متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1369/11/11
بسم الله الرحمن الرحيم
در آستانه دهه فجر قرار داريم و در خدمت برادران و خواهراني که در کانون فرهنگي مشغولاند هستيم. اصولاً بيشترين مستمعين ما آموزش و پرورشيها و امور تربيتي و گاهي هم برادران رزمنده و عموم مردم هستند. موضوع برنامه، چند هفته راجع به نسيان و غفلت بود و جلسه قبل به دواي غفلت رسيد. دواي نسيان ذکر است و چون در آستانه ايام الله 22 بهمن هستيم، يک مقداري درباره ياد و ذکر ميخواهيم صحبت کنيم.
موضوع: (ذکر) 1- آثار و نقش ذکر و ياد خدا 2- نعمتهاي ويژه
انسان ذاتاً انس طلب است، اگر انسش طبيعي اشباع شد، كه مشكلي نيست. ولي اگر نشد با يک سگ، گربه، ميمون و. . . مأنوس ميشود. انسان موجودي عاشق است، اگر معشوق درست پيدا نكند، بدش را ميخواهد. مثل داروخانهها که هر چه ندارند ميگويند: مشابه آن را داريم. منتهي مشكل اين است که ما سراغ مشابه خدا نميرويم. چون خداوند «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»(شورى/11) است. خدا مشابه ندارد، ولي انسان مثل بچه موجودي انس طلب است. بچه وقتي به دنيا ميآيد ميخواهد بمکد، اگر شير نباشد و پستان نباشد، پستانک ميمکد. انسان موجودي غذاطلب است، اگر غذاي خوب گيرش نيايد غذاي فاسد ميخورد و به هر حال اين انس و عشق جزء ذات انسان است.
حالا بسياري از گناهاني که انسان ميکند براي عقده حقارت است. عقده حقارت که در روانکاوي و روانشناسي مطرح است، در اين روايت آمده است که خيلي از افرادي که زور ميزنند، تکبر دارند و اينها از درون پوسيدند، احساس حقارت ميکنند، آن وقت احساس حقارتشان را ميخواهند به يک نحوي جبران کنند. مثلاً راه ميرود، ميبيند کسي محلش نميگذارد سوت ميزند که بلکه با سوت زدن چهار نفر به او توجه كنند. يک مثالي است که ميگويد: ميمون هرچه زشتتر بازيش هم بيشتر است. اين يک مسأله رواني است، ميمون زشت چه کند که مردم نگاهش کنند؟ اين ميمون بازي در ميآورد. انسان هر چقدر از درون، تخصص، ابتکار، اختراع، هنر، نبوغ، علم و هرچه از کمالات معنوي کم داشته باشد، کمبود معنويش را با تجملات مادي را جبران ميکند. اين قصه به مسجدها هم سرايت کرده است. مسجدهايي که مستمعش کمتر است ميبيني که قيمت لوسترش بيشتر است، مسجدهاي شلوغ، اينطور نيست. چون او نياز ندارد که با لوستر مردم را جمع کند.
اين در مسائل مذهبي هم هست، به من هم سرايت کرده است. مهمان که خانهام ميآيد من به فکر کتابخانهام هستم، که مهمان نگاه کند و بگويد: چقدر قرائتي سواد دارد. نه که مايه ندارم، ميخواهم به زور کتاب کمبود سوادم را جبران کنم. اين يک مريضي است که انسان گاهي احساس حقارت ميکند. اگر کسي با خدا باشد احساس حقارت نميکند. ريشه گناهها احساس حقارت است و انس با خدا و ياد خدا آن حقارت را از بين ميبرد. اگر يک شخصيتي اينجا باشد، شما خيلي دوست داري که کنار او عکس بيندازيد، بعد هم قاب ميکني و ميگويي من با فلاني چاي خوردم. چرا به عکس يک نفر دل خوش كردهاي؟ حتي اگر آدم در يک ادارهاي، کارخانهاي کار بکند و آن رئيس اداره يک آدم مهمي باشد و دلش خوش است كه من در فلان اداره هستم. کسي که بنده خداست، دلش خوش است که بنده خداست.
امام علي(ع) ميفرمايد: «كَفَى لِي فَخْراً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً»(المناقب، ج3، ص104) براي من افتخار است که بنده تو باشم. بسياري از گناهان ما براي احساس پوچي و احساس حقارت است و کسي که بنده خدا شد نه احساس حقارت و نه احساس پوچي ميکند. وقتي پوچي و حقارت برطرف شد، ديگر تلاش كردن هم لازم نيست.
آثار نعمتها:
ياد مخلوقات رمز معرفت است، هر چه انسان در مخلوقات دقت کند بهتر است. اميرالمؤمنين(ع) درباره طاووس خطبهاي دارد , ميفرمايد: در طاووس فکر کن، در ملخ فکر کن، ملخ از ده تا حيوان چيزي جمع کرده است. کلهاش مثل اسب، پايش مثل. . . بالش مثل. . . در مورچه فکر کن، هر چه فيل دارد مورچه هم دارد، درست مثل يک ساعت کوچك که هرچه ساعت بزرگ دارد ساعت کوچك هم دارد. «ما تَرى في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ»(ملك/3) يعني در آفرينش خدا تفاوتي نميبينيد حالا ممکن است کوچک و بزرگ باشد اما تفاوت ندارد. تفاوت از فوت است. کرم کوچكي که داخل انار است، اگر چشم ندارد چون اصلاً به دردش نميخورد، چه چيز را ميخواهد ببيند؟ آن خفاشي که روز نميتواند پرواز کند با ايجاد موج در اطرافش جبران کمبود خودش را ميکند. هر چه پشه دارد، فيل هم دارد. علاوه بر اينکه بال دارد و فيل بال ندارد.
ياد مخلوقات رمز معرفت است، به همين خاطر سورههاي قرآن همهاش سورههاي مخلوقات است. سوره رعد، سوره نور، سوره نمل، اصلاً اسم سورههاي قرآن اسمهايي است که انسان تحريک ميشود که برود ببيند مثلاً نمل چيست؟ عنکبوت چيست؟ اسرار زندگي موجود است. ياد قدرت خدا رمز توکل است. ياد علم خدا رمز تقوي و حياء است، آدم بداند که اگر من گناهي ميکنم او ميبيند، ديگر گناه نميكند. «إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ»(غافر/44) «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى»(علق/14) بشر نميداند که خدا او را ميبيند.
نقل شد که علامه طباطبائي صاحب تفسير الميزان بعد از آنکه تحصيلاتش در نجف تمام ميشود و ميخواهد به ايران برگردد، نزد استادش ميرود که خداحافظي کند. ميگويد: يک مؤعظهاي به من بگو. ميگويد: موعظه من براي تو اين است که اين آيه هميشه راست چشمت باشد: «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» آيا بنده نميداند که خدا او را ميبيند و زير نظر است. من اگر بدانم که زير نظر هستم خيلي حواسم را جمع ميکنم.
ياد لطف او رمز حجت است. خدا را دوست نداري؟ لطفهايي که به شما کرده را درنظر بياور، اينكه ما هيچ بوديم. «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً»(دهر/1) يعني قابل ذکر نبوديم. ميگويد: هيچ! ميگويد: قابل ذکر نيستي. ميگويد: «مِنْ ماءٍ مَهينٍ»(مرسلات/20) پست بودي. بعد ميگويد: «في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ»(زمر/6) در تاريکيهاي سه گانه بودي، همان وقتي که نه پدر يادت بود نه مادر، نه دوست و نه آشنا وقتي که هيچ کس ياد تو نبود، خدا ياد تو بود. ياد نعمتها رمز شکر است. ياد عدل خدا رمز خوف است. اگر انسان بداند خدا عادل است و مو را از ماست ميکشند؛ «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»(زلزال/8) «فَحاسَبْناها حِساباً شَديداً»(طلاق/8)، «يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ»(رعد/21) دقت در حساب، اگر انسان بداند که خداوند از چيزي نميگذرد.
يک کسي ميگفت: ما هيچ گناهي نکرديم، اگر بخواهد خدا طبق عدلش هم با من رفتار کند، جاي من در بهشت است، خيلي مغرور بود. شب خواب ديد که يک چوب پنج يا شش متري بزرگ در شکمش کردهاند و اين را در هوا ميچرخانند و اين هم سر چوب بال بال ميزند و ميترسد که روي زمين بيفتد، نعرهها کشيد تا بالاخره او را روي زمين گذاشتند. گفت: چرا چنين کاري کرديد؟ گفت: شما گفتيد كه من هيچ گناهي نکردهام خدا اگر عادل هم باشد، جاي من در بهشت است، ولي شما يک روز مگس را گرفتي و يک چوب جارو در شکم مگس کردي و اين مگس هي بال بال ميزد و تو خوشحالي ميکردي و لذا در دعاها داريم که: «الهي عاملنا بِفَضلِکَ» خدايا ما را با فضل خود حساب کن «وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِکَ» به عدل رفتار نکن.
مثلاً بگوئيد: آقا چقدر نماز خواندي؟ خوب من دو رکعت صبح خواندهام و. . . جمعاً همه رکعات بيست دقيقه ميشود. ساعتي 100 تومان است كه بيست دقيقهاش30 تومان ميشود. شما روزي 30 تومان کار کردهاي. 30 تومان پول، چهار کيلو شلغم است. آقا بهشت هم ميخواهد. اگر خدا روي عدل باشد، ما چهار تا شلغم بيشتر نميبريم. اينکه خداوند ديد مردم راه افتادند و مرگ بر شاه گفتند، خدا يک امام به ما داد، امام که مزد ما نبود، امام لطف خدا بود. مگر پيروزي انقلاب کار ما بود؟ نه! لطف خدا بود. مگر بچههاي فلسطين چقدر مرگ بر اسرائيل ميگويند و هنوز يک رهبر و يک گروه نظامي نتوانستند در فلسطين تشکيل بدهند. چه چيز ما از فلسطينيها بيشتر است؟ اين بندههاي خدا افغانيها، چقدر زجر کشيدهاند و هنوز دستشان به جايي بند نيست. در طول تاريخ خيليها انقلاب کردند و لطفي که خدا به ما کرد به آنها نکرد. پيروزي انقلاب لطف خدا بود، بهشت که مزد ما نيست. . . ياد اجر خدا عامل حرکت است. به هر حال اين يادها خيلي ميتواند مؤثر باشد و بخصوص ياد نعمتهاي ويژه بسيار مهم است. خداوند يک نعمتهايي را خصوصي گفته «وَ اذْكُرُوا اللَّه»(بقره/203) همه نعمتها را خداوند فرموده است. يادت باشد10-12 نعمت را خداوند بيان كرده است كه بخصوصند.
نعمتهاي ويژه:
1- نعمت هدايت. قرآن ميفرمايد: «وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ»(بقره/198) ياد خدا باشيد. الان چند صد ميليون آدم روي کره زمين است که سوادش و تيپش و شکلش و زورش مثل ماست و يا در تراز ماست، اما از نظر فکر منحرف است؟ «وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ»(بقره/198)، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا»(اعراف/43) خدايا شکر که ما مسلمانيم.
کسي خدمت امام آمد و گفت: آقا ما وضعمان خيلي خراب است. پول هم نداريم، کوپن هم كه اعلام نشده است. ولي فلاني چقدر وضعش خوب است. امام فرمود: دين داري؟ گفت: بله! گفت: حاضري دينت را با زندگي او عوض کني. گفت: نه! گفت: پس تو يک چيزي داري که ارزشش از او بيشتر است. سلمان چيزي نداشت، ولي دين داشت. اميرالمؤمنين(ع) سرمايه نداشت، دين داشت. مگر امام تانک و توپ داشت؟ امام چيزي نداشت، يوسف در چاه چه داشت ولي زليخا همه چيز داشت. زليخا همه چيز داشت، ولي دين نداشت و يوسف هيچ نداشت ولي دين داشت. موسي چوپان بود و چيزي نداشت و فرعون همه چيز داشت. (اين نعمت هدايت است) منتهي چون ما هدايت شديم، قدر خودمان را نميدانيم.
زمان شاه طلبهها را براي سربازي گرفتند، تا حوزه علميه را خلوت کنند، يک طلبهاي سربازي رفت و آمد. ما براي ديدنش رفتيم. گفت: آقاي قرائتي تا به حال پيشانيت را خاراندي؟ گفتم: خيلي. گفت: الحمدالله گفتي؟ گفتم: نه! گفت براي هر دستي که تکان ميخورد، الحمد الله بگو. گفت: به من گفتند سيخ بايست، يک مگس آمد روي پيشانيم نشست، بقدري زجرم داد. ميترسيدم دستم را بلند کنم و سيلي بخورم، اين مگس هم آنقدر به ما شکنجه داد، بعد وقتي مگس رفت، گفتم: الحمدالله.
در همين جلسه عزيزي نشسته است، چهارم دبيرستان كه بود اسير شد و 9 سال اسير بود پنج زبان را خوب ياد گرفته است. ايتاليايي، انگليسي، فرانسه، عربي و آلماني بعد هم ميگفت: ما کاغذ نداشتيم با کاغذ سيمان که کيسه سيمان است و گاهي جيرهبندي بود يک خودکار و يک قرآن داشتيم 12 جزء را حفظ کرديم. نيم ساعت به نيم ساعت سهميه بود و يک نفر مسئول تنظيم ساعت بود و صدا ميزد 2 بامداد است از الان تا30/2 وقت شماست. اگر بلند شدي قرآن خواندي که خواندي وگرنه تا پست روز ديگر سهميهات است. اين طوري12 جزء را حفظ کرده و چهار زبان را به خوبي ياد گرفته است. ما همين طور راحت کاغذ را حرام ميکنيم. ميخواهي آدرس بدهي خوب آدرس را روي يک ذره کاغذ ميتوانيد بنويسيد. کاغذ بزرگ را پاره ميكنيد، ما اصلاً قدر کاغذ را نميدانيم، قدر قلم را نميدانيم. بعضي از بچه مدرسهايها چند تا قلم در کيفشان است؟ با اينکه قلم پست است. يک ساعت روي مچ دستمان است يک ساعت هم در اداره است و يک ساعت هم در خانه است. خيلي ما خرج کردهايم. انصافاً ولخرجي داخل ما زياد است. من 10 -20 کشور رفتم. آدمهاي آنجا آنقدر گرسنهاند. شايد کشورهايي که سيرهستند 8 تا بيشتر نباشند، مصرف ما در آب و در برق زياد است. اصلاً ما خيلي پرخوريم، شايد هم مقصر مادران ما باشند، اين مادران ما شکم بچهها را بااش رشته کش ميآورند، وگرنه آدم با يک لقمه نان و تخم مرغ شکمش سير ميشود، از بچگي معدهها را گشاد بار آوردهاند. کدام ما هستيم که بين ده کيلو تا چهل کيلو لباس کهنه نداشته باشيم؟ مصرف برق، مصرف نفت، مصرف کتاب، کفش و. . . زياد است.
2- نعمت رهبري. نعمت رهبري از نعمتهاي مهم است. قرآن ميفرمايد: «اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً»(مائده/20) يادتان باشد كه ايران «اُم القري» شده است. ايران منطقه امن روي کره زمين شده است، دنيا همهاش آشوب است و ايران سالم است. کشور نمونهاي که به شرق و غرب وابسته نيست، ايران است. کشوري که به ابرقدرتها سرسپرده نيست، ايران است. نعمت رهبري كه رهبري آن به دست امام، مقام معظم رهبري باشد.
3- نعمت قانون. نعمت قانون هم خيلي مهم است. قانون اساسي ما که خدا خبرگان اول آن مثل شهيد بهشتي را رحمت کند، نسبت به بسياري از کشورها يک برجستگي دارد، اينكه از قوانين مترقي است. اصول قانون و قوانيني که تصويب ميشود بايد توسط شواري نگهبان، چک شود. ممکن است يکي کسي رشوه بگيرد و همه را بهم بزند.
قرآن ميفرمايد: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ما أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ»(بقره/231) به ياد نعمتهاي خدا باشيد. حالا اگر مسلماني نميتواند يک صفحهاش را بخواند اين ضعف مسلمان و نه ضعف قرآن است. «أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتابِ وَ الْحِكْمَةِ»
4- نعمت آزادي: راجع به آزادي قرآن يک آيه دارد. ميفرمايد: «اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»(ابراهيم/6) شما را از دست فرعون نجات داديم. اين فيلمي را که نشان ميدهد که زني را زمان رضا شاه با چوب کتک ميزدند، اين واقعيت دارد و دروغ نيست. يک جلسه عزاداري که ميخواستند براي حضرت زهرا(س) يا امام حسين(ع) درست کنند، خانهها را ميبستند و هر کسي ميخواست به روضه برود، داخل خانهها و کورههاي آب و آشپزخانهها را سوراخ ميکردند، و از آنجا ميرفتند.
يادم نميرود که يکي از علماء ميگفت: آيت الله خوانساري که در بازار تهران بودند، وقتي ميخواست عزاداري برود از چند خانه و آشپزخانه ميرفت و در يکي از آشپزخانهها منقلب شد و غش کرد که من که ميخواهم براي امام حسين(ع) گريه کنم. انگار كه هروئين ميخواستند منتقل كنند.
من در زمان طاغوت براي تبليغ به شهري رفتم. در آن شهر يک نفر به ما علاقهمند شد و ما را به دبيرستانش دعوت کرد، خانمي بود که رئيس دبيرستان بود. ما رفتيم و ديديم که دخترها بدون روسري و مقنعه هستند و توپ بازي ميکنند. گفت: بفرماييد. گفتم: نميآيم. گفت: چرا؟ گفتم: آخر اينها چادر ندارند. گفت: خوب بيا و براي چادريها سخنراني کن. بالاخره هر دو تا، سه تا دختر زير يک چادر رفتند. گفتند: حالا بفرماييد. داخل دفتر دبيرستان رفتيم. ديديم خانم دبيرها لخت نشستهاند و اين خانمها روزنامه را برداشتند و روزنامه سر کردهاند. برگشتم و گفتم: من که مأمور دولت نيستم که مجبور باشم بيايم. بعد اين براي ما پاپوشي شد که قرائتي خلاف منعيات شاه عمل کرده، حالا ما انقلابي نبوديم، عادي بوديم. گفتند: که تو چرا رفتي توي دبيرستان و دخترها را زير چادر کردي و سر خانمها را روزنامه کردي؟ گفتم: اول اينكه من که سرشان نکردم و خودشان سر کردند. دوم اينکه مگر فرح زن شاه با چادر براي زيارت در حرم امام رضا نميرود؟ گفتم: من نماينده امام رضا هستم، شما نماينده فرح هستيد. رئيس شما پيش رئيس ما چادر سر ميکند، شما هم بايد پيش من چادر سر کنيد. يادمان نرود که چوب در سر زنان باحجاب ميخورد. در عين حال کاري که آنها با باحجابها کردند، ما يک صدمش را هم با بيحجابها نکرديم.
5- نعمت هلاک طاغوت. قرآن ميفرمايد: «وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ»(اعراف/74)، «وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ»(اعراف/69) قوم عاد را هلاک کرديم، قوم نوح را هلاک کرديم، همين نعمت است. حذف منافقين خيلي نعمت بود، حذف ليبرالها، حذف گروهکها نعمت بزرگي بود.
6- نعمت امنيت. قرآن ميفرمايد: «وَ اذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»(انفال/26) يادتان باشد کم و مستضعف بوديد و ميترسيديد «فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ» به شما مأوا داديم، تأييدتان کرديم.
7- نعمت جمعيت: اگر همه حزب اللهي بوديم ولي در مجموع يک ميليون نفر بوديم باز هم تو سري ميخورديم، کشور 50 ميليوني ما، براي ما يک ارزش است.
8- نعمت عزت: خيلي عزيز هستيم. تمام ابرقدرتهاي دنيا در يک نماينده مجلس نميتوانند اثر بگذارند و در کشورهاي ديگر صدام امير کويت را دو روزه بر ميدارد، آمريکا او را دوباره ميگذارد. اما تمام ردههاي ما را نميتوانند تغيير دهند، کسي نميتواند در ما نفوذ کند.
9- نعمت برادري: با همه اختلافها و خطهاي سياسي که در مملکت است اما در عين حال وقتي خطري پيش ميآيد همه خطها فراموش ميشود. گاهي وقتها هر کس ميگويد: اسلام ناب محمدي من هستم. ولي وقتي عمليات مرصاد پيش آمد يک مرتبه تمام افرادي که اختلاف سليقه داشتند همه يک جا جمع ميشوند. افرادي که از نظر فکري و سياسي تضاد داشتند وقتي «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ» گفتند: همه اقتدا کردند. يعني اصل عدالت و تقوي را قبول دارند ولي فکر همديگر را ممکن است قبول نداشته باشند.
10- امداد غيبي. قرآن ميگويد: «جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»(توبه/26) يک لشگرياني براي شما ميفرستيم که شما با چشم نميبينيد و از غيب شما را کمک ميکنم.
اينها نعمتهاي ويژه است. حالا ميليونها آدم گمراهند، «الحمدلله» که ما هدايت شديم. ميليونها آدم رهبرشان يا فاسق يا فاخر است، «الحمدلله» که ما رهبرمان عادل است. ميليونها آدم هنوز قانون اساسي ندارند، سال هاست در کشورشان انقلاب شده ولي هنوز قانون ندارند. ميليونها آدم آزاد نيستند و تحت ستم هستند و در دلهره زندگي ميکنند. ميليونها آدم گم هستند، ميليونها آدم ذليلند، ميليونها آدم تضادهاي ريشهاي دارند، ميليونها آدم هستند كه خداوند به آنها لطف خاصي نکرده و ما نعمتهاي ويژهاي داريم و در دهه فجر بايد ياد اين نعمتها باشيم.
منتهي وقتي ما ياد خدا ميگوئيم دو آيه در قرآن در مورد آن است، كه يکي ميگويد: ياد خدا به انسان آرامش ميبخشد و يکي ديگر ميگويد: ياد خدا دل آدم را فرو ميريزد. قرآن ميگويد مؤمن کسي است که وقتي ميگويد: «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(انفال/2) وقتي خدا را ياد ميکند ميترسد. يک آيه داريم که مؤمن دلش براي خدا ميتپد. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد/28) بالاخره کدامشان درست است؟ ميلرزد يا آرام است. مثل بچه که دلش از پدر و مادر آرام است و هم اگر خلافي بکند ميترسد، مانعي ندارد که هم «تَطْمَئِنُّ» باشد و هم «وَجِلَتْ» باشد.
وقتي ياد خدا ميگوييم چند تذکر در ميان است:
1- يكي اينكه بانشاط ياد خدا باشيم. اگر بناست چراغاني کنيم با نشاط چراغاني کنيم. آدم بايد از روي اعتقاد يک کاري انجام دهد، کاري که اعتقاد در آن نباشد قبول نيست.
خداوند به بني اسرائيل گفت: گاوي را بکشيد. اينها خيلي نق زدند ولي آخر کشتند. قرآن ميگويد: «فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ»(بقره/71) گاو را ذبح کردند ولي نکشتند. چون کشتن از روي عشق نبود «وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ» انگار که کاري انجام ندادهاند. يعني کاري که عشق در آن نباشد ارزش ندارد. قرآن ميگويد: «فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ»(بقره/200) اگر ميخواهيد ياد خدا باشيد بانشاط باشيد. اگر ميخواهيد تسبيحات حضرت زهرا را بخوانيد، شمرده و با نشاط بگوئيد.
2- هميشه باشد. «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ»(آل عمران/191) ايستاده، نشسته و خوابيده ياد خدا هميشه بايد باشد و فقط وقت خطر نباشد. خيليها هستند تا وقتي آرام هستند ميگويند: «سبحان الله» و در هنگام گناه يادشان ميرود. مرد آن است که در وقت گناه ياد خدا بيفتد. «هَيْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ»(يوسف/23) و اين هم بايد بدانيم که ياد اولياي خدا، ياد خداست. در آستانه 22 بهمن بحثمان اين بود.
در هفتههاي قبل گفتيم که انسان گاهي وقتها فراموش ميکند و غافل است و امروز بحث را کشانديم به اينجا که دواي غفلت چيست؟ دواي غفلت ياد خدا است. البته ياد مخلوقات خدا نيز معرفت ما را زياد ميکند. ياد قدرت خدا توکل ما را زياد ميکند. ياد علم خدا حياي ما را زياد ميکند. ياد لطف خدا عشق ما را به خدا زياد ميکند. ياد نعمتها شکر ما را زياد ميکند. ياد عدل خدا خوف ما را زياد ميکند. ياد اجر خدا حرکت ما را زياد ميکند. اين يک سيمايي از اين است که ياد خدا چه ميکند.
گفتيم: انسان موجودي است که نياز به انس دارد، اگر مأنوس حقيقي پيدا نکند، دنبال مأنوس بدلي ميرود. زندگي اروپائيها را ديدهايد! چون از خدا خالي شدند، با سگ و ميمون و گربه مأنوس ميشوند. بچه اگر شير را نمکد، پستانک را ميمکد. اگر غذا نخورد، غذاي فاسد ميخورد. انسان موجودي است كه ميخواهد معشوق داشته باشد و اگر معشوقه واقعي را پيدا نکند، دنبال معشوقه پوشالي ميرود. بسياري از گناهها ريشهاش اين است که آدم احساس ميکند پست و ضعيف است. بنده خدا که شد ديگر احساس حقارت نميکند.
گفتيم: يک سري نعمتها عمومي است، مثل نعمت خورشيد و باران و گياه ولي يک سري نعمتها خصوصي است. از قرآن ده آيه خواندم. نعمت رهبري، نعمت هدايت، نعمت قانون، نعمت آزادي، نعمت امنيت، نعمت جمعيت، نعمت عزت، نعمت برادري، نعمت امدادهاي غيبي، كه خداوند به ايرانيها اين نعمتهاي ويژه را داده است. ميگويند به اندازه نعمتهايي که خدا به شما داده دعا کنيد.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»