متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1371/4/4
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي أنطقني بالهدي و الهمني التقوي.
زماني بحث در تلويزيون پخش ميشود و بينندههاي عزيز بحث را ميشنوند كه در آستانهي تعطيلات تابستان هستيم. تابستان به قول شهيد عزيز باهنر ميگفت: تعليم تعطيل است اما تربيت تعطيل نيست.
امروز ما جلسهاي داشتيم با بعضي از مسئولين صحبت شد كه هر واحدي، بچههاي واحد خودش را برايش برنامه ريزي كند. مدير عامل يك كارخانه كه هزار تا كارگر دارد اگر ميتواند يكي دو تا از اين ماشينهايي كه مال سرويس است بفرستد منطقه، مثلا ً شنبه يك منطقه، يكشنبه يك منطقه، دوشنبه يك منطقه، هفتهاي يكي دو بار اين بچههاي كارگرها را بياورد توي كارخانه، اگر كارخانه استخر دارد، اگر كارخانه سالني دارد كه خنك است و اگر احيانا ً بچههاي كارگرها تجديدي دارند، برنامه بگذارد برايشان دبير استخدام كند براي كمك آموزشي اينها، اگر نماز بلد نيستند، اگر شنا بلد نيستند به هر حال مدير عامل كارخانه نبايد فقط فكرش اين باشد كه توليد برود بالا، بيمه و بهداشت و مديريت كارخانه اگر ما روي جماد كار بكنيم، آهن را ماشين كنيم، پشم را قالي كنيم، اما كارگر و نسلش و زن و بچهاش از بين برود اين مدير عامل موفق نيست گرچه كارخانهاش را به سود برساند. قرآن ميفرمايد: «قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» زمر/15، به مردم بگو، به مردم بگو خاسر كسي نيست كه كارخانهاش ضرر بدهد، «قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»، خاسر كسي است كه جانش آب بشود. يعني عمرش تلف بشود. بازاري همينطور، بانك همينطور، بالآخره يك مدير كل يك بانك، فقط يك مدير كلي نيست كه با يك برنامه ريزيهايي بتواند سود بانك را بالا ببرد، حالا گيرم پانصد ميليون را شما كرديد پانصد و پنجاه ميليون، اما پرسنلي كه توي بانك هستند؛ خانمهايشان، دخترهايشان، پسرهايشان، كمبودهاي اخلاقي، فكري، رواني؛ غفلت نكنيم.
بحث ما امروز غفلت از استعدادها، ايام فراغت، انشاالله بحث مفيدي است چون از قرآن كريم شروع ميكنيم. چند تا مسأله هست كه بايد اينجا مطرح بشود. يكي هدر دادن ايام، يكي عوامل فراغت، يكي خطرات بيكاري خطرات فراغت و بيكاري، اهميت كار، پيشنهادات، روي اين چند زمينه انشاالله صحبت خواهيم كرد.
زمينهي اول به هدر دادن ايام فراغت: اين بحث هم شامل دانشجوها ميشود، هم شامل طلبهها ميشود كه دو سه ماه تابستان بيكارند، متأسفانه بعضيشان شامل بازنشستهها ميشود شامل زنهايي ميشود كه هنوز عروس نشده اند, بچه دار نشدهاند، بچه هايشان بزرگ شده، كم بچه دارند، شامل خيلي يعني ميليونها افراد مستمع دارد. قرآن ميفرمايد: به هدر نده ايامت را. چرا؟ براي اينكه «يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّي لَهُ الذِّكْري» فجر/23، يك روزي ميآيد كه آدم متذكر ميشود، «يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ»، زماني ميآيد آدم به هوش ميآيد ولي، «وَ أَنَّي لَهُ الذِّكْري»، ديگر چه فايدهاي دارد. بگذاريد من يك حساب سر انگشتي برايتان بزنم، ما اگر يك ميليون آدم بيكار داشته باشيم، كه به حضرت عباس بيشتر داريم، مرادم از بيكار نه يعني وزارت كار و استخدامي، آدمهايي كه ديپلم گرفتهاند و كاري نگرفتهاند، ديپلم گرفتهاند و شغل نگرفتهاند، ديپلم ردي¬اند، ديپلم نگرفتهاند، پنج كلاس خواندهاند، شش كلاس خواندهاند، اگر ما خيلي خوش بينانه صحبت كنيم، يك ميليو ن آدم بيكار، يا همين تابستان اگر بگوييم يك ميليون جوان، يك ميليون جوان ضربدر 90 روز، ميشود چي؟ ميشود 90 ميليون. يك نقطه اضافهي 90 ميليون روز، تقسيم بر 365 بكنيم، حالا اگر اين 90 ميليون را بكنيم 100 ميليون كه تقسيمش راحتتر باشد، 100 ميليون چند قرن ميشود؟ دو تا نقطهاش را كم كنيم باز ميشود هزار قرن. تابستان امسال هزار قرن عمر جوانها آب ميشود. خيلي استها! اگر يك ميليون جوان بيكار حساب كنيم، هزار قرن! اشتباه كه نكردهام! ؟ ده هزار قرن، صد ميليون، درست گفتم، بله، يك ميليون قرن عمر جوانها آب ميشود در يك تابستان امسال، اگر يك ميليون حساب كنيم، يك ميليون قرن، آن وقت اگر پنج ميليون باشد ميشود پنج ميليون قرن، چه قرني؟ قرني كه آدم گاهي براي يك نفس كشيدنش ميگويد: «لَوْ أَنَّ لي كَرَّةً» زمر/58، آيهي قرآن است، خدايا ميشوديك لحظهاش من برگردم! ميگويند: نميشود. ده ميليون قرن آب ميشود عمري كه آدم براي يك لحظهاش ميگويد: «رَبِّ ارْجِعُونِ» مومنون/99، خدايا مرا برگردان، ده ميليون، خيلي مهم است. هيچ چيزي را انسان مثل جوانيش مفت از دست نميدهد. خيلي راحت، چه كنيم، تعجب است كسي كه فكر اتوي شلوارش است، فكر گل بشقابش هست، اگر شش تا بشقاب گلش فرق بكند، سه تايش گلش قرمز باشد، سه تايش گلش سبز باشد، اعصابم خرد شد، آبرويم رفت، نمكدانها سرويسش با هم جور در نميآيد، اعصابش خرد ميشود به خاطر گل نمكدان، آن وقت صدها هزار سال عمر خودش و دودمانش و نسلش آب ميشود. آب ميشود عمرها خيلي مهم است. آن وقت اين همه كار كه هست، كارهاي زياد، غفلت ميكنيم. از چي غفلت ميكنيم؟ غفلت ميكنيم از خدا. «نَسُوا اللَّهَ» توبه/67، قرآن دربارهي غفلت از خدا ميگويد: «نَسُوا اللَّهَ»، غفلت از راه، «أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها» طه/126، غفلت از نيازها، نياز مردم، چقدر مردم نياز دارند، اينقدر، اصلا ً كسي كه اسراف ميكند نميداند.
امام رضا(ع) وارد خانه شد ديد يك كسي ميوه را نيمه خور كرده، فرمود: چرا نيمه خور كردهايد؟ مگر نميدانيد عدهاي هستند كه تابستان ميآيد و ميرود ميوه گيرشان نميآيد، چرا نيمه خور ميكني. نه آخر مگر شخصيت آدم است خربزه را رويش را بخورد. ما گاهي وقتها همچين يك پزهايي ميدهيم الكي. داماد شده بودم، اولين روزي هم كه رفته بوديم پهلوي عروس، تابستان هم بود، خوب داماد آمده، خربزه آوردند جلو، ما خربزه را خورديم تهش را هم دندان زديم، عروس پا شد رفت، يكهو ديديم همهي فاميل آمدهاند پشت شيشه نگاه ميكنند كه اين شيخ كيست كه پوست خربزه دندان ميزند! ؟ بعد گفتند: بابا آبرويمان رفت، گفتم: بابا من خانهي خودم خربزه را تا تهش ميخورم حالا مثلا ً داماد شدهام جور ديگري شده؟ اين خانم همچين پز ميدهد يك خوردهاش را ميخورد بقيهاش را دور ميريزد. يا مثلا ً سيگار را نصفش را، البته سيگار را انشاالله همهاش را دور بياندازد، مثلا ً اين پز است كه آدم سيگار را نصفه، نيمه خور كند! جلسات ميروي گلابي را قاچ ميكند ميوه را قاچ ميكند، يك مقدارش را ميخورد باقيش را دور ميريزد، خوب چرا باقيش را نميخوري.
چرا نان را نصفش را خمير ميپزي نانوا با آب تهران، و چرا و چرا و چرا. راحت آب، راحت نان، راحت گندم از كجاي دنيا ميآيد ما نفله ميكنيم ميريزيم پهلوي زباله، نميدانيم. نميدانيم از خدا غافليم، از مردم غافليم، از خودمان غافليم. نميدانيم كه هر يك از خوش استعدادهاي ما ميتوانند بو علي سينا بشوند. بگذار يك جمع بزنم، حاصل جمعش را هم برايتان بگويم:
استاد بينشاط+محصل ول+والدين غافل+نبود بودجه=سقوط.
سقوط نسل. قرآن ميفرمايد: مفسدين وقتي حكومت را به دست گرفتند «وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» بقره/205. كشاورزي و نسل. بايد مواظب باشيم. خيلي مسألهي ايام فراغت مهم است. امير المومنين كفشش را وصله ميكرد سبحان الله ميگفت. گفتند: چه ميكني؟ گفت: فكر كردم لبم بيكار است. ما بايد از عمرمان استفادهها كنيم. كار را بايد عوض كنيم چون يك كار را بكنيم تكراري ميشود آدم خسته ميشود. اما كار را بايد عوض كرد. چند منظوره. خود خدا كارهايش همينطور است. يك انگشت شصت به ما داده اينجا همهي كارها را شما با انگشت شصت ميكني، شما انگشت شصت را بگذاري كنار 90% كارهايت فلج است. «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ» بلد/9-8، يك جفت لب بهت داديم همهي كارها از اين لب است. ميخواهي نفس بگيري، ميخواهي نفس پس بزني، حرف بزني، بچشي، بگويي. اصلا ً مكيدن، بچه لب نداشته باشد نميتواند بمكد، اصلاحيات ما با مكيدن شير مادر است و آن با لب است.
يك شكاف، حالا دست كارشناسها ميدادي كلهات را پر از دودكش ميكردند خروج اكسيژن، ورودكربن، كارشناسي، كله يمان را پر از دودكش ميكردند. با يك لب همهي كارها حل ميشود. با يك سالن همهي برنامهها ميشود. چند منظوره، يك كتاب را، بارها من گفتهام، اگر آموزش و پرورش ما، محصلين كتاب را درست نگهدارند، و دو سال آموزش و پرورش كتاب چاپ نكند بخش عظيمي از فرهنگيها خانه دار ميشوند. وا، كتاب را كه نبايد دوبار خواند! چرا نبايد دوبار خواند؟ خيلي ما هم شكممان گرسنه و هم پزمان عالي است، گاهي وقتها كشوري كه صادر كنندهي كاغذ است كتابش را كه چاپ ميكند دو سه سال بچه هايش ميخوانند. كشوري كه كاغذ را بايد بخرد يك سال كه كاغذ را خواند كتاب را پرت ميكند. هدر دادن ايام، هدر دادن استعدادها، غفلت؛
حالا عوامل فراغت چيست: بيخبري از نياز جامعه، بيتوجهي به مسئوليتها، رفقاي بيكار، رفقاي بيعار، كار طبق آيين نامه، سر ساعت كه ميشود، آقا وقت اداري تمام شد، مثلا ً پنج دقيقه، خدا ميداند توي اين ادارهها، ساعت آخر كارش توي آسانسورش چه خبر است؟ ! يعني انگار ميگويند: اگر هفت دقيقهي ديگر توي اداره باشد الآن منفجر ميشود. توي يك اداره مثلا ً اعلام كنند توجه توجه، سه دقيقهي ديگر اداره منفجر خواهد شد چه طور ميپرند بيرون؟ تا ساعت اداري، بابا صبر كن، اگر دو سه دقيقه اضافه بايستي، طوريت نميشود. نشاط نيست.
خوب، خطرات بيكاري خطرات فراغت و بيكاري زياد است، خطرات اقتصادي¬دارد خطرات روحي دارد. خطرات اجتماعي دارد. خطرات جسمي دارد. حالا خطرات اقتصادي، فقر و محروميت. خطرات روحي، گناه و فساد، عقده، سوء قصد، آدم بيكار چه كند، آدم بيكار عقدهاي ميشود، سوء قصد است. خطرات اجتماعي، مردم آزاري. خطرات جسمي، اعتياد هست، بيماريها و كسالتها. بيكاري اين مفاسد را دارد. البته مرادمان هم از كار، انسان اگر خواسته باشد كار بكند، منتها حالا ما هر چه بگوييم ممكن است بخندند، خوب بخندند.
اگر عشق باشد بين معلم و شاگرد، يك معلم كه يك قطعه زمين دارد، شاگردهاي دبيرستاني به معلم ميگويند: آقا ما سي تا شاگرد هستيم شما اگر يك بنا بگيريد، ما هفتهاي دو روز ميتوانيم تابستان بياييم كمك كنيم، اتاق خانهي شما را بسازيم. من يك صحنه از طلبهها ديدم. البته توي طلبهها هم از اين خبرها نيست ولي خوب حالا يك جا ما ديديم. تصادف بود. يادم است يك طلبهاي ميخواست خانه بسازد. طلبههاي ديگر همشهريانشان مال تربت حيدريه بود. الآن پيشنماز تهران است. به طلبهها گفت: من ميخواهم خانه بسازم، پول ندارم، طلبهها گفتند، خوب يك بنا بگير، عملگيش را ما ميكنيم. من رفتم ديدم بيست تا طلبه پنج شنبه و جمعه لخت شدهاند و يك بنا و دارند خانهي اين طلبه را ميسازند. ما ميتوانيم مشكل همديگر را حل كنيم اما نيت نكردهايم، يعني حضرت عباسي، سپاه و كميته كه نيروهاي انتظامي، سپاه و نيروهاي انتظامي و ارتش نميتوانند مشكل مسكن خودشان را حل كنند؟ دهها هزار سرباز همينطور. . .
