متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1377/10/12
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الهى انطقنى بالهدى و الهمنى التقوى
بينندگان عزيز بحث را در شب عيد تولد امام حسن مجتبى(عليه السلام) نور چشم فاطمه زهرا(سلام الله عليها) مىباشد. اولين نوه پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و يكى از پنج تن و عزيزى كه:
امام حسين(عليه السلام) فرمود: حسن از من بالاتر است.
امام حسين(عليه السلام) خيلى احترام امام حسن(عليه السلام) را مىگرفت.
فقيرى به نزد امام حسن(عليه السلام) آمد و حضرت 100 درهم به او عطا فرمود بعد آمد خدمت امام حسين(عليه السلام) فرمود برادرم چقدر داده گفت 100 درهم، حضرت 99 درهم داد و فرمود براى احترام برادرم كمتر دادم. در سنّ كودكى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) او را به دوش خود قرار داد، يكى رسيد گفت حسن جان مىدانى چه مركبى دارى؟ و پا به دوش چه كسى گذاشتهاى. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به او نگو كه به دوش من است. به من بگو كه به وجود او روى دوشم افتخار مىكنم. اين عيد را تبريك مىگوئيم و زمانى كه او متولّد شد پدرش اميرالمؤمنين على(عليه السلام) در جبهه بود. و سؤالات امشب در اين رابطه باشد(صلوات حضار)
سؤال اوّل: بسم الله الرحمن الرحيم، با عرض سلام و تبريك به مناسبت ميلاد امام حسن(عليه السلام).
چرا امام حسن(عليه السلام) با معاويه صلح و امام حسين(عليه السلام) با يزيد جنگيد؟
جواب: سؤال خوبى است و من اين مطلب را قبلاً هم گفتهام، باز در جواب اين سؤال مىگويم و اگر گوش بدهيد به اندازه 500 صفحه مطالعه در اين يك ربع، 20 دقيقه مطلب مىفهميد. خلاصه مطلب اول بايد ببينيم امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) فرق دارند يا معاويه و يزيد، آن دو حضرت كه فرقى ندارند چون پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
«الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»(روضةالواعظين، ج1، ص156) هر دو امام هستند چه بپا خيزند يا بنشينند و صلح كنند.
تفاوت در معاويه و يزيد است چون معاويه 20 سال حكومت كرد، 10 سال زمان امام حسن(عليه السلام) و 10 سال زمان امام حسين(عليه السلام) و حضرت بود و با معاويه درگير نشد.
* چند مقدّمه
1- صلح همه جا بد نيست
ما قانونى داريم كه زنده باد جنگ و مرگ بر صلح، بلكه گاهى زنده باد جنگ و گاهى صلح. و صلح مخصوص آن حضرت نيست. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) هم گاهى صلح مىكرد.
2- امام(عليه السلام) ترسو نبود.
چون در بعضى از جنگها حضرت چنان شمشير مىزد كه على(عليه السلام) مىفرمود: «الله اكبر»
3- تفاوت شرائط معاويه و يزيد
* خصوصيّات معاويه
الف: سابقه داشت، يزيد نداشت.
ب: حيله داشت، يزيد نداشت.
ج: قلمداد به كاتب وحى، يزيد نبود.
مدعى بود من كاتب وحى بودهام و چون سواد داشت و پير بود از او قبول مىكردند. يكى كه هم سنّ امام خمينى(ره) است ادعا كند به هم دورهگى با امام از او قبول مىكنند ولى از من كسى قبول نمىكند.
د: دايى مسلمانها «خَالُ الْمُؤْمِنِينَ»، يزيد نبود.
ه: حفظ ظاهر را مىنمود، يزيد نمىنمود.
يزيد ميمون بازى مىكرد و سگبازى و شرابخوارى و هرزه و لات بود. بوته را مىشود زود كند ولى درخت كهن را نمىشود. پس شرائط فرق مىكند.
و به همين دليل 10 سال امام حسين(عليه السلام) زمان معاويه و فقط نامه ردّ و بدل مىشد، انتقاد بود بدون شمشير.
