمش چیست؟ امام جواد پرسید که این شکار در خارج حرم بوده یا درحرم؟ یعنی نزدیک مکه بوده یا فاصله داشته، چون دو فرسخی مکه حرم است، حساب دو فرسخی مکه و دورتر فرق می کند، عالم به مسئله بوده یا جاهل؟ می دانسته شکار حرام است یا نمی دانسته، این هم حکمش فرق می کند، چون اگر دزد بداند که دست دزد را چهار انگشتش را قطع می کنند، اگر دزد را گرفتند گفت آقا من نمی دانستم، من مسئلهاش را بلد نبودم، اگر می دانستم که چهار تا انگشتم را قطع می کنند، دزدی نمی کردم. دیگر دستش را قطع نمی کنند. عالم بوده، مسئله را می دانسته یا نمی دانسته، این صیدی که شکار کرده عمدی بوده یا خطایی، یعنی خواسته تیر بزند به شکار یا نه، رفته تیر بزند خورده به شکار، عمدی بوده یا نه؟ صیاد بنده بوده یا آزاد، آن کسی که تیراندازی کرده برده بوده یا آزاد؟ بچه بوده یا بزرگ؟ دفعه اولش بوده یا دفعه دومش، شکار از پرنده بوده یا غیر پرنده، صیاد عرض کنم به حضور شما که به عمل خودش اصرار دارد یا پشیمان شده. شکار در شب بوده یا در روز بوده. این صیاد برای حج بوده یا برای عمره. یحیی ابن اکثم یک سؤال کرد، این اصلا گیج شد، گفت آقا اصلا یادم رفت، ما یک وقتی درس یک آقایی می رفتیم اشکال کردیم، گفت اشکالت به ناقل است یا منقول منه یا منقول له یا منقول فیه یا منقول علیه، گفتیم آقا اصلا اشکالم یادم رفت. به یک آقایی گفتند شما می خوابی شبها ریشهایت روی لحاف است یا زیر لحاف؟ گفت نمی دانم حالا هر شب می خوابیم، حالا امشب امتحان می کنیم. شب رفت در رختخواب، هی همچین کرد، همچین کرد، همچین کرد همچین کرد، خواب از سرش رفت. یک سؤال کرد که در حال احرام شکار کنیم یا نکنیم، امام جواد فرمود روز بوده یا شب، پرنده بوده یا چرنده، مسئله بلد بوده یا مسئله بلد نبوده، آزاد بوده یا برده، مسئله را می دانسته یا نمی دانسته، پشیمان شده یا پشیمان نشده، یحیی گفت آقا دستها بالا، خلاص. مأمون گفت دیدید این کی است. حالا آنها که امام هستند، حتی بعضی از مراجع تقلید یک دیدهایی دارند که انسان واقعاً تعجب می کند که اینها واقعاً چطور خداوند این لطف را به آنها کرده.
یکی از مراجع تقلید ظاهراً آقا سید حسن اصفهانی بود، خوب می دانید مراجع تقلید روزهای عید می نشینند، عید نوروز، عید فطر، عید قربان، عید غدیر، عید بعثت، وقتی هم می نشینند دمِ ظهر شلوغ می شود خانه مراجع. بحث بود که این پیرمرد دیگر حالیش نیست، چون مرجع تقلید حدود هشتاد نود سالش است دیگر مخش، حافظه را از دست داده. گفتند بابا می فهمد. بنا شد امتحانش کنند. گفتن چطور؟ گفتند این آقا را هرکه به او بگوید دیشب زنم زائیده خدا بچه ای به من داده، یک پولی به او می دهد. بنا شد یک سال ایشان امتحان کند. عید قربان در یک سال هفت هشت تا عید است، در شلوغی هم رفتند که آقا سرش، آقا دیشب خدا یک بچه ای، آ، قدمش مبارک است، پولی به او می داد، حالا مثلا پول آن روز صد تومان، گفت دیدی نفهمید، تو حالا هفت تا صد تومانی از او گرفتهام، نمی فهمد دیگر پیر شده حالیش نیست، گفت به خدا حالیش است، دفعه هشتم که رفت گفت خدا دیشب یک بچه ای به ما داده در شلوغی در گوشش گفت قدر خانمت را داشته باش، یک سال است هشت بار برایت زائیده. گفت دیدی حالیش است. اینها را ساده نگاه نکنید. امام جواد، امامی است که می خواستند امتحانش کنند، سی هزار سؤال از او کردند، ما خودمان خوب شد امام خمینی را دیدیم، رادیو و تلویزیون می گفت تنها گوینده ای که وقتی حرف می زند ما حرفهایش را قیچی نمی کنیم امام است، سنش از همه گویندهها بیشتر، یک نقطه ضعف نشان نداد. اما بنده که نصف سن امام دارم، ریش هایم مشکی بوده آمدم در تلویزیون، از زمان الان حدود بیست و هفت سال است در تلویزیون هستیم، در این بیست و هفت سال هر شبی که بحث من پخش می شود قبلاً باید بحث را ببینیم، آقا نه نه این را قیچی کن، این را قیچی کن، یعنی ما جوانها دست گل آب می دهیم و آن پیرها در حرفهایشان یک کلمه جابه جا نمی زنند، جوانی خوب است اما اینطور نیست که حالا که جوانی خوب است دیگر پیرها نمی فهمند. پیرها چیزی حالیشان نیست، اشتباه جوانها از پیرها بیشتر است. هم جوانی ارزش است، هم پیری را باید قدر بدانیم.
شب شهادت امام جواد را به همه عزیزان تسلیت می گوییم. قبر مطهرش در کاظمین، باب الحوائج و یک سلامی هم به او بدهیم. (اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا جَعْفَرٍ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي اَيُّهَا الشَّهيدُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ)
خدایا به آبروی امام جواد، دین ما و دنیای ما، فکر ما، روح ما، دل ما، قلب ما، رهبر ما، دولت ما، انقلاب ما، مرز ما، نسل ما، ناموس ما، آبروی ما، هرچه که به ما لطف کرده ای به آبروی امام جواد علیه السلام در پناه حضرت مهدی حفظ بفرما. (الهی آمین) روز به روز بر معرفت ما و مودت ما و اطاعت ما نسبت به محمد و آل محمد بیفزا. (الهی آمین) اموات ما بیامرز. (الهی آمین) خدایا امنیت کامل بر عراق و بر همه بلاد اسلامی مستقر بفرما. (الهی آمین) زیارت امام جواد نصیب همه آرزومندان بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته