متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1369/8/3
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني تقوي»
اول مهر شروع شد و مدارس هم باز است و در خدمت برادران و خواهراني هستيم كه در آموزش و پرورش كار ميكنند. بحث ما يك بحث عمومي است. دربارهي آشنايي با معيارها است. موضوع بحثمان به فرهنگ اسلام برمي گردد. دو نظام داريم كه يكي نظام اسلامي است و يك نظام غير اسلامي است. نظام اسلامي روي چه تكيه ميكند؟ خط كشهاي نظام اسلامي چيست؟ وقتي معيارها روشن شد، هركسي ميتواند حساب كند چند درصد مسلمان است. در نظام اسلامي تقليد از مردان حق، چون قران ميگويد: «فَبِهُدَئهُمُ اقْتَدِهْ»(انعام/90) پيغمبر هدايت انبيا را ببين و اقتدا كن. تقليد كن. اقتدا كن. پيروي كن. اما خط رهبران حق را پيروي كن. در نظام اسلامي تقليد از خوبها هست. در نظام غير اسلامي تقليد از نياكان است. ميگويند: آثار باستاني را نياكان ما اختراع كردند. البته آثار باستاني آنجا كه هنر و ابتكار است، خوب است. اما يك موقع يك مرام غلطي است. نياكان طاغوتها است. شرق و غرب است. مد پرستي است. حالا شما حركاتت را مقايسه كن. اگر كاري را ميكني ميگويي: رسول اكرم اين كار را كرد. يا ميگويي: مد است. يا ميگويي: شرقي است. غربي است. آبا و اجدادي است. اجتماعي است. محيط زده هستيم يا حق زده؟ افرادي محيط زده هستند، ميگويند: خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. اين حرف غلط است. يعني اگر در يك كشتي يك عده غرق شدند، دو نفر هم شنا بلد هستند. اما بگويند: حالا كه همه غرق شدند ما هم غرق شويم. خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. اين شعر به هيچ جا بند نيست. در نظام اسلامي بر اساس آزادي آياتي داريم «لا إِكْراهَ فِي الدِّين(بقره/256)» «لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ(غاشيه/22)» پيغمبر تو بر مردم سيطره نداري. «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغ(مائده/99)» تو فقط حق را بگو. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُم»(بقره/111) به مخالفين ميگويد: دليل بگوييد. «قَدْ جاءَكُمْ بُرْهان»(نساء/174) قرآن برهان است. به كفار ميگويد: شما هم برهانتان را بگوييد. در آيهي ديگر ميگويد: تو وكيل مردم نيستي. در آيهي ديگر ميگويد: تو جبار نيستي. در قرآن آيات زيادي داريم. منتهي شما نگوييد: اگر آزادي است پس چرا نميگذارند يك عده حجابشان آزاد باشد؟ ما بايد آزادي را معنا كنيم. آزادي عقيده بله، آزادي عمل نه! ما نميگوييم: آزادي عمل، شما بگو: آزادي! من ميخواهم سيگار بكشم. ما سيگار تو را خاموش ميكنيم. براي اينكه تو كه آزاد هستي سيگار بكشي، من هم آزاد هستم نفس بكشم. تو نفس مرا دودي ميكني. اگر تو عقيدهات اين باشد انسان شريف انساني است كه روزي سي متر، سيگار بكشد. خوب بكش. عقيدهات اين باشد. اما من يك ده سانت را هم نميگذارم بكشي. تو معتقد باش سيگار كشيدن درست است. اما اگر خواسته باشي عملاً سيگار بكشي، آزادي تو آزادي من را از بين ميبرد. اگر كسي بگويد: آزادي! من ميخواهم عروس ببرم بوق ميزنم. ماه محرم و صفر عروسي نبوده حالا به ربيع الاول رسيده دائم بوق ميزنند. تو عقيده داشته باش كه بوق بزن. اما در عمل اگر بوق بزني مردم از دست تو عصباني ميشوند. تو كه آزاد هستي بوق بزني، او هم آزاد است شب بخوابد. بوق تو خواب او را از بين ميبرد. بي حجابي نظام خانوادهها را از بين ميبرد. تو وقتي خودت را با اين وضع نشان ميدهي، آن مردي كه تو را ميبيند ديگر در زندگي با خانم خودش دلگرم نيست. خيابانها را سالن آرايش كردن، مدرسهها و دبيرستانها و دانشگاهها را صحنهي نمايش كردن كه هركسي با هر فرم كه بخواهد بيرون بيايد، اين تمركز فكر، عفت عمومي، آرامش نظام زندگي و خانوادگي هم به هم ميريزد. يك نظام اين است. يك نظام هم اجبار است. به شعيب ميگفتند: «لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ في مِلَّتِنا»(اعراف/88) يا بايد حزب ما را قبول كني يا تو كه پيغمبر هم هستي، بيرون ميكنيم. يا تبعيد ميشوي يا بايد نظام موجود را قبول كني. در نظام اسلامي، داريم افراد مسلمان وقتي حق را ميشنوند «وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً»(احزاب/22) افراد ديگر «ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً(فاطر/42)» يك عده روز به روز ايمانشان زياد ميشود، يك عده روز به روز «نفور» نفرت، فرار، يك عده فرار ميكنند. يك عده گرايش پيدا ميكنند. در يك نظام «وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَة»(بقره/268) سعهي صدر است. ميگويد: نترس. برو جلو! از وسوسههاي شيطان و تهديد ابرقدرتها نترس. با روح باز است. يك نظام ديگر ميگويد: با آمريكا كه نميشود طرف شد. بدبختي داري. پيري داري. كوري داري. «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر»(بقره/268)يك دوست وقتي با آدم حرف ميزند آدم را باز ميكند. نترس. خدا كريم است. بر خدا توكل كن. ابراهيم تنها بود. پيغمبر تنها بود. مردان حق تنها بودند. حضرت امير ميفرمايد: از هرچه ميترسي در آن وارد شو. جرأت داشته باش. خط شكن باش. يك دوست هم وقتي با آدم حرف ميزند، ميگويد: نزديك آب نروي غرق ميشوي. كاسبي نكني. سوار ماشين نشوي. تصادف ميكني. دائم ميگويد: ميميري، ميترسي. يك نفس به آدم كه ميخورد، به مغز آدم فشار ميآيد، به روحش فشار ميآيد. يك نفس هم به آدم ميخورد كه فشار را از روي آدم برمي دارد. يك نظام احترام مردم است. يك نظام بردگي مردم است. شما در خانه به خانم، بچهات، اگر شخصيتي هستي به پاسدارت، رانندهات، اگر مدير كل هستي، اگر وزير و وكيل هستي، هر عنواني داري ببين به مردم احترام ميگذاري يا نه؟ يك نظام احترام مردم است. به قدري كه خدا به پيغمبر ميگويد: «شاورهم» با مردم مشورت كن. پيغمبر هستي و عقل كل هستي، ولي با مردم مشورت كن. به مردم شخصيت بده. «وَ اخْفِضْ جَناحَك»(شعراء/215) يعني بالت را پايين بياور. بال باز كن. تواضع كن. قرآن ميفرمايد: «ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لي مِنْ دُونِ اللَّه»(آل عمران/79) انبيا حق ندارند به مردم بگويند: بردهي ما باش. عفو براساس احترام مردم است. حتي بچه كوچولو هم احترام دارد. حديث داريم بچههاي كوچولو را با اسم صدا نزن. با كنيه او را صدا بزن. يك موقع آدم از روي عشق صدا ميزند، اگر عشق شد ديگر محبت كار خودش را ميكند. اما يك موقع هم ميگويد: اين قابل نيست كه من به او فاطمه خانم بگويم. همين فاطي ميگويم. او ارزش اينكه به او بگويم: فاطمه يا فاطمه خانم ندارد. يك موقع براساس اينكه طرف ارزش ندارد، يك موقع هم به خاطر خودماني شدن است. مثل اينكه وقتي آدم ميگويد: حسين، نميخواهد بگويد: حسين ارزش ندارد. ميگوييم: آنقدر در عزاداري گرم و داغ ميشود كه ديگر اصلاً يا حسين هم نميگويد. اول ميگفت: يا حسين، بعد كه گرم شد ميگويد: حسين، حسين! آن ديگر اوج عشق است. اول ميگويد: يا الله، بعد به جايي ميرسد كه ديگر يا را حذف ميكند. ميگويد: الله! يعني بر اثر معرفت زياد است. احترام به مردم، مشورت كردن يك اخلاق است. يك اخلاق هم «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَه»(زخرف/54) فرعون مردم را تحقير ميكرد. در خانهي ما معيارها چيست؟ در خانهي شما همديگر را چگونه صدا ميزنند. پدر و مادري كه اسم همديگر را بد ميبرند، توقع نداشته باشند كه بچهشان مودب شود. همهي كارها را نبايد كه به امور تربيتي واگذار كرد. از مدرسهاي در تهران خوشم آمد. بچهي كلاس ابتدايي را برده بودند و ميخواستند با او مصاحبه كنند. هنوز اسمش را ننوشته بودند. او را بردند و گفتند: پدر شما در خانه چگونه مادرت را صدا ميزند؟ مادرت چگونه پدر را صدا ميزند؟ چون اگر زشت صدا بزنيد، «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب»(حجرات/11) اگر اسم همديگر را زشت ببريد، احترام هست يا نيست.
حركات پدر و مادر در خانه، حركات تيمسار با سرهنگ و سرهنگ با سرباز، حركات بچهها با فراش مدرسه، بچهاي كه ميوه ميخورد و پوستش را دور ميريزد، ميگويد: خادم جارو ميكند، مدرسه فراش دارد، جارو ميكند. اين يعني او نوكر من است. اين نظام نظام اسلامي نيست. نوكر تو است. در ژاپن 8 هزار بچه در يك مدرسه درس ميخوانند و فراش ندارند و مدرسه تميز است. در جمهوري اسلامي هرجا صد تا بچه هستند، دو تا فراش به آنها نميرسند. اين كجا اسلامي است؟ اگر مردم را تحقير كرديم، مسلمان نيستيم. يعني از اسلام فاصله داريم. نه اينكه كافر هستيم. يعني اخلاق اسلامي حاكم نيست. احترام مردم، چرا بايد بخش نامه شود كه افراد اگر نقص عضوي دارند معلم نباشند؟ اين بخش نامهها ريشهاش اين است كه ما تربيتمان درست نيست. چاهي كه آب ندارد دائم بايد با سطل بخش نامه پر شود. يك نظام اصل ايمان است. اين نظام اسلامي است. يك نظام هم اصل ماديات است. قرآن ميفرمايد: «وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ»(بقره/221) در ازدواج اگر دختري بود كه كمال داشت اما پدرش گمنام بود، چه اشكالي دارد. چون بعضيها ميگويند: پدر زن من رئيس كارخانه است. اين چه پزي است كه ميدهيد؟ آنهايي كه داماد آدمهاي مشهور ميشوند اشتباه ميكنند. اين بلا است. اگر دوچرخه هم بخرد ميگويند: پدرزنش برايش خريده است. آدمهايي كه دوست دارند پدرزنشان كذا باشند يعني دم به طاووس ميدهند. من كه ميگويم: قباي من پشم است، يعني خودم ارزش ندارم. ميگويي: آقا پارچه نخي است. عصباني ميشود كه چرا به پشم او نخ گفتي. اين به خاطر اين است كه از داخل خالي است و ميخواهد از بيرون خودش را پر كند. امام كاظم فرمود: تمام كساني كه پز ميدهند پيداست كه خالي هستند. چون ادم اگر توخالي نباشد لازم نيست كه پز بدهد. اصل در ازدواج ايمان است. «ولعمة المومنه» دختر مسلماني را بگيريد حتي اگر كنيز باشد. اين شرف دارد بر زن آزادهاي كه مشرك باشد. يك نظام ديگر ميگويند: «يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ»(قصص/79) خوشا به حال او! الآن شما اول مهر كه وارد مدرسه ميشوي، معيارهايت چيست؟ يك معلم كه وارد مدرسه ميشود بايد بگويد كه همهي مردم باغ دارند. خانه دارند. ماشين دارند. پول دارند. سكه دارند. دلار دارند. من هيچ كدام از اينها را ندارم. من مغز نسل نو دارم. آن آقا «سخر لكم الارض» «سخر لكم البحر» «سخر لكم الانهار» «سخر لكم الفلك» ابرو باد و مه و خورشيد و فلك براي مردم است. روح نسل نو براي معلم است. اصل ايمان باشد يا مال! دولت يك وظيفه دارد كه يك فكري براي معلمها بكند. اما اگر دولت نتوانست حقوق شما را اضافه كند، شما يادتان نرود. جهازيهي كم و لباس وصله دار علي(ع) قضاوت شما را منحرف نكند. موقعيتها و معيارها را از دست ندهيد. منتهي كمبودها را يادتان است. اما آن كمبود نبايد قضاوت ما را عوض كند. اگر امام حسين زير سم اسب هم له شود باز امام حسين است. نبايد بگوييم: نكند حق با يزيد باشد. حسين بودن را فراموش نكنيد، زير سم اسب، شهادت، تشنگي، همهي اين سختيها حق است. اما باز حسين بودن اصل است. معيارها را فراموش نكنيم. چون گاهي وقتها مشكلات زندگي باعث ميشود كه آدم بگويد: ما بي خود معلم شديم. يك بنگاه معاملاتي باز ميكرديم، بهتر بود. معيار را فراموش نكنيد. همهي فشارها كه ميگوييد حق است اما معيار يادتان نرود. اصل ايمان است. در نظام اسلامي اصلاح است. قرآن ميگويد: «مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَة» در آيهاي ديگر فساد ميكند. ميگويد: «وَ مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً سَيِّئَةً»(نساء/85) يكي شفاعت حسنه ميكند. باعث ميشود دونفر را كه با هم قهر هستند آشتي بدهد. دروغي كه اينقدر بد است، اسلام ميگويد: اگر ميتواني با دروغ دو نفر را با هم آشتي دهي، دروغ بگوو آشتي بده. حديث داريم اگر كسي دو نفر را با هم آشتي بدهد، از همهي نمازها و روزههاي مستحبي و كارهاي خير بيشتر ثواب دارد. يك نظام سعي ميكند دلها را به هم نزديك كند، يك نظام سعي ميكند تفرقه ايجاد كند. ميگويد: آقاي قرائتي فلاني ميگفت: من تا ميبينم در تلويزيون آقاي قرائتي را نشان ميدهد تلويزيون را خاموش ميكنم. البته نميخواستم بگويم. خوب پس چرا ميگويي! غير از اينكه من فلاني را دوست داشتم و وقتي اين را گفتي نسبت به او علاقهام كم شد. چرا گفتي؟ اگر ديديد داريد تحريك ميكنيد كه فساد كنيد، اخلاق اسلامي نيست. «اشهد ان لا اله الا الله» ميگوييم. بت پرست نيستيم. اما مسلمان هم اينطور نيست.
يك نفر كسي را نصيحت ميكرد. ميگفت: عرق ميخوري، بخور. قمار بازي ميكني، بكن. فحش ميدهي، بده. روزه ميخوري، بخور. نماز نميخواني، نخوان. اما مسلمان باش. گفت: خوب ديگر چه ماند؟ حالا اگر قرار باشد كه ما مد پرست، شرقي و غربي، زورگويي كنيم، روز به روز نفرت زياد ميشود. دوستان ما همه براي يكديگر آيهي يأس ميخوانند. او ميگويد: پارتي بازي بود. او ميگويد: كجايش را ديدي؟ جاي ديگر بدتر است. همچنان مينشينند و هركدام يك چيزي ميگويد كه وقتي از جلسه بلند ميشوند، همه نسبت به جمهوري اسلامي بد بين ميشوند. هركس يك عيب دارد. چرا خوبيها را نميگوييد؟ شما براي خودت دو پنجره باز كن. نقاط ضعف و نقاط قوت جمهوري اسلامي را بنويس. هرچه هم عدالت و انصاف ميگويد، قبول كن. حرف اين و ان را گوش ميدهد و قضاوت ميكند. اصلاً يك موقع ميبيني خودمانيها مينشينند و جمهوري اسلامي را كلاف بند ميكنند. بايد سعي كنيم شفاعت حسنه باشد. يك موقعي نشينند و دربارهي كسي حرف ميزنند و به كسي كه خيلي آبرو دارد چنان هجوم ميآورندكه اصلاً ديگر رويش نميشود جايي برود. ما از اين افراد زياد داشتيم.
