تاريخ پخش :: متن برنامه ی درس هایی از قرآن کریم حجت الاسلام قرائتی؛ 1363/10/27
بسم الله الرحمن الرحيم
شب جمعهاي بحث را گوش ميدهيد كه شب هفت دي هست و از هفت دي بايد ياد كنيم. روزي است كه امام بزرگوار، پيامي براي تاسيس نهضت سواد آموزي دادند. منتها من نه بخاطر اينكه شب هفت دي است و سرپرست نهضت هستم نميخواهم همه وقت شما بينندهها را درباره نهضت بگيرم، من همان كار خودم را ميكنم. درسهايي از قرآن را ميگويم، منتها پايان وقت چند دقيقهاي گزارش سال نهضت را در سه، چهار دقيقه ميگويم و رد ميشوم و از اين هم كه شما در اين برف تشريف آورديد دفتر نهضت سواد آموزي و آموزشيارهاي محترمي كه توي برف و يخ به بزرگسالها درس ميدهند و معتل شديد، عذر خواهي ميكنم كه رفته بوديم گزارش كار را خدمت جناب رئيس جمهور عزيز بدهيم.
زندگي پيغمبر را داشتيم بررسي ميكرديم كه بيست و پنج شش تا جمعه داريم تا ماه رمضان، گفتيم اين بيست و پنج، شش تا شب جمعه را در مورد پيامبر صحبت كنيم. بعد در ماه رمضان هم اگر عمر و توفيقي هم باقي ماند درباره بقيه انبياء، هر شب جمعه يك بخش يك تكه را از زندگي پيغمبر را صحبت كرديم.
اين روشي كه امروز ميخوام بگويم سي آيه قرآن است كه هر آيهاي يك بعدي از روش زندگي پيامبر را نقل ميكند.
عرض كنم كه شاخه يا موضوع تبليغات، تبليغات رسول خدا، اين موضوع بحثمان است، پيغمبر چگونه تبليغ ميكرد، اي كاش من فهرست داشتم كه قبلا خبر بدهم كه همه معلمين بنشينند، امشب پاي درس و همه امور تربيتي و همه طلبهها و همه معلمين نهضت سوادآموزي! اي كاش يك دعوت علني قبلا ميكردم كه همه بنشينند كه ببينند پيغمبر چگونه تبليغ ميكرد، بحث مفيدي است. همه آن هم از قرآن است و آياتش را برايتان ميگويم، چگونه تبليغ ميكرد؟ يك آيه در قرآن ميفرمايد: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ»(علق/1) شروع بايد بنام خدا باشد، براي خدا، بنام خدا، با توكل به خدا، مسئله بسم رب، حركت، حركت الهي باشد، رو حسابي نباشد كه حالا چون بيكار بوديم، آمديم معلم شديم. يا حالا كه بيكاريم برويم درس بخوانيم، و الا رفتيم ديديم چه كنيم پس رفتيم تربيت معلم، يعني تعليم و تربيت با عبادت و با بسم رب شروبع بشود. مسئله ديگر اينكه با زبان مردم باشد. قرآن ميفرمايد: «بِلِسانِ قَوْمِهِ»(ابراهيم/4) با زبان مردم حرف زدن خيلي مهم است. امام بزرگوار رهبر عزير انقلاب توي حسينيه جماران كه حرف ميزند همه مردم حرفهايش را ميفهمند «بِلِسانِ قَوْمِهِ» و قرآن «بِلِسانِ قَوْمِهِ» است البته اين را به شما بگويم كه بيشتر آيات قرآن «بِلِسانِ قَوْمِهِ» است و اگر نه قرآن آيههايي دارد كه بزرگ، بزرگ، بزرگ، بزرگهاي ما نميدانند چه است، مسئله «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»(نجم/9) اين «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى» چه چيز را ميخواهد بگويد، نميدانيم چه ميخواهد بگويد، خيلي بالاست «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ»(اعراف/143) خداوند براي كوه تجلي كرد. اين «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» يعني چه؟ بالاست «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»(شورى/11) در قرآن آياتي هست كه خيلي بالاست «اللَّهُ الصَّمَدُ»(اخلاص/2) يعني چه؟ امام سجاد(ع) ميفرمايد: چون خدا ميداند كه يك زمانهايي بعد، افراد خيلي مغزدار پيدا خواهند شد، خداوند آيه «اللَّهُ الصَّمَدُ» را نازل كرد، اين را گذاشت براي آيندهها، يعني حالا، حالاها كسي معنايش را نميفهمد، يك آيههايي داريم كه خيلي بالاست، اما معمولا آيههاي قرآن «بِلِسانِ قَوْمِهِ» است اين «بِلِسانِ قَوْمِهِ» معنايش اينست كه همه قرآن را ما ميفهميم، در آيه صد يا دويست سوره بقره است. . . مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان ميفرمايد اين آيه يك ميليون و چهارصد هزار معنا دارد، و خداوند رحمت كند علامه طباطبائي را فرمود كه: هر دو سال يكبار بايد تفسير قرآن نوشته شود. چون هر دوسال آدم به يك چيزهايي برمي خورد كه تازگي دارد، و همين طور كه علم خدا بي نهايت است، هم بي نهايت است و خداوند در اين آيات قرآن خودش را نشان داده است، بلسان قومه با زبان مردم باشد و لذا در زمانهايي ميبينيم كه صد تا پيغمبر داشتيم منتها همه پيغمبران متصل به يك پيغمبر اصلي بودهاند.
ساده گويي معلم، روش تبيلغ اينست، روش تبليغات، ساده گويي، اين ساده گويي خيلي مهم است چون تربيت با جان مردم است و تا حرف جذب جان نشود، جانشان تربيت. . . علم غير از تربيت است. علم را بايد مغز بفهمد و تربيت را بايد لمس كند. بايد خيلي ساده باشد، چيزهايي كه تربيتي است بايد خيلي ساده باشد، ساده گويي، قرآن درباره ساده گويي ميفرمايد: «فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِك»(مريم/97) «يسير» يعني آسان، در قرآن «يسر» داريم و «عسر» داري م«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»(انشراح/6) «عسر» يعني سختي، «يُسْراً» يعني آساني. آن وقت چند تا عسر در قرآن است؟ دوازده تا. چند تا يسر قرآن است؟ سي و شش تا، يعني سه برابر مشكلات آساني است. با هر مشكلي سه تا آساني است «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً». «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»(انشراح/5) يعني با هر مشكلي 2 تا آساني است يكي هم «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً»(طلاق/7) يعني يك عسر 3 تا آساني دارد. يسر يعني آساني «يَسَّرْنا» يعني آسانش كرديم «يَسَّرْناهُ» يعني قرآن را آسان گفتيم «يَسَّرْناهُ بِلِسانِك» و مبلغ بايد نرم حرف بزند، معلم و هر كسي كه ميخواهد حرف بزند بايد آرام و نرم حرف بزند. آسان بگويد. وقتي خدا به موسي گفت كه بناست پيغمبر بشوي گفت: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني»(طه/27) «عُقْدَةً» يعني گره لسان يعني زبان، «وَ احْلُلْ» يعني حل كن. يعني بازش كن، ميگويند كه اين دارو را در نصف ليوان آب حل كن «وَ احْلُلْ»، حل كن عقده را، حل كن گرمايي را كه در زبانم است، يعني حضرت موسي در حرف زدنش يكخورده نقل داشت، گفت: خدا اگر بناست من پيغمبر باشم پس زبانم را باز كن كه يعني نه اينكه گنگ بود يعني حرفهايش تاب داشت خدايا تابش را باز كن. . .
ساده گويي، با زبان مردم گفتن، براي خدا گفتن، نرم گويي. گاهي آدم حرفهايش ساده است، بازبان مردم است، آخر اگر زبان مردم نباشد، كج ميفهمد، خدا رحمت كند مرحوم مطهري را، مرحوم مطهري يه قصهاي نقل ميكند، يكوقت ديگر هم به مناسبتي من گفتم اين را، نقل ميكند ميگويد: يك كسي رفته بود خارج، يك كسي آمده بود ايران و برگشت، از ايران رفت خارج گفتند: خوب ازايران چه خبر گفت: ايرانيها وقتي به هم ميرسند ميگويند: آيا بيني جناب عالي كلفت است؟ ايرانيها كي به هم ميگويند: بينيت كلفت است؟ ايرانيها بهم ميگويند: دماغت چاق است، آن وقت اين رفته بود گفته بود، دماغت چاق است يعني بينيت كلفت است، اين چرا اينطور ترجمه ميكند، براي اينكه زبان مردم را نميداند، اصولا چاق هم به معناي كلفت نيست، چاق به معناي آماده است، ميگوئيم قليان را چاق كن، نه اينكه قليان را كلفت كن، يعني اينكه قليان را آماده كن. ميگويند فلاني كار چاق كن است، نه، يعني كارها را آماده ميكند، كار چاق كن يعني كارها را آماده ميكند. قليان چاق كن، يعني اينكه قليان را آمادهاش كن، دماغت چاق است، دماغ يعني مغز. يعني مغزت آماده است؟ منتها اين چون لسان قوم را نميداند، كج ميفهمد.
آن آقايي را كه امام بزرگوار جوابش را داد كه ميگويد جنگ، جنگ تا پيروزي تو اسلام نيست. اين به خاطر اينكه زبان قرآن را نميداند، زبان قرآن چيزهايي دارد، هر كسي يه زبان دارد و الان اگر من با اين عمامه وارد يك كشور اروپايي بشوم، خيال ميكنند كه يك سنگي به مغزم خورده و يك باندي هم به دور سرم دكتر پيچيده است. چون او معناي عمامه را نميداند. خلاصه «بِلِسانِ قَوْمِهِ»(ابراهيم/4) بايد ببيني فرهنگ مردم چه جوري است، يك جا هست كه سلام عليكم، يه جا هم هست كه وقتي به هم ميرسند زبانشان را در ميآورند، يعني وقتي به هم ميرسند ميخواهند بگويند علاقمند است، «زبانش را در ميآورد» اگر خيلي علاقه داشته باشد خيلي زبانش را در ميآورد، خوب هر كس لسان قومي دارد. عاداتي دارد، رسومي دارد، فرهنگي دارد، لسان قوم، ساده گويي، نرم گويي، «قَوْلاً لَيِّناً»(طه/44) قرآن ميفرمايد: : «قَوْلاً لَيِّناً» هفته گذشته اگر يادتان باشد گفتم: نرمي، غير از سازش است. ما در اسلام نرمي آري، سازش هرگز، ما در اسلام نرمي داريم، اما سازش. . . نرمي غير از سازش است. ممكن است يك كسي بگويد: نه! خيلي نرم هم بگويد، نه، نرمي داريم اما سازش نميكنيم، قرآن ميگويد: «لَيِّناً» «لين» يعني نرم، يعني نرمي را ميگويد، بگو باشد، اما سازش نه، . . . دشمنان ميخواهند تو سازش كني، سازش نكن، «لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ»(كافرون/2)، هرگز من بتهاي شما را. . . آخر آمدند بت پرستان پهلوي پيغمبر، گفتند: بيا كنار بيائيم، يكسال ما ميآئيم رو به خداي تو، يكسال هم تو بيا رو به خداي ما، با هم كنار ميآئيم، خوب فرمود: «لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دينِ»(كافرون/6) سازش نميكند ولي نرمي داريم، نرمي، آري، سازش هرگز، مثل اينكه مدارات، آري! ما در اسلام مدارات داريم، اما مراحنه نداريم، با مردم مدارا كن، مدارا كن يعني سازش كن، مدارا يعني از موضع قدرت، چون بزرگ و قوي هستي، تو كوتاه بيا. مدارات يعني حالا كه زور داري كوتاه بيا، مداحنه يعني حالا كه حريفش نميشي، اسلام ميگويد، با مردم مدارا كنيد، نميگويد: با مردم مراحنه كنيد، مراحنه يعني نفاق بازي، يعني شل بازي، يعني خود باختگي، يعني سازشكاري، اين غلط است. اما مدارا يعني زور داري و ميتوان، ي اما تو كوتاه بيا، مدارا يعني رحم كن، مراحنه يعني بساز، مدارا يعني حالا كه ميتواني، كوتاه بيا! مراحنه يعني حالا كه حريفش نميشوي، كوتاه بيا! فرق ميكند، يك وقت آدم ميتواند. يك وقت ميگويم: ميتوانم ازتو بگيرم، اما برو، ببخشيدمت! يك وقت ميگويم: خوب حالا كه نميتوانم بگيرم، بگذار! عوضش ثواب دارد، مثل آدمهايي هستند كه زمينشان را دولت گرفته بود، زمان شاه داده بوده به كشاورزها، ميگفت ما ديديم فقير است، گفتيم مال خودش، نه آقا زور زدي از آن نگرفتي، اين طوري است، افرادي هستند روضه ميخوانند و در خانهها را ميزنند، بيا خانه ما روضه، بيا خانه ما روضه. همه همسايهها را ميگويند: بيا خانه ما روضه، هيچ كس هم نميرود. بعد واعض مينشيند پاي منبر و ميگويد كه خدايا اين جلسه بي ريا را قبول كن! نه، بي ريا نبود، ما رياكاري كرديم نشد، يعني در همه خانهها را هم زديم، گاهي وقتها آدم ميزند ولي نميشود. پس مراحنه يعني حالا كه نميگيرد، كوتاه بيا، مدارا يعني نه، ميتواني، حالا تو كوتاه بيا!
اينها خيلي دقيق و ظريف است. يك بار ديگه ميگويم كهاي كاش معلمها و طلبهها امشب در اين كلاس بودند، چون اين كار فقط مال معلمين و طلبه هاست. روش تبليغي پيغمبر است، سي تا لطيفه است همه آنها هم خوب است. پنجم اينكه با هر كه به مقدار فهمش – به مقدار فهمش، هر كس به مقدار فهمش بايد صحبت كرد. ما امامانمان همين طور بودند، يك كسي ميآمده امام را ميديده و تعجب ميكرده و ميگفت كه تو خدا هستي؟ خدا در تو حلول كرده! امام ديد، اين ظرفيت ندارد فوري ميگويد بابا! كي؟ خدا در ما، ما بنده، اصلا من كليد خانهام را هم گم ميكنم و نميدانم كجاست. من كي علم غيب دارم؟ امام ميبيند اين دارد، فتيلهاش ميرود بالا. امام هم فتيله را. . . . نه بابا من هم مثل شما هستم، يك كسي ميايد ميگويد: آقا تو يكي، من هم يكي با هم چه فرقي داريم؟ امام ميگويد: تو يكي من هم يكي. هر چه بپرسي ميخواهي بگويم. الان در جيبت چقدر پول است. «وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ»(آل عمران/49) ميخواهي بگويم كه در خانه تو چه چيزي است! ميخواهي بگويم ديشب چه چيزي گفتي؟ ميخواهي بگويم ديشب چه خوابي ديدي؟ اگر يك كسي آمد ديديد خيلي معرفتش كم است، امام يكخورده از كمالاتش ميگويد تا او يك كمي معرفتش بالا رود. اگر امام ديد يك كسي دارد داغ ميكند، فوري اين را ميآورد پائين و لذا داريم ميگويد «الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ»(نهجالبلاغه، حكمت 90) آدم اسلام شناس عميق، كسي است كه وقتي طرف را بين خوف و رجاء نگه دارد، بين خوب ورجاء! نه مردم مايوس شوند. . . . و هر كس به مقدار فهمش قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»(كافى، ج1، ص23) حديث داريم كه پيغمبر فرمود «أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» يعني تكلم ميكنيم با مردم. «نُكَلِّمَ» يعني كلامي داريم، ناس يعني چه؟ با مردم كلام ميكنيم، گفتگو ميكنيم با مردم «عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» يعني طبق مقدار عقلشان.
ششم: عرض كنم كه فقيري كه اينجا نشستهام، ميان خوف و رجاء و بين خوف و رجاء! معلم نبايد مردم را چنان بترساند كه. . . اگر ترس حاكم باشد، خراب است. تشويق هم حاكم باشد. ميگويند كه ميخواستند يك فرد ببينند در ترتيب در مدارس تشويق بهتر است يا تهديد؟ كتك اثر بيشتر ميگذارد يا تشويق؟ يك مدرسه فقط به معلمينش گفتند شما تشويق كنيد. يك مدرسه را گفتند: شما فقط هر كه خلاف ميكند، تنبيه كنيد و آخر كار ديدند آن مدرسهاي كه تشويق كردهاند اثرش بيشتر بود. قرآن هم همين را ميگويد قرآن ميگويد: «هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(احزاب/43) هو يعني چه؟ «هُوَ الَّذي» او كسي است كه خدايي است كه «يُصَلِّي عَلَيْكُمْ» يعني صلوات ميفرستد بر شما. «لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» يعني اگر خدا خواسته باشد شما را از ظلمات به نور بكشد «يُصَلِّي عَلَيْكُمْ» يعني بايد تعريفش را كرد، و بعد از تعريف اينها را به حق هدايت كرد. يعني قدرت تشويق بيشتر است. حركت، حركت ميكرد پيغمبر «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»(نهجالبلاغه، خطبه 108) گاهي وقتها معلمين عزيز نهضت سواد آموزي كه حالا هر چه امشب اسمشان را ببريم حقشان است، چون امشب شب هفت دي بحث را گوش ميدهند و هفت دي روز پيام امام درباره نهضت است و خوب اينها هم كه هستند دو، سه بار اسم آنها را ببريم طوري نيست. سالگرد نهضت است، گاهي آموزشياران و معلمان نهضت سواد آموزي ميگويند: ما آقا در خانهها را ميزنيم به زنان و خواهران ميگوئيم بيائيد سر كلاس خوار ميشويم، معلم آموزش پرورش خوار نميشود، معلم آموزش پرورش پنج تا امتياز دارد كه معلم نهضت سوادآموزي ندارد! چطور پنج تا امتياز دارد؟ يك معلم آموزش و پرورش ميرود سر كلاس، كلاس آن معلوم است كجاست. ولي نهضتي كلاسش معلوم نيست، كلاسش مسجد است حسينيه است ولي يادت نرود اميرالمومنين وقتي ميخواهد تعريف پيغمبر را بكند ميگويد: پيامبر در خانهها را ميزد. معلم آموزش و پرورش كلاسش روشن است. معلم نهضت كلاسش روشن نيست، معلم آموزش و پرورش دلش خوش است براي اينكه بچهها با نشاط ميآيند سر كلاس توي مدرسه، اما مادر بچه، با نشاط سر كلاس نميآيد، بچه كه ميايد سر كلاس مادرش ميگويد خدا پشت و پناهت باشد، اما زن كه ميايد سر كلاس شوهرش ميگويد كه رفتي سر كلاس چه كار كني؟ برو بنشين يه گوشه، حالا سر پيري درس خواندنش گرفته! يعني مادري كه ميايد سر كلاس شوهرش، نيش بهش ميزند. اما بچه كه ميايد مدرسه پدر و مادرش تشويقش ميكند. پس فرق ميكند بين شاگردي كه صبح با تشويق ميآيد، يا شاگردي كه با نيش ميآيد. بنابراين معلم آموزش و پرورش حقوقش معلوم است و اين معلمها و اين بيچارهها حقوقشان دو، سه تومان بيشتر نيست، ولي بالاخره اين دو، سه تومان معلوم است ولي نهضت سوادآموزي حقوش هم معلوم نيست. بنابراين با همه اينها ميگويند: آقا در خانهها را ميزنيم، خجالت ميكشيم ولي يادت نرود، اميرالمومنين وقتي ميخواهد تعريف پيغمبر را بكند ميگويد: پيغمبر در خانهها را ميزد. طبيب پيغمبر(ص) يك طبيبي بود كه دوار بالطب «دوار» يعني دور ميزد. طبيبي بود كه خودش كيف دست گرفته بود و خودش سراغ. . . يعني معلم نهضت احساس حقارت نكند. كه در خانهها را ميزند. چون همكار پيغمبر است. حركت ميكرد طبيب «دوار بالطب». خدا به موسي نميگويد: بنشين «اجلس ياتيك فرعون» ميگويد: اذهب الي فرعون. «اذهب» يعني چه؟ تو برو سراغ فرعون. البته نميخواهم بگويم كه مردم ما فرعون هستند، اين تكيه روي «اذهبش» بود. آخه وقتي ميگوييم حسن آقا مثل شير است، نه اينكه دم دارد، يعني شجاعت دارد. آخه در تشبيه نظرمان در مورد يك مسئله خاص است.
هشتم- از خودش شروع ميكرد. ببينيد پيغمبر اول خودش، اول خودش بعد همسرش، بعد فرزندش، بعد فاميل، بعد اهل محل، بعد همه! اين سيستم تربيتي قرآن است. اما خودش قرآن ميگويد: «قوم» قوم يعني چه؟ «يا ايها مدئه قوم» يعني خودت بلندشو. قوم يعني بلندشو. اين يكي «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ»(مدثر/4). ثاب يعني چه؟ ثوب يعني لباس. «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ». لباسهايت را تميز كن، «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ»(مدثر/5). آلودگيها را كنار بگذار. يعني اول پيغمبر خودش را بايد بسازد. بعد چه؟ همسرش را. اول خودش ميگويد: «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ». يعني لباسهايت را تميزكن. همسرش «يا نِساءَ النَّبِيِّ»(احزاب/32) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ»(احزاب/59) مثلا يا نساء نبي ميگويد: زنهايتان بايد وضعش درست باشد، بعد فرزندان، «قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ» اول ميگويد: به بنات، بنات يعني دختران، اول دخترهاي خودت را بگو و بعد به بچههاي ديگر بگو، «وَ بَناتِكَ». اول به دختران بگو و بعد ميگويد «وَ نِساءِ الْمُؤْمِنينَ». فاميل، «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ»(شعراء/214) عشيره يعني چه؟ يعني فاميل. «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ». «وَ أَنْذِرْ» آيه قرآن است «وَ أَنْذِرْ» انذار يعني بترسان عشيره را. اول فاميلت را بگو و بعد اهل محله. «لِتُنْذِرَام الْقُرى»(انعام/92). «أُمَّ الْقُرى». يعني مكه. تو بايد اول «أُمَّ الْقُرى» را هدايت درست كني بعد كه «أُمَّ الْقُرى» درست نشد چي؟ «كَافَّةً لِلنَّاسِ»(سبأ/28) تو براي همه مردم هستي، «كَافَّةً لِلنَّاسِ» يعني تو براي همه مردم هستي، روش تربيتي اين است. البته معنايش اين است كه تا زن و بچه خودش درست نشد، سراغ كس ديگري هم نرود. گاهي آدم حرف به زن و بچه خودش ميزند، گوش نميدهند، ولي ديگران گوش ميكنند. منتها شروع بايد از زن و بچه بشود، منتها اگر گوش داد، كه چه بهتر! اگر گوش نداد، نبايد بگويم: نه! تا من زن و بچه خودم و برادر و خواهر خودم و همسايه و همشهريهاي خودم درست نشوند، من جاي ديگه نميرود. و لذا ميبيني گاهي وقتها پيغمبر اول در مكه موفق نشد، اما در مدينه موفق شد. اين روش تربيتي است.
نهم- از ضرب المثل غفلت نكند. از ضرب المثل و داستان. آقا ضرب المثل غوغا ميكند، داستان خيلي چيز مهمي است. من دو مورد از ضرب المثل بگويم، بعد هم از داستان. يك كسي سوال ميكند: نماز، قرآن ميگويد «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»(عنكبوت/45) نماز انسان را از فساد باز ميدارد. پس چرا نماز خوانان ما هنوز بعضي هاشان فساد ميكنند. جوابش اين است كه تخمه پوك سبز نميشود. نمازهاي ما پوك است، اگر گفتند تخم هندوانه ما سبز ميشود، نگو: پس چرا تخم هندوانههاي ما سبز نميشود؟ پوك بود. اين را بگوييم مثل تخمه پوك، حل ميشود. ميگويند در حال نماز، حضرت علي(ع) هزار ركعت نماز ميخواند و خسته نميشد. اولا كه هزار ركعت نماز را ما حساب كرديم كه هشت ساعت طول ميكشد. يعني خودم پا شدم يك ركعت نماز خواندم ديدم كه هزار ركعت هشت ساعت طول ميكشد، بعد هم در بعضي از روايات داريم حضرت علي(ع) شبانه روز هزار ركعت نماز ميخواند، نه يعني شب تا صبح يعني روزي چهار ساعت، شب هم چهار ساعت، چيزي نيست. بعضي روايات هم داريم اميرالمومنين اواخر عمرش. بنابراين حالا اگر اواخرش شبها هم بلند است، بنابراين اگر حضرت علي(ع) هشت ساعت نماز ميخواند خسته نميشود. مثل اينكه شما خسته ميشوي، اگر شما از شنا خسته ميشوي، نبايد بگويي: ماهي چرا صبح تا شب شنا ميرود و خسته نميشود. ميگويد: چطور حضرت علي(ع) از نماز خسته نميشد؟ ميگويد همينطور كه ماهي، يك ضرب المثل ميزني. همينطور كه ماهي از شنا خسته نميشود چطور حضرت علي(ع) سر نماز چنان علاقه به نماز داشت كه تير را از پاش ميكشيدند؟ حواسش نبود؟ ميگويم همينطور كه در بازي فوتبال شما لگد به مچ پايت ميخورد، خون از پايت ميآيد، ولي حواستان نيست. آدم عاشق هرچي شد ديگه. . . حالا داستان! قرآن دويست و شصت و هشت تا قصه دارد. من ديشب در مورد قصههاي قرآن فكر ميكردم، يه چند تا لطيفه خدا به ذهنم انداخت. چند تا لطيفه خدا به ذهنم انداخت كه امتيازات و فرق بين داستانهاي قرآن و داستانهاي ديگران است، سيزده فرق دارد. اينكه ميگويم سيزده تا فرق دارد، اين چيزي است كه من بلد هستم. شايد فرقهاي بيشتري داشته باشد. يك داستان قرآن واقعه شناسي است. داستان نويسها واقع نگاري، فرق است بين واقع نگاري و واقعه شناسي. آن يك چيزي را مينويسد، اما تحليل بر آن نيست. بسياري از داستانها واقعيات را ميگويند، اما شناخت بدهند يا شناخت ندهند. خط بدهند يا ندهند، البته داستاني هم داريم كه واقع نگاري است. نميخواهم بگويم همه داستانها را نميخواهم بگويم. اما در قرآن همه داستانهايش يك واقعيت را به انسان ميشناساند. داستانهاي قرآن فشرده است. يعني دويست و شصت و هشت تا قصه را در قرآن آورده علاوه بر آيات اخلاقي علاوه بر پانصد تا آياتي كه مربوط به احكام است كه هيچ قصه ندارد. پانصد تا آيات قرآن مربوط به احكام است، نماز و روزه و حج و اينهاست. كه اين پانصد تا هيچ قصه در آن نيست. يك سري آيات اخلاقي است، چون آنها هم قصه درون آن نيست، يك كتاب قرآن دويست و شصت و هشت تا قصه خيلي فشرده است، فشردگي از امتيازات است، پس هم واقع شناسي است و هم فشرده، سوم اينكه، حقيقت دارد. خيال نيست. بسياري از قصهها خيال است. يك چيزي را خيال ميكنند ميآورند روي قلم. سازنده است اين قصههاي قرآن همه آنها سازنده است. يك خاطرهاي كه نقل ميكند، وقتي ميگويد: زن فرعون چنين بود و چنان شد. اين به زنها ميگويد: اگر برادر و خواهرت طاغوتي بودند تو ميتواني توي همان نظام طاغوتي خانواده، حزب اللهي باشي. قصه هايش سازنده است. مفهوم بعضي از داستانها مفهوم نيست. حتي در تلويزيون گاهي وقتها يك فيلمهايي ميگذارد، خيلي هم هنري، اما همه مردم نميفهمند. چه شد؟ چه ميگويد؟ چه ميخواست بگويد اين؟ مفهوم، داستانهاي قرآن مفهوم است، ششم- اميد بخش و حركت آفرين است. وقتي ميگويد به مريم نازا بچه داديم. به ابراهيم صد ساله بچه داديم، ابرهه را كه سوار فيل شده بودند و آمده بودند تا كعبه را خراب كنند«فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ»(فيل/5) مثل كاه پودر شدهاش كرديم. وقتي قصههاي قرآن را آدم ميخواند اميدش بيشتر ميشود. هيچ وقت مايوس نميشود. تمام قصههاي قرآن همهاش اميد درونش است. هفتم- همراه با منطق است. عوام ميفهمد و خواص ميپذيرد. بعضي از حرفها را عوام ميفهمد، ولي خواص نميپذيرد. قصههاي قرآن را عوام ميفهمند و خواص هم ميپذيرند. يعني همراه با استدلال و منطق هم هست، اگر ميگويد كه خداوند قهرش شامل چه كسي شد، خداوند لطفش شامل چه كسي شد؟ قهر خدا به اين دليل واقعا منطقي است كه بايد خدا به اينها قهر كند، اگر خدا در قرآن ميگويد: ما فلاني، فلاني، فلان گروه را كمكشان كرديم. واقعا استحقاق كمك هم داشتند، يعني قهرش بجاست. صلحش بجا، مهرش بجا، قهرش بجا، يعني منطق دارد. اينطور نيست كه الكي حكيمانه است، تاريخ آن را كهنه نميكند، بعضي قصهها مثل روزنامهها، روزنامه وقتي از چاپخانه آمد بيرون، خيلي با ارزش است، يك مدتي كه گذشت ممكن است همين كه تاريخ آن گذشت از ارزشش بكاهد، اما قرآن هرچه از تاريخ ميگذرد از ارزشش نميكاهد، وقتي قرآن قصه يوسف را نقل ميكند مثلا كه يوسفي بود كه بچهها او را به اسم بازي بردند، پرتش كردند، يعني بچهها همه شما يوسف هستيد، همه شما را به اسم بازي ميبرند، همه شما را پرت ميكنند، يعني هميشه يوسفهايي در تاريخ هست. هميشه برادران حسودي است. هميشه به اسم بازي مردم را ميبرند و هميشه از آن هدفي كه دارند مردم را پرت ميكنند، بعد پيراهن يوسف را با خون بزغاله قاتي كردند. يعني هميشه مردم جوسازي ميكنند، آمدند و گريه كردند پهلوي بابا، گفتند كه يوسف را گرگ خورده است. يعني هميشه كلك ميزنند. يعني قصه يوسف اينطور نيست كه تاريخش هيچ وقت عوض شود. اين هم از امتيازات قرآن.
مساله ديگر اينكه قصههاي قرآن متنوع است. معمولا قصه نويسها يك خاطرهاي در ميآورند كه مثلا يك زني فلان كار، قهرمان بود. يك مردي يك پهلواني، يك ميداني، يك آخوندي، يك سرهنگي، يك افسري، بالاخره ولي قرآن، در قرآن قصهها متنوع است، قصهاي كه محور قصه پسري است بنام يوسف، قصهاي كه محور يك زن است، زن فرعون. قصه تاجر، قصه كارگر، قصه يعني قصه شبان، قصه شاه يعني همه را همه رقم، در قصهها معمولا يك نفر قهرمان قصه است، كارپردازش، محور اصلي يكنفر است. اما قصههاي قرآن متنوع است. قصههاي قرآن مطلق است مربوط به نژاد خاصي، زبان خاصي نيست. معمولا بعضي از قصهها و ضرب المثلها منطقهاي است. بسياري از كتابها را وقتي ميخواهند ترجمه كنند به زبان ديگر، ميبينند اين به درد اينجا ميخورد، اما قابل ترجمه نيست. مثل لنگ است. لنگ لباس خوبي است اما توي حمام، توي خيابان كسي لنگ بپوشد، ميگيرندش. يعني بعضي از حرفها منطقهاي و محلي است. ولي قصههاي قرآن اينطور نيست. خدا رحمت كند دكتر بهشتي را. شهيد مظلوم آيت الله بهشتي از آلمان كه آمده بودند حدود ده، پانزده سال پيش يا بيشتر يا كمتر، همان وقتي كه از آلمان تشريف آورده بودند، من اوايل كارم بودكه تخته سياه گذاشته بودم و جوانهاي كاشان را كلاس داري ميكردم. من رفتم پهلوي ايشان و گفتم كه شما از آلمان آمدي؟ براي جوانهاي آلمان چه ميگفتي؟ گفت چطور؟ گفتم: بنده هم براي جوانهاي كاشان كلاس گذاشتهام. آنهايي كه آنجا بودند، خنديدند! جوانهاي آلمان چكار دارد به جوانهاي كاشان، همه كه خنديدند خوب ما يكخورده خجالت كشيديم. ولي خدا رحمت كند شهيد مظلوم را گفت: نخنديد! آنچه باعث هدايت جوانهاي آلمان است، همانها باعث هدايت جوانها. . . اينطو نيست كه حالا آدم از اينور وقتي كه رفت آنجا. . . انحرافها مشابه است و نيازها هم مشابه است. فطرتها هم مشابه است، قصههاي قرآن مطلق است، منطقهاي و نژادي و اقليمي نيست.
پس ببينيد اينها امتيازات قصههاي قرآن است، اگر گفتند: قرآن قصه هايش با قصههاي ديگران چه فرق ميكند؟ يك؛ واقع شناسي است نه خاطره نويسي. دو؛ فشرده است. سه؛ حقيقت دارد و خيال نيست. چهار؛ سازنده است. پنج؛ مفهوم است كه چه ميخواهد بگويد. شش؛ اميدبخش و حركت آفرين است. هفت؛ استدلال از قصهها پشتيباني ميكند. هشت؛ عوام ميفهمد و دانشمند ميپذيرد. نهم؛ گذشت تاريخ آنرا كهنه نميكند. ده؛ متنوع است. يازده؛ مطلق است و مربوطه به منطقه خاصي نيست. دوازده؛ قصهها معمولا يك بعد انسان را تقويت ميكنند، اما قرآن همه قصه هاش با مغز كار ميكند و هم با دل كار ميكند، هم با فرد كار ميكند و هم با جامعه كار ميكند اين حسابش است. معمولا قصه نويسها آدمهايي هستند كه مطالب علمي نميتوانند بنويسند، اما قصه نويس قرآن خدا كه علم بي نهايت دارد و مطالب علمي هم معمولا يك كسي دست به نوشتن قصه نميزند، كه از نوشتن كتابهاي علمي عاجز است. يعني حرفهاي بزرگِ بزرگ نميتواند بنويسد، ميايد و قصه مينويسد. اما خدا اينطور نيست. خدا علمي ترين حرف را ميتواند بزند اما. . . قصههاي قرآن تحريف هم نشده، قصههاي ديگران بدآموزي دارد ولي قرآن قصه هايش بدآموزي ندارد و الا ايها. . . در قصههاي قرآن، تمام قصه يك هدف را دنبال ميكند. سريال جالبي هم كه تلويزيون اگر نشان ميدهد، وقتي آدم چند شب سريال را پشت سر هم ديد، آخرش يك قصه يعني يك مسئله را تعقيب ميكند. اما قرآن وقتي يك حقيقت را تعقيب ميكند قدم به قدمش هم. . . . گاهي وقتها آدم ميخواهد برود نماز جمعه. صاف تند تند ميرود نماز جمعه. هدفش نماز جمعه است يكوقتها نه همينطور كه نماز جمعه ميرود قدم به قدم در هر مغازهاي يك جنس هم ميخرد، هر آيهاي كه از آيههاي قرآن يك خزينهاي است از معارف، منتها همه آيات يك هدف را تعقيب ميكنند، اما آيه به آيه خودش هم يك مطالبي دارد. روش تبليغي را داريم ميگوئيم! ضرب المثلها و داستانها و امتياز قصههاي قرآن بر قصههاي ديگر، توجه به زمان، گاهي وقتها يك كار خوبي است. خدا رحمت كند باز اسم شهيد مظلوم را مجبور ميشويم ببريم. يك وقت يك كسي اسمش را نميبريم و يك آقايي در يك شهري يك چيزي را تاسيس كرد و سر و صدايي افتاد. رفتند، پيش شهيد مظلوم بهشتي كه نظر شما چيست؟ ايشان جملهاش اين بود كه فرمود: كار است در وقت نحس. كار صعدي است يعني كار، كار خوبي است اما حالا وقت اين كار نيست. يعني وقت آيت الله شهيد سعيدي، آيت الله غفاري در زندان زمان شاه زير شكنجه شهيد ميشوند حالا آدم بياد بحث بكند كه آيا در كره ماه نماز كه خوانديم نمازمان شكسته است يا. . . آيت الله غفاري دارد شهيد ميشود، آن وقت ما بحث ميكنيم كه در كره ماه نماز ممكن است. . . بحث اينكه رفتيم كره ماه نمازمان را چند ركعت بخوانيم، قبلهمان چه جوري است، ممكن است حرف، حرف خوبي باشد. اما در اين زمان اين بحثها تخبيري است، كه آدم افكار امت را از توجه به جنايت شاه. . . . چي. . . گاهي وقت كار خوب است، اما در وقت خودش،
اما مبلغ خوب كيست؟ روش تبليغي پيغمبر. . . قرآن كه ميخواهد نازل شود، چه ميگويد؟ ميگويد: «اِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(قدر/3-1) وقت، وقت خوبي است. گاهي حرف خوب است، اما وقت، وقت خوبي نيست. آقا سي تا لطيفه است انشاالله در جلسات بعد برايتان ميخوانم، روش تبليغي پيغمبر چگونه بود؟ ما حالا امشب نه تا از آنها را گفتيم.
برادرها و خواهرهاي بيننده، معذرت ميخواهم! من بعنوان يك معلم قرآن همه شب جمعهها صحبت ميكنيم. اين شب جمعه هم روش تبليغي پيغمبر را گفتيم، خلاصه بحثمان هم اين است. پيغمبر چگونه تبليغ ميكرد؟ بسم رب بود. به فرمان خدا مسئله با زبان مردم بود، مساله ساده گويي بود، نرم گويي بود، به مقدار صحبت ميكرد. مردم را بين خوف و رجاء نگه ميداشت. نه خيلي تشويق ميكرد. نه خيلي. . .
قرآن وقتي ميگويد: اين كار را بكن، اين كار را مكن، نميگويد: صد در صد خوب است. ميگويد: همه كارهايت را كه كردي «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(بقره/21) «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(بقره/189) به مقدار فحش. بين خوف و رجاء حركت ميدهد، خود پيغمبر حركت ميكرد و اول خودش بود. «قُمْ فَأَنْذِرْ وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ»(مدثر/4-2) بعد زن و بچهاش، بعد فاميل، بعد اهل مكه، «أُمَّ الْقُرى»(انعام/91) بعد «كَافَّةً لِلنَّاسِ»(سبأ/28) از ضرب المثلها زياد استفاده ميشد كه قرآن ميفرمايد: «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقرآن مِنْ كُلِّ مَثَلٍ»(روم/58) اينها ده تا تذكر بود كه بيست تايي ديگه هم هست كه انشاءالله جلسه آينده عرض ميكنم. چند تا مسئله دارد، يكي اينكه، بناست در روزنامه چيزي پر بشود، خوب، اين را بد نيست كه من در تلويزيون بگويم! كه حتما اين جدول را پر كنيد، امام صادق(ع) هدف حج را كه مردم ميرفتند مكه، هدف حج اين است كه بروند آنجا طواف كنند و زيارت كنند، هدف حج اين است كه مردم همديگر را ملاقات كنند، با هم حرف بزنند و يكي از اسرار حج و فلسفهها و دليل اين است كه، همه مردم دنيا يكجا جمع شوند و با هم حرف بزنند. متاسفانه حاجيهاي ايراني كه ميخواهند حرف بزنند، زبان ندارند سازمان حج و نماينده محترم امام در سازمان حج و سرپرست حجاج، نماينده محترم امام، امسال يك برنامهاي دارند، و آن برنامه اين است كه آن حاجيهايي كه زبان بلد هستند حالا عربي، اردو، تركي، انگليسي، فرانسه و. . . حاجيهايي كه يك زبان بلد هستند، ميخواهند بروند حج. آنها جدول را پر كنند كه ما ببينيم چقدر زبان دان داريم كه اگر يك وقت حاجيها مراجعه ميكنند، و ميگويند سوال داريم و كسي نيست كه جوابشان را بدهد. اين زبان شناسها، شناسايي شوند كه اينها آنجا بتوانند كار بكنند. بنابراين جدول روزنامه را پر كنيد و بفرستيد به آدرس سازمان حج كه در تهران است خ وليعصر. تحت عنواني كه كساني كه زبان بلد هستند و آمادگي دارند كه آنجا اگر حاجيهاي كشورهاي ديگر سوال كرد، ايشان بتواند جواب دهد، كسي كه زبان بلد است، آن جدول را پر كند.
مسئله ديگه شب هفت دي كه امشب است كه ميبينيد. يعني شبي است كه بحث را ميبينيد، من لازم است يك گزارشي از وضع نهضت، خدمتتان بگوي. م نهضت سوادآموزي در طول تاسيس، سه ميليون آدم را سر كلاس نشانده است. ولي متاسفانه يك ميليون نفر بيشتر باسواد نشدهاند. اين را من بايد با كمال صداقت و صراحت بگويم كه امروز همه اين را خدمت حضرت آيت الله خامنهاي رئيس جمهور عزيزمان عرض كردم، يك ميليون بيشتر، دو ميليوني كه كارنامه نگرفتند يك ميليونش مقصرش شوهرها هستند، يعني يك ميليون زن بي سواد داريم كه گناهش به گردن شوهرش است. شوهر نمينشيند، يك ساعت خانه و بچه داري كند، يك ساعت بنشي، ن بچه را نگه دار تا زنت برود درس بخواند، تكبر مردم باعث شد كه يك ميليون زن باسواد نشود. زن آمده اسم نوشته و بعد شوهرش دعوايش كرده و نميرود، عوض اينكه شوهر كمكش كند، و الا طوري نيست، طوري نيست كه شوهر كمك كند. حالا من نميدانم بعضي كارها را آدم ميترسد بگويد، خوب نباشد. بعضي كارها را ميترسد بگويد، خوب باشد. طوري نيست كه مرد كمك كند. حضرت علي(ع) در خانه جارو ميكرد كه اگر شما در خط اميرالمومنين(ع) هستيد يكخورده بچهها را نگه داريد خانمتان درس بخواند، يك ميليون ديگهاش هم خود زنها شل آمدهاند. يعني هم اينكه دو تا درس عقب افتاد خيال ميكند كه ديگر نميرسد. يكخوره ضعف باقي بي سوادها چه كنيم؟ سيزده چهارده ميليون بي سواد گناهش چيست؟ دو سه بار در تلويزيون گفتم. اجازه بدهيد يكبار ديگه هم بگويم! گناه بي سوادي بخاطر، بخاطر، تكبر خانم هاست. خانم متكبر است، يعني در خانه دخترش سواد دارد، عروسش هم سواد دارد، جاريش هم سواد دارد، اين ميگويد من پهلوي جاري، من پهلوي عروس، مادر پهلوي بچه، . . .
اين تكبر! كه خدا بكشد اين تكبر را. نه! خانم را خدا نكشد، خدا خانم را زنده نگه دارد، تكبرش را بكشد. اين تكبر، كدام خانه هست كه باسواد نيست، و كدام خانه هست كه بي سواد نيست، معمولا در خانهها هم باسواد است و هم بي سواد، اين تكبر يك بت است همان كه شيطان گفت: سجده كنم به آدم «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»(اعراف/12) من از آتشم و آن از گل است، نژادم دو تا است تا اين تكبر باشد زن و مرد ما بي سواد خواهند ماند. من فرمان امام را لازم است بخوانم، چون سالگرد فرمان امام است و بايد فرمان امام را بخوانم. هم فرمان امام است و هم شب هفت دي است و هم فرمان امام را يكبار ديگر ميخوانم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» فرمان امام را برايتان ميخوانم. اي كساني كه در خط امام هستيد گوش دهيد!
ملت شريف ايران، شما ميدانيد كه در رژيم گذشته، آنچه كه بر ملت مبارز ايران سايه افكنده بود، علاوه بر ديكتاتوري و ظلم و تبليغات بي محتوا، هيچ را همه چيز جلوه دادن، ملتي كه از همه ابعاد از حوائج اوليه محروم بودند، از جمله حوائج اوليه كه براي مردم در رديف بهداشت و مسكن و بلكه مهمتر از آنهاست، يعني سواد از بهداشت مهمتر است چطور. . . چون اگر مادر سواد داشته باشد، بچهاش ديرتر مريض ميشود. بيشتر مادرهاي كه سواد ندارند، بچه هايشان زودتر مريض ميشوند. پس سواد از بهداشت مهمتر است و مسكن بلكه مهمتر از بهداشت و مسكن مساله آموزش براي همگان است. كشور ما وارث ملتي است كه از اين نعمت بزرگ در رژيم سابق محروم بوده و اكثر افراد كشور ما از نوشتن و خواندن برخوردار نيستند، چه برسد به آموزش عالي، مايه بس خجالت است! ميدانيد چه ميگويد؟ امام ميفرمايد: ما بايد خجالت بكشيم، مايه بس خجالت است كه در كشوري كه مهد علم و ادب بوده، يك زماني ايران مخترع ساعت داشته. مسلمانها مخترع ساعت داشتند و وقتي ساعت را فرستادند پهلوي شاه فرانسه. گفتند اين عقربه كش را جن ميگرداند. بزنيد بشكنيد. يعني زماني كه مسلمانها مخترع داشتند، اروپا وحشي بود. مايه بس خجالت است كه در كشوري كه مهد علم و ادب است كه طلب علم را پيغمبرش فرمود: طلب علمش فريضه است، الان اين همه افراد بي سواد داشته باشيم. و خلاصه ما بايد در برنامه درازمدت فرهنگ وارسته خودمان را به فرهنگ مستقل و خودكفا تبديل كنيم. اهميتي كه اسلام و امام عزيز به علم ميدهد اين است. امام در هر جايي يك نماينده دارد، براي دانشگاهها چندين نماينده دارد. حتي آقاي خامنهاي، كتابهاي رفسنجاني، آقاي اردبيلي، آقاي نخست وزير و رئيس سه قوه همه در اين پيام اخيرشان فرمود به دانشگاه برسيد خيلي مهم است. علاوه بر اينكه اين نظر امام است. آيت الله عظمي منتظري در دانشگاه نماينده دارد. مسئله دانشگاه خيلي مهم است. مسئله سوادآموزي خيلي مهم است. ما بايد در برنامه دراز مدت، فرهنگ وابسته كشورمان را به فرهنگ مستقل و خودكفا تبديل كنيم. و ضمنا به شما بگوييم چيزي هم نيست! بسياري از مسائل كه از غرب ترجمه كردهاند، ما ريشههاي خوبش را در قرآن و حديث خودمان داريم و من الان ادعا ميكنم به عنوان يك طلبه، آنچه رشته مديريت چون يكخورده من فقط يك دوره قرآن را ديدم و يك دوره هم نهج البلاغه را ديدم، مطالبي درباره مديريت توي اينها يافتم كه معتقدم هرگونه سوالي كه درباره خطوط كلي مديريت دانشگاه داشته باشيد، آيه و حديثش را من دارم. تازه من طلبه كم سواد هستم. اگر بروند پهلوي علامه طباطبايي و مطهري، آن صدها دليل ديگر هم دارد. من در سطح يك بچه طلبه، ميتوانم مدعي شوم خطوط كلي مديريت را دارم مسائل ديگرش را نميدانم. چون من تحقيق نكردهام ولي در رشته مديريت كه كار كردم قرآن و حديث غني است. نامههاي اميرالمومنين به استاندارها و فرمانداران غني است از مطالب مديريت، منتها هنوز كشف نشده است. ما هم مثلمان، مثل همان پيرزن پشت كوهي است يا پيرمرد پشت كوهي. وقتي ميگويند نفت چيست؟ ميگويد: نفت هم اين است توي چراغ است. ميگويد: قرآن چيست؟ ميگوييم: همين است كه شب بيست و يكم سر ميگيريم و ميگوييم و بك يا الله. . . . ولي دست يك كارشناس بدهي، از نفت چيزهايي استخراج ميكند، يك يك عوام وقتي ميگويند: جنگل چيست؟ ميگويد: يه مشت درخت بيخودي، اما سي رقم صدا از آن استخراج شده و يا ميشود. قرآن ما هنوز شناخته نشده است. وقتي امام ميفرمايد قرآن ميگويد: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ»(بقره/193) بجنگيد تا فتنه از جهان برداشته شود. تازه ما كه حسينه جماران روز تولد پيغمبر بوديم، همه افرادي كه بودند معمولا مسئولين مملكتند، وقتي امام اين را فرمود، براي همه ما تازگي داشت. يعني همه ما صدها و هزارها بار آيه را خوانده بوديم، اما توجهي به اين معنا نداشتيم كه امام فرمود: جنگ تا آنكه فتنه از جهان برداري، نه جنگ تا پيروزي، جنگ كرد تا رفع فتنه. منتها تا هر چه ميتوانيم پيش ميرويم، اجمالا امام يك همچين روزي، پيام دستور نهضت را داد و فرمود: آموزش و پرورش به پا خيزيد، الان تهران من تشكر ميكنم كه از مديران و مدارس تهران، صدها مدارس تهران، مدير مدرسه، پدر و مادر را دعوت كرده انجمن اولياء و مربيان آمدهاند، سخنراني كردهاند و توي خود همان مدرسه كه صبح تا ظهر مدرسه است، عصرها يك كلاس گذاشتهاند كهاي كاش باقي مديران مدرسههاي شهرستان هم مثل مديران تهران باشند، اين كارها شده خيلي كارها ميشود، بعضي جاها، آيت الله مهدوي كني نامهاي نوشتند، به امام جماعتهاي مساجد تهران و ما الان صدها مسجدمان در تهران بعد از نماز مغرب و عشا و يا قبل از نماز مغرب و عشا كلاس هستند. اي كاش همه روحانيون ما مثل آيت الله مهدوي كني باشند و دل بسوزانند واي كاش اين طوري كه امام فكر ميكند فكر كنند. امام فرمود: ما خجالت ميكشيم در ايران اين همه بي سواد است! خواهر تكبر را بگذار كنار و پهلوي جاري و دختر و عروس درس بخوان، زنان كوچه جمع شود پهلوي زني، دختري كه جوانتر از خودتان است و شروع كنيد.
دختران دبيرستاني شما ميتوانيد پنج نفر را با سواد كنيد، دانشجوها ميتوانيد، همه ما ميتوانيم، ميتوانيم و بايد بسيج شويم و اين كار را حل كنيم، نهضت سواد آموزي سه ميليون افراد را زير پوشش برده، اما يك ميليون بيشتر كارنامه نداريم، كلاسهاي ما كجاست، حالا مراكز، كلاسها، ما واحدي داريم به نام سواد آموزي در نيروهاي مسلح، كه الحمد الله خيلي موفق هستند و تشكر ميكنيم از ارتش، سواد آموزي در نيروهاي مسلح موفق بوده است، و ما الان صدها كلاس داريم كه حتي چند روز پيش جناب آقاي صياد شيرازي تلفن كرد و تشكر كرد و گفت: من رفتم در جبهه، در سنگرها ميرفتم و ميديدم كلاس هست، در نيروهاي مسلح كلاس هست، در مدارس كلاس داريم كه خانم معلم، خانم دبير صبح تا ظهر درس ميدهد، عصرها كه بعضي شغل دوم دارند يا ندارند ميآيند پدر و مادر بچههاي بي سواد را ميآيند، آنجا يك ساعت درس ميدهند، يك حقوق مختصري هم از ما ميگيرند. ما كلاس داريم كه خود كارگرها، انجمن اسلامي كارخانه، مدير عامل، فعاليت ميكند و ما در كارخانه واحد موفق هستيم. پس الان واحد مدارس داريم كه مديران مدرسه يك كلاس گذاشتهاند براي پدر و مادر بچهها! واحد كارگري داريم، نيروهاي مسلح داريم، مساجد داريم، كلاسهاي آزاد هم داريم، و الان حدود سي هزار تا معلم داريم كه توي اين برف و يخ با حقوق ماهي هزار و سيصد تومان درس ميدهند و اگر يكوقت هم شاگردشان قبول شد صد تومان، دويست تومان هم پاداش و اگر نه حقوقشان خيلي كم است. معلمين ما بيشتر خواهرها هستند خواهران تحصيل كرده و اميدوارم اجرشان با خدا باشد ولي بايد بدانند كه تعليم و تعلم عبادت است و دارند، فرمان امام را اجرا ميكنند.
اگر خواهر! داري در ده ميگردي و بي سواد جمع ميكني و يادت نرود پيغمبر «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»(نهجالبلاغه، خطبه 108) اميدوارم كه يك روزي بشود همين طور كه بسيج شديم صدام را بيرون كرديم، بسيج شويم جهل را بيرون كنيم، ضمنا كلاسهاي تلويزيون را شب جمعه من تقاضا ميكنم، معلمين آموزش و پرورش و امور تربيتي و نهضت سواد آموزي با عنايت گوش دهند، چون اين بحثهايي كه شب جمعه در تلويزيون ميشود بيست، سي ساعت رويش كار ميشود. يعني يك هفته شبها ما مطالعه ميكنيم تا يك ساعت بيائيم اينجا صحبت كنيم. حالا كه حوصله مطالعه مجلهها و اينها كم شده و كتابها و انتشارات كه متاسفانه فروششان كم شده كه من اين هم باعث عجب است، كه چرا بايد دكان ساندويچ فروش شلوغتر از دكان كتابفروشي باشد! اين باعث خجالت است، نبايد اينطور باشد و لي حالا، اجمالا حالا كه كم شده و نبايد كم بشود و اميدوارم كم نشود و اين هم كه شد جبران شود. حالا اين هفتهاي يك ساعت را با هم هستيم، چون آقاي خامنهاي فرمود كه سلام من را به همه معلمين نهضت سوادآموزي برسانيد من سلام آقاي خامنهاي را ميرسانم به شما، خداوند انشاالله همه شما را توفيق دهد. حاجيهايي كه امسال ميرويد مكه و زبان انگليسي و اردو، فرانسوي، عربي بلد هستيد، جدول را پر كنيد و از همه مهمتر نماز جمعه و تقوا نماز جمعه يادتان نرود، ضمنا تقاضا ميكنم از ستاد نماز جمعه كه امشب پاي تلويزيون هستند همه ياد امام جمعهها بياورند، كه فردا كه جمعه هست از نهضت سواد آموزي دو، سه دقيقه صحبت بكند واي كاش ميتوانستند امام جمعههاي ما به كلاسهاي نهضت بروند و آموزشيارهاي ايثارگر را تشويق كنند حالا كه من نميرسم و آنها هم نميرسند اجمالا توي سخنرانيها يك نام خيري از اين ايثارگران بكنند.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي(عج) خميني را نگه دار.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»