در دوران انقلاب همراه او به تهران رفتم. یک روز که مهمان خواهرم بودیم، با عجله آمد و گفت:
باید برویم ساواک مرا شناسایی کرده خدا کند که خانه ی خواهرت را پیدا نکنند.
فوراً آماده شدیم و بعد از خدا حافظی با اتوبوس به سمت کاشان حرکت کردیم تا به منزل براد رش برویم. در بین راه، راننده ی اتوبوس گفت:
نمی دانم چرا ماشین پشت سری، دارد چراغ می دهد؟
وقتی راننده ماشین را نگه داشت؛ چند نفر وارد اتوبوس شدند و یک راست آمدند سراغ قربان علی. او را گرفتند و در حالی که کتکش می زدند، گفتند:
بچه دهاتی لات! برو پایین.
من فریاد زدم و گفتم:
ولش کنید. چرا می زنیدش
یکی از آنها داد زد:
تو خفه شو!
و کشان کشان او را با خود برد ند. اما او خیلی آهسته به من گفت:
برو فلکه شاه عباس و بپرس خانه ی شیخ عباس کجاست.
او را برد ند. من که هیچ پولی به همراه نداشتم و جایی را بلد نبودم، زدم زیر گریه. راننده ی اتوبوس کمی پول به من داد و پیاده ام کرد. گوشه ی خیابان ایستاده بودم و نمی دانستم که باید چکار کنم. چند ساعت بعد، دیدم قربان علی آمد کتک مفصلی خورده بود و نای راه رفتن نداشت. پشت پاهایش را داغ کرده بود ند. اما با این حال مرا د لداری می داد و می گفت که چیزی نشده.
چند روز بعد به نیشابور بر گشتیم. قربان علی دوباره شروع کرد به پخش اعلامیه. به او گفتم: نرو! دوباره گیر می افتی.
ولی او د ر جوابم می گفت:
باید تا پیروزی انقلاب مبارزه کرد.
همسر شهید
وقتی راننده ماشین را نگه داشت؛ چند نفر وارد اتوبوس شدند و یک راست آمدند سراغ قربان علی. او را گرفتند و در حالی که کتکش می زدند، گفتند:
بچه دهاتی لات! برو پایین.
من فریاد زدم و گفتم:
ولش کنید. چرا می زنیدش
یکی از آنها داد زد:
تو خفه شو!
و کشان کشان او را با خود برد ند. اما او خیلی آهسته به من گفت:
برو فلکه شاه عباس و بپرس خانه ی شیخ عباس کجاست.
او را برد ند. من که هیچ پولی به همراه نداشتم و جایی را بلد نبودم، زدم زیر گریه. راننده ی اتوبوس کمی پول به من داد و پیاده ام کرد. گوشه ی خیابان ایستاده بودم و نمی دانستم که باید چکار کنم. چند ساعت بعد، دیدم قربان علی آمد کتک مفصلی خورده بود و نای راه رفتن نداشت. پشت پاهایش را داغ کرده بود ند. اما با این حال مرا د لداری می داد و می گفت که چیزی نشده.
چند روز بعد به نیشابور بر گشتیم. قربان علی دوباره شروع کرد به پخش اعلامیه. به او گفتم: نرو! دوباره گیر می افتی.
ولی او د ر جوابم می گفت:
باید تا پیروزی انقلاب مبارزه کرد.
همسر شهید