متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1374/3/4
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي.
در اين جلسه خدمت برادران و خواهران هستيم. مسئلهي تربيت اساس کار است. «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»(جمعه/2) «يُزَكِّيهِمْ» اگر تربيت نباشد همه چيز هدر ميرود. پس موضوع بحث ما اهميت تربيت است. اگر تربيت نباشد نيش زبان از نيش مار بيشتر و سختتر است. چون مار در سال دو سه نفر را نيش ميزند. ولي زبان روزي چند نفر را ميگزد. اگر تربيت نباشد، حيله انسان از روباه بيشتر است. اگر تربيت نباشد کينه انسان از کلاغ بيشتر است. اگر تربيت نباشد دزدي انسان از موش بيشتر است. گاز گرفتن انسان از سگ درنده بيشتر است. مسئله تربيت خيلي مهم است.
اگر مال دست آدم نااهل بيفتد، به فساد كشيده ميشود. يعني آدمي که تربيت ندارد و نااهل است وقتي پول را ميبيند به سمت فساد ميرود. پس اگر رشد و تربيت الهي نباشد، همه چيز به فساد کشيده ميشود. تربيت شامل حيوانها هم ميشود. مثلاً ميگويند: فلاني اسب را تربيت کرده است. يا ميگويند: فلاني سگ آموزش ديده دارد.
پس تربيت شامل حيوانها هم ميشود. امّا رشد معناي خاصي دارد و اهميتش بيشتر است. تربيت دو نوع است. گاهي تربيت الهي است و گاهي تربيت غير الهي است. تربيت الهي يعني آيا خدا اين کار را دوست دارد يا دوست ندارد؟ يک وقت ميگويند: اگر مدير کارخانه بداخلاق باشد، کارگرها ناراحت هستند و اگر کارگرها ناراحت باشند، توليد کم ميشود. ميگويند: اگر تربيت بد باشد، بچهها لامپ خيابان را ميشکنند. اگر لامپ بشكند، خيابان تاريک ميشود. اينها تربيت انساني است. تربيت الهي نه به لامپ کار دارد و نه به توليد. در قرآن سوره اي به نام عبس و تولي داريم. يک نفر از ياران پيغمبر، بسيار آدم خوبي بود ولي کور بود. اين پيرمرد عصا به دست وارد يک مجلس شد. پيامبر اکرم(ص) نشسته بودند کور که وارد شد نميدانست که چه کساني در جلسه هستند. وارد شد و گفت: يا رسول الله از قرآن بگو برايم. و نميدانست که حالا پيغمبر با يک سري افراد مهم موعظه و صحبت ميکند. چونکه کور بود بلند بلند حرف ميزد. يک نفر در جلسه قيافهاش را عبوس کرد. تا اين فرد اين کار را کرد، اين آيه نازل شد. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» در ده آيه خداوند اين آقايي که قيافهاش را عبوس کرده، به رگبار ميبندد.
حالا من سئوالم اين است. کور که عبوس را نديد. براي کور، قيافهات را عبوس کني نميفهمد. لبخند هم بزني نميفهمد. امّا قرآن ميگويد: در تربيت الهي عبوس به فقير بد است چه بفهمد و چه نفهمد. مثلاً يک وقت ميگويند دزدي بد است! دزدي نکنيد! ولي يکوقت ميگويند اگر دزدي بکنيم پليس ميگيرد و ميفهمد. اگر من براي پليس دزدي نکردم، اين دزدي نکردن خيلي ارزش ندارد. تربيت الهي يعني دزدي بد است. . .
خدا شهيد مظلوم بهشتي را رحمت کند. سوار ماشينش بوديم. به يک چهارراه رسيديم، ساعت 11 شب بود. ايستاد. گفتيم آقاي بهشتي برو. تو که شاه را قبول نداري. گفت: نظم خوب است گرچه من شاه را قبول ندارم.
حالا قرآن را ببينيد. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم». «عَبَسَ وَ تَوَلَّى»(عبس/1). عبوس کرد. بي اعتنايي کرد. «أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى»(عبس/2). وقتي که يک نابينا آمد. «وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى»(عبس/3) چه حقي داشتي؟ «لَعَلَّهُ يَزَّكَّى». اين کور به درد ميخورد. اين روحش آماده پذيرش است، گاهي چشم دارها آماده پذيرش نيستند. گاهي يک بچّه روستايي پهلوي خدا آبرو دارد. اما يک بچه شهري بي آبرو است.
گاهي نماز روي موکت قبول است، اما روي قالي قبول نيست. گاهي يک تومان به فقير ميدهي، قبول است اما هزار تومان ميدهي قبول نيست. چون يک تومان را براي خدا ميدهي، اما هزار تومان را ممکن است براي پزدادن داده باشي. «وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى» تو نميداني. شايد او تزکيه شود. «أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى»(عبس/4) او متذکر ميشود و تذکر تو در روح او اثر ميکند. «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى»(عبس/5). بچه پولدارها «فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى»(عبس/6). تو متصدي پولدارها شدهاي؟ واي به حالت! «وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى»(عبس/7). «وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى»(عبس/8). آن پيرمردي که با زحمت آمده و خودش را به جلسه رسانده «وَ هُوَ يَخْشى»(عبس/9) از خدا ميترسد. «فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى»(عبس/10).
ده آيه نازل شده كه براي چه چهر هات را عبوس کردي. از اينجا معلوم ميشود که تربيت الهي کار به فهميدن مردم و يا نفهميدن ندارد. علم خوب است، امّا همه براي نمره درس ميخوانند. درس بايد براي درسش خوب باشد. نه براي نمره. ارزش تربيت الهي اين چنين است. يعني کار ندارد مردم بفهمند يا نفهمند، نمره برهند يا ندهند، مهم اين است كه کار، کار خوبي است.
پس تربيت غيرالهي يعني کار نيک براي غير خدا باشد و تربيت الهي يعني پايبند بودن به ارزشها به طوريکه کسي نفهمد. قرآن ميگويد: من کار به فهم مردم ندارم، عبوس کردن به مؤمن کار زشتي است گرچه مؤمن نفهمد. حالا موضوع بحث من اين است که مثلاً اگر پول به دست آدم نااهل بيفتد. آدمي که تربيت نشده اگر پول دستش بيفتد چه کارهايي ميکند:
1- مردم را به بردگي ميکشاند. فرعون ادعاي خدايي ميکرد و دليلش چه بود؟ ميگفت: «يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ»(زخرف/51). چون فرعون نااهل بود، همينکه حکومت به دستش آمد به مردم ميگفت همه بايد بنده من باشيد. پول اگر دست آدم نااهل برسد مردم را به بردگي ميکشاند.
2- مردم را مسخره ميکند. خيليها که مسخره ميکنند، به خاطر اين است كه پول دارند قرآن ميگويد: «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»(همزه/1) واي به حال کساني که همديگر را مسخره ميکنند. «الَّذي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ»(همزه/2) يعني مال جمع کرده و پول هايش را ميشمارد.
3- توقع نابجا دارد. وحي نازل شد، مردم ميگفتند: «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ»(زخرف/31). اگر وحي نازل ميشود چرا بر پيغمبر بي پول و فقير نازل ميشود؟ چرا به کدخداي ده ما نازل نشده است؟ يعني حالا که پول دارد فکر ميکند بايد امام جمعه، وکيل و وزير همه چيز و همه کس او باشد، متوقع است.
4- غفلت. قرآن بارها به مردم ميگويد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(منافقون/9). مال و فرزند شما را از ذکر خدا غافل نکند.
5- طغيان و گردنکشي. قرآن ميفرمايد: «فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا»(نازعات/38-37). ميداني چرا طغيان ميکند؟ به خاطر اينکه دنياگر شده و گردن کلفتي ميکند. اگر در يک ظرفي موش مرده باشد، اگر در آن ظرف شير بريزي شير فاسد ميشود، شيره بکني شيره فاسد ميشود. چون اين انسان تربيت نشده و خودش را نشسته و چون آدم پاکي نيست به آدم ناپاک هرچه بدهي خطرش بيشتر است. اصل تربيت است و آن هم تربيت الهي.
آقازاده ها! جوان هستيد و بهترين وسيله تربيت نماز است. نماز رابطه بي نهايت کوچک با بي نهايت بزرگ است. خدا در قرآن يا بنيهاي زيادي دارد که با آقازاده ها صحبت ميکند. يکي از آنها سوره لقمان است. لقمان به عنوان يک مربي نمونه در سوره لقمان با پسرش صحبتهايي ميکند.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم». لقمان ميگويد: «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ»(لقمان/13). موعظه ميکند. پسر کوچولو! سراغ غير خدا نرو! اگر سراغ غير خدا بروي، به خودت ظلم کردهاي. غير خدا چيزي نيست. قرآن ميفرمايد: غير خدا مثل تار عنکبوت است. دست انسان بايد در دست خدا باشد قانون انسان بايد قانون خدا باشد. شبي که ما متولد شديم، آزاد متولد شديم. . . کسي که آزاد متولد شده نبايد بله قربان گوي ديگران باشد.
بعد ميفرمايد: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ في عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصيرُ»(لقمان/14). ما سفارش ميکنيم انسان را نسبت به پدر و مادرش به خصوص نسبت به مادرش، مادر با سختي و با سنگيني شما را حمل کرد و بعد ميفرمايد: «وَ فِصالُهُ في عامَيْنِ» و دو سال هم مسئله شير دادن شما را تأمين کرد. از من(که خدا هستم) تشکر کن و از پدر و مادرت هم تشکر کن. همه ما به سمت خدا بر ميگرديم. روز قيامت براي همه هست.
پسر جان ممکن است پدر و مادرت بد باشند. ما داريم پدر و مادرهايي را که نسبت به نماز کوتاهي ميکنند. تو کاري به پدر و مادرت نداشته باش. «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(لقمان/15) اگر پدر و مادر خواستند از مسير خدا منحرفت کنند به حرف آنها گوش نده. در قرآن چهاربار گفته گوش به حرف پدر و مادر بده. دو بار هم گفته گوش به حرف پدر و مادر نده. آنجايي که پدر و مادر در راه حق حرف ميزنند، گوش بده. آنجايي که پدر و مادر خواستند تو را از خط توحيد جدا کنند، گوش نده. نه اينکه يعني در خانه دعوا را ه بينداز. با محبت گوش نده. «وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً». يعني با هم رفيق باشيد.
«يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ»(لقمان/16) پسر کوچولو! ذرهاي کار بکنيد، اگر چه اين ذره کار خير، در آسمانها باشد، لا به لاي سخرهها و سنگها از نظر سفتي باشد، در مغز زمين از نظر عمق باشد، اگر ذرهاي کار بکني، هر کجا باشد، هيچ کاري پنهان نميماند و مشت همه باز ميشود. پسر کوچولو! اگر به اندازه سنگيني يک حبّه، يک خشخاش و در دل سنگ باشد. در عمق آسمانها و يا در عمق زمين باشد. «يَأْتِ بِهَا اللَّهُ» خدا آن ذره را ميآورد.
يک کار خوب بکنيد. دعا بکنيد. دعاي آدم نو قبول ميشود. دعاي پسر و دختر گناه نکرده مستجاب ميشود. ممکن است هر کدام شما بازوهاي امام زمان(عج) باشيد. ممکن است هر يک از شما در آينده درخشان باشيد. ممکن است عمر شما هم تلف شود. آنقدر آدم داريم که استعدادهايشان را به هدر ميدهند. نابود ميشوند. درس ميخواند يادش ميرود. درست مثل زني که لباس ميشويد و روي بند مياندازد و باد آنرا روي خاک مياندازد. كار اين خانم تباه شد. آدم داريم کار خوب ميکند و منت ميگذارد. سعي کنيم کار خوب بکنيم و با خدا حساب کنيم. روايات زيادي داريم که کار خوب که ميکنيد، «احْتِسَاباً»(منلايحضرهالفقيه، ج1، ص292). يعني با خدا حساب کنيد.
اگر کاري را با خدا معامله کردي، جبران ميکند. يکي از نامهاي خدا جبار است. جبار يعني ميگيرد و جبران ميکند. اگر يک کار خوب براي خدا کردي، چند برابر جبران ميکند. از حال تصميم بگيريد گناه نکنيم.
قصهاي برايتان بگويم. آيت الله مدني، شهيد محراب ميگفتند: داشتم در بازار نجف ميرفتم دو جوان جلوي من بودند. اين دو نوجوان آقازادههاي استاد آيت الله العظمي حکيم بودند. ايشان مرجع تقليد بود و خيلي هم مهم بود. پسران زيادي داشت. ميگفت: اين دو پسر جلو ميرفتند و من هم پشت سرشان بودم. ولي آنها نميدانستند که من پشت سرشان هستم، يکي از آقازادهها از ديگري پرسيد: راستش را بگو. . . و سؤالش را مطرح كرد. آن يکي گفت: من دروغ بگويم؟ مگر پريشب آقا(يعني آيت الله حکيم) ما را دعوت نکرد و گفت: آقازادهها اول تکليفتان است، تصميم بگيريد که به هيچ قيمتي دروغ نگوييد. و ما هم با پدرمان قول داديم که دروغ نگوييم. آيت الله مدني گفت: من از اين حرف فهميدم که آيت الله عظمي حکيم، از بچه هايش خواسته که از اول جواني دروغ نگوييد.
سه رقم پسر داريم و سه رقم دختر. من ميگويم ببينيد شما کدام هستيد.
1- دختر و پسرهاي ول. دختر و پسر ول ميگويد: برويم فيلم ويدئوئي ببينيم. هرچه به او گفتند گوش ميدهد. مثل فتيله چراغ در اختيار آشپز است. مثل موم در دست همه است. مثل آب در ظرف است كه به هر شكلي درميايد.
2- بعضي دختر و پسرها فکر ميکنند. ميگويند اين کار درست نيست. پيغمبر ما سه سالش بود و يک چيزي به گردنش آويزان کردند. به مربي گفت اين چيست كه آويزان کردي؟ گفت: اين را آويزان کردهام تا تو را حفظ کند. پيغمبر آن را کند و گفت حافظ من خدا است.
3- بعضي بچهها امام هستند. يعني با اينکه بچه است، ديگران را خط ميدهد. خودش گول نميخورد و گول خوردهها را هم هدايت ميکند.
از يکي از علماي بزرگ پرسيدم: شما چطور عالم شدي؟ چون به شما نميآيد از نظر خانواده عالم بشوي. گفت: در کوچه و محل ما يک مشت بچههاي 13 و 14 ساله بازي ميکردند من هم مثل آنها. يکي از بچهها آمد و گفت: آقا بازي کرديم، حالا بياييد برويم خانه فلاني براي ما قصه ميگويد. بعد از بازي ما را پهلوي اين آقا برد. ما علاقه مند آن قصه گو شديم. آن قصه گو هم يک ذره يک ذره ما را با کتاب ادبيات عرب آشنا کرد و ذره ذره، ذره ذره ما را به اين سمت کشاند و الان هم يکي از علماي مهم جمهوري اسلامي است.
ما رفتيم به خانه آيت الله بهاءالديني رفتيم. گفتيم: ما هر چه از امام ديديم، در سن پيري ايشان بوده، ميخواهمي بدانيم جوانيهاي امام چگونه بوده است؟ ايشان فرمود: امام تازه از خمين آمده بود. خمين 70 سال پيش ده بود. زمان هم زمان رضا شاه بود. رضا شاه هم يک قلدري از صدام بدتر بود ضد نماز و مسجد و حجاب و همه چيز بود. امام زماني که 22 يا 23 سالش بود، از خمين به قم آمده بود که طلبه بشود. يکي از مسئولين مملکتي تقريباً 75 ساله بود و پير بود و يک حرف چرندي زده بود. اين جوان(امام) چنان زد در گوش اين آدم 75 ساله زد که عينکش چهار قطعه شد. کسي که در پيري ميخواهد در دهن دولت بزند، بايد در جواني اين رگ در او باشد. جوانها اگر حالا خاصيتي نداريد، فوق ليسانس هم بشويد خاصيتي نخواهيد داشت. امام يعني کسي که ديگران را به راه حق ببرد.
«يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»(لقمان/17). پسرکوچولو! نماز به پا کن و امر به معروف كن. اگر خوبي ديدي بگو زنده باد. خوبي را تشويق کنيد. «وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ». فساد ديدي برخورد کن و نهي کن. «وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ». اگر به تو لطمهاي هم رسيد. صبر کن! «إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ».
بحث را جمع ميکنيم. گفتم اگر تربيت نباشد، اگر پول بريزيد خراب ميشود. مثل فرعون كه مردم را مسخره ميکند و توقع نابجا دارد. پول دست آدم نا اهل خطرناک است. علم هم همينطور است. تابستان نزديک است يک برنامه مطالعاتي براي خودمان داشته باشيم و مسأله تربيت هم به طور كامل اين نيست که كلاس سرود و نقاشي، کامپيوتر و. . . برويم.
جوان بايد هنر داشته باشد و هنر داشتن عيب نيست و يکي از چيزهايي است که جلوي تهاجم فرهنگي را ميگيرد. امروز لذت، فردا خدمت. اين ورزش اسلامي و تربيت اسلامي است. هنر امروز سرگرمي است و فردا خدمت است. ولي بعضي بازيها اينطور نيست. مثلاً گل و آبشار، فقط لذت امروز است و براي فردا خدمتي نيست. به يک سمتي برويم که جهت داشته باشيد. هميشه هر نعمتي را که از خدا ميخواهيد، اوّل ظرف آن را بخواهيد. تا ظرفيت نباشد نعمت خطرناک است. اگر گاراژ بود ماشين ارزش است، وگرنه در کوچه، دزد ميبرد. افسار بود اسب ارزش است. اگر تربيت نباشد هر چه با سواد شويم، پولدار شويم، سياستمدار شويم. هرچه خدا به ما بدهد اگر تربيت الهي نباشد، جنايت است. به همين خاطر دنيايي که تربيت الهي ندارد، سياستمداران جنايتکار، پولدارهايشان جنايتکار، زوردارانشان جنايتکار. اگر تربيت نباشد همه نعمتها به فساد کشيده ميشود.
«والسلام عليکم و رحمه الله و بركاته»