متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1378/4/31
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي
در جلسه قبل تفسير سوره نحل را شروع کرديم که آيات بعد را تفسير ميکنيم چون يکي دوتا آيه بيشتر تفسير نکرديم از آغاز سوره شروع کنيد.
قاري: «أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُونِ» نحل/2-1.
در قرآن سه آيه داريم که «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ» قدر/4 اينجا داريم «بِالرُّوحِ» روح همان روح الامين، فرشته بزرگ است، چون مهم است حسابش جداست، رسم و ادب اين است در يک جمعي اگر بزرگتري هست براي او خط ويژه ميروند. (مثلا ميهمان که انسان دارد اول ميگويد حضرت امام مهمان ماست بعد نام ديگران را ميگويد و در يک جلسه عروسي مکان عروس و داماد با ديگران فرق دارد، و سر کلاس جاي استاد مقداري بلندتر است، سخنران ميرود بالاي منبر، در يک جا که چند پايه هست پايهاي که طرف قبله هست کاشيکاري ميکنند و براي آن خط ويژه ميروند.
«تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ» روح همان ملائکه است ولي حسابش جداست، و به همين دليل خداوند براي نماز هم خط ويژه رفته.
لذا ميفرمايد: «إِنَّ صَلاتي وَ نُسُكي» انعام/162، «نسک» از «مناسک» يعني عبادات حج و نماز هم جزء عبادت است ولي آنرا جدا آورده ميفرمايد: بدرستيکه نماز من و عبادات من.
عبادات من، نماز هم در آن هست، ولي حساب نماز از بقيه عبادتها جداست، اسمش هم جدا آمده.
مي گويند فلاني و هيئت همراه، نميگويند اين گروه، چون فلاني هم جزء اين گروه است ولي فلاني خط ويژه دارد.
به همين دليل گفتهاند شخصيتهاي مذهبي، علمي را(با احترام برخورد کرده و نامشان را با تکريم بياوريد) چند روز قبل نامهاي بدست من رسيد
(کارندارم که از بعضي دانشجوها بود) نوشته بودند که در جمهوري اسلامي که هيچکس را برديگري امتيازي نيست.
اين امتيازات در اسلام
الف: انقلابي بر غير انقلابي «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ» نساء/95.
کسي که مجاهد است بر غير مجاهد برتري دارد.
ب: با سابقه و بي سابقه
«وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» واقعه/11-10
ج: کسي که علم و دانش دارد بر جاهل و کم سواد
د: با تقوا بر بي تقوا و کم تقوا
معني ندارد همه يکي هستيم، (همه يکي هستيم مگر همه خل باشيم) در حقوق همه يکي هستيم ولي در ادب همه يکي نيستيم، استاد و شاگردي، پدر و پسري، گفتهاند. در کعبه ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام با هم کعبه را ساختهاند، اما خداوند نميفرمايد، ابراهيم و اسماعيل کعبه را ساختند.
مي فرمايد: ابراهيم کعبه را ساخت بعد ميفرمايد اسماعيل هم يک خشتي دست او ميداد حساب يک کارگر با بنا جداست ميفرمايد: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ» بقره/127. و زماني که بالا برد ابراهيم پايههاي خانه(کعبه) را و اسماعيل
نمي فرمايد: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ» (آقا ما افطاري داريم استاد و شاگرد با هم بيائيد، بايد بگوييم استاد تشريف بياورند بعد بگويد شاگرد هم بيايند يک حسابي است، استاد، پدر، پيرمرد، سيد، باتقواتر و سابقه دارتر) به همين دليل وقتي نام امام را ميآوريم ميگوييم(ع)
قرآن ميفرمايد: (سوره حجرات جزء 28 است اين هم از ضعف بنده است) «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ» حجرات/2(خواندن پيامبر(ص) مثل صدازدن بعضي بعض ديگر نباشد)
يعني اسم پيامبر(ص) با بقيه فرق ميکند ميآمدند پشت خانه(حجره) حضرت ميگفتند: محمد! بابا پيامبر است، صدا زدن پيامبر را مثل صدا زدن بعضي ف بعضي ديگر را نباشد وقتي صداي همديگر ميزنيد با ادب باشيد. با کمال تاسف در تحصيل کردهها هم ديده ميشود که عروس به داماد ميگويد: احمد، بچه دو ساله که نيست اتفاقا بچه دو ساله را هم فرمودهاند با ادب صدا بزنيد بگو: احمد آقا، اسم پدر را(تنهايي بزنيد) بگو: بابا اسم شوهر و خانم را با کرامت ببريد.
(من يکي از غصههايي که ميخورم بچههاي ما تا کوچکترند ادبشان بيشتر است، دبستاني بيشتر، راهنمايي کمتر و دبيرستان و دانشگاه کمتر و طوري ميشود که استاد از شاگرد ميترسد و اين بد است،
پدر از او ميترسد و مادر از دختر)
هرچه انسان با سوادتر ميشود بايد ادبش بيشتر باشد.
قاري: «يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ» نحل/2.
«يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ» يعني: خداوند ملائکه را ميفرستد «بِالرُّوحِ» گفتم در قرآن «الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ» است و اينجا «بِالرُّوحِ».
و شايد هم معنايش اين است که » روح » يعني وسيله » حيات »، يعني فرشتهها وسيله حيات ميآورند. مثل «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» شورى/52 و «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ» انفال/24 يعني قرآن شماها را زنده ميکند، و پيامبر(ص) شمارا زنده ميکند،
فرشتهها همراه با چيزي که شما را زنده کرده و حيات معنوي ميدهد. منتهي همه بر مدار اراده خداوند.
سوال: بر چه کسي فرشتهها نازل ميشوند؟
جواب: برهر کس که خداوند بخواهد، و خداوند حکيم است الکي نميخواهد ميفرمايد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» انعام/124
خداوند ميداند بر چه کسي فرشته نازل کند.
سوال: آيا بر ما هم فرشته نازل ميشود؟
جواب: به عنوان وحي خير بلکه به عنوان امداد آري.
دو بار در قرآن داريم که: «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» فصلت/30 کسي اگر گفت خدا و پاي آن ايستادگي کرد فرشته بر آن نازل ميشود و امداد ميکنند و با ما رابطه دارند،
پس فرشته به عنوان وحي بر گروهي و به عنوان امداد بر گروهي.
در سوره ال عمران دارد که خداوند در جنگ بدر هزار فرشته براي امداد فرستاد.
اين مطلب تو دهني براي کساني که ميگويد(در روزنامهاش نوشته بود) که کربلا به خاطر خشونت در جنگ بدر است مگر جنگ بدر را پيامبر(ص) راه انداخت که خشونت داشت.
خداوند به پيامبر فرمود بايد جنگ کني، حضرت عرض کرد خدايا دشمن عددش زياد و ما کم هستيم خداوند فرمود بايد، عرض کرد شن زير پاي ماست، خداوند فرمود باران ميفرستم شنها سفت ميشود، حضرت عرض کرد که بعضيها جنب هستند فرمود باران ميفرستم غسل کنند، عرض کرد عدد ما کم است فرمود فرشته ميفرستم خداوند فرمود: الا و لابد بايد جنگ کني.
1- جنگ بدر به دستور خداوند بود
2- 60 آيه در سوره ال عمران دارد
مي فرمايد: «لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً» انفال/42.
بايد و بايد و بايد، خداوند در جنگ بدر هزار فرشته فرستاد بعد فرمود دو هزار ديگر هم ميفرستم بعد فرمود اگر مشکل بود بعد دو هزار ديگر هم ميفرستم، اينها متن وحي است، حديث و تاريخ هم نيست، حال جنگ بدري که به اراده خداست، کسي بگويد خشونتي بود، کربلا هم انتقام کشيدند. اين حلقوم مثل(عين) حلقوم يزيد است، سر بريده امام حسين(ع) را گذاشت داخل طشت گفت ديدي سرت را بريدم اين هم عوض بدر، آنوقت در جمهوري اسلامي در روزنامه ما بنويسيد اين هم عوض بدر، عين حلقوم يزيد شد.
جنگ بدر 60 آيه دارد اين روزنامهها چه چپ و چه راست چه انقلابي يا ضد انقلابي لااقل يک اسلام شناس را اجير کنند يک چيزي که ضد قرآن است نشر ندهند. من رفتم يک کشور(کاري ندارم کجا چون براي رابطهها الآن نميشود حرفي زد) ديدم نوشته شارع ابولهب يعني خيابان ابولهب، گفتم اين آبروريزي است چون قرآن ميفرمايد: «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ» مسد/1(مرگ بر) بريده باد دو دست ابي لهب.
کسي که قرآن به او اين چنين خطاب ميکند، اسم خيابان برايش گذاشتهاي، (حيا کن اگر ميخواهيد آبرو ريزي کنيد به شکلي باشد که بهش بيايد(مناسب باشد و مورد قبول)) انسان فحش هم که مي- دهد مثلا ممکن است بگوييم قرائتي در خيابان رقصيد، ممکن است من صد رقم گناه انجام بدهم ولي با لباس عمامه حاضر به اينکار نشوم، حتي اگر مست هم باشم متاسفانه از بس عقده و نفهمي هست نميگويد 61 آيه درباره جنگ بدر هرچه هم پيامبر(ص) عرض کرد که مشکل داريم خداوند فرمود همه را حل ميکنم لذا داريم که: «وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ» محمد/7 باران آمد شنها سفت شد(و شما در راه رفتن مشکل نداريد)
و: «لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ» انفال/11 جنب بوديد از آن آب غسل کرديد.
و ميفرمايد اصلا ديد دشمن را عوض کردم به شکلي که دشمن وقتي شما را ميبيند بترسد و شما دشمن را کم ببينيد و قدرت حمله شما زياد شود.
ديد عوض شد، شن و جاي پا سفت شد، باران نازل، جنب غسل کرد، فرشتهها نازل و 61 آيه که الا و لابد بايد بجنگيد، حالا ما بگوييم بله يک خشونتي بود. اميدوارم خداوند اگر دين را ميگيرد هيچ وقت عقل را نگيرد.«يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ» فرشتهها نازل شدند «عَلى مَنْ يَشاءُ» هرکس خدا بخواهد «مِنْ عِبادِهِ» بايد بنده خدا باشد. اگر ما بنده خوب خدا نباشيم شيطان ما را کمک ميکند اينجا يک لطيفه بگويم.
ما دو جرقه و وحي داريم:
الف: الهي: نسبت به مادر موسي: و اوحي اليام موس
ب: شيطاني: «وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ» انعام/121 شياطين به دوستانشان وحي ميکنند.
سوال: علامت اينکه اين کار به ذهن آمده الهي است يا شيطاني چيست؟
جواب: علامه طباطبايي ره ميفرمايد: اگر چيزي که ميذهنت آمده قفل شدي و عصباني شيطان است و اگر باز شدي و آرام الهي است.
اگر کسي فحش داد، جواب دادي که بابا و ننهات(مادرت) و عصباني اين شيطاني است. ولي اگر بگويي داد که داد «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ» آل عمران/134 فرو بردي بخشيدي و عفو کرد بعد از جسارت آرامش الهي است هيجاني و عصباني شيطاني است، آيه بعد
قاري: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ» نحل/3.
خداوند آسمانها و زمين را آفريده و البته اين هم شوخي نيست. تمام ستارهها زينت آسمان اول هستند يعني ما دستمان به آسمان دوم نميرسد.
(حال هرشب يا اگر دروغ نگويم) هرچند شبي که از تلويزيون گفته ميشود که يک ستاره کشف شد يعني هنوز از اول خلقت آن ستاره نورش به زمين نرسيده بود که از او عکس و فيلم برداري کنند چون بايد نور به دوربين برسد تا بشود عکس و فيلم برداري کرد و آن هم سرعت نور که اين همه زمان به دستگاه و زمين نرسيده و خلقت زمين، درباره زمين فکر کردهايد.
خداوند در قرآن درباره زمين 20 صفت ذکر کرده، کمي درباره نعمتها فکر کنيم.
خداوند رحمت کند علامه طباطبايي رحمة الله عليه را يک سيب را ده دقيقه ميخورد ولي 20 دقيقه به آن نگاه و فکر ميکرد.
درباره نان فکر کنيم چند نفر کار کرده و زحمت کشيدهاند تا به دست ما رسيده، زمين جماد چگونه گياه تحويل ميدهد و گندم چگونه اسپرم و سلول زنده ميشود، اين حيات(و زندگي) کجا بود.
آسمان و زمين را به حق آفريد «بِالْحَقِّ» يعني آفرينش(گتره) و الکي(و بيهوده) نيست، پس وقتي خلقت، عبث و بيهوده نيست ما هم بيهوده نباشيم.
در قرآن چند تعبير دارد:
الف: عبث: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً» مومنون/115 – فکر ميکنيم ياوه(وبيهوده) آفريدم
ب: لهو: «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا» انبياء/17 – هستي لهو نيست
ج: باطل: «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» آل عمران/191 – هستي باطل نيست.
پس اساس خلقت بر حق است و اين ميشود جهان بيني که لعنت مدرن است و در حقيقت يعني ديد،
در ديد الهي جهان بر حق است پس من هم بايد برحق باشم.
و ديد مادي ميگويد تصادف است هدف در کار نبوده و نقشه هم نبوده، ميگويد از خورشيد تکههايي جدا و پوست آنها سرد داخل آن هنوز گداخته پستي و بلنديهايي هم پيدا شد و ما هم درست شديم طرح و طراح و هدفي نبوده، پس من در يک هستي و جهان بي هدف هستم پس بايد خوش باشم و هرچه دزدي نکرده کوتاه آمدهايم. اگر انساني فکر کند که اين خانه صاحب دارد.
هدف دارد دوربين هم هست، لب درب هم مچ ميگيرند يک نوع حساب و کتاب و برخورد داري و اگر بفهمي خانه صاحب و حساب و کتاب ندارد نوع برخورد فرق ميکند.
اين هستي صاحب دارد خدا، حساب دارد قيامت، زير دوربين هستيم » ان ربک لبالمرصاد » ميگويد حرام نشويد، چون امسال تجديد شدي، درس نخواندي يعني همه امکانات از استاد و کلاس و آب و برق. . . . . همه هدر رفت، اينکه بگويي اختيار با خودم هست نميخواهم درس بخوانم يعني بي توجهي و پشت پا زدن به همه امکانات و مقدمات.
وقتي ميفرمايد: هستي حق است، يعنياي جوان اگر راه باطل رفتي کل هستي را الاف کردهاي و هدر دادهاي.
هستي حق است ما هم بايد حق شويم، اگر ما باطل شديم هستي هم باطل ميشود «تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ» اين جمله در دو آيه قبل هم آمده بود چرا تکرار شده.
بحثي دارد فخر رازي که چرا آيات تکرار شده ميگويد 10 تا فايده دارد.
(گاهي به من هم ميگويند، آقاي قرائتي حرفهاي شما تکراري است بلكه گاهي ميدانم که دارم تکرار ميکنم گاهي هم يادم نيست، البته تکرار هم بد نيست انسان گل خوشبو را دوبار بو ميکند، دفعه دوم آقا تکرار است پس يک بار بو ميکنم.)
•اصلي براي تعليم و اصلي براي تربيت داريم.
اصل تعليم زماني که او فهميد و ياد گرفت تکرارش لغو است مثل بيدار کردن افراد که حسن آقا و يا فاطمه خانم بيدار شو، حال بيدار شد، دوباره بگويي، ميگويد يک بار بس است بيدار شدم، در آموزش يکبار فهميد بس است.
ولي در پرورش انسان با يک بار پرورش نمييابد. يعني خيلي آفتاب بايد بتابد تا خرماها برسد، خيلي بايد از جنايات آمريکا بگويند تا ما با دشمني و خباثت آنها پي ببريم، با يک سخنراني و تک جمله نميشود.
مسئله » شرک» زياد است و لذا تکرار کرده که «تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ» که شرک زياد است و انسان لحظه به لحظه ممکن است به غيرخدا تکيه کند.
يک لطيفه:
اگر در جاده يک علامت خطر بود معلوم است يک پيچ دارد(و خطر خيلي شدت ندارد) اما اگر(علامتهايي از قبيل) خطر، حداکثر سرعت 20 کيلومتر، آهسته، خطر، و… باشد معلوم ميشود خطر خيلي جدي است.
حال در جاده هدايت قرآن 209 مرتبه فرموده «شرک» و «دُونِ الله» و «دُونِه» مواظب باش سراغ غير خدا نروي، يعني خيلي جاده لغزنده است و در يک لحظه ممکن است سراغ غير خدا بروي.
در ازدواج و شغل و تحصيل، داروسازي يا هرئين سازي در آمد کجا بيشتر است؟
کاري ندارد که جوان را با دارو سالم و يا با هروئين گرفتار کرد، سود کجاست؟ به هرچه غير از خدا تکيه کنيم شرک است.
وطن پرستي شرک است، آقاي قرائتي شما وطن را دوست نداري؟ بله وطن دوستي حق است ولي وطن پرستي شرک(و باطل) است.
نظر شما درباره احزاب سياسي چيست؟
پرستش، شرک و دوست داشتن بدون اشکال:
بله انسان هم محلي را دوست دارد ولي انسان نمره 16 حزب الف را بگويد خوب آري نمره 17 حزب فلان را بگويد مرده باد شرک است، آنچه بايد مورد توجه باشد ارزشها و ملاکها است. آيه بعد
قاري: «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ» نحل/4.
«خَلَقَ الْإِنْسانَ» انسان را آفريد، اين يک سرفصل است بايد ريز شود. مغزو چشم انسان و… از يک تک سلول و اسپرم و نطفه، «نطفه» کلمهاي است که فارسي ندارد.
اين انساني را که ما آفريديم حالا دشمن «خصم» ما شده و براي ما شاخ و شونه ميکشد و آن هم با بي حيايي، گاهي انسان نق ميزند ولي مخفي ولي همين انساني که از ترس پشه ميرود داخل پشه بند، هرچه گردن کلفتي هست درباره خداوند ميکند، اين پيداست که يک مشکلي دارد و چيزش ميشود
مثلا امام خميني ره سه حرف زد:
الف: آهنگها بعضي از آنها حلال است ميگويد خوب
ب: شطرنج هم حلال است ميگويد الحمدلله
ج: ولايت فقيه ميگويد درباره آن بايد تحقيق کرد
اگر ريگي در کفش ندارد چرا درباره شطرنج نگفت بايد تحقيق کرد(اين انسان مريض است) آنجا که به نفع اوست(استقبال ميکند)
قرآن ميفرمايد: «وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنينَ» نور/49 اذعان ميکنند ميگويند هرچه آقا گفت، يعني بدانيم که آقا ميگويد دکان را خالي کن و سرقفلي هم نگير ميگويد شما 20 سال است اينجا زحمت کشيدهاي بيابان بوده حالا خيابان شده حالا آب و برق آمده و 20 سال جواني دادهاي اينجا يک سرقفلي بايد بگيري، بابا سرقفلي چيست قانونهاي بين المللي، قانونهاي غربي است. تا ببيند نتيجهاش چيست؟ اگر حق به نفع او باشد قبول والا قبول نميکند.
قرآن ميفرمايد: انسان از يک تک سلول خلق شد، الآن درباره ما(خدا) «خَصيمٌ مُبينٌ»(دشمن آشکار) است اين جمله يک جاي ديگر قرآن در سوره «يس» آمده، در آن سوره آمده:
که فردي استخوان پوسيده آورد و استخوان را گرد و آرد و خورد کرده و فوت کرد(به هوا داد) و گفت «قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ» يس/78 چه کسي اين استخوان پوسيدهها را دوباره زنده ميکند قيامت «قُلْ» به آنها بگو: (جون ننت)
«قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» يس/79 کسي که از اول خلق کرد دوباره زنده خواهد کرد اصلا قيامت شک ندارد، مگر الآن که ما هستيم(و از نطفه خلق شده ايم) همين نطفه از غذاست و غذا از گندم و گوشت و سبزي و برنج، سيب زميني و پياز، ميوه از مناطق مختلف، ذرات خاک پخش شده، شد غذا، و شد نطفه و ما الآن هم از ذرات خاک پخش شده هستيم، همان کسي که از ذرات خاک، برنج رشت و خرماي بندرعباس و کاهوي خوزستان، از طريق غذا ما را آفريد، آنجا(قيامت) هم مارا دوباره ميسازد.
(فردي اسمش(محرم) بود، کسي درباره او گفت: ديوانه شود محرم ماه محرم ديگري گفت: در ماه صفر هم ده ماه دگر هم.)
يک مثال قهوه خانهاي: ذرات چربي در دوغ پخش است او را در مشک ميريزند، ميزنند ذرات پخش شده روي دوغ جمع ميشود مثل کره، خداوند هم ميفرمايد: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» زلزله/1.
مي فرمايد من هم زمين را بهم ميزنم استخوانها جمع ميشود، با خداوند کشتي نگير و دو رکعت نماز بخوان بد مستي هم نکن.
(و نگو هم نسل تحصيل کرده والله، بالله و به حضرت عباس تحصيلات شما چيزي نيست 200 کتاب بيشتر نخواندهايد، زشت است به 200 کتاب بگوييد تحصيل، شما دانشجوي عزيز، عزيز، عزيزيد اما 200 کتاب چيزي نيست، آقا اينها نسل تحصيل کردهاند من مخلص آنها هستم ولي چقدر درس خواندهاند، 4 سال، 200 کتاب ما خيلي بايد مطالعه کنيم(زود شاخ و شونه نکشيد به خصوص در مقابل احکام الهي ما چيزي نميدانيم، بسم الله الرحمن الرحيم » فسلفه اين چيست؟ نميدانم، البته بايد تحقيق کرد ولي اگر نفهميديم نبايد انکار کنيم.
بوعلي سينا ميگويد: تحقيق کنيد اگر نفميديد انکار نکنيد. بگو من نفهميدم ممکن است سري داشته باشد، نميدانم.
قاري: «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فيها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ» نحل/5 نعمتها، سوره نحل، يعني: زنبور عسل، از لطائف قرآن اين است که بسياري از سورههاي آن به نام طبيعت است مثل » نحل»: مورچه » بقره»: گاو » نور» » عنکبوت» » تين»: انجير، و » ضحي»: چاشت(قبل از ظهر) » دخان»: دود » فيل » » طور» » نجم »: ستاره » شمس »: خورشيد » قمر»
توجه به طبيعت، خداوند ميفرمايد: چهار پاها رابراي شما آفريديم.
(آقاي قرائتي آمدهاي در دانشگاه چه ميگويي خدا خر آفريد بله خر آفريد بدون خر واسب و قاطر نميشود زندگي کرد تمام ارتشهاي دنيا غير اف 14 و 16 نياز به چهارپا دارند) کدام کشور است که بدون گوشت زندگي کند. مي فرمايد: «وَ مِنْها تَأْكُلُونَ» از گوشت آن ميخوريد. آقا حرف علمي بزن، همين لباسهاي ما از حيوان هاست.
از ايران که ميرويم بيرون ميگويند اصول دين 3 تاست، خوراک، پوشاک، مسکن و همه اينها را حيوانها دادهاند، بهترين غذا عسل از حيوان است و بهترين پوشاک ابريشم از حيوان است.
ساده نگيريم و غافل نگذريم ميفرمايد: «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُم» چهارپايان را براي شما آفريد.
بعد ميفرمايد: «فيها دِفْءٌ» يعني: چيزي است که شما را از سرما و گرما حفظ ميکند.
«وَ مَنافِعٌ» در قرآن چند منافع داريم مثلا ميفرمايد: حج منافع دارد، از منافع لباس و خوراک را اسم برده و اينکه ديگر اسمي نبرده، يعني شما فکر کنيد ممکن است استفادههاي ويژه ديگري هم بشود از آنها کرد، هيچ چيز از حيوان حرام(يعني: دور ريخته) نميشود اخيرا شنيدهام در خانههاي سلطنتي از شاخ آن هم براي جالباسي استفاده ميکنند مثل گوزن، (يعني هنوز پولدارهاي ما منتظر شاخ گوزن هستند براي جالباسي) طبيعت را ساده نگيريد از پوست و روده و پشم و…
خيلي موارد و چيزها را که ما گفتهايم(اه) و بد است بعد فهميدهايم که بي دليل گفتهايم الله اکبر ميگويد: يهوديها چون آدمهاي بدي بودند گفتيم: پيه نخوريد،
«حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُما» انعام/146 حرام کرديد بر آنها پيه را
مگر چيست که چون بد بودند گفتيم پيه » نخوريد الآن در هر دانشگاهي بگويند غذاي شما پيه ندارد ميگويند چه بهتر، چيز خوبي نيست.
اخيرا تلويزيون موردي را نشان ميداد آنها که گوشت قرمز ميخورند بدون پيه » به سرطان نزديکترند.
حال معلوم ميشود که ميفرمايد گفتيم » پيه» بر آنها حرام شد يعني به سرطان نزديک شدند زود نفي نکنيم دقت کنيم به سخن ابوعلي سينا که گفت که اگر چيزي را نفهميديد انکار نکنيد. درباره اصل دين هم همين است.
شما که حزب اللهي هستيد اگر يک دانشجو گفت من نميخواهم دين داشته باشم، ميگوييم آزادي است خواستي داشته باش يا نه، ولي منهاي دين ميخواهي از عقل و عقلائي بگوييم، ميگويد عقلي بله ولي مذهبي نه ميگوييم دست بده.
سوال: اگر انسان خطري را احتمال داد عقل حکم ميکند به تحقيق يا خير، مثلا بچهاي آمد گفت سيم در خانه لخت شده و اگر اين چنين باشد ممکن است خانه را به آتش بکشد اين احتمال از سخن يک بچه در نزد عقل بجاست که تحقيق کنيم يا خير.
حال تمام انبياء الهي با کتابهاي آسماني به اندازه حرف يک بچه در مغز من و شما ايجاد احتمال نميکند ميفرمايد: قيامت هست و اين راهي که ميروي ميسوزي، نه خانه خودت در جهنم ميسوزي، عقل چه ميگويد.
(يه وقت ميگويند براي مثال يک چند ريالي پيدا شده و يا يک مگس آمده اين بود و نبودش در زندگي اثري ندارد، و يک وقت ميگويند مار آمد) اگر خطر جدي بود، تحقيق و تفحص لازم است انبياء و اولياء ميگويند خطر و راه کج جهنم است، اگر اين برق خانه آتش ميزند و مار خطر جدي است، حق اين است که تحقيق کنيم. (عقل ميگويد تجسس کنيم)
و علاوه بر اين عقل ميگويد اگر ما دين داشته باشيم ضرري نکردهايم، تمام خانمهاي مذهبي و غير مذهبي فرقشان 70 گرم است، لباسها که لباس و کفش فقط بحث است که آيا اين روسري و چادر را داشته باشد يا نه و باز فرق آنها در 3 ساعت است آنها 2 بعدازظهر ناهار ميخورند آنها چند ساعت بعد افطاري ميکنند، چندساعت ناهار را عقب کشيدن جايي را خراب نميکند، عقل ميگويد لا اقل احتياط کن، ديدي قيامت نيست، نيست که نيست، ديدي ما در رانندگي ماشين پنچر نشد، نشد که نشد، اگر نشد من که جک و زاپاس برداشتهام چه ضرري کردهام، او که دست خالي راه افتاده اگر احتياج پيدا کرد چه خواهد کرد. پس عقل ميگويد تحقيق کنيم و مذهبي باشيم.
«وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ»: براي شماها خلق کرده و ميفرمايد: از آنها ميخوريد، از اين جمله فهميده ميشود که حرامخواري ممنوع است، چون صدها ميليون انسان داريم که گياه خوار و خامخوار هستند و مصرف گوشت ندارند آيه بعد:
قاري: «وَ لَكُمْ فيها جَمالٌ حينَ تُريحُونَ وَ حينَ تَسْرَحُونَ» نحل/6. آيه زيبايي است براي شما در چهارپايان جمال است وقتي که غروب گلهها به آغول بر ميگردند و شکمها باد کرده و پستانها پر از شير برمي گردند به روستا(وقتي ميبيني اتوماتيک لبت پس ميرود) وقتي صبح از روستا(براي چريدن) بيرون ميروند جمال است يعني چه؟
فهميده ميشود که جامعهاي خود کفاست که دامداري آن رو به توسعه باشد، و جمال در حرکت است نه در سکون زماني که در طويله است بلکه در رفت و آمد و حرکت جمال است، «جَمالٌ» يعني حرکت دستجمعي زيباست نه فردي. «جَمالٌ» يعني آرام رفتن نه وحشيانه «جَمالٌ» با دست پر برگشتن و لذا «تُريحُونَ» حال برگشت را قبل «تَسْرَحُونَ» حال رفت گفته جمال برگشت با شکم سير و پشتانهاي پر از شير بيشتر از جمال رفت است.
«جَمالٌ» يعني هم خود را سير کرده و هم جامعه را سير ميکند.
جوان نه خود سير است و نه جامعه را سير ميکند و اين انسان است.
لذا خداوند در قرآن ميفرمايد: در اين مواقع حيوانها از انسان بهترند.
(تمام گرگها دو تا پرونده در دادگستري ندارند، ولي انساني داريم که 7 کيلو پرونده دارد و تمام گرگها صد گرم پرونده ندارند) حيوان رفته خود را اسير کرده و هم جامعه را سير ميکند و اين ارزش است که هم خود را سير کنيم و هم ديگران را واين زيبايي است.
(جوان هيکل ماشاء الله 120 کيلو سوال: شغل بيکار هستم، چه هنري يک زنجير 40 سانتي دارم به دور انگشت به اين و آن سمت ميچرخانم)
زيبايي به اين است که بتوانيم شکم خود را سير کنيم نه کل بر جامعه باشيم، ما فکر ميکنيم که اگر درختها را بريديم و جاي آن آپارتمان ساختيم ميشويم مدرنيزه، بعد در کاخها مينشينيم گوشت يخي از اتريش ميآيد.
(و من آرزو دارم که هرکس سگ در خانه دارد از بين ببرند، و جالب اين است که خانهها اگر سگ باشد بهداشتي است ولي اگر گوسفند باشد بهداشتي نيست، مخ را ببين اصلا آدم فکر ميکند، مخ را ببين، و کشورهاي مترقي هم همينطور هستند. در يکي از کشورها غربي بودم در فرودگاه يکي از اين فراريها، ضد انقلاب بود گفت آشيخ وشناخت مرا، گفت آقاي قرائتي، گفت ديدي اينجا چقدر شيک است اسم نبرم روابط بين الملل بهم ميخورد گفتم به نظر من خيلي اينجا کثيف است. گفت شما آخوندها حاضر نيستيد حقايق را بازگو کنيد.
گفتم اجازه بده من آماري بگويم اين کشوري که الان هستيم 50 ميليون جمعيت دارد و 45 ميليون سگ کم کم ميفهميد کدام کشور است سگها در طويله و جاي خاصي نيستند، در اطاق و راهرو و آسانسور هستند، شما ادرار سگ را بدهيد آزمايشگاه، تمام زبالههاي کنار خيابانهاي ايران را هم بدهيد، ببينيد ميکروب زبالهها بيشتر است يا ادرار سگ)
«جمال» در توسعه دامداري است، بايدقانون وضع شود براي آنها که بچه گوسفندها را ميکشندکه کلاهش.
قشنگ باشد يه گوسفند را که بايد 50 کيلو گوشت داشته باشد در حال دو کيلويي ميکشند و او را فداي کلاه خود ميکند بايد جلو آن را بگيرند.
«جَمالٌ» در سير کردن است، «جَمالٌ» در سير بودن است و. . . .
و جمال به اين است که چوپان عاقل باشد، خوشا بحال گوسفندي که چوپانش عاقل باشد بيرون برود و خوراک گرگ نشود.
قرآن ميفرمايد: گلهاي که زير نظر يک چوپان عاقل است که ممکن است از گله جدا شود و خوراک گرگ شود «جَمالٌ» است.
(خوب تمام شد. تذکر: فردي ميان جمعيت سوالي ميکند و يا مطلبي ميگويد که مفهوم نيست و و حاج آقاي قرائتي ميگويد: شما هم درست ميگويي حرف درست است.)
عرض کنم، برادرها در تابستان، عمررا هدر ندهيم، تابستان وقت مطالعه هست، درس و دانشگاه تعطيل است ولي کتاب تعطيل نيست، هوا از صبح تا بعدازظهر گرم است ولي اول صبحو شب ميشود مطالعه كرد.
بچههاي مدرسه، دانشجو، تربيت معلم از جواني استفاده و کتاب مطالعه کنيد. بعد هم يادداشت کنيم، و سرسري نگيريم و بيشتر از عمر استفاده کنيم. زشت است که گوسفندها براي ما گوشت و پوست و پشم و چرم و عسل و شير و گاو و گوسفند استفاده کرديم به هدر بدهيم يعني:
ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند – تا من بخورم هدر بدهم
حيف است، هستي حق است تو باطل نباش، و هستي براي ما در جنب و جوش ما راکد نباشيم.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته