متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ تاريخ پخش :: 1366/10/24
بسم اللّه الّرحمن الّرحيم
«الحمد للّه رب العالمين و صلي اللّه علي سيّدنا و نبيّتا محمّد و علي اهل بيته»
بحث ما در اين جلسه دربارهي صداقت و غش با خداست. غش به معني كلك، خدعه با خدا است، پس بايد به خدا راست بگوييم، يا دروغ بگوييم؟ يك جلسه هم دربارهي صداقت و غش با مردم صحبت ميكنيم. آيات قرآن در اين زمينه زياد است و چون عنوان ما هم درسهايي از قرآن است، فكر كرديم يك جلسه در اين زمينه صحبت كنيم.
صاف بودن يا تاب داشتن: آدم با خدا صاف باشد يا با مردم صاف باشد؟ در اين جلسه صاف بودن با خدا را ميگوييم. اول آياتش را ميگوييم. جهت مثبت آيات را ميگوييم كه قرآن از يك افرادي تجليل ميكند، كه آنها كساني هستند كه راست ميگويند. فعلاً بحث صداقت را بگوييم. قرآن دربارهي بعضي از افراد ميفرمايد كه: «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات/15) آنها راست ميگويند. هرچه ميگويند، راست ميگويند. قرآن دربارهي گروهي ميگويد: «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ»(دهر/7) به نذرشان وفا ميكنند. اينها راست ميگويند.
اگر گفتند: خدايا من اگر خانهي دو طبقه داشته باشم، يك طبقهاش را به يك مستضعف ميدهم كه در آنجا بنشيند، راست ميگويند. خدايا اگر ماشين داشتم يك نفر را كنار خيابان سوار ميكردم، راست ميگويد. خدايا اگر امتحان هايم خوب شد، به يك بچهاي كه محصل است و نمرهاش كم است، كمك ميكنم. يعني حرفهايي را كه ميزنند راست ميگويند. «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ» قرآن ميفرمايد: «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ»(مومنون/8) اينها مراعات امانت و عهدشان را ميكنند. اول جاهايي را كه خدا تجليل كرده است ميگويم. بعد هم جاهايي را كه انسان كلك زده است، ميگويم. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ»(بقره/177) تجليل ميكند و ميگويد يك عدهاي به عهدشان وفا ميكنند. يك روايت داريم، به نماز و روزهي كسي نگاه نكنيد، گاهي انسان به نماز عادت كرده است، اگر نخواند ناراحت است. اگر خواستيد ببينيد چه كسي حزب اللهي است؟ يك ماشين به او بده، دو ماه بعد از او پس بگير. ببين با اين ماشين چه كرده است! به او امانت بده و بعد از او پس بگير و ببين با امانت چه كرده است؟ اگر خواستيد ببينيد چه كسي حزب اللهي است، چه كسي حزب اللهي نيست، يك كاري دستش بدهيد و ببينيد سرهم بندي ميكند يا درست انجام ميدهد. درحرف ببينيد راست ميگويد يا دروغ ميگويد. نماز و روزه علامت خوبي نيست. حديث داريم نگاه كنيد ببينيد چه كسي حرفش راست است و چه كسي امانت را رعايت ميكند.
امام صادق فرمود: در بعضي از جاها، اگر دشمن خدا امانت به تو داد، امانت را رد كن. قرآن ميفرمايد: اگر شما «عاهَدْتُم» يعني اگر عهد بستيد و با مشرك هم پيمان بستيد، وفا كنيد. اگر چك دادي كه فلان روزمي دهم، اگر چك تو دست دشمن خدا هم هست برو و بده.
رد امانت، وفاي به عهد، احترام به پدر و مادر:
اگرچه پدر و مادر منحرف هستند ولي بايد با ايشان خوب رفتار كرد. اينها از حقوق انساني است، از حقوق اسلامي نيست. يعني اگر اسلام را هم قبول نداشته باشد، بايد عمل کرد. كسي چون انسان است بايد به حق انساني خود و به خاطر اينكه به او قول داده است، عمل كند. امانت سپرد، امانت را درست به او برگرداني.
جمهوري اسلامي يك امانت است، خون شهدا يك پيمان است. نبايد نگاه بكنيم چه كسي ظاهرش چگونه است. نگاه بايد بكنيم چه كسي نسبت به كار خودش صداقت دارد و به اين پيماني كه بسته است عمل ميكند. قرآن دربارهي حضرت اسماعيل ميفرمايد: «إنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْد»(مريم/54)، البته دو حضرت اسماعيل داشتيم. يكي پسر ابراهيم بود، يكي ديگر هم بود كه «إنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْد» صادق الوعد بود. آيهاي ميفرمايد: «وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ»(بقره/40) شما به عهد من وفا كنيد، من هم به عهد خود وفا ميكنم. خدا ميگويد: به پيماني كه من دارم وفا كنيد. حالا پيمان خدا چيست؟ پيمان خدا همان فطرت خداشناسي است. عقربه روح شما چطور است؟ آن كه عقربه روح توست، آن كه در دل داري، آن پيمان فطرت را وفا كن. به دشمن خدا گوش نده «الصلوة عهدالله» يك روايت داريم، نماز پيمان خداست. به نماز وفادار باش. امامت پيمان است. چون وقتي حضرت ابراهيم به مقام امامت رسيد گفت: خدايا اين مقامي را كه به من دادي، به فرزندم هم بده، خدا فرمود: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»(بقره/124) اين عهد من به آدم ظالم نميرسد. يعني مقام امامت يك پيمان است. پس «وَ أَوْفُوا بِعَهْدي» يعني به آن كس كه خدا امام قرار داده است وفا كنيد. به حرف امامي كه خدا تعيين كرده است گوش بدهيد. «صلوة» كه «عهدالله» است، گوش به حرفش بدهيد. اگر شما به آن قولتان وفا كرديد، من هم «أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» هردعايي كه كرديد مستجاب ميكنم. شما دعا كرديد، ميخواهيد مستجاب كنم؟ من هم حرف زدم شما گوش بدهيد. روايت داريم ميخواهي دعايت مستجاب بشود؟ بايد لقمهات پاك باشد. اگر در باك هواپيما يا ماشين آب ريختي، راه نميرود. اگر خواستي راه برود، بايد آن چه كه درون آن ميريزي بنزين باشد. اگر در معده غذاي ناپاك باشد، يعني غذاي حرام باشد، دعا مستجاب نميشود.
اينها يك آياتي است كه خدا از كساني كه به وعده هايشان وفا كردند تجليل نميكند. حالا چون در آستانهي فاطميه و ايام فاطميه هستيم، بهتر است كه تجليلي هم از مقام آن بانوي گرامي بكنيم. يك پيمان هم هست كه فاطمهي زهرا عمل كرده است، آن را هم بگوييم چون به بحثمان ميخورد و متناسب با ايام است، اين آيه است «و يطعمون الطعام» اين يك ماجرا دارد، خيليهايي كه پاي تلويزيون هستند ميدانند من هم اشاره ميكنم. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»(دهر/8) ماجرايش را در يك دقيقه ميگويم. امام حسن و امام حسين(ع) كوچك بودند، مريض شدند. پيغمبر بزرگ عيادت اين كوچولوها آمد و اين خود درسي است كه اگر بزرگتر عيادت كوچكتر برود اشكالي ندارد. بزرگان ديگر هم رفتند. وقتي ميخواستند بيرون بيايند، به اميرالمؤمنين پيشنهاد كردند كه خوب است شما نذر كنيد، اگر اين دو آقازاده خوب شدند يك نذري بكنيد. حضرت امير نذر كرد كه اگر اين دو بچه خوب شوند من سه روز، روزه ميگيرم. فاطمهي زهرا گفت: من هم روزه ميگيرم. فضه در خانه بود، گفت: من هم روزه ميگيرم. آقا زادهها خوب شدند روزه گرفتند. غذا نبود. اميرالمؤمنين با زحمت مقداري جو تهيه كرد، فاطمهي زهرا(س) با آسياب سنگي آرد كرد و خمير كرد و غروب شد و نماز مغرب را خواندند تا رفتند افطار كنند، ديد يك كسي در ميزند. مسكين بود. اين هاخودشان روزه بودند و بسيار هم گرسنه بودند اما «عَلى حُبِّهِ» با اين كه محبت داشتند «قيل على حب الطعام و قيل على حب الله»(إرشادالقلوب، ج1، ص136)، يا «و قيل على حب الإطعام»(بحارالأنوار، ج35، ص242) سه رقم تفسير شده است. هم اطعام را دوست داشتند، هم طعام را دوست داشتند، هم خدا را دوست داشتند، هر سه ميشود. يعني از روي حب خدا، از خودشان كندند و به فقير دادند، چون غذا خوراندن را دوست داشتند. يك سري آدمها درجه يك هستند. «عَلى حُبِّهِ» يعني چه؟ يعني به خاطر حب خدا از خودشان كندند و به فقير دادند. حق اين است معنايش همين باشد. يا «عَلى حُبِّهِ» يعني حب الطعام چون خوش دارد يك كسي غذايش را بخورد. يا حب الطعام آدمي كه گرسنه است و روزه است غذا را دوست دارد. اين يك چيزي غريزي است، حب الطعام غريزي است. حب الاطعام كمال است. حب الله هم عرفان است. عشق به خدا يك عرفان است. عشق اين كه به مردم چيزي بدهد و مردم گرسنه بخورند، كمال است. خود آدم گرسنه غذا را دوست دارد، اين يك غريزه است. حالا مراد از اين خمير چيست؟ كار نداريم اين يك بحث طلبگي است. بالاخره آن شب با آب افطار كردند و غذايشان را به مسكين دادند. حالا چرا مسكين ميگويند؟ مسكين و مسكن يكي است. فرق بين مسكين و مسكن يك دندانه است. حالا چرا اينها يكي است؟ مسكن يعني چه؟ مسكن به معني خانه است. مسكين يعني كسي كه از بي پولي رفته و در خانهاش نشسته است. ميگويند: فلاني زمين گيراست يعني خانه نشين است. يعني اگر يك جايي برود، يك چيزي بخورد بايد پس بدهد، چون ندارد پس بدهد جايي هم نميرود كه بخواهد چيزي بخورد. مسكين يعني کسي که به خاطر بي پولي، رفته و در مسكنش نشسته است. شب بعد باز فاطمهي زهرا مقداري از اين جوها را آسياب كرد و آرد كرد و خمير و نان درست كرد، تا رفتند بخورند باز يتيم آمد. باز آن شب غذايشان را به فقير دادند. دو شبانه روز اينها چيزي نخوردند. شب سوم: قصه، خيلي جيره بندي بود، يعني اين قدر نبود كه هم به آنها بدهند، هم خودشان بخورند. شب سوم: اسير آمد. اينها سه شبانه روز چيزي نخورده بودند، رنگها پريده بود، تا خدمت پيغمبر آمدند، حضرت رسول به گريه افتاد و سورهي «هل اتي» نازل شد. اين را هم شيعه و هم سني ميگويد.
علامهي اميني در الغدير از سي نفر از علماي درجه يك اهل سنت نقل ميكند، كه ميگويند: اين سوره «هل اتي» دربارهي علي بن ابيطالب(ع) و فاطمهي زهرا(س) نازل شده است. اين يك وفا است. يك تكه از ادبيات عرب بگويم. «يُطْعِمُونَ» فعل مضارع است. مضارع دليل بر استمرار است. يعني كار ايشان همين است. آخر گاهي اوقات يك نفر تصادفاً يك سوري ميدهد. يا اصلاً يك كسي طبعش سخاوتمند است. اين «يُطْعِمُونَ» جرقه نبود، بلكه يك جريان بود و با دست خودشان طعام ميدهند. يك وقت آدم غذا دهان پدرش ميگذارد، اين يك ارزش است. گاهي وقتها تلفن ميكند به احمد بگوييد: برود والده را ببيند. اين «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»(بقره/83) نيست «و الي الوالدين احسانا» است. چون يك وقت ميگويد «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» اين(ب) يك معنا دارد. (ب) يعني احسان به پدر و مادر بچسبد. يعني ليوان آب را آب كني و بگويي بفرما. اصلاً در دهان مادر بگذاري. اگر ليوان آب را دست مادرت دادي «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» ميشود، اگر گوشي را برداشتي تلفن كردي، سقا آب ببرد يا لوله كشي بكند. آن ديگر(ب) نيست، الي ميشود. در قرآن چهار بار «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» ميگويد. يعني محبت خودت را با دست خودت انجام بده و تلگرافي محبت نکن.
چه دارم ميگويم؟ بحث ما اين است. بعضي راست ميگويند، يعني همين كه قول دادند روي قولشان با خدا وفا دارند. حالا اين جلسه وفاي به قول و بدقولي با خدا را ميگويم، جلسهي بعد بدقولي با مردم را ميگويم. كلك و حقه را ميگويم. حالا بحث اين است كه ما گاهي به خدا هم كلك ميزنيم. اين براي وفاي به عهد بود، حالا سراغ بي وفاييها بياييم.
بدقولي ما با خدا:
ما دربارهي بدقولي آيه زياد داريم كه خدا گله ميكند. ميگويد: اينها بدقول هستند. حالا در توحيد بدقول هستند، درنبوت بدقول هستند، در جهاد بد قول هستند، در زكات بد قول هستند، در فرزند بد قول هستند، معلوم نيست.
– بدقولي در توحيد: قرآن ميگويد که يك عده هستند: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ»(عنكبوت/65) همين كه سوار كشتي ميشوند و ميبينند دريا و اقيانوس طوفاني است و احتمال دارد غرق بشوند «دَعَوُا اللَّهَ» ميگويند: «يا الله» پس وقتي نجات پيدا ميکنند «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» يا الله را فراموش ميكنند. خيليها هستند كه وقتي دچار مشكل ميشوند ميگويند: خدايا اگر وضعم خوب بشود، من هر يك تومان يك قرانش را به راه خدا ميدهم. وضعش خوب ميشود، نميدهد. در فقه داريم اگر نذر كردي، بايد به نذرت وفا كني. عهد بستي، بايد به عهدت وفا كني. قسم خوردي، بايد وفا كني. اگر كسي قسم خورد يك كاري بكند و انجام نداد، ده تا فقير را بايد غذا بدهد. يا بايد چند روز روزه بگيرد. استغفار هم دارد. در توحيد وقتي دچار مشكل شد، رو به ما ميكند. راحت شد، ما را فراموش ميكند.
2- بدقولي در نبوت: قرآن ميگويد كه بني اسرائيل پيش موسي آمدند، گفتند: «يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني إِسْرائيلَ»(اعراف/134) ما گرفتار شديم. به بدبختي افتادهايم. اگر بلا را از ما دور كني «لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ» ما به تو ايمان ميآوريم «وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَني إِسْرائيلَ» بني اسرائيل را آزاد ميكنيم و خلاصه به تو امكانات ميدهيم. «فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلى أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ»(اعراف/135) اما همين كه ناراحتيها را از آنها دور كرديم «إِذا هُمْ يَنْكُثُونَ» اينها زير قولشان ميزنند. خيلي معنا دارد كه مردم در حسينيهي جماران ميگويند: ما اهل كوفه نيستيم امام تنها بماند، اين حرف پر باري است. در غدير خم تا علي بن ابيطالب معرفي شد، آدمهايي آمدند گفتند: تبريك ميگويم. آن كسي كه زودتر از همه آمد گفت: تبريك ميگويم، زودتر از همه زيرش زد. با امام حسن مجتبي در جبهه آمدند، تا يك عده به آنها پول دادند، برگشتند. امام حسن را دعوت كردند و از او حمايت نكردند. پيغمبر ما قبل از آن كه به پيامبري برسد علماي يهود و نصاري ميگفتند: كه در تورات و انجيل به ما وعده داده شده است كه يك شخصي به نام محمد(ص) ميآيد. قرآن ميفرمايد: «وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ»(بقره/89) يعني قبل از آن كه پيغمبر مبعوث بشود «يَسْتَفْتِحُونَ» منتظر بودند. ميگفتند: چه وقت ميشود محمد بيايد اما «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ» همين كه آمد زير بار نرفتند. دربارهي امام زمان(ع) هم داريم افرادي ميگويند: «يا حجة ابن الحسن عجل علي ظهورك» وقتي امام زمان(عج) تشريف ميآورد، از مسجدها يك گروهي قيام ميكنند كه امام را بكشند. چون امام زمان(عج) برنامههاي انقلابي عجيبي دارد. يكي از برنامههاي حضرت مهدي(عج) اين است كه يك سري از مسجدهايي كه بر اساس تقوا ساخته نشده است، خراب ميكند. مسجدهايي كه دكان شده است. مسجدهاي كنار هم، كه روي چشم و هم چشمي ساخته شدهاند.
يك كسي يك شتر را كشته بود، آب گوشتي راه انداخت. يك قابلمه براي رئيس قبيلهي فلان فرستاد. رئيس قبيلهي فلان گفت: براي من قابلمهي آب گوشت فرستادي؟ من خودم رئيس هستم. با پا زد قابلمه آب گوشت به هوا رفت. گفت: شما هم يك شتر بكشيد تا بفهمد ما هم پول داريم كه شتر بكشيم. يك شتر كشت. او گفت: پس ما دو شتر ميكشيم. آن گفت: پس ما سه شترمي كشيم. روي چشم و هم چشمي صد شتر كشتند. اميرالمؤمنين فرمود: هيچ كس از اين آب گوشتها نخورد. گوشتي كه ذبحش بر اساس چشم و هم چشمي است، خوردن ندارد. خود افراد هم ميفهمند، خدا هم ميداند.
– بد قولي در جهاد: قرآن ميگويد يك عده آمدند گفتند: ما همه اهل جنگ هستيم. فقط «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ»(بقره/246) يك ملك و فرمانده به ما بده تا در راه خدا بجنگيم. پيغمبر گفت: فكر نميكنم اهل جنگ باشيد. زور بازو دارد از بين ميرود. ما خيلي شجاع هستيم، فقط كمبود ما يك فرمانده است. يك فرمانده بده تا ما بجنگيم. قرآن ميفرمايد: «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ»(بقره/246) بدقول در آمدند. همين كه گفتند: به جبهه برويد، ديديم دروغ ميگفتند. بهتر است كساني كه ميترسند به جبهه بروند، يا حجة ابن الحسن نگويند. براي اين كه امام زمان كه بيايد نقل و نبات تقسيم نميكند. او هم خواهد گفت: برو جبهه. منتها رهبر انقلاب ميگويد: برويد صداميان را بيرون كنيد و از خودتان دفاع كنيد. ممكن است او بگويد: شمشير دست بگيريد و به آن طرف دنيا برويد. كسي كه اينجا نميرود، آنجا هم نميرود. صلاح اين است كه بگويند: خدايا يك طوري سر و ته آن را هم بياور تا ما برويم. امتحان پيش نيايد، چون اگرامتحان پيش بيايد، اينهايي كه جبهه نرفتهاند بسيار بد امتحان دادند. قطعاً كسي كه گوش به حرف نايب امام زمان ندهد، در صحنهاي كه ميبيند به او ظلم شد، اگر كسي از حق خودش دفاع نكند، از حق محرومان آن طرف دنيا هم دفاع نخواهد كرد. يا قبل از گفتن: يا حجة ابن الحسن، راست بگويند. «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات/15) بعد هم دربارهي جنگ داريم كه، عدهاي ميگفتند كه «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ»(بقره/246) آمدند پهلوي پيغمبرشان گفتند: يك ملك بده تا در راه خدا بجنگيم «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ»(بقره/246) همين كه گفتيم برويد جبهه، فرار كردند.
دربارهي فرزند هم سورهي اعراف آيه 197بسيار زيباست. عروس و دامادهايي كه به هم كلك ميزنند. قرآن ميفرمايد كه: «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ»(اعراف/189) خداوند شما را از يك روح خلق كرد. «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» براي انسان همسر آفريد. يكي از بزرگان حرف زيبايي ميزند. ميگويد: فرض ميكنيم كه خدا نيست و ماده انساني را خلق كرد، اين ماده از كجا فهميد كه انسان نياز به همسر هم دارد كه عين مرد، زن و عين زن، مرد را آفريد. اينكه انسان به همسر نياز دارد، اين نياز را از كجا فهميد؟ حالا شما ميتوانيد بگوييد: نميدانم براي چه؟ يك سري حرفها را قطار كنيم. بگوييم يك چيزي درست شد. بي نقشه، بي هدف، بي طرح، بي طراح، ممكن است بي هدف يك چيزي درست بشود؟ قطرات باراني ميآيد. آبها و جويها و نهرها يك سنگي را در رودخانه ميآورد. اما حالا اين وجودي كه به نام انسان درست شد اين نياز به همسر را از كجا فهميد؟ ميگويد: من از اين كه انسان همسر دارد خدا را شناختم. قرآن ميگويد: خدا انسان را آفريد و برايش همسر درست كرد «لِيَسْكُنَ إِلَيْها» همسر آفريد تا به او آرامش بدهد. خداوند دربارهي همسر ميگويد: «ليسكن» به معني آرامش است. به مسكن ميگويند: مسكن، زيرا به انسان سكون ميدهد. به همسر هم ميگويند: مسکن، چون طرف مقابل مرد به زن يا زن به مرد آرامش ميدهد. به شب هم ميگويند: «سَكَناً»(انعام/96) شب هم به انسان آرامش ميدهد. آرام بخشها سه چيز هستند. همسر، شب و مسكن است. بعد يك عروس و داماد كه ازدواج كردند «فَلَمَّا تَغَشَّاها» اين ديگر يك خرده سكسي است، ترجمه نميكنم. همين كه شب شد «حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفاً» همين كه اينها ازدواج كردند، و طي مراسمي«حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفاً» يعني احساس ميكند گويا باردار شده است. «فَمَرَّتْ بِهِ» يك چند روزي ميگذرد «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ» زن سنگين ميشود. احساس ميكند بچه سنگين شده است. حامله شده است و سنگين شده است. بعد وقتي بچه در شكم است، پدر و مادر وقتي با هم حرف ميزنند ميگويند: ان شاءالله خدا يك اولاد به ما بدهد، اولاد خوب «دَعَوَا» يعني پدر و مادر هر دو «دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما» ميگويند «لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً» اگريك اولاد صالح به ما بدهي «لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ» ما تو را شكر ميكنيم. قرآن ميفرمايد كه «فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(اعراف/190) وقتي به اين زن وشوهر «صالِحاً» اولاد صالح داديم، براي خدا شريك قائل ميشوند. يعني تا بچه ميخواهد بگويد: خدا، ميگويد: خدا! ولي بايد به آب و نان رسيد. ميگوييم: حالا خدا راضي نيست. ميگويد: ميداني خدا راضي نيست، ولي ميخواهيم زندگي كنيم. يعني بچه درست ميفهمد پدر و مادر اين را منحرف ميكنند. بعضي بچهها خيلي قشنگ حرف ميزنند. جوان ميگويد: پدر جان چرا نميگذاري به جبهه بروم؟ نه مرگ اين قدر ترسناك است، نه زندگي اين قدر شيرين است كه بنشينيم و صدام بيايد و توي سرمان بزند. زندگي به معني شرف است، زندگي به معني ذلت نيست. زندگي ذليلانه مردن است و مردن شرافتمندانه زندگي است. ميگويد: پدرجان تو حالا بناست داماد بشوي، من براي تو خانه خريدهام، طبقهي بالا را ميخواهم بسازم. خلاصه او دنبال شرف است. اين دنبال اين است كه ميخواهم برايت خانه بسازم، نميگذارد. هم اين آقا وقتي خانم حامله بود و كنار هم نشسته بودند و اختلاط ميكردند با هم ميگفتند: خدايا «لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فيما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(اعراف/190-189) خدا همين كه يك انسان صالح به ايشان داد «جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ» بگذريم.
گاهي هم در زكات و ماليات اسلامي بدقولي ميكند. قصهاش را مدتي قبل گفتم. در سوره توبه آيه75 ميفرمايد كه: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ»(توبه/75) بعضي از مردم با خدا عهد ميبندند. ميگويند: «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» اگر خداوند از فضلش وضع مرا خوب كرد و اوضاعم رو به راه شد «لَنَصَّدَّقَنَّ» ما صدقه ميدهيم «وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحينَ» و از افراد صالح ميشويم، صدقه ميدهيم، زكات ميدهيم، به فقرا ميرسيم و. . . همه حرفها را ميزنند «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ»(توبه/76) بخل ميكنند. وقتي ندارد ميگويد: خدايا بده ميدهم. تا به او ميدهم بخل ميكند. پس ببينيد در زكات، جهاد، نبوت نامردي است. ازاين بدقوليها خيلي هست.
بحث ما چه بود؟ غش با خدا بود. حديث داريم اگر به يك كسي گفتي بيا جنس خوب به تو ميدهم و سود از تو نميگيرم، ديگر خوب نيست كه از او سود بگيري. تو گفتي: از تو سود نميگيرم. غش با خلق خدا، غش با خداست. اگر به يك كسي ميگويي تو را دوست دارم، راست بگو. نگو دوستت دارم، بعد به او نارو بزن. صادق باشيد.
امام كاظم در خانه رفت، امام رضا بچهي كوچكي بود. گفت: بابا، گفت: جانم. گفت: آقا اين مرد از ياران ماست به ايشان بگو بفرماييد داخل. فرمود: چون الآن آمادگي ندارم پذيرايي كنم. كسي كه قلباً آمادگي ندارد، بگويم: بيا تو؟ نميگويم: بيا تو. البته اگر آمادگي داشتم ميگويم: بفرما. يك خورده راست بگوييم. تمام كشورهاي اسلامي دروغ ميگويند كه مسلمان هستند و دنيا اين را فهميده است. در يك جلسهاي كه سفير ما به خانمها دست نميداد. سفير كشورهاي ديگر دست ميدادند. يكي گفته بود: اينها مسلمان راست هستند و آنها مسلمان دروغين هستند. شما حساب كنيد كه آدمي مثل سعودي كجايش به اسلام ميخورد؟ چون ميگويد: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر»(عنكبوت/45) نماز بايد جلوي منكرات را بگيرد. آيا الآن كه مردم فلسطين به دست اسرائيل كشته ميشوند، آيا كشتن مسلمانان فلسطين منكر نيست؟ آيا نماز در مسجد الحرام نبايد يك اثري داشته باشد؟ نماز ميخوانند ميروند انگار گاو در طويله ميايد و ميرود. آخر نمازي كه جلوي فساد را نگيرد نماز نيست. ما زمان شاه نمازمان نماز نبود. يك مگس از آن حساب نميبرد. الآن نماز جمعه معنا و مفهوم دارد. چون بالاخره روي نماز جمعه يك حسابي ميشود. اين ميزان الحرارهي جمهوري اسلامي است. همين كه شلوغ ميشود، همين كه خطبه هايش اوج بر ميدارد، خوب حساب ميكنند. كشتن مسلمانان فلسطين منكر است و كويت، اردن، حجاز و مصر و. . . همهي اينها هيچ غلطي نميكنند و همگي دروغ ميگويند. ما الآن كشور اسلامي نداريم. خودمان مسلمان هستيم و خدا را شكر كنيم، خدا سايه شهدا را از سر ما كم نكند. اينها ما را به اسلام واقعي هدايت كردند. قدر آن را بدانيم.
من ديشب، يك چيزي به ذهنم آمد. ديدم ما وقتي نعمتهاي خدا را ميگوييم، مثلا ميگوييم: الحمدالله كه چشم دارم. خدا ميگويد: اين يك نعمت است، فرض كنيد اگر چشم نبود چه ميشد؟ گاهي هم بايد از آن طرف حساب كرد. يكي از راههاي خداشناسي ميگويد: اگر طور ديگر بود چه ميشد؟ آيه زياد داريم. شما الآن حساب ميكني به آب ميرسي. حالا قرآن ميگويد: اگر كندي و به آب نرسيدي چه ميكني؟ پس ياد خدا باش «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ»(ملك/30) اگر صبح كنديد و هرچه ميكنيد «فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» الآن الحمدالله رزق داريد ولي قرآن ميگويد: اگر طور ديگر بود چه؟ «إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ»(ملك/21) اگر خدا رزقش را قطع كرد چه ميكند؟ باران قطع شد چه ميكنيد؟ الآن الحمدالله هستيم حالا اگر خدا جان را گرفت چه؟ «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِيَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ يُجيرُ الْكافِرينَ مِنْ عَذابٍ أَليمٍ»(ملك/28) ما الآن حساب ميكنيم در اتوبان هستيم، در جمهوري اسلامي و در جاده صاف راه ميرود، دست اندازهايش را ديگران انجام دادند. ابوذر كتك هايش را خورد. موسي بن جعفر زندانش را رفت. زمان طاغوت مجاهدين مخلص ما زجرهايش را كشيدند. من و شما الآن در اتوبان هستيم و در جاده صاف راه ميرويم. ما همين طور راحت هستيم، تا تشنه شديم آب ميخوريم. آب هم كه خورديم اگر يادمان باشد ميگوييم: سلام الله علي الحسين، اما يكبار كه آب ميخوريم با خود بگوييم: اگر تلخ بود چه؟ ما ديگر به اين فكر نكرده بوديم. قرآن ميگويد: اگر بخواهم «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ»(واقعه/70) هميشه قول ندادهايم که آب شيرين باشد. اگر بخواهيم آب را تلخ قرار ميدهيم. شما راحت درختها را در فصل بهار سر سبز ميبيني. اما حالا كه گفت: فصل بهار است، ما ميتوانيم همين طور كه پاييز را خشك كرديم، همين طور براي هميشه «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ»(واقعه/65) را ببينيد. چه آيههاي قشنگي در قرآن است. اگر بخواهيم درختان را حطام قرار ميدهيم. اگر بخواهيم آبي را كه ميخوريد تلخ قرار ميدهيم. تو هستي نفس ميكشي، اگر بخواهيم «أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ» رو را ميگيريم. رزق داري، اما اگر بخواهيم «إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ» اين هم يك حسابي است. ما بايد خدا را شكر كنيم. واقعا اگر ما در سعودي بوديم چه خاكي به سرمان ميكرديم؟ چه مسلماني بوديم؟ اگر مسلمان كويت بوديم و گير يك چنان حكومتي بوديم، چه ميكرديم؟ اگر واقعاً ما در بسياري از كشورهاي دور بوديم، چه ميكرديم؟ الآن وضع ما خيلي خوب است. ما الآن كشورداريم كه من خودم در آن كشور بودم و ديدم كه يك جواني تقريباً 12 ساله از گرسنگي چوب ميجويد و در فقر بسير زيادي زندگي ميكنند. من نميتوانم در تلويزيون اسمش را ببرم. همين الآن كشوري داريم كه سالي چند ميليون آدم از قحطي در آن ميميرند.
قرآن آيات زيادي را دارد كه ميگويد: اين طور نيست كه شما طبق معمول وضعت خوب باشد. اگر ما بخواهيم طوري ديگر انجام ميدهيم. شما كه اين جا نشستهايد هيچ وقت گفتهايد الحمدالله كه زمين زير پايم نميلرزد و زمين سفت است و روي آن راه ميرويم؟ قرآن ميفرمايد كه: «إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ»(سبأ/9) بخواهيم زمين را تكان ميدهيم، كه نتوانيد روي آن حركت كنيد. قرآن ميفرمايد: «قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ»(قصص/71) اين زمين را طوري حركت ميدهيم كه شب و روز دارد. من ميتوانم همين طور كه شما چراغ گازت را روي شمعك ميآوري، من هم ميتوانم حركت زمين به دور خودش را روي شمعك بياورم. يعني شب طول بكشد، آن وقت هيچ كاري هم نشود كرد. ديگر اين جا سازمان ملل و اين حرفها نيست. سازمان ملل هم در تاريكي مينشيند. اگرشب را طولاني كرديم، چه كسي برايتان روز ميآورد؟ و اگر حركت زمين را كند كرديم و روز طول كشيد، چه كسي براي شما شب را ميآورد؟ همين طور راحت شب ميايد روز ميرود و ماغافل هستيم. خداوند گفته است «يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ»(يوسف/105) از كنار شب و روز، از كنار آيهها در زمين و آسمان ميگذرند و غافل هستند. قرآن ميفرمايد: اگر بخواهم همهي شما را ميبرم و يك گروه ديگر را ميآورم. «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَديدٍ»(فاطر/16) قرآن ميفرمايد كه «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»(بقره/20) خداوند بخواهد چشمت را ميگيرد، چشمت باز است ولي نميبيند. يكي از كساني كه همهي ما او را دوست داريم، ايشان گفت: خداوند يك مرتبه حافظه را از من گرفت و هرچه بلد بودم يادم رفت. حتي يك ربع فكر كردم كه اسم خودم را به ياد بياورم. اين طور نيست كه الآن شما درخانهات را بلدي، اگر بخواهد حافظه را بگيرد، همهي شما همين امشب خانه هايتان را گم ميكنيد. من كسي را ديدم كه سي صد متري خانهاش، حافظهاش را از دست داده بود، يك ميدان بود، ايستاده بود. به او گفتند: چه شده است؟ گفت: خجالت ميكشم كه بگويم. من خانهام را گم كردهام. من كسي را سراغ دارم كه در سن چند سالگي ميگفت: من الله اكبر، بسم الله الرحمن الرحيم را فراموش كردم، يادم رفت كه الحمدالله رب العالمين بگويم. عمري نماز خواندهام، ولي يك مرتبه خدا حافظه را از من گرفت وايستاد. فرض كنيد اگر حافظه نبود چه ميشد؟ اين آبي را كه ميخوريم هميشه شيرين نيست. اگر بخواهيم درختها هميشه سبز نيستند، اگر بخواهيم درختان را حطام قرار ميدهيم. «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»(بقره/20) «وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ»(يس/66)
ما گاهي بد قولي ميكنيم. نذر ميكنيم، به نذرمان وفا نميكنيم. ميگوييم: اي خدا! بچههاي ما همه پسر هستند، يك دختر خوب به ما بده، اسمش را فاطمه ميگذاريم. تا دختر به دنيا ميايد اسمش را فاطمه نميگذاريم. فاطمه به معني نمونه است. ميگويي: خوب در شناسنامه فاطمه باشد. تا ميبيني يك شيخي از اين انجمن اسلاميها، به افطاري آمدند تا گفتند: اسمش چيست؟ بگوييم فاطمه است. ولي نه! چون برادرم آمريكاست ما براي اين كه ميخواهيم در نامه بنويسيم براي داداش اسمش را ميگذاريم. . . در شناسنامه يك اسم مذهبي داشته باشد، براي شب اول قبر، براي انجمن اسلامي يك اسم مذهبي داشته باشد. الحمدلله اين طور نيست. زمان شاه اين طور بود. الآن افتخار ميكنند. ديگر گذشت زماني كه ما تقليد ميكرديم. الآن ديگران از ما تقليد ميكنند.
در مورد بدقولي قرآن ميفرمايد كه: «وَ يَقُولُ الَّذينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ»(محمد/20) يك عده ميگفتند: چطور شده است كه آيه نميآيد؟ بايد طرحهاي انقلابي زد، بايد كفار را هلاك كرد، در حرف هايشان خيلي مانور ميدادند. قرآن ميفرمايد: «فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فيهَا الْقِتالُ» وقتي يك سورهاي نازل ميشود كه فرمان جهاد در آن است «رَأَيْتَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ» افرادي كه مريض هستند چنان نگاه ميكنند و خيره ميمانند كه. . .
بحث امروز ما چه بود؟ بحث امروز ما اين بود. خدا از يك عده تعريف ميكند، ميگويد: «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات/15) راست ميگويند، پاي حرفشان ميايستند. اگر ميگويد: خدايا دوستت دارم، واقعاً نماز ميخواند. اگر ميگويد: علي را دوست دارم، واقعاً علي گونه زندگي ميكند «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ»(دهر/7) به نذري كه كرده است وفا ميكند. امانات و عهدش را مراعات ميكند. به چك و سفتهاش، به قولش، به مهريه همسرش، حتي به بچهي كوچكي كه قول ميدهد فلان چيز را برايت بگيرم، حتما ميگيرد. وگرنه قول نميدهد. يا قول نده ولي اگر قول دادي به قولت عمل كن. خدا از يك عده تعريف ميكند كه اينها پيمان نميشكنند. دربارهي يك عده هم ميگويد: اينها بدقول هستند. دربارهي خدا بدقولي ميكنند. دربارهي نبوت بدقولي ميكنند و خدا را شكركنيم كه در ايران هستيم. ايران گفت: استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي و پاي آن ايستاده است. 7، 8 سال است ايستاده است. خون داده، جان داده، بمباران، بمب شيميايي، آوارگي، شهيد، اسير، مفقود، مجروح، همهي اينها راداده است، هنوز هم درمانورها، در رده بنديها، در حمايت از انصار مجاهدين، جمع ميشوند. چند سال است ما گفتهايم كه طرفدار اهل بيت هستيم، هنوز هم ايام فاطميه و عاشورا، استوار هستيم. واقعاً ما بايد بگوييم رحمت به آن شيري كه مادران ما به ما دادند. رحمت بر پدران ما، درود و سلام خدا بر اجداد ما، بر نياكان ما، درود و سلام بر علامه حلي كه نيم ساعت بحث كرد و ايران را درخط اهل بيت آورد و اين نيم ساعت چه بركتي داشت. ميدانيد علت اين كه ايران از باقي كشورهاي اسلامي جدا شد چه بود؟ ما همه يك دست بوديم. يعني ما هم مثل سعودي وكويت و امثال آنها بوديم. علت اين كه ايران، ايران شد و در خط اهل بيت شد، نيم ساعت علامه حلي بحث كرد. بحث نيم ساعته سرنوشت ساز بود. خداوند تمام علما و شهدايي كه ما را اين چنين وفادار به اسلام قرار دادند، رحمت كند.
خدايا! تو را به حق محمد و آل محمد، ما و نسل ما را تا ابد وفادار اسلام، اهل بيت، قرآن، انقلاب، امام، امت و شهداقرار بده. نماز عهد خداست، به اين عهد پايبند باشيم. به نماز جمعه عنايت بشود.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار.
«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»