متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1385/7/11
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»
الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی
بحثی که در این جلسه می خواهم خدمتتان عرض کنم بحث این است که هدف خلقت چیست؟ موضوع بحثمان راجع به انسان است، اولین سؤالی که مطرح است این است که اصلا چرا خدا انسان را آفرید. اصولاً بودن از نبودن بهتر است، بود از نبود بهتر است، یک، در بودنها هم برترین بودنها وجود انسان است. یک جلسه در این زمینه صحبت کردیم که حرفهایی که در جلسه قبل زدیم این بود، یعنی پنج شش تا مقدمه داشت، مقدمه اول این بود که هرچه طرف علم و حکمتش بیشتر باشد هدفش هم عالیتر است، یعنی بچه کلاس اول ابتدائی یک رقم هدف دارد، استاد دانشگاه یک هدف بالاتر دارد، هرچه علم و حکمت بیشتر، هدف بالاتر، یک، هرچه کار ظریفتر باز هدف عالیتر، یک وقت یک کسی برای یک کسی گونی می اندازد، موکت می اندازد، گاهی قالی ابریشمی می اندازد رویش هم گل می ریزد، پس هرچه کار سنگینتر شود، پیداست هدفش هم بهتر است، پس هرچه علم و حکمت بیشتر، هدف بالاتر، هرچه کار ظریفتر، هدف بالاتر. بعد نگاه می کنیم خداوند برای مژه، گودی کف پا، برای تمام هستی یک هدفی، هر جای بدنمان را نگاه می کنیم، هرجای هستی، یک هدفی برایش هست. اگر جزء جزء هدف دارد، پس کلش هم یک هدف دارد، نمی شود همه خانهها هدف داشته باشد ولی کل شهر هدف نداشته باشد. اگر هر اتاقی یک هدفی دارد، پس کل خانه هم یک هدفی دارد. اگر خانه به خانه هدفی هست، پس کل شهر هم یک هدفی هست. اگر مژه ما هدف دارد، ابروی ما هدف دارد، مقدار آب دهانمان هدف دارد، شیرینی آبِ دهان هدف دارد، شوری آبِ چشم هدف دارد، اگر همه کارها حکیمانه است، نمی شود عضو عضو، جزء جزء هدف داشته باشد اما کل هستی هدف نداشته باشد.
1- اهداف آفرینش انسان در قرآن
بعد گفتیم هدف را از کی بپرسیم؟ از خالق بپرسیم، آن کسی که ساخته بگوییم چرا ساختی، خداوند در قرآن می فرماید من برای پنج چیز شما را آفریدم، 1- «لِتَعْلَمُوا» المائدة/97 یعنی علم پیدا کنید، می خواهم بدانید، 2- «اسْتَعْمَرَكُمْ» هود/61 می خواهم زمین را آباد کنید، 3- می خواهم کاری که می کنید «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» هود/7 با بهترین وجه عمل کنید. 4- می خواهم بهترین وجهتان رنگ الهی و قصد قربت و عبادت باشد، «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِي» الذاريات/56، 5- این عبادت و این که می خواهم انجام دهید می خواهم لطف مرا دریافت کنید، رحمت من را بگیرید، «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ» هود/119، «رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ» خلق کرد شما را برای همین دریافت رحمت، دانستن، آباد کردن، انتخاب بهتر، رنگ الهی، دریافت لطف. این حرف های گذشته بود.
حالا؛ من خلاصه حرف را در یک سطر بنویسم، موضوع بحث انسان است، موضوع ریزش هدف از آفرینش انسان است، بعد از شش تا مقدمه گفتیم هدفی که قرآن می فرماید عبارت است از 1- آگاهی، دانستن، به دلیل اینکه قرآن می فرماید « لِتَعْلَمُوا » زمین و آسمان را آفرید « لِتَعْلَمُوا »، بعد از دانستن، آباد کردن، قرآن می فرماید شما را آفریدیم، از زمین آفرید «أَنشَأَكُمْ مِنْ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا» هود/61، «اسْتَعْمَرَ» یعنی از شما خواست آباد کنید، بعد از انتخاب بهتر، قرآن می فرماید شما را آفریدیم « لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا »، «أَحْسَنُ عَمَل» یعنی عملتان از همه بهتر می شود. بعد قرآن می فرماید که رنگ الهی با قصد قربت و رنگ الهی که قرآن می فرماید « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِي» بعد هم آخرین، قرآن می فرماید « إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ » بعد می فرماید « وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ » برای دریافت رحمت خلق کرد شما را، این عصاره نیم ساعت جلسه قبل.
2- شناخت اهداف بر اساس امکانات و استعدادها
اما در این جلسه چه می خواهم بگویم؟ در این جلسه یک مقدمه ای بگویم، مقدمه این که عرض کنم به حضور شما که شما وقتی می روی بازدید از یک جایی، مثلا می روی خانه اجاره کنی، رهن کنی، بخری، وقتی می برند در خانه به شما نشان دهند از چیزهای تو می فهمی که اینجا برای چی است، درِ یک جا را باز می کنی چراغ گاز و یخچال و ظرف است، کجاست؟ آشپزخانه. یک جا را باز می کنی دور تا دور کمد و کتاب و میز مطالعه و کامپیوتر است، کتابخانه است. یک جا در را باز می کنی فرش و یا مبل است یا قالی است یا صندلی است، اینجا اتاق پذیرائی است، یک جا را درش را باز می کنی بیل و کرسی و سماور ذغالی و لحاف کرسی و نمی دانم از این چیزهایی است که گونی سیب زمینی و پیاز و غربال و از این چیزهاست که معلوم می شود اینجا انباری است، پس از چیزهای تو معلوم می شود اینجا برای چی است. همین طور که درِ اتاق را باز می کنیم می فهمیم اتاق برای چی است، همین طور درِ خودمان را باز کنیم ببینیم ما برای چی هستیم. انسان را باز کنیم. یک وقتی انسان را می شکافیم می بینیمها، در انسان شکم است، پس برای خوردن هست، در انسان شهوت است، پس همسر هم می خواهد، در انسان نمی دانم مغز است، در انسان پاست، برای راه رفتن است، یعنی از چیزهایی که در انسان هست می فهمیم که انسان برای چی است. حالا؛ امروز انسان را باز کنیم ببینیم انسان برای چی است، از چیزهای تو می فهمیم که این انسان برای چی آفریده شده. جلسه قبل این بود که از خدا بپرسیم که خدایا، انسان را برای چی آفریدی؟ می فرماید: « لِتَعْلَمُوا »، «اسْتَعْمَرَكُمْ»، « أَحْسَنُ عَمَلًا »، «لِيَعْبُدُون»، « وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ » این جواب خداست. حالا بحث خدا را بیائیم سراغ فطرت، بگوییم از عقل خودمان، این جواب قرآنی بود، یک جواب عقلی. عقل ما می گوید از چیزهایی که آنجا هست می فهمیم که اینجا برای چی است.
خوب، هدف انسان، هدف از نظر عقل. جلسه قبل هدف آفرینش از نظر وحی بود، این جلسه هدف آفرینش از نظر عقل است. عقل که یک چیز را نگاه می کند از چیزهای آنجا می فهمد که اینجا. . . حالا.
3- ویژگیها و ظرفیت های انسان
ویژگی های انسان، نگاهی به ویژگی های انسان. انسان یک خصوصیاتی دارد. 1- ظرفیت علمی؛ انسان ظرفیت علمیاش خیلی بالاست. حیوانها که اینطور نیستند، جمادات که اصلا ظرفیت علمی ندارند. حیوانها یک شعوری دارند اما ظرفیت علمیشان محدود است، قرآن می گوید «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» البقرة/31، « كُلَّهَا » یعنی کل علوم را حضرت آدم گرفت. خدا به پیغمبرش می گوید علم تو از علم خداست. «مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا» الكهف/65، « لَدُنَّا» یعنی علم تو از پهلوی ما است، یعنی علم پیغمبر وصل به علم خداست، در عین حال می گوید تو مأموری «وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا» طه/114 با اینکه علمت زیاد است، اما باز هم هر روز باید علمت بیشتر شود، یعنی ظرفیت علمی این طور نیست که حالا آدم لیسانس و فوق لیسانس و دکتر آخرش باشد، علم بی نهایت است. ظرفیت علمی انسان. خوب؛ یکی بی نهایت طلبی، ظرفیت علمی.
2- بی نهایت خواهی انسان. انسان بی نهایت خواه است، یعنی اینطور نیست که اگر ایران را به او بدهی بس است، آمریکا کشور بزرگی است اما می خواهد افغانستان و عراق، اصلا می خواهد همه دنیا را داشته باشد، حالا اگر همه دنیا را بدهند به آمریکا می گوید نه می خواهم کرات آسمانی را هم داشته باشم، اگر کرات آسمانی را به او بدهی می گوید باز. . . انسان اینطور نیست که اگر به یک خانم دو کیلو طلا دادی بگویی بس است، می گوید اگر بیشتر بدهی چه بهتر. به سرمایه دار هرچه سرمایه بدهی. . . یعنی انسان محدودیت ندارد. این هم یک خصوصیت انسان است ولی حیوان که اینطور نیست، حیوان یک مقداری کاه و علفش بدهی بس است. فقط انسان است که تا بی نهایت می خواهد. خصوصیات انسان.
3- عقل، انسان عقل دارد. خوب.
4- مقایسه، محاسبه، انتخاب. وقتی بخواهد برای پسرش زن بگیرد چند تا خانه می روند خواستگاری، دخترها را با هم مقایسه می کنند، می خواهد یک چیزی جهازیه بخرد محاسبه می کند چقدر پول دارد، چی اولویت دارد، حساب می کند اول این را بخریم بعد آن را، اول اینجا بعد آنجا، مقایسه می کند آدمها را با هم، کتابها را باهم، رشته های علمی را با هم. یک دانشجو می خواهد یک رشته ای برود می نشیند حساب می کند، محاسبه می کند، مقایسه می کند بعد انتخاب می کند، حیوان اینطور نیست، این فقط خصوصیت انسان است.
5- تنوع طلبی؛ انسان تنوع طلب است.
6- تعلیم و تعلم.
7- عشق و هنر. دیگر تختهمان بیشتر از این جا ندارد.
خوب، بحث چی است؟ خدا چرا ما را آفرید؟ قرآن می گوید شما را آفریدم برای اینکه بدانید، انتخاب کنید، راه خدا را بروید، رحمت دریافت کنید، این نظر قرآن. عقل می گوید نگاه کن ببین که چی هستی، از چیزهایی که توی تو است، اگر چراغ گاز است برای پختن است، اگر کتاب است برای مطالعه است، اگر لحاف است برای خوابیدن است. از چیزهایی که در شما هست ببین هدف چی است. ما می خواهیم نگاه کنیم به درون انسان، ببینیم انسان چه چیزهایی دارد، از چیزهایی که تویش است ببینیم انسان چی است. اینکه می گوید اصول دین سه تاست، خوراک، پوشاک، مسکن، این انسان را با حیوان قاطی کرده. آن که می گوید انسان یعنی شهوترانی، آن انسان خودش را با خروس قاطی کرده. آن که می گوید زنده باد شکم، او خودش را با گاو قاطی کرده. ما اول ببینیم انسان چی است، نمی گوییم خوراک نباشد، خوراک باشد، شهوت باشد، خنده باشد، گریه باشد، اما هدف اینها نیست. از چیزهایی که در انسان هست باید ببینیم هدف چی است. چون ظرفیت علمی دارد، پس باید ظرفیت علمی، پس باید به سراغ علم بی نهایت برود. گفتم خدا به پیغمبرش که از همه موجودات هستی سوادش بیشتر است، به پیغمبر می گوید بگو علمم زیاد شود، یعنی ما دیگر حسابمان هیچی. . . آن که از همه باسوادتر است باید، پس هدف علم بی نهایت.
بی نهایت خواهی. هرچی نهایت دارد، خورشید هم زورش کم می شود «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» التكوير/1 می آید زمانی که نور خورشید تمام می شود. حضرت ابراهیم آمد برود ستاره پرستها را دید، گفت خیلی خوب این پروردگار من هم باشد، بعد دید هوا که روشن شد ستارهها روشن نشدند، ماه را دید گفت خوب این پروردگار، ماه هم خوب گفت این هم ولش کن، خورشید را دید، خورشید هم غروب می کند، آخرش فرمود چی؟ فرمود «لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ» الأنعام/76 اینها که تاریخ مصرف دارند من خودم را به تاریخ مصرف نمی فروشم. اینها همه دیر یا زود. . .
4- بی نهایت طلبی انسان و بی نهایت بودن خداوند
حضرت امام یک نامه ای نوشت به گورباچوف، تقریبا این بیانی که عرض کردم با یک بیان دیگر امام در نامهشان آوردند. به گورباچوف رهبر شوروی قدیم نوشت آقای گورباچوف از چیزهایی که تو هست می فهمی انسان چی است، چون تو شکم است، پس بیرون باید خوردنی باشد. چون در درون اتش است، پس باید بیرون آب باشد. چون در درون غریزه جنسی هست، پس باید بیرون همسر باشد. چون در درون گوش هست پس باید بیرون صدا باشد. چون در ما چشم هست پس باید بیرون دیدنیها هم، یعنی هرچه که تو هست باید جوابش، اگر یک جایی قفل هست باید کلید هم داشته باشد، نمی شود قفل باشد کلید نباشد. هرچه قفلی که در بدن است کلیدش بیرون هست. در درون ما امام فرمود، امام فرمود در درون انسان بی نهایت طلبی است، پس باید در بیرون بی نهایتی باشد که ما به سراغش برویم. همین طور که تشنه داریم آب هست، چشم داریم دیدنی هست، گرسنه هست غذا هست، انسان در درون بی نهایت را می خواهد، پس باید وجود بی نهایت باشد، تمام مادیات نهایت دارند، کوه محدودیت دارد، دریا محدودیت دارد، دلار محدودیت دارد، همه چیزها محدودیت دارد، بنابراین هیچکدام از این چیزها خواسته انسان را تأمین نمی کند، انسان باید خدا. . . «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ» الرعد/28. به همه ابرقدرتها تکیه کن. یعنی می رسد به جایی که ابرقدرتها هم دیگر هرچه تلاش می کنند دیگر نمی توانند. تمام ابرقدرتها خواستند شاه را نگه دارند نشد، تمام دکترها گاهی می خواهند یک مریض را از مرگ، نمی شود. گاهی وقتها یک کلمه ای از ذهن آدم می رود می گوید والا اسمش یادم رفت شما یادت نیست؟ می گویند ما هم یادمان نیست، همه با هم یادشان می رود، همه با هم فراموش می کنند، همه با هم عاجز هستند، همه با هم اشتباه می کنند، بنابراین آن چیزی را که انسان، انسان درونش بی نهایت طلب است، حالا که در تو بی نهایت طلبید، پس باید بیرون هم بی نهایتی باشد. نمی شود قفل باشد، کلید نباشد. خدای حکیم هرجا لامپی زده کلیدش را هم گذاشته. نمی شود لامپ را وصل کند کلیدش را نگذارد. هر کاری خدا کرده این را برای یک. . . خوب، ببینید اخیرا بعضی ماشین هایی که درست شده، ماشین سواریها می گویند این بهترین ماشین است، چند میلیون هم گرانتر از باقی ماشین هاست، حالا اسمش را نبریم تبلیغ از ماشین خاصی نکنیم، اما بعضی ماشینها چند میلیون گرانتر است، می گوییم چرا گرانتر است، می گویند این اگر تصادف کند یک کیسه باکی دارد که این می آید ضربه ماشین را می گیرد، خوب بخاطر این همه مهندسها جمع شدند در ضربه یک باکی درست کردند که این فشارگیر است، خوب خدا این باک را اینجا قرار داده، یک خورده پوست اضافه گذاشته اینجای انگشت که وقتی شما نیاز داری دستت را همچین کنی، اینجا پوست کم نیاید. و لذا اینجا یک خورده پوست زاپاس گذاشته، اینجا پوست زاپاس نگذاشته، چرا؟ برای اینکه هیچ وقت نیاز نداری شما دستت را، چون از این طرف نیاز نیست خم شود اینجا زاپاس نیست، از این طرف نیاز هست خم شود اینجا زاپاس هست. یعنی آن کاری که حالا مهندسها بعد از قرنها کردهاند خدا از اول خلقت آدم این کار را کرده. خدای حکیمی که مهندسها به یک ذره، به یک چیزیاش می رسند، این خدای حکیم در وجود ما بی نهایت قرار داده، وقتی بی نهایت قرار داده پس باید بی نهایتی باشد که ما را سیر کند. نمی شود من بمکم اما سینه مادر وجود نداشته باشد، اگر خدا به بچه مکیدن را آموخت، سینه مادر را هم جوری قرار داد که این سینه به قد دهان بخورد. نه بچه دندان دارد سینه به دندان بگیرد، نه سرِ سینه مادر که در دهان بچه می رود استخوان دارد که بچه. . . ولذا بچه فوت کردن بلد نیست ولی مکیدن را بلد است، چون روز اول نمی خواهد به جایی فوت کند، چون نمی خواهد فوت کند بنابراین فوت هم نمی تواند بکند. چون می خواهد بمکد مکیدن را بلد است. یعنی هرچه می خواهد خدا به او داده. ما می فهمیم هرچه در درون هست باید بیرون باشد. گرسنگی، غذا، تشنگی، آب، دیدنی، دیدنیها، شنیدنی، گوش، حالا پس غریزه شهوت هست، بیرون همسر است، حالا که پس چنین است، حالا که در انسان وجود بی نهایت طلب است باید بیرون هم بی نهایت باشد که آن بی نهایت بیرونی این خواسته مرا تأمین کند. جز خدا کسی چیزی را سیر نمی کند. اشتباه می کنند کسانی که عصبانی می شوند می گویند بده به من این سیگار را، این مثلا می خواهد سیگار او را نجات دهد. بده ببین یک لیوان شراب، این مثلا فکر می کند غصه هایش را این فنجان شراب حل می کند. ای خدا، پول داشته باشم، این فکر می کند اگر پول داشته باشد دیگر مشکلی ندارد. آمار طلاق در خانه پولدارها کمتر از خانه فقرا نیست. فحش و فحش کاری و نیش و نوش در خانه پولدارها کمتر از فقرا نیست. فقرا به دلیلی به هم فحش می دهند، پولدارها به دلیلی. فقرا سر رنگ کفش با هم دعوا می کنند، پولدارها سر اینکه برویم بلژیک یا اتریش. آنها هم به هم فحش می دهند. یعنی اینطور نیست که، به پول « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » نیست، به قلدری « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » نیست، به نفت و دلار « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » نیست، به تحصیل « تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » نیست. شما فکر می کنی هر کس باسوادتر است جنایتش بیشتر است. یک آمار بگیرید از دنیا، اگر گفتند هر کشوری دانشگاهش بیشتر است آمار جنایتش کمتر است، معلوم می شود علم جامعه را نجات داده، اما اگر دیدیم هر کشوری باسوادش بیشتر است تجاوزش و تخلفاتش بیشتر است. . . الان مشکل کشورهای فقیر این است که گیر باسوادها افتادهاند. کشورهای پیشرفته است که، ببینید آقا یک گیوه دوز بیسواد چه می تواند بکند؟ اگر یک گیوه دوزی، پینه دوزی خواست دزدی کند، این کوکها را باید ریز بزند، این می دزد، همچین می زند، یعنی دزدیاش در چهاتا کوک گیوه است، اما اگر یک دانشمند خواسته باشد دزدی کند چهار تا کوک نمی دزدد، یک آدم ضعیف یک زنگ دوچرخه را می دزدد، یک برف پاک کن می دزدد، یک لاستیک زاپاس می دزدد، اما اگر قوی شد کشتی نفت را در دریا می دزدد، یک کشور را می دزدند، بنابراین علم و قدرت آدم را نجات نمی دهد. آن چیزی که به انسان آرامش می دهد این است، و دنیا باید آنقدر سیلی بخورد تا تمکین کند، بگویند خدایا ما دیگر خسته شدیم، هرکس آمد دولت و حکومت را به دست گرفت یک جوری مردم را مالاند، بگوید خودت بفرست، مردم آماده شوند امام زمان ظهور کند، یعنی هرکسی دو سه روز رئیس می شود می گوید بیائید من درست می کنم، مردم هم می گویند هورا، درست می کند، بعد هم درست نشد، می گویند برو بابا، صاحب اصلی باید بیاید. حدیث داریم قبل از ظهور امام زمان هر خطی و هر سلیقه ای دو سه روز حکومت می کند تا همه؟ ؟ ؟ هرکسی می آید می گذارد زمین می گوید آن کسی که باید بیاید بیاید، آن کسی که هوس ندارد، شهوت ندارد، قانونش قانون خداست. جز خدا فکر نمی کند، جز خدا نمی بیند، مملکت را، این هستی باید به دست صاحبش سپرده شود. انسان غریزه بی نهایت طلبی دارد، چرا خدا من را آفرید؟ برای اینکه ظرفیت علمی بالاست، علممان را ببریم در حد بالا، بی نهایت طلب هستیم، وصل به خدا شویم، عقل داریم، ولذا داریم امام زمان که ظهور می کند عقل افراد چهل برابر افراد عادی می شود.
5- ویژگی اختیار و انتخاب انسان
مقایسه و محاسبه، یک دعا دارد ماه رجب که خدا رحمت کند مرحوم مطهری را، به من می گفت این دعا گرچه برای ماه رجب است اما تو هر روز بخوان، (خاب الوافدون علی غیرک) باختند آنهایی که با غیر خدا رفیق شدند، (و خسر المتعرضون) و خسارت کردند، ضرر کردند آنهایی که با غیر خدا رفیق شدند، یک مقدار می روی پیش، همان عروس و دامادی که قربون هم می رفتند، می بینی نه اینها به هم، می گفت من باور نمی کردم، می گفت من هم باور نمی کردم. یک زن و شوهری که بر اساس وحی، بر اساس طراحی خدا، بر اساس دید الهی ازدواج می کنند اینها تا آخر هستند. حضرت خدیجه، آن روزی که آمد، عاشق بود، آن روزی که رفت، عاشق بود. تمام اموالش را در راه ترویج اسلام خرج کرد، فقط به پیغمبر گفت که یک عبایی به من بده فقط این عبای تو کفن من باشد. البته آن هم محاسبه کرد، یعنی خدا حسابش را داد. خدیجه مال کثیری داد، کثیر داد، کوثر گرفت. «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» الكوثر/1 یعنی مال داد، زهرا گرفت. مادرِ زهرا شد، معامله خوبی کرد، چیز کمی را داد، فانی را داد، باقی گرفت. موقت را داد، ابدی گرفت. کثیر داد، کوثر گرفت. خدیجه. . . تمام کارهایی که برای خدا انجام ندهیم غصه خواهیم خورد. وقتش هم دعا در ماه رمضان است.
گرچه این قصه را گفتم ولی اجازه بدهید تکرار کنم، من بحث هایم تکراری نیست ولی خاطراتی که می گویم تکراری است، چون آخر خاطرات کم دارم دیگر، علاوه بر اینکه در تکرار هم تذکر است، علاوه بر اینکه یک عده ای پای تلویزیون هستند که پنج سال پیش، چهار سال پیش نشنیدهاند.
6- پیروی از خواسته خود یا خدا؟
یکی از وزرای محترم به من می گفت که رفتم جانبازی را ببوسم، خم شدم ببوسم عطری زده بودم گفت چه عطر خوبی زدی جناب آقای. . . . ، اسم وزیر را نبریم، این شیشه عطرت را به من بده، این شیشه عطر را هم کی از کجا آورده بود و من دوست داشتم و یک خورده سنگین بود برایم، گفتم من یک شیشه عطر برایت می خرم، گفت می خواهی بدهی همین را بده، او سفت گرفت گفت بده، من هم نمی دانم چطور بخلم گل کرد، ندادم، خلاصه هرچه اصرار کرد من مقاومت کردم و ندادم و بعد از این جدا شدم و یک مقداری که رد شد این آقای وزیر دستشویی نیاز دارد، می رود دستشویی، تا می آید بلند شود شیشه می افتد و از سوراخ مستراح می رود، آقای وزیر می گفت درِ مستراح را بستم، یک ساعت گریه کردم و به خودم سیلی زدم که چیزی که در راه خدا ندهی، جایش سوراخ مستراح است. تمام دقیقه هایی که ما برای خدا خرج نکردیم هدر رفته. یکی از اسم های قیامت «يَوْمَ الْحَسْرَةِ» مريم/39 است، آنقدر کسانی که روزه می خورند، اه، شکمو، خوب ناهارت را غروب می خوردی نامرد، اینقدر اسیر شکم؟ اه به تو، حالا کسی مریض است، طوری نیست، مسافرت طوری نیست، اما حالا اینقدر آدم مطیع. یک کسی آدم بله قربان گوی شرق، بله قربان گوی غرب، بله قربان گوی معده، خیلی خیت است.
نقل می کنند حضرت آمد برود گوشت بخرد، درِ دکان قصابی ایستاد یک مرتبه متوجه شد پول در جیبش نیست، گاهی هم آدم اینطوری می شود، پول در جیبش نیست، این قصه دکان قصابی یادتان نرود، من یک بار زمان طاغوت لباس هایم را پوشیدم از قم بروم تهران، در اتوبوس نشستم گفتند آقایان کرایه هایشان را حاضر کنند، دیدم اه، من قبای نو پوشیدم ولی پول جیبم نگذاشتم، گفتم آقای راننده معذرت می خواهم من را پیاده کن، گفت چرا؟ گفتم من می خواستم بروم تهران، لباس نو پوشیدم، اما پول نگذاشتم، پولهایم در لباس کهنهام است، حالا آمدم پول دربیاورم، دیدم هیچی ندارم، گفت خیلی خوب مهمان ما، نمی خواهد پول بدهی، برو بنشین، گفتم خوب آقا من تهران هم بروم بدبختی است، یا همین جا پیاده کن، یا یک خورده پول هم به ما بده برای تهران، یک خورده هم پول بده برای تهرانم، نگاه کرد و یک خورده هم پول از شوفر گرفتم و گفتم بهت می دهم پول را، قرض کردم، یک بار دیگر هم سوار تاکسی شدیم گفتیم برو آخر خیابان خاکی، گفت آنجا خاکی است چاله چوله دارد نمی روم، گفتم برو اینقدر، کار دارم، هرچه می خواهی بهت می دهم، برو کار دارم، این بنده خدا هم فکر کرد پول حسابی گیرش می آید، سوار شدیم و تق توق توی چاله چولهها افتاد و آخر خیابان خاکی دیدم پول جیبم نیست، گفتم آقا ببخشید دوباره من را ببر در شهر، دوباره بیاور اینجا، پول. . . می گوید می شود ولم کنی آقا؟ ولم کن، گاهی آدم اینطور می شود. امام آمد قصابی گوشت بخرد متوجه شد پول در جیبش نیست، رفت، قصاب گفت آقا چرا گوشت نخریدی؟ گفت من متوجه شدم پول در جیبم نیست، گفت آقا اختیار دارید، عزیز ما هستی، گوشت ببر فردا پول بده، گفت به جای اینکه به تو بگویم فردا پول، به شکمم می گویم فردا گوشت. حالا شما که روزه می خوری به شکمت بگو دو ساعت دیگر، یک ساعت و نیم دیگر، سه ساعت دیگر، چهار ساعت دیگر، بچه رنگش زرد شده، بسمه تعالی، رنگش زرد شود، نمی میرد که، بله اگر ضرر دارد، وگرنه رنگ زرد ضرر ندارد، دوباره چای می خورد سرخ می شود، دوباره نمی خورد زرد می شود، می خورد سرخ می شود، بعضیها همهاش را می خورند، صبح بلند می شود کاهو می خورد، می گوید سردم شد، دارچینی می خورد می گوید گرمم شد، خیار می خورد می گوید سردم شد، زنجبیل می خورد می گوید گرمم شد، هی می خورد، گرمش می شود، سردش می شود، با اینکه حالا بچه بیحال شده و ضعیف شده، البته باید برنامهها هم طوری باشد که ورزش را کم کنند، این کارها را احتمالا هم شده باشد، کارهای جست و خیز را کم کنند، کاری نداریم.
انسان محاسبه می کند، مقایسه می کند، انتخاب می کند. خدا برای چه ما را آفرید؟ چون ظرفیت داریم، بحث ما این است، آقایانی که دیر آمدند پای تلویزیون بحث ما این است، جلسه قبل گفتیم خدا چرا ما را آفرید؟ گفتیم قرآن می گوید برای آگاهی، برای آبادی، برای بهترین کار، برای قصد قربت، برای دریافت وحی، این برای قرآن. در این جلسه، خدا چرا ما را آفرید؟ گفتیم در خانه را که باز می کنیم از چیزهای در اتاق می فهمیم مال چی است، از هر چیز در انسان است می فهمیم انسان برای آن خلق شده، ظرفیت علمی ما بسیار است، آفریده شدیم برای اینکه علممان را رشد دهیم، بی نهایت طلب هستیم، آفریده شدیم برای اینکه به خدا وصل شویم، چون غیر از خدا همه چیزها نهایت دارد، عقل داریم، در درونمان عقل است، پس آفریده شدیم برای فکر کردیم و عقل را باید رشد دهیم، با مشورت، با مسافرت، با مطالعه و تحقیق و پژوهش.
7- مقایسه میان رفتارهای زشت و زیبا
چون قدرت انتخاب داریم باید امور را با هم مقایسه کنیم، محاسبه کنیم، انتخاب کنیم، بالاخره با عزت باشی چی گیرت می آید؟ یک دختر می خواهد برود بیرون، من اگر خودم را حفظ کنم، عفت خودم را حفظ کنم، کی راضی است؟ خدا، پیغمبر، آبروی خودم حفظ می شود، چشم جوانها به من نگاه بد نمی کند، حواس پرتی به وجود نمی آورم، اگر لباس ساده بپوشم بروم بیرون، دل فقرا را نمی لرزانم، چشم های هرزه را به خودم جلب نمی کنم، دلِ دخترهایی که فقیر هستند و این لباس را ندارند آتش نمی زنم، خانواده شهدا از من راضی است، اگر من با حیا بروم بیرون. اگر این رقم بروم بیرون کی راضی است؟ آمریکا خوشحال است، غرب خوشحال است، جوان های هرزه خوشحال هستند، یعنی مقایسه کند با این حجاب کی راضی است؟ محاسبه کند با خودش، مقایسه کند، محاسبه کند، انتخاب کند، تنوع طلبی، انسان برای. . . آفریده شده، تعلیم و تربیت، عشق و هنر، به کی عشق بورزیم، هنرمان را در چه راستایی خرج کنیم. حرف تمام. چرا خدا ما را آفرید؟ سؤال: این خانه برای چی است؟ از چیزهای تو می فهمی این خانه برای چی است، اگر درِ گاراژی دارد پیداست صاحبخانهاش ماشین دارد، اگر کنار خانه یک آخور است، پیداست صاحبخانهاش اسب و الاغ دارد، از چیزهای در خانه می فهمی، از چیزهای تو می فهمیم ما برای چه آفریده شدیم، آفریده شدیم برای علم، برای تعقل، برای بندگی خدا، برای اتصال به خدا، هدف ما این است، هدف خوراک، پوشاک، مسکن نیست، هدف خانه، ماشین، تلفن نیست، اگر هدف را بشناسیم دیگر در انتخاب داماد، در انتخاب عروس، در انتخاب شغل، هدفها را می بینیم، نگاه نمی کنیم کی سوپردولوکس است، کی چطور است، صندلیاش چطور است، می گوییم به هدفها نزدیک شویم، هدف را که گم کردیم با یک بستنی این طرف و آن طرف می شویم، با یک سکه این طرف و آن طرف می شویم، با یک مهریه و جهازیه این طرف و آن طرف می شویم، این دختر، دختر باکمالی است، چون کمال دارد من با این دختر می خواهم ازدواج کنم، ولو خانه و ماشین و تلفن ندارد، پدرش هم شغلش آدم گمنامی است، اگر هدف، هدف انسانیت باشد در همه انتخابها باید حواسمان را جمع کنیم.
خدایا، همین طور که زینب کبری حواسش را جمع کرد، یک حساب شده، یک همسری مثل پیغمبر، مادر زهرا شد و زهرا هم مادر یازده فرزند، خدایا هرچه تا حالا هدف را گم کردیم گذشته ما را ببخش و بیامرز. (الهی آمین) از الان تا ابد در پر کردن ظرفیت علمی، وصل به خدا، در هر قدم به قدم دست ما را بگیر و ما را به راه مستقیم هدایت بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و بركاته