در كره بودم. كرهي شمالي، كرهي شمالي را در جنگ با خاك يكسان كردند. سه شيفت زن و مرد، ارتشي و غير ارتشي، سه شيفت، حتي دو بعد از نصفه شب، اين شهر را ساختند مثل عروس. آدم باور نميكند كه اينجا خرابه بود و اين رقمي ساختهاند. يعني جوانهاي توي پادگانها نميتوانند مشكل مسكن، آقا پادگانها خوابگاه كم دارد، خوب آجر كه هست، يك بنا بياوريد، سربازها هم عملگي كنند نيت نكردهايم مشكل حل كنيم. هنوز تصميم نگرفتهايم. نيت كنيم كتابها را تميز نگه داريم، سالي چند تا شهرك آموزش و پرورش ميتواند بسازد. نيت كنيم يك كسي يك باغ دارد، يا يك مزرعه يا يك استخر دارد، به امور تربيتي بگويد: آقا بچهها، اگر استخر نباشد پاي ويدئو مينشينند فاسد ميشوند. من اين استخرم دست شما، يك مربي آموزش و پرورش بگذارد يا تربيت بدني، مربياش را شما بگذاريد، استخرش را هم من، برنامهاش را هم آموزش و پرورش بكند، ما ميتوانيم بچهها را شنا ياد بدهيم، فساد هم نباشد، آقا استخر دارد درش را ميبندد ميرود. آقاي قرائتي نميشود شما به اين جمهوري اسلامي بگوييد يك خورده مالياتها را كم بگيرد؟ تو را بايد پوستت كنند، نه كه ماليات. من اگر وزير دارايي بودم از تو خيلي ميگرفتم. براي اينكه يك استخر داري با يك باغ چند هزار متري، فقط براي ماهي يك بار با خانمت بروي شنا. آن وقت بچههاي مردم توي كوچه فاسد ميشوند. بالآخره يا بايد از تو بگيرند استخر بسازند يا تو در باغت را باز كني. اين نميشود كه شما و خانمت يك استخر خصوصي، پانصد تا بچه حوض دارند صورتشان را بشويند. نميشود كه، عدالت اجتماعي اصلا ً امام زمان هم كه بيايد باغت را مصادره ميكند، قدر جمهوري اسلامي را داشته باشيد دعا نكنيد امام زمان بيايد. امام زمان بيايد، هيچ تحمل ندارد. چون حديث داريم، شوخي نميكنم حديث داريم كساني بگويند: ياحجه ابن الحسن عجِّل علي ظهورك، اي امام زمان بيا، كساني دعا كنند كه آماده باشند زندگي فقيرانه داشته باشند. حديث داريم كساني كه حال ندارند ماشينشان كه ميرود نماز جمعه دو نفر را سوار كنند، بچهشان بالاي چرخ و فلك يك خانوادهي فقير هم بگويد: آقا من امروز بچهام ميرود چرخ و فلك شما هم بياييد سوار شويد. يكي بيست تومان بدهد مردم هم بچههاي همسايه هم ببرد. كسي كه صندليش را به بچهي همسايه نميدهد يا آن وقت دستمال كاغذي، اي امام زمان إهه إهه، چي است، بيايد چه.
اشاره كنيد من ادامه بدهم، چقدر، بيست دقيقه صحبت كردهايم تا حالا، نصفِ را¬هم، خوب حالا، اين سوال كه آقايي كه ميگويي: ما استخرمان را بدهيم به مردم شما خودت استخر اگر داشت باشي ميدهي؟ بسمه تعالي، نه پس چرا «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» بقره/44، «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» صف/2، اگر خودت نميدهي پس چرا، مردم ما هم يك جوري هستند متأسفانه، اگر يك چيزي بهشان دادي درست نگه داري نميكنند. گير دو طرف است. ما بايد برسيم به جايي كه اگر فلكه هايمان پر از گل بود يكي از بچهها دست به گل نگذارد. برسيم به جايي كه اگر درخت ميوه ديديم با كرامت از كنارش رد شويم. ما هم امانتدار خوبي بعضيهايمان نيستيم. بهر حال. از قرار معلوم در حسابي كه كردم يك ميليون جوان و هرجواني90ميليون و اين چند ميليون قرن، اين سيصدهزار سال بوده اين را ما تصحيح ميكنيم.
حالا خطرات بيكاري و پيشنهادات: كار مخلوق است يا خالق؟ هر دو، هم مخلوق و هم خالق. اما كار مخلوق من است چون من كار را خلق ميكنم. اما كار خالق من است چون همين كه كار كردم، كار هم مرا، من كار ميسازم، كار هم مرا ميسازد. يعني اگر گفتند: چي است كه هم خالق است هم مخلوق، بايد بگوييم: كار، كار مقدس است. افرادي را كه خدا دوست دارد يكيش افرادي هستند كه كار ميكنند. افرادي را كه دوست ندارد حتي داريم آدمهايي را كه ميخورند و ميخوابند، پرخور و پرخوابند، «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ يُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ الْفَارِغَ»(كافي، ج5، ص84). خدا بغض دارد غضبناك است بر آدمي كه پرخور و پرخواب. اصولا ً اگر كار نكنيم در عالم هستي يك خائنيم. چون كل هستي در فعاليت است. ابر و باد و مه و خورشيد، نسل گذشته در حال فعاليت است. همه رسيده است به ما، ما ميخوريم كار نميكنيم. اگر كسي كار نكند به نسل گذشته، به خدا، به طبيعت، به نسل آينده بدهكار است. اگر كسي كار بكند قوهي خياليهاش هم يك خورده آرام ميگيرد. اگر كسي كار نكند، بدن كه كار نكند، فكر هم كار نميكند، هي مينشيند توي خيال، ترسو، خيالي، وسواسي، عقدهاي. اينها آثار كار است. 1- نقش كار در اقتصاد 2- نقش كار در سلامتي 3- نقش كار در مقابله با خيال گرايي 4- نقش كار در ايجاد ابتكار 5- نقش كار در ارزاني، چرا بايد گير دو سه هزار تومان باشيم.
بسم الله الرحمن الرحيم. بلد نيستم ببافم. اگر هر دختري بلد باشد يك چيزي را ببافد، بدوزد، نبايد پيراهن عروس دوختش اينقدر گران باشد. گفت: آقا گراني است، آقاي قرائتي نميشود به اين مسئولين مملكتي بگوييد يك خورده ارزانش كنند؟ بله بايد گفت، كار دستشان است بايد ارزانش كنند، به آنها بايد گفت ارزانش كنند، هر كس ميتواند ارزانش كند ولي به آنها هم بايد گفت: آقا تو كار نميكني جنس گران ميشود. رفتهام سر بچهام را ماشين كردهام اينقدر دادهام. بسمه تعالي، نرو ماشين كن، خودت موهايش را برايش بزن. بيكاري خوب بايد پولت را بدهي سلماني، هي ميگويند: بگو ارزانش كنند، خوب رئيس جمهور كه نميتواند به دلاك بگويد: ارزانش كن! به تو بايد گفت كه: به اندازهي يك ماشين كردن سر هنر نداري! يك دست چلو كباب چهل تومان بوده حالا شده فلان. خوب خودت نميتواني بپزي؟ آدمي كه زن دارد و بچه دارد چلو كباب غذاي اظطراري است. مسافر مهمان ناغافل يا زن زائو. زن هفتاد كيلو، مرد نود و دو كيلو. پسرها يكي شصت و هفت كيلو نشستهاند ميگويند كه: تلفن كنيم از چلو كبابي، به خدا من چلو كبابي باشم نميتوانم پول ازتان بگيرم. چون هشت تا آدم بيعار ميخواهند بياورند بخورند. بايد پوستتان كند شما را. اين طوري است آقا جان واقعش اين است كه يك مقدار گراني به خاطر بيكاري ما است. يك آشپز را دعوت ميكني چند هزار تومان ميگيرد. بله، شما در كل فاميلتان 832 نفريد. يكيتان غير از اشكنه بلد نيست. آدم وقتي بي هنر بود، بايد، آقايان توجه كنيد، بخشي از گراني جريمهي بيعاريست. از كلمات محسن قرائتي. بخشي از گراني جريمهي بيعاريست. من اگر، اگر هر زني، حالا زنهاي تهران كه ميگويند: جا نداريم. خانهي همسايه، آپارتمان، ولي مثل دخترهاي نائين ديگر چرا قالي بلد نيستند، دخترهاي يزد و اصفهان و كاشان ديگر چرا قالي بلد نيستند. يك وقت توي خانهها همهي زندگيها از قالي اداره ميشد. حالا دخترها بلد نيستند قالي ببافند. آن وقت ميدانيد سه ماه چهار ماه پنج سال عقب اين است كه يك جايي استخدامت كنند. استخدامت كنند چقدر بهت ميدهند؟ پنج تومان شش تومان، تازه تو كه استخدام شدي يك جوان بيكار ميماند، تو ميتواني يك كاردستي توي خانه بكني و جايت را بدهي به يك پسري كه ميخواهد ازدواج كند و تشكيل خانواده بدهد. زن تشكيل زندگي نميخواهد بدهد، زن يك خورده پول ميخواهد براي خرجي خودش و الّا ادارهي زندگي روي دوش مرد است. يك كاردستي بكن آن را بيرون بده به يك پسر كه مشكل بيكاري حل بشود. عرض كردم ما، بخشي از گراني جريمهي بيكاري است ما ميدهيم. يك مقداري بايد برادرها بيفتيم توي دندهي كار. منتهي در مملكت ما يك چند خط شكن ميخواهيم. گاندي چه طور مشكل هندوستان را حل كرد. براي مبارزه با انگلستان. مشكل را بايد حل كرد با خط شكن منتهي گاهي وقتها من به دو سه نفر گفتهام بياييد همچين كنيم، گفتهاند: اگر همچين كنيم ميگويند ديوانه شده. ولي ما ديوانه ميخواهيم. اگر يك زماني رسم بشود كه دوچرخه زياد بشود توي تهران سه تا مشكل يكباره حل ميشود. يكمرتبه يك ميليون آدم سوار دوچرخه ميشود.
1- مشكل ترافيك 2- هواي كثيف 3- گراني ماشين. هم ماشين نرخش ميآيد پايين، هواي تهران هم سالم ميشود، ترافيك هم كم ميشود. نه، سوار ماشين شو. هوا كثيف است، شهرداري ميگويد: ميخواهم برايت فواره درست كنم پولت را بده ببينم. آقا پسرم ميخواهد داماد بشود. چه بساطي است، آقا بده ببينم ياالله، تو كه سوار ماشين ميشوي و هوا را ماشينت آلوده ميكند، يك لوله اگزوز يك درخت، يك درخت 300000 تومان. بده ببينم. تو كه آب پنيرت را ميريزي پاي درخت خشك ميكني، تو كه جوي خيابان را،
بگذار قرآن بخوانم چرا حرف ميزنم. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» اسراء/7، قرآن ميگويد: دودهايي كه چشمتان ميرود همين حرفي كه من زدم، بخشي از گراني جريمهي بيكاري است. هيچ مانعي ندارد مسافتهايي تا پنج شش كيلومتر سوار دوچرخه شويم. چين، همهي مردم سوار دوچرخه ميشوند. خانمها، مريضها، پيرها، جادههاي سربالا، من كه نميگويم همه سوار دوچرخه شوند. وگرنه آخوندها هم مثل خانمها است. آخوند با قبا و ابا سوار دوچرخه شود ميافتد. نه ولي من ميبينم كه حالا ميترسم آبروريزي شود، وگرنه ما خانهمان در يك پادگاني است تهران، از در پادگان تا محل كار يك خياباني است، گاهي فراوان ديدهام، صدها و هزارها، كم و زيادش ديدهام، جوانهايي هستند مشت بزنند ديوار ميرود تو، ميآيد توي پادگان سر خيابان سي ِ اين يك تيكه راه سوار ماشين ميشود. هر ماشين هم ميآيد برود همچين نيش باز ميكند آه ميكشد. بابا برو يك كيلومتر نميرود.
پريشب يك برنامه بود، سه ساعت يك كسي ايستاده بود، تلفن كردم: چرا نيامدي؟ گفت: والله موتوري نيامد مرا ببرد گفتيم: خوب از در خانهات تا اينجا تاكسي تلفني چقدر ميگيرد؟ چرا اينقدر وقت را ميكشي به خاطر اينكه موتوري بيايد ببردت! سرويس بيايد ببرد. بله يك جايي راه دور است حساب جداست. مريض حسابش جداست. پيرمرد حسابش جداست. بچهي كوچك است حسابش جداست. خيابان سربالايي است نميتوان دوچرخه زد حسابش جداست. راههاي دور حسابش جداست. همه را استثنا كنيد. اما اگر تصميم بگيرند مردم توي خيابانهاي صاف سوار دوچرخه بشوند، خدا ميداند نرخ ماشين ميشكند، هواي تهران هم خوب ميشود، اصلا ً هم بنا نداريم جدي باشيم. بسم الله الرحمن الرحيم. بنده هم يكي از آنهايي هستم كه بنا ندارم جدي باشم. با هم بنا نداريم.
نقش كار در آزادگي: آدم وقتي كار ميكند احساس آزادگي ميكند. آدم بيكار الّاف است. انگل است. وابسته است. مثل لنگ هر لحظه بايد دور پاي يك كسي باشد. آدم كه كار ميكند احساس غرور و شرافت و كرامت ميكند. بهر حال يك مقداري حساب كنيم تابستان بچه هايمان را، اين طرح كاد نميدانم حالا شكست خورد يا موفق بود يا چند درد موفق بود، يك طرح خوبي بود ولي عواقبي هم داشت، عيبهايي هم داشت كمالاتي هم داشت. يك شبيه اين كار بايد انجام بشود، چه ميشود كرد. پيشنهادات مشخصي را كه من اينجا نوشتهام را كار توي خانه، هر مردي، خدا كند انشاالله خانمي اين بحث را گوش نكند، هر مردي توي خانه كارهاي داخل را خودش ميتواند بكند، آبگرمكن و ضبط صوت و راديو و شستن و شيشه پاك كردن و لباسشويي و يك سري كارها را مردها توي خانه ميتوانند بكنند، اين يك
2- تعمير وسايل، حضرت امير جارو ميكرد، عدس پاك ميكرد، تعمير وسايل، كفشهايش را وصله ميكرد، لباسهايش را وصله ميكرد. حضرت زهرا(س) پانسمان ميكرد. فراگيري هنر و تخصص، بافندگي، فراگيري مسائل ديني، ما الآن چند تا دختر دبيرستاني تابستان بيكار ميشوند؟ چند ميليون، چند ميليون چند تايشان نماز ميخوانند؟ چند ميليون از اين دخترها كه بيكار ميشوند چند هزار نفرشان بلد ميشوند يك صفحه قرآن را بيغلط بخوانند؟ پدرشان به اندازهاي كه براي چادر و جهيزيهي دختر عنايت دارد حاضر است آن خانمي و پدري كه صدها هزار تومان براي جهيزيهي دختز دبيرستانيش توي فكر است، يك پنج هزار تومان بدهد به يك نفر، بگويد: اين پنج هزار تومان را بگير خانم قرآن خواندن را ياد دختر من بده تابستان است. صدها هزار تومان براي جهيزيه ميدهد اما پنج هزار تومان براي يادگيري قرآن نميدهد. بابا ما نسبت به قرآن و نسبت به كار بالغ نشدهايم بعضيهايمان، فراگرفتن مسائل ديني، بازديد. . . خود بنده يكي از كشورهاي غربي رفتم، 18 دلار دادم براي بازديد سنگ. آنجا يك هيئتي بود هر كدام 18 دلار داديم. آن وقت شمرديم، چون يك چند ساعت طول كشيد، يك گروهي بوديم، چندين ساعت طول كشيد شمرديم، بيست هزار رقم سنگ بود. و ما نگاه كرديم بسياري از اين سنگها توي ايران است. يك مخ ميخواهد اين سنگها را بردارد توي ويترين بگذارد و از مردم، ساعت فراغتشان را پركند، هم بيايد ببيند خدا چقدر آفريده، الآن به ما ميگويند: سنگ، ميگوييم: سنگ مرمر و سنگ ترانتر و سنگ پاي قزوين، آجر و خشت و عتيق و فيروزه و جمعا ً شايد بتوانيم بيست تا سنگ بشمريم، بيست هزار رقم سنگ همه را هم تقريبا ًتوي ايران داريم، يكجايي ميخواهد، يك سالني، اينها را بگذاريم توي ويترين، ايام فراغت براي بازديد، هم توحيدش زياد ميشود هم سرگرمي سالمي است.
آقاي قرائتي ويدئو خراب ميكند، خوب ويدئو خراب ميكند كجا بروند بچهها؟ كجا بروند آن كه استخر دارد درش را بسته، آن هم كه ميگويي: ماليات بده، فحش ميدهد به شهرداري، اين هم كه پدرش پول ندارد كه استخر بسازد، هوا هم كه گرم است، خوب چه بايد كرد؟ يك مقداري بايد از دنگ و فنگهاي خانه كم كرد، شما لوسترت را باز كن، لامپش كن، پول لوستر را بده براي سلامتي مخ بچهات. با دمپايي برو توي مغازه دمپايي بخري صد تومان، آن هزار توماني كه بايد پول بدهي كفشت برق بزند بده دخترت مغزش برق بزند. ما حاضريم كفشمان ورني باشد برق بزند، حاضر نيستيم مخ دخترمان برق بزند. ما خودمان گير توي خودمان است ايام فراغت را بايد پر كنيد. يك مقدار بايد پول خرج كرد. يك مقدار بايد دلسوزي كرد. سواد آموزي، ما خودمان نهضت سواد آموزي، رياست جمهوري پول حسابي در اختيارمان گذاشته، چند ميليارد تومان، در اختيار ما گذاشته هر بچه دبيرستاني مادر و پدرش را باسواد كرد شما پولش بدهيد. توي خانه بيكارند، بچه همينطور بيكار است، ديپلم بيكار، فاميل بيسواد. بابا تابستان است، صبحها زود، عصرها، اصل اين كه ميگويند: تابستان وقت درس خواندن نيست يعني چه؟ متأسفانه اين فكر غلط توي طلبه هاست من خودم كه طلبه، حالا هم كه طلبهام، يك تابستان رفتم يكي از دهات كاشان، به اندازهي يك سال تحصيلي لمعتين را يك تابستان خواندم. اشكالي ندارد تابستان، تابستان از 2 بعدازظهر تا 4 بعدازظهر داغ است، از صبح ساعت 5 تا ساعت 10، پنج ساعت صبح خنك است و سه ساعت هم عصر. ما نميخواهيم درس بخوانيم. تازه تابستان گرم است به همدان چه؟ دماوندي هم زير هواي خنك بيكار نشسته، ميگوييم: چرا؟ ميگويد: والله تابستان است. بابا تابستان براي تو كه فرق نميكند تو دماوندي. ما وقتي ميگويند: گرم است. آنجايي هم كه سرد است. . . من بارها گفتهام آدمهايي كه در مناطق سردسير زندگي ميكنند بايد دو برابر ديپلمههاي گرمسير سواد داشته باشند. شما كه ميتوانيد مطالعه كنيد هفتهاي چند تا كتاب مطالعه ميكنيد.
