به نام خدا
بچه تر که بودم، چیزی حدود ۱۷-۱۶ سال پیش، با خود می اندیشیدم، که وقتی بزرگ شدم چه چیزی را قرار است اختراع کنم. به دور و اطراف نگاه می کردم؛ لامپ که اختراع شده بود، یخچال و تلویزیون و… و حالم گرفته می شد که چیزی برایم باقی نگذاشته اند.
و شاید در همان روزها بود که یک روز به ذهنم رسید که فرشته ها قبل از آفرینش عالم کجا بوده اند؟ هنوز یک سالی مانده بود تا به مدرسه بروم؛ و از هرکس که پرسیدم جوابی قانع کننده نداد. و باز در حالی که حالم گرفته شده بود به مقابل آیینه رفتم و به خودم گفتم: آن زمان که به مدرسه بروم از خانم معلمم خواهم پرسید.
سال ها گذشت؛ به مدرسه رفتم و دوره ابتدایی تمام شد، و راهنمایی و دبیرستان. به دانشگاه آمدم، و آن سؤال از کسی پرسیده نشد. در آن روزها بود که دریافتم چه فراوان است اختراع نشده ها و چه بسیار است نارفته ها و چه اندک اند آنانی که به دنبال کشف و رفتن هستند، و چه نادراند افرادی که با سؤالاتشان می مانند و حوصله شان می شود که – هنوز – به حقیقت بیاندیشند و به یکنواختی دنیا دل نسپرند.
*****
لختی تا اذان صبح مانده؛ حسی از درونم می گوید که این هفته هم در جمکران، آدم هایی پس از ۱۷-۱۸-۲۰-۴۰ سال، عاقبت پاسخ غامض ترین مسئله خلقت عالم را یافتند؛ آدم هایی صبور، که دل به یکنواختی دنیا نسپردند…
به نقل از سایت: www.vatr.ir