اول مهر جنابعالي به عنوان يك آموزش و پرورشي وقتي سر كلاس ميروي هدف چيست؟ اگر هدف امرار معاش باشد، اين را كه همه دارند. يعني شما اگر خواستي يك ميخي را بكوبي، حيف است كه آدم قرآن را به جاي آجر بردارد و با قرآن ميخ بكوبد. شما جواني خودت را ميدهي، جواني نسل نو را هم داري. نسل نو جوان و خودت هم جوان، آنوقت براي امرار معاش كار كني. اين حيف است. نميگويم: يعني پول نگيريم. هدفمان اين نباشد. سايه بايد دنبال ما بيايد. ما نبايد دنبال سايه برويم. در نظام اسلام سادگي است. «ويلبس مما تلبسون» لباس پيغمبر همان لباس مردم است. اما در نظام غير اسلامي اينطور نيست. قرآن ميگويد: در يك نظام «فخرج الي قوم في دينة» قارون كه راه ميرفت، چنان راه ميرفت كه همه ميگفتند: اين چه كسي است؟ معلوم است كه اين يك پستي دارد. مقام معظم رهبري ميخواهند بروند و زلزله زدهها را ببينند، سوار اتوبوس شدند از تهران تا زنجان و قزوين رفتند. چه مانعي دارد كه يك مرتبه يك آدم مهم سوار تاكسي شود؟ چه مانعي دارد كه يك آدم مهمي اذان بگويد؟ حديث داريم در دورهي آخر الزمان آدمهاي مشهور خجالت ميكشند كه اذان بگويند. معتاد ميشويم به اينكه ما چنين و چنان هستيم. شما عكس اخير امام را ديديد كه خودش چاي ميريزد؟ البته اين براي بعضي از زنها بهانه شده است. ميگويد: ببين! آقا خودش چاي ريخت. تو هم بلند شو خودت چاي بريز. امامت امام به همين سادگي اوست. مثل بقيه زندگي ميكند. خدا شهيد رجايي را رحمت كند، گفته بود: من ميخواهم كه همهي وزيران من كوچكترين اتاقهاي وزارتخانه را داشته باشند. يعني اتاقها را براساس نياز تقسيم كنيد نه براساس پست. اگر در يك اتاق جمعيت بيشتري رجوع ميكنند اين اتاق بزرگ براي آن وزير باشد. «ويلبس مما تلبسون» اگر تلفن منزل شما زنگ بزند و شما در حال ظرف شستن باشيد سريع استكانها را ميگذاري و تلفن را جواب ميدهي. اما اگر تلفن خدا زنگ بزند 5 ساعت بعد جواب ميدهي. چرا بايد اينطور باشد؟ قرآن ميگويد علامت حزب اللهي اين است. «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ»(حج/41) حزب اللهي كسي است كه اگر در زمين قدرت پيدا كرد، «أَقامُوا الصَّلاة» نماز به پا دارد. اين آيهي قرآن است. كساني هستند كه اگر قدرت پيدا كنند، اولين كارشان اقامهي نماز است. اما براي نظام طاغوتي ميگويد: «وَ إِذا تَوَلَّى» وقتي حكومت به دست گرفت «سَعى فِي الْأَرْضِ» در زمين سعي ميكند، «لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ»(بقره/205) نسل را خراب ميكند. براي فساد تلاش ميكند. يك نفر خداپرست مثل سليمان وقتي هم كه خانه و پولي بدست آورد ميگويد: «هذا من فضل ربي» سليمان خيلي وضع خوبي داشت. ميگفت: از خداست. وقتي اسرا به ديدن امام رفتند، امام فرمود: اين خدا بود كه شما را آزاد كرد. صدام بيايد و بگويد: من تسليم هستم. به تمام اهدافي كه شما ميگوييد عمل ميكنم. يه چنين قدرتي بيايد و اينطور تواضع كند، اين خداست. در نظام الهي ميگويد: خدا. در نظام طاغوتي به قارون گفتند: پول بده. خدا به تو داده است. گفت: خدا! خودم مغز داشتم. مغز من اقتصادي است. «َ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي»(قصص/78) من يك علمي دارم كه با اين علم پولدار شدم. او ميگويد: خدا داد. اين ميگويد: زرنگي خودم بود. «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا»(فرقان/63) در يك نظام وقتي راه ميرود آرام راه ميرود. اين يك اخلاق است. «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحا»(اسراء/37) يك عده هم وقتي راه ميروند با يك تكبري راه ميروند. اصلاً يك طوري ظاهرش را درست ميكند كه همه به او توجه كنند. شما فكر نكن كه همهي بدحجابها معتقد به بدحجابي هستند. كمبود دارند. ميخواهد او را نگاه كنند. من يك آخوند عادي هستم. اما اگر بخواهم كسي به من توجه كند، عمامهام را روي بينيام ميگذارم. اين يك مرض است كه متاسفانه در مردو زن هست. مثلاً همه كانادا ميخورند ميگويد: براي من كوكا بياوريد. حالا فرق اين دو را هم نميداند. اما ميخواهد با ديگران فرق كند. همه آب جوش ميخورند او چاي ميخواهد. عطسه كه ميكند طوري عطسه ميكند كه نظر همه را جلب كند. خيلي به بدحجابها فحش ندهيد، اينها مريض هستند. كمبود دارد. ميداند اگر ساده باشد كسي به او نگاه نميكند. ميخواهد به او نگاه كنند. بعضي هايشان عقدهاي هستند. بعضي از آنها هم نميدانند. بعضي از آنها هم لجبازي ميكنند. بعضي از آنها را هم رفيق فاسد خراب ميكند. بعضي از آنها هم پدر و مادرشان مقصر هستند. نميشود همه را يكسان قضاوت كرد. «يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا» آرام برو. «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحا» در يك نظام انصاف است. در يك نظام تعصب است. شما معلم هستي. فردا شاگرد سوال ميكند. شما بگو: بسم الله الرحمن الرحيم، نميدانم. فوقش بچه به شما ميخندد كه نميداني. اين رشد شما است. شب ميروي مطالعه ميكني، يا تلفن ميكني و ميپرسي. اما اگر بگويي: بنشين حرف نزن. خوب او كه ميفهمد شما نميداني. چرا قيافه ميگيري؟ نزد پيغمبر ميآمدند و سوال ميكردند. پيغمبر ميفرمود: نميدانم. «قل لا ادري» مثل اينكه عدهاي براي استخاره پيش ما ميآيند. ما نميفهميم چه آيهاي آمد. معني آيه را نميدانيم. ميگويد: چه شد؟ ميگويم: انشالله خوب است. حالا شما يك صدقهاي هم بده. خوب بگو: نميدانم. هم من سر شما كلاه ميگذارم. هم شما سر من كلاه ميگذاري. پزشكها سر هردوي ما كلاه ميگذارند. مرض را نميفهمد. در نسخه مينويسد لطفاً بعد از 24 ساعت مراجعه شود ببينم وضعيت چگونه است. بدون رودرايسي بگويد: من نميتوانم تشخيص دهم. پاسخ سوال تو را نميدانم. فوقش اين است كه ميگويند: پس تو چطور معلمي هستي؟ خدا پدرم را رحمت كند. يك شالي دور سرش ميپيچيد. آخوند نبود. كاسب بود. يك زني در بازار از پدرم يك مسئله پرسيد. گفت: نميدانم. گفت: اگر نميداني اين شال را بردار و كنار بيانداز. پدرم ميگفت: خيلي به من برخورد. بنابراين تصميم گرفتم يك دوره رساله را بخوانم. در آخر ديگر در كاشان مسئله گو شده بود. خدا آيت الله عظمي نجفي مرعشي را رحمت كند. 40، 50 سال پيش ايشان تابستان قم تعطيل است. آب شور و هواي گرم و حوزه تعطيل است. تصميم گرفته بود يك هفته در روستاهاي قم برود. يك وانت گرفته بود. يك پيرزن قمي رسيد و يك متلك گفت. گفت: خوشا به حال شما آخوندها! تا ميبينيد هواي قم داغ است در روستا ميرويد. ما قميها بايد تا آخر عمرمان بسوزيم و بسازيم. يك تكاني خورد و گفت: تا آخر عمرم ديگر روستا نميروم. 50 سال قم بود اما پايش را در روستا نگذاشت. متلك بد است. اما بعضي از متلكها سازنده است. به من توهين كرد. اين توهين سازنده است. يك مقدار تحمل كنيم. خدا انشالله به بنده هم تحمل بده. چون گاهي وقتها خودمان تحمل نداريم. مثل ما مثل كبابي هاست كه دودش و كبابش يك محله را پر ميكند، آخر شب خودش نان و ماست ترش ميخورد. چه گفتيم؟ معيارها را گفتيم. گفتيم اگر ديديد از مردان حق تقليد ميكنيد اخلاق اسلامي است. اگر از نياكان و مد و شرق و غرب تقليد ميكنيد، غير اسلامي است. اگر ديديد به بچهي شما، به همسر شما، به پدرتان آزادي ميدهيد اسلامي است. اگر دير كرد، نگو: كجا بودي؟ گفتي هشت الان نه است. نگو: بايد شوهرم از من بترسد. بايد زنم از من بترسد. خدا به پيغمبر ميگويد: نترسان. آدم كه نبايد از آدم بترسد. آدم از گرگ ميترسد. اگر از تو ترسيدند، موفق نيستي. هرچه از انقلاب ميگذرد، هرچه از سواد بچهها ميگذرد يعني بچههاي ما هرچه باسوادتر ميشوند، سلامشان، ادبشان، شما نگو: ايشان پارسال معلم ما بود به خاطر نمره به او سلام ميكرديم. خوب به معلم قبليات هم سلام كن. يك الفبا به تو ياد داده است. اگر تيمسار و وزير و وكيل هم شوي باز هم اگر معلم كلاس اولت را ديدي به او سلام كن. اميرالمومنين فرمود: اگر كسي كلمهاي به من بياموزد من تا اخر عمر بردهي او هستم. ما تا آخر عمر به معلم مديون هستيم. كلاس بالاتر كه ميروي ذخيرهي كلاس اول است. اگر كلاس اول را نميخواندي سر از كلاس دوم درنمي آوردي. تلقينها روح افزا باشد نه ضيغ آور. احترام به مردم از اخلاق اسلامي است. تخفيف و حقارت از اخلاق غير اسلامي است. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ(الهمزه/1)» اصل ماديات باشد يا ايمان باشد. دلالي و آشتي دادن خوب است يا تفرقه و سخن چيني؟ اخلاص باشد يا امرار معاش؟ قدرت پيدا كردي در مدرسه اقامهي نماز است. يا هلاك نسل؟ اگر پول داري ميگويي: از خداست يا از خودم؟ وقتي راه ميروي آرام راه ميروي يا با تكبر راه ميروي؟ انصاف داريم يا تعصب داريم؟ اين معيارهايي است كه همه آيه و حديث دارد.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد هرچه عمر ما را بيشتر ميكني ما را با اسلام ناب، با اسلامي كه قرآن تو گفته است، با اسلام عزيز يعني اسلام امام، اسلام بنيانگذار جمهوري اسلامي روزه به روز انس و عشق ما را بيشتر بفرما. خدايا اسلام را از دست مسلمانان ذليل، مسلماناني كه زمينشان، ناموسشان، قدرتشان، نفسشان، دلارشان، فكرشان، شرفشان را در اختيار دشمن قرار ميدهند اسلام را از اين مسلمانها نجات بده.
يك نفر به كسي گفت: من دارم به مسافرت ميروم، يك سفارشي كن. گفت: والله به مسافر ميگويند: تو را به خدا ميسپارم. حالا من نميخواهم بگويم: تو را به خدا ميسپارم. من خدا را به تو ميسپارم. آبروي خدا را نريز. خدايا اسلام را از دست مسلمان نماها و رهبران فاسد و بي شخصيت نجات بده.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»