در جامعهي ما ساندويچ فروشي بيشتر است يا كتاب فروشي؟ نميخواهيم جدي برخورد كنيم. ايام فراغت ول شدهايم. سازمان تبليغات، كلاسهاي قرآن، نوار، مسابقه، وزارت ارشاد، چه كارهايي ميتواند بكند؟ اوه. خيلي كارها وزارت ارشاد ميتواند بكند، بازديد از موزهها هست، چاپ كتاب است، سوبسيد براي كاغذ و كتاب است، باز ايجاد مسابقات است. صدا و سيما چه كارهايي ميتواند بكند؟ پرسشها، پاسخها، فيلمهاي آموزشي، به كارگيري سليقهها، هنرها، حوزههاي علميه، آخوندها چه ميتوانند بكنند؟ ما جمعا ً در ايران دهها هزار روحاني جوان داريم كه درسهايشان تعطيل است، مشهد، اصفهان، تبريز، قم، هر طلبه اگر پسرعمهها و پسر داييها و پسر خاله هايش را دعوت كند، هر طلبهاي جوانهاي دختر و پسر فاميل خودش را دعوت كند، ميتوانند آخر تابستان بگويند: بسم الله الرحمن الرحيم. حوزهي علميهي قم دو ميليون نسل نو را امسال زير پوشش برد. وزارت كار چه ميتواند بكند؟ وقتمان تمام شد، آن وقت كارهاي مفيد چي است؟ كارهاي بيضرر چي است، كارهاي غير مفيد چي است؟ اينقدر قصه داريم. قرآن ما 268 تا قصه دارد. ما الآن توي مملكت ما ميدانيد قصه گو نداريم. در جمهوري اسلامي ما قصه گو نداريم. رمان نويس كم داريم. قصه گو كم داريم. قرآن ما 268 تا قصه دارد و چه قصههاي سودمندي كه ميتوانيم كار بكنيم.
عربي آسان است. فرهنگيان عزيز ميتوانند تابستان اگر وقت دارند، يك جاي بخصوص در شهركهاي كوچك، يك روحاني جوان خوش سليقه، سه تا شرط دارد، باسواد، جوان، خوش سليقه باشي نيم ساعت عربي آسان بخوانند، خدا رحمت كند روزبه را، خدا رحمت كند رجائي را، ما داشتهايم شبيه روزبه و رجائي، و شما فرهنگيان عزيز هم دورههاي آنها و هم نسل آنها و هم كار آنها هستيد. ما جدي نگرفتهايم. كمكهاي اوليه، وزارت بهداري، وزارت بهداري ميتواند صدها جوان را آمپول زني ياد بدهد، منتهي بهش ميگوييم، ميگويد: بودجه نيست. يك نفر بيايد بگويد: آقا، بسم الله الرحمن الرحيم، بنده صد هزار تومان ميدهم براي اينكه براي صد تا جوان، به هر جوان هزار تومان، صد هزار تومان ميدهم به يك نفر شما مشكلات اقتصاديت را حل كن به صد تا از اين جوانهاي محلهي ما كمكهاي اوليه را ياد بده، عرض كردم پهلوي ما مدل ماشين، سرويس آشپزخانه، پهلوي ما، ما هنوز نسبت به نسل نو بالغ نشدهايم. ايام فراغت سيصدهزار قرن جوانيمان هدر ميرود.
به اميد اينكه مسئولين هر شهري و هر محلهاي دور هم بنشينند، مسئول آموزش و پرورش، مسئول تاجرمحله، مسئول آموزش و پرورش، امور تربيتي، پيشنماز محله، دور هم جمع بشوند بگويند: آقا براي بچههاي محله چه كنيم. از خريد ميز پينگ پنگ گرفته تا باز كردن استخر، تا جايزه، تا مسابقه، تا سرود، تا خطاطي، اينقدر جوان هست ديپلم است و خطش بد است و تابستان ميتوانند بيست تا بدخطها جمع بشوند پهلوي يك خطاط، ما تصميم نگرفتهايم عيبهايمان را برطرف كنيم، اگر بخواهيم شما ملتي هستيد كه شاه را بيرون كرديد، و هشت سال جنگيديد، كسي كه كار بزرگ كرد كار كوچك هم ميتواند بكند. بايد تصميم بگيريم.
اميدواريم ايام فراغت به نحوي كه خدا راضي باشد پر بشود. توي مملكت ما نباشد كسي كه نمازش غلط باشد، ديپلمي كه نتواند يك صفحه قرآن بخواند، دختري كه نتواند يك كار سادهي بافندگي خياطي، كارهاي هنري داشته باشد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»