حال چرا صلح فرض كنيد صحنه را، امام حسن(عليه السلام) از كوفه و معاويه از شام لشگر آن حضرت كم و معاويه زياد. سه افسر براى امام حسن(عليه السلام) بود. لشگر باطل در باطل محكم و لشگر حق در حق سست، آنقدر طرفداران محكم كه روزى معاويه مىخواست امتحان كند، نماز جمعه را چهارشنبه خواند و هيچ كس اعتراض نكرد. و طرفداران حضرت مرتّب مىگفتند كه جنگ نه و صلح.
معاويه يكى از افسران امام حسن(عليه السلام) را به يك ميليون نصف آن نقد و نصف ديگر را بعد و او هم خود را فروخت و 400 هزار سرباز را هم همراه خود برد طرف معاويه. و جبهه آن حضرت خلوت شد. افسر بعدى گفت مثل اينكه بوى شكست مىآيد او هم فرار كرد و رفت كنار و عدهاى هم همراه او رفتند جبهه امام حسن(عليه السلام) ضربه خورد و امام حسن(عليه السلام) در اين هنگام با عدهاى تازه نفس از كوفه به جبهه مىآمد. معاويه هم ديد. . . موفق ديد خود را.
معاويه دو نفر ظاهر الصلاح را پول داد و مأموريت كه بروند ظاهراً در ميان راه جبهه با امام حسن(عليه السلام) ملاقات كرده و بعد بروند در جمعيت شايعه كنيد خوب شد كه صلح شد.
يادم نمىرود بنى صدر در زمان رياست جمهورى اول گفتند من كانديد نمىشوم و نزديك انتخابات ملاقاتى با امام خمينى(ره) كرد و فوراً مصاحبه كرد كه من از الان اعلام مىكنم براى رياست جمهورى به طورى كه همه ايرانيها بگويند الان حتماً امام خمينى(ره) به او گفته حتماً شما كانديدا شويد.
آن دو نفر اين كار را كردند و اطرافيان امام(عليه السلام) هم فكر كردند صلح مىشود يا شده، رها كرده و رفتند. بعد معاويه كه به اين مرحله رسيد يك تروريستى را ديد كه برود و امام حسن(عليه السلام) را بكشد. آمد و ضربه و جراحتى به آن حضرت زد و حضرت با پا و بدن مجروح خود را به جبهه رسانيد.
حساسيت از اينجاست گرچه حضرت يار كم داشت مىگوئيم امام حسين(عليه السلام) هم يار نداشت، مسئله مهم چيزى ديگرى است. امّا.
معاويه تا اينجا همه برنامه هايش موفق شد به خريد افسران و شايعه و متفرق شدن ياران حضرت و طرح ترور يك برنامه مانده و آن اينكه:
معاويه يك طرح صلحنامه به حضرت داد كه آن را سفيد امضاء كرد و به آن حضرت پيغام داد هر چه مىخواهى در آن بنويس.
اگر امام حسن(عليه السلام) در اين موقع صلحنامه را قبول نمىكرد چه مىكرد. لشگر معاويه چندين برابر بوند، لشگر امام را از پاى در آورده، امام و برادرش امام حسين(عليه السلام) و اباالفضل و جوانان بنى هاشم و نسل پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) قطع، اسلام ناب از بين مىرود.
و تاريخ هم قضاوت مىكند كه حق با معاويه بود. و امام حسن(عليه السلام) «العياذ بالله» لجبازى كرد. شما كه لشگر و افسر و پا نداشتى، و او كه صلحنامه سفيد داد كه هر چه مىخواهى قبول كن، چرا لجبازى كردى.
بگويند كه چرا چطور مىشود. جامعه دو نوع مرض ممكن است داشته باشد.
الف: نمىشناسد
ب: نمىتواند
گاهى مىتواند ولى نمىشناسد و گاهى مىشناسد و مىترسد. امام حسن(عليه السلام) بايد جهل مردم را بر طرف كند لذا تأكيد كرد بر مواد صلحنامه تا مردم به حيله معاويه پى ببرند. آن حضرت هم موادّى براى صلحنامه نوشت كه مىدانست يكى از آنها را هم معاويه نه تنها قبول نمىكند بلكه تحمّل آن را هم ندارد مثل:
1- پسرت يزيد را جانشين خود نكنى.
چون مىدانست معاويه به هر قيمتى هست مىخواهد يزيد را جانشين خود قرار دهد.
2- حقوق شيعيان پدرم على ابن ابيطالب(عليه السلام) را قطع نكنى.
3- در خطبههاى نماز جمعه به پدرم ناسزا نگوئيد.
چون بخشنامه كرده بود كه در همه نماز جمعهها به على(عليه السلام) ناسزا بگويند.
4- حجربن عدى را اعدام نكنى.
چون دستور اعدام او را صادر كرده بود.
معاويه ديد كه عجب تكِ فرهنگى خورد از جانب امام حسن(عليه السلام) لذا رفت بالاى منبر(اين مطالب را شيعه و سنّى در منابع خود آوردهاند) و صلحنامه را روبروى مردم پاره كرد و گفت چه صلحنامهاى؟ من كار ندارم شما نماز بخوانيد يا نخوانيد من مىخواهم حكومت كنم. و با اين كار تمام نقشهها و حيلهها و ظاهر سازىهاى 40 ساله معاويه كه من «خَالُ الْمُؤْمِنِينَ» و كاتب وحى و. . . . هستم از بين رفت و به باد رفت و يك مرتبه مردم به اين مسائل پى بردند و جهل مردم تبديل به شناخت شد و فهميدند كه بنى اميه چه دودمان كثيفى هستند و اين انقلاب فرهنگى بود.
و امام حسن(عليه السلام) آمد انقلاب نظامى كرد، و لذا بين راه كربلا وقتى حضرت(عليه السلام) از وضع مردم سؤال فرمودند: در جواب شنيدند كه مردم دلشان با شماست، اهل بيت(عليهم السلام) را دوست دارند ولى مىترسند، و شمشيرشان براى بنى اميه آماده است.
حضرت فرمود: پس من يا شمشير مىروم تكّه تكّه مىشوم تا ترس مردم برداشته و شمشيرشان بر عليه بنى اميه بيرونايد.
و لذا بعد از فاجعه كربلا مردم خود را ملامت و سرزنش كرده، كم كم مرگ بر يزيد و معاويه شمشيرها بيرون آمد و كمكم بنى اميه ريشه كن شد. پس يك انقلاب فرهنگى و بعد يك انقلاب نظامى، يكى شناخت داد و يكى اراده.
* سؤال آيا امام حسن يا امام حسين(عليهما السلام) مهمتر است؟
جواب: مساوى است، مثال اگر فردى را كه مردم قبول دارند و او را احترام مىگيرند يكى آمد و چهره واقعى او را شناختند و بر عليه او قد علم كرده و مقابل او ايستادند.
حال آنكه شناخت داد مهمتر است، يا آنكه در مقابل ايستاد، مساوى است چون تا او شناخت نمىداد، كسى حاضر به مقابله نبود.
امام حسن(عليه السلام) بنزينى كرد و امام حسين(عليه السلام) آن را آتش زد.
در انقلاب فرانسه رئيس جمهور را گرفته به زندان بردند. داشت مطالعه مىكرد يك وقت بلند شد و كتابها را به هوا پرتاب كرد، علّت را سؤال كردند، گفت من فكر كردم در فرانسه انقلاب نظامى شده و حال آنكه كودتاى فرهنگى شده، يعنى اول انقلاب فرهنگى كردند بعد انقلاب نظامى.
البته در همان حالى كه دو لشگر بين مسلمانها در زمان امام حسن(عليه السلام) و معاويه مشغول بودند دشمنان همه كه دشمن سوّمى بودند داشتند آماده مىشدند تا از مرز روم به مسلمانها حمله كنند و اگر صلح نمىشد مسلمانها شكست مىخوردند.
پس امام حسن(عليه السلام) صلح نكرد بلكه صلح بر او تحميل شد و حضرت جورى از اين فرصت استفاده كرد در جهت رشد و شناخت مردم و اين انقلاب فرهنگى هم خود يك ارزش است.
پس امام حسن(عليه السلام) حق بينشى و فكرى و شناخت و امام حسين(عليه السلام) حق جرأت و جسارت، شجاعت و شهادت بر مردم دارند.
خدايا! كشور و نسل و ناموس، رهبر و دولت، امت و ملت و مكتب ما حفظ بفرما.
خدايا! از تمام بركات ماه رمضان ما را بهرهمند